معرفی سریالهای رضا عطاران از بدترین تا بهترین
رضا عطاران را نمیشود صرفاً یک کارگردان یا یک بازیگر دانست. او بهمرورزمان تبدیل به پدیدهای در فرهنگ عامهی ایران شده؛ کسی که با زبان ساده، موقعیتهای آشنا و شخصیتهای بهیادماندنی توانست بخشی از زندگی روزمرهی مخاطب ایرانی را بازتاب دهد. عطاران از همان ابتدای کار نشان داد که بیش از آنکه به دنبال شعار یا پیچیدگیهای روشنفکرانه باشد، میخواهد روایتگر لحظهها و تجربههای جمعی مردم باشد. همین نزدیکی و صمیمیت باعث شد آثارش بهسرعت راه خود را به دل مخاطبان پیدا کنند.
راز محبوبیت سریالهای عطاران فقط در طنز یا شوخیهایش خلاصه نمیشود. او استاد خلق موقعیتهایی است که در عین خندهدار بودن، تصویری صادقانه از تناقضها و گرفتاریهای جامعه را نشان میدهد. تماشاگر در آثار او همزمان میخندد و به فکر فرومیرود، چون موقعیتها بیش از حد واقعی به نظر میرسند. این نگاه واقعگرایانه در کنار لحن صمیمی و بیتکلف، عطاران را از بسیاری دیگر از کارگردانان طنز متمایز کرده است. از سوی دیگر، عطاران بهخوبی به ذائقهی مخاطب ایرانی آگاه است. او نهتنها شخصیتهایی میسازد که نزدیک به مردم کوچه و بازارند، بلکه فضایی خلق میکند که همه احساس میکنند بخشی از آن را تجربه کردهاند. همین حس آشنایی و تعلق، سریالهای او را به آثاری جمعی تبدیل کرده که در زمان پخش، خانهها را خلوت میکردند و خانوادهها را دور تلویزیون جمع میآوردند. در واقع، آثار عطاران فراتر از سرگرمیِ صرف عمل کردهاند و به بخشی از خاطرات جمعی یک نسل تبدیل شدهاند.
باید گفت جایگاه رضا عطاران در تلویزیون ایران، نتیجه ترکیب نبوغ فردی، شناخت اجتماعی و جسارت در روایت است. او توانست در بستر محدودیتها، سبک ویژهای خلق کند که هم سرگرمکننده باشد و هم معنا داشته باشد. حالا مرور و رتبهبندی سریالهای او در مجله بازار، فقط یک کار نوستالژیک نیست؛ بلکه فرصتی است برای بررسی چرایی این محبوبیت بینظیر و تأثیر عمیق او بر فرهنگ معاصر ایرانی. در این فهرست فقط آثاری که عطاران نوشته یا کارگردانی کرده (یا هر دو) را بررسی میکنیم.
کوچهی اقاقیا
بین آثاری که عطاران نوشته یا کارگردانی کرده (یا هر دو)، کوچهی اقاقیا تنها اثر شکستخورده است. این سریال که سال ۸۲ پخش شد، داستان زندگی نصرت خان تهرانی (با بازی مرحوم نوذری) را روایت میکرد که همسر مرحومش شبها به خواب او میآمد و خبر مرگ قریبالوقوعش را به او داد. داستان سریال برخلاف تمام کارهای دیگر عطاران ضعفهای عمدهای داشت و حتی حضور بازیگرهای بزرگی مثل مرحوم نوذری، رضا شفیعی جم، علی صادقی و خود عطاران هم نتوانست سریال را نجات دهد. کوچهی اقاقیا در زمان پخش مخاطب زیادی جذب نکرد و در دوران طلایی سریالهای درخشان تلویزیون، هیچ شانسی برای رقابت نداشت.
حرف تو حرف
سال ۷۸ که شبکهی تهران تازهتأسیس شده بود عطاران و ارژنگ امیرفضلی جنگ طنزی برای مهران غفوریان و این شبکه نوشتند که میتوان آن را شکست بزرگی برای این تیم دانست. حرف تو حرف با آیتمهای کوتاه تلاش کرد به مسائل روز بپردازد؛ اما کاملاً ناموفق بود. این جنگ حتی در زمان خودش هم چندان خندهدار نبود و موفق نشد مخاطب زیادی جذب کند.
مجید دلبندم
این سریال که سال ۱۳۷۷ پخش شد، وقتی روی آنتن بود طرفدارهای زیادی داشت؛ اما هرگز موفق نشد با رقبای بزرگی مثل زیزیگولو و سریالهای خارجی رقابت کند. داستان مجید دلبندم سرراست و کودک پسند بود؛ اما در روزهایی که عروسکهای مهمتری هم در بازار بودند و داستانهای هیجانانگیزتری هم برای تعریفکردن داشتند، مجید رفتهرفته به حاشیه کشیده شد. تکه کلامهای این سریال از خود سریال بیشتر پیشرفت کردند و تا مدتی روی زبان بچهها و حتی بزرگترها بودند؛ اما در نهایت عمق سناریو آنقدر نبود که بتواند این اثر را برای سالهای بیشتری روی اوج نگه دارد.
سال خوش
این جنگ هم در زمان پخش (۷۴) عملکرد خوبی داشت؛ اما بیشتر این درخشش را مدیون ساعت خوش بود که سال قبل از آن پخش شد. مهران مدیری در این جنگ، جا پای خودش را محکم کرد و عطاران نشان داد حرفهای زیادی برای گفتن دارد؛ اما در نهایت سال خوش را نمیتوان در کارنامهی عطاران اثری درخشان و موفق معرفی کرد. نوروز ۷۴ نقطهی شروع و پایان همزمان سال خوش بود؛ عملکردی که نشان میدهد عطاران و تیمش هنوز فرمول ساخت آثار درخشان را تکمیل نکرده بودند.
سیب خنده
لیست آثار عطاران از اینجا، وارد آثار خوب میشود. ۳۵ قسمت کافی بود تا ذهن خلاق عطاران، مجید صالحی، شیرین جاهد و شیما بحرینی، اثری خلق کند که بیشتر از یک نسل کودکونوجوان دوستش داشته باشند. امروز اگر نوجوانی سیب خنده را ببیند نهتنها با این اثر ارتباطی برقرار نمیکند، بلکه ممکن است آن را اثری ضعیف ارزیابی کند؛ اما نوجوانهایی که در میانهی دههی ۷۰ به مقطع تحصیلی راهنمایی و بالاتر از آن رسیده بودند، نظر دیگری دارند. سیب خنده نوجوانهای زمان خودش را شناخت و توانست با کودکان ارتباط برقرار کند؛ آنها را بخنداند و چیزهایی هم به آنها یاد بدهد. مهمترین ضعف سیب خنده البته این است که نتوانست (یا نخواست) به مسائل عمیقتر بپردازد و به همین دلیل عمر طولانیتری هم نداشت.
قطار ابدی
نقطهی عطف برنامهسازی و طنزپردازی در تاریخ تلویزیون ایران را عطاران سال ۷۹ روی آنتن برد. سیل بازیگرهای مهم این مجموعه، بعدها به بزرگان طنز تلویزیون ایران تبدیل شدند. قطار ابدی مجموعهای از عجیبترین و آوانگاردترین ایدههای تاریخ تلویزیون ایران بود که هرچند در زمان پخش آنطور که شایسته بود تحسین نشد؛ اما بعدها به اثری مهم در تاریخ تبدیل شد. قطار ابدی داستانهای مشهوری مثل حسنکچل، رابینهود و شهرزاد قصهگو را دستمایهی طنزی چندلایه کرد و با تم تلهتئاتری برای سالها در خاطرهی جمعی مردم باقی ماند.
این چند نفر
همان سال، عطاران و امیرفضلی سریال درخشان دیگری را روی آنتن شبکهی تازهتأسیس ۳ بردند که میتوان آن را پدر سریالهای ۹۰ قسمتی طنز تلویزیون دانست. این چند نفر که هیچکس آن را به نام واقعیاش نمیشناخت داستان زندگی چهار برادر با نام هژیر و خواهی به نام شیرین بود. ایده، درخشان و نوآورانه بود. المانهای این سریال تا سالها در عمق جامعهی ایران حضور داشتند. تا سالها هر بار در خیابان راه میرفتی و سرت در کار خودت بود، حتماً یک نفر از گوشهای، بیدلیل فریاد میزد «تیر تَپَره؟» و بلند میخندید و تو را در بهت فرومیبرد!
عطاران و امیرفضلی در این سریال «کش لقمه» را ساختند و جای پیتزا به خورد مخاطبی دادند که آن روزها خیلی کم حتی پیتزا را از نزدیک دیده بود. در اهمیت و تأثیرگذاری این سریال، همین بس که فرهنگستان زبان و ادب فارسی در طول این سه دهه هنوز نتوانسته به جامعه ثابت کند معادلی که برای پیتزا ساخته، کش لقمه نیست!
زیر آسمان شهر
سهگانهای که هرچقدر پیش رفت افت کرد؛ اما در زمان پخش قسمت اول آن، نانواییها هم به مردم نان نمیدادند؛ و اصلاً کسی نمیرفت در صف نان بایستد. حمید لولایی در این سریال، کاری را که خداداد عزیزی در بازی برگشت با استرالیا انجام داد، تکرار کرد و با خلق «خشایار مستوفی» به ابرقدرت تلویزیون تبدیل شد؛ ابرقدرتی که سالها زمان صرف کرد تا از زیر سایهی آن نقش خارج شود. عطاران سرپرست تیم نویسندگان زیر آسمان شهر بود. تیم او شخصیتهای فوقالعادهای مثل غلام شیشلولبند و بهروز خالیبند را خلق کردند. آنها برای میخکوب کردن یک ملت پای تلویزیون، نیاز نداشتند از حیاط آپارتمان زیبایی که داستان در آن سپری میشد خارج شوند.
زیر آسمان شهر با موسیقی درخشان امیر تاجیک، آخرین اثر درخشان مهران غفوریان در مقام کارگردان بود. آغاز افول غفوریان با اوجگیری بیشتر عطاران و کمی بعد ظهور مهران مدیری در مقام کارگردان و نویسنده همراه بود.
ساعت خوش
اولین اثر عطاران در مقام نویسنده یکی از بهترین آثار او به شمار میرود. مهران مدیری ساعت خوش را ساخت؛ اما خودش همراه تیم نویسندهها اوج نگرفت. ایدههای ساعت خوش که محصول تیم داوود اسدی، امیرفضلی، عطاران، علیرضا مسعودی و مهدی فیروزی بود، درخشان و تماشایی بودند. مسابقهی هفتهای که مهران مدیری در این جنگ اجرا کرد را باید درخشانترین آیتم تاریخ تلویزیون دانست؛ آیتمی که با بزرگترین مسابقهی تلویزیون و یکی از مهمترین آثار تاریخ شوخی میکرد و منوچهر نوذری را در روزگاری که ابرقدرت بیرقیب جعبهی جادو بود، به چالش میکشید.
عطاران و تیمش در روزگاری ساعت خوش ساختند و «کف کردم» را سر زبانهای مردم انداختند که روزنامهی کیهان هر هفته علیه آنها مینوشت و تلویزیون ساعتها از اثر تولیدی آنها را به دلیل موی بلند بازیگرها حذف میکرد.
ترشوشیرین
نوروز ۸۶ به تماشای ناصر موت و آقا جهان و خانم ملکی گذشت؛ گروهی که داستانی سرراست اما جالب را روایت میکردند. چون بخشی از تیتراژ این سریال را محسن نامجو ساخت و اجرا کرد، بعدها این اثر از فهرست بازپخشها حذف شد؛ اما در زمان خودش، دلیل دعوای بسیاری خانوادهها در دید و بازدیدهای عید بود؛ ترشوشیرین یا مردان آهنین؟
عطاران نوشتن این سریال را به سروش صحت و محمدرضا آریان سپرد؛ شاید به همین دلیل جنس طنز سریال با آثار دیگر او متفاوت است. داستان ترشوشیرین پیچیدگیهای زیادی نداشت و برای تمامشدن در ۱۳ قسمت کاملاً مناسب بود.
خانهبهدوش و متهم گریخت
هیچکدام از طرفدارهای عطاران نمیتوانند بگویند کدام سریال بهتر بود یا حتی کدام را بیشتر دوست دارند. آقا ماشاءالله و باجناغ کلاهبردارش در خانهبهدوش، به اندازهی هاشم آقا و خانوادهاش در متهم گریخت خوب، مؤثر و جذاب بودند. عطاران با فاصلهی بسیار کم، توانست دو ایدهی نزدیک به هم را به دو اثر بسیار درخشان تبدیل کند. خانوادههای کمبضاعت هر دو سریال، آینهی تمامنمای اغلب خانوادههای آن زمان بودند؛ خانوادههایی که اشتباههای آنها را میشد درک کرد و با غم و شادیشان اشک ریخت و خندید.
بزنگاه
سروش صحت در مقام نویسنده (در کنار ایمان صفایی) در این سریال به اوج پختگی رسید و رضا عطاران ثابت کرد میتواند جای خالی مهران مدیری را در تلویزیون پر کند؛ و حتی از او هم بهتر باشد. بزنگاه همچنین نقطهی خروج قطعی حمید لولایی از زیر سایهی خشایار مستوفی هم بود. بزنگاه طنزی گزنده، قوی و تلخ داشت. ماجراها و اتفاقهای سریال بهقدری واقعی و قابللمس بودند که حتی بعد از ۱۷ سال هم شفاف و قابلدرک دیده میشوند. عطاران در بزنگاه خودش را مقام بازیگری بیبدیل هم ثابت کرد و نشان داد برای خلق معتادی که همه باورش کنند، نیازی به ابزارها و شوخیهای مرسوم هم ندارد.
نظر شما چیست؟ بهنظر شما بهترین سریال رضا عطاران چه اثری است؟ نظراتتان را با ما و دیگر کاربران مجله بازار به اشتراک بگذارید.
امسال بازی خوب چی داریم؟ میزگیم با نیما نوترون
نظرات