جنگ به روایت انیمه: ۷ اثری که نباید از دست داد
جنگ از دیرباز یکی از موضوعات اصلی و پررنگ در هنر بوده است، اما انیمه به شکلی خاص و منحصربهفرد، ویرانیها و پیامدهای پس از آن را به تصویر میکشد. این رسانه با بهرهگیری از انیمیشنهای چشمنواز و داستانسرایی آرام و تاملبرانگیز، زخمهای عمیق و ماندگار درگیریها را آشکار میسازد. این آثار به جای نمایش حماسههای پرهیجان و صحنههای پر از اکشن، تصاویر خام، واقعی و عاطفی از رنج انسانها را روایت میکنند.
هفت انیمهای که در ادامه معرفی میشوند، مستقیما به قلب عاطفی جنگ میپردازند. این آثار نه خشونت را ستایش میکنند و نه وعده رستگاری آسان به بیننده میدهند. در عوض، هزینه واقعی جنگ را به نمایش میگذارند، بهویژه برای کودکان، غیرنظامیان و رویابافانی که ناخواسته در میانه آتش و خون گرفتار میشوند. اگر تاکنون برایتان سوال بوده است که انیمه چگونه با واقعیتهای بیرحمانه جنگ روبهرو میشود، این شاهکارها نشان میدهند که گاهی آرامترین روایتها، قویترین ضربهها را بر دل مخاطب وارد میکنند.
نخستین گروه: لحظه حقیقت (First Squad: The Moment of Truth)
انیمهای از Studio 4°C؛ بر اساس داستانی اورجینال از آلیوشا کلیموف و میشا اسپرتیس
انیمه نخستین گروه: لحظه حقیقت (First Squad: The Moment of Truth)، ترکیبی شگفتانگیز و سورئال از جنگ تاریخی و عناصر عرفانی ماوراءالطبیعه است که وقایع آن در جبهه شرقی جنگ جهانی دوم جریان دارد. در این داستان، نوجوانان شوروی که دارای تواناییهای ویژهای هستند، به خدمت گرفته میشوند تا با نازیهایی که با مردگان سروکار دارند و آن ها را دوباره به زندگی بازمیگردانند، مقابله کنند. فضای وهمآلود اثر نشان میدهد چگونه جوانان به ابزار جنگی بدل میشوند، بیآنکه بهدرستی مفهوم نبردی که در آن گرفتار شدهاند را درک کنند و چگونه در این مسیر، مورد سوءاستفاده و نظامیسازی قرار میگیرند.
گرچه داستان انیمه بر پایه عناصر فانتزی و تخیل استوار است، اما ویرانی احساسی آن کاملا واقعی به نظر میرسد. قهرمانان ما نهتنها دوستان و همرزمانشان را از دست میدهند، بلکه کودکی، هویت و حتی اعتمادشان به جهان اطراف را نیز از دست میدهند. در نخستین گروه، جنگ فراتر از یک میدان نبرد فیزیکی به تصویر کشیده میشود و به یک چشمانداز ذهنی از ترس، فقدان و ابهام اخلاقی تبدیل میگردد؛ چشماندازی که تاثیراتش مدتها پس از خاموششدن صدای اسلحهها باقی میماند.
روایت تکهتکه و غیرخطی انیمه، بازتابی از ذهن آشفته و روان درهمشکسته شخصیتهایش است و نشان میدهد که چگونه زخمهای روحی میتوانند به اندازه جراحات جسمی باعث سردرگمی و آشفتگی شوند. نخستین گروه با استفاده از تصاویر بیروح و موسیقی متنی وهمآور، نه تنها قهرمانی را تجلیل نمیکند، بلکه آن را فرو میریزد و از هم میپاشد. حتی پیروزی نیز، وقتی بهایش از دست رفتن معصومیت باشد، تهی و بیمعنا جلوه میکند.
آنچه این اثر را بهویژه بیرحمانه میسازد، تلفیق واقعگرایی با زیباییشناسی انیمه است. صحنههایی با فضایی سرد و بیرنگ، ناگهان جای خود را به انفجارهایی از خشونت و هراس شبحگونه میدهند، گویی که به بیننده یادآوری کنند در دوران جنگ، مردگان چه در معنای احساسی و چه در مفهوم نمادین هرگز واقعا ناپدید نمیشوند.
گن پابرهنه (Barefoot Gen)
انیمهای از Madhouse؛ بر اساس مانگایی از کیجی ناکازاوا (Keiji Nakazawa)
گن پابرهنه (Barefoot Gen)، اثری بیپرده و بینیاز از ظرافت است. این اثر یکی از تکاندهندهترین و اثرگذارترین بازنماییهای بمباران هیروشیما در تاریخ انیمیشن به شمار میآید. داستان از دید پسربچهای به نام گن روایت میشود و ابتدا شادیها و لحظات ساده زندگی روزمره را نشان میدهد؛ اما همهچیز تنها در یک لحظه، با درخشش کورکننده و سوزان یک بمب، نابود میشود.
آنچه پس از این رخ میدهد، تصویری ناب از وحشت مطلق است. بازماندگان، با بدنهایی تغییر شکلیافته و پر از زخم، ناامیدانه در میان خرابهها جستوجو میکنند تا عزیزانی را بیابند که پیشتر به خاکستر بدل شدهاند. انیمیشن بیهیچ تردیدی گوشتهای در حال ذوب، بدنهای سوخته و فریادهای خاموش را به تصویر میکشد؛ تصاویری که در ذهن بیننده حک میشوند. این انیمه نهتنها از نظر احساسی ویرانگر است، بلکه از نظر اخلاقی نیز ضربهای سنگین وارد میکند.
با وجود همه اینها، گن پابرهنه، صرفا داستان نابودی نیست، بلکه روایتی از مقاومت نیز هست. استقامت گن در برابر فروپاشی کامل، همان چیزی است که تماشای انیمه را ممکن میسازد. با این حال، حتی این روزنه امید نیز رنگی تلخ دارد. چگونه میتوان آیندهای تصور کرد، وقتی معصومیت از بین می رود و دنیا هیچ درسی از آن نمیآموزد؟ پیام انیمه روشن و بیدرنگ است: این اتفاق رخ داده و میتواند دوباره رخ دهد. جنگ یک مفهوم انتزاعی سیاسی نیست؛ بمبی است که بر مدرسه میافتد، مادری است که زیر آوار دفن میشود، کودکی است که مجبور میشود در میان کابوس بزرگ شود. گن پابرهنه از ما میخواهد هرگز این واقعیت را فراموش نکنیم.
جزیره جیووانی (Giovanni’s Island)
انیمهای از Production I.G؛ بر اساس داستانی از شیگهمیچی سوگیتا (Shigemichi Sugita)
جزیره جیووانی (Giovanni’s Island) رویکردی آرامتر و شخصیتر نسبت به پیامدهای جنگ دارد. داستان در جزیره کوچک شیکوتان و پس از تسلیم ژاپن در جنگ جهانی دوم رخ میدهد و زندگی دو برادر را دنبال میکند که با اشغال جزیره توسط شوروی، دگرگون میشود. این روایت، داستانی درباره مرزهاست؛ مرزهایی که هم در جهان فیزیکی و هم در دلها وجود دارند و مردم را از یکدیگر جدا میکنند.
زیبایی جزیره جیووانی در استفاده از نگاه معصومانه دوران کودکی برای روایت داستان نهفته است. برای دو برادر جوان، جونپی و کانتا، ورود سربازان شوروی در آغاز به معنای نابودی فوری نیست. حتی با دختری روسی به نام تانیا دوستی برقرار میکنند. اما بهمرور و با گرهخوردن سرنوشتشان به سیاست، فاصلهها عمیقتر میشود و دوستی به امری دستنیافتنی و محال بدل میگردد.
این انیمه بر نبردهای عظیم و صحنههای پرهیاهو تکیه نمیکند، بلکه قدرت خود را از لحظات کوچک اما عمیق و دردناک میگیرد؛ لحظاتی چون خانهای که مصادره میشود، دفترچهای که دزدیده میشود و خداحافظی که خیلی زود فرا میرسد. این جزئیات نشان میدهد که جنگ حتی پس از خاموش شدن صدای اسلحهها پایان نمیگیرد، بلکه به خانهها، مدارس و زمینهای بازی نفوذ کرده و قوانین زندگی روزمره را از نو مینویسد.
سبک بصری انیمیشن که شبیه نقاشیهای آبرنگی است، در تضاد آشکار با تصمیمات بیرحمانه و سرد بزرگسالان قرار میگیرد و همین تضاد، بار احساسی داستان را سنگینتر میسازد. در نهایت، جزیره جیووانی داستانی درباره از دست دادن است؛ نه فقط از دست دادن سرزمین یا آزادی، بلکه از دست رفتن پیوندهای انسانی. جنگ تنها جان انسانها را نمیگیرد، بلکه توانایی درک و ارتباط متقابل میان آنها را نیز نابود میکند.
در گوشهای از این جهان (In This Corner of the World)
انیمهای از MAPPA؛ بر اساس مانگایی از فومیو کونو (Fumiyo Kouno)
در گوشهای از این جهان (In This Corner of the World) اثری آرام، عمیق و تاملبرانگیز است که ابتدا تماشاگر را در حس کاذبی از آرامش غوطهور میکند و سپس بیرحمانه این حس را میشکند. داستان در هیروشیما، پیش و در خلال جنگ جهانی دوم، روایت میشود و زندگی سوزو، زن جوانی را دنبال میکند که در میان هرج و مرج رو به افزایش، تلاش دارد زندگیاش را بسازد. درگیریهای شخصی و خانوادگی او بازتابی از تراژدیهای خاموشی است که اغلب از روایتهای رسمی جنگ حذف میشوند.
دنیای سوزو، از کشیدن نقاشی گرفته تا آشپزی و رسیدگی به خانواده، سرشار از لذتهای کوچک و ساده است. اما جنگ، مانند طوفانی دوردست، بهآرامی و پیوسته به زندگی او نفوذ میکند. کمبود غذا آغاز میشود، حملات هوایی شدت میگیرند و عزیزانش بیخبر ناپدید میشوند. زمانی که بمب سقوط میکند، زندگی سوزو پیشتر از هم پاشیده است. آنچه در گوشهای از این جهان، را قدرتمند میسازد، خودداریاش از اغراق است؛ سوزو نه سخنرانیهای احساسی پرشور دارد و نه به دنبال انتقام است. او فقط به زندگی ادامه میدهد و همین ادامه دادن، مقاومتی آرام است. ترومای او آرام ولی ژرف است و همین با سبک هنری لطیف و رنگهای ملایم، بیش از پیش دلخراش میشود.
این انیمه یادآور آن است که همه داستانهای جنگی با صدای بلند و صحنههای انفجار روایت نمیشوند. برخی از آنها در آشپزخانهها به آرامی زمزمه میشوند، در صفحات دفترچههای نقاشی شکل میگیرند یا در سکوت میان اعضای خانواده پنهان میمانند. زندگی سوزو در عین سادگی، جنبهای حماسی دارد و گواهی است بر اینکه جنگ، حتی وقتی دنیا تظاهر میکند اتفاقی نیفتاده، همهچیز را تغییر میدهد.
چه کسی پشت سر مانده است؟ (Who’s Left Behind?)
انیمهای از Magic Bus؛ بر اساس کتابی از ایاکو ایشیگاکی (Ayako Ishigaki)
چه کسی پشت سر مانده است؟ (Who’s Left Behind?) اثری کوتاه اما با تاثیر عاطفی عمیق است. داستان درباره دختری به نام کایوکو است که در جریان تخلیه شهر در دوران جنگ در توکیو، جا میماند. در حالی که سایر کودکان به مناطق امن حومه شهر منتقل میشوند، او تنها در شهری که سرنوشتش نابودی است، باقی میماند.
کوتاه بودن این انیمه چیزی از قدرت و تاثیرگذاری آن کم نمیکند. در مدت کوتاهی، به شکلی تکاندهنده نشان میدهد که چگونه جنگ، آسیبپذیرترین افراد را در انزوا رها میکند. کایوکو میان بزرگسالانی قرار دارد که تمام فکر و ذکرشان بقا است، اما هیچیک او را واقعا نمیبینند. او در خیابانهای خالی قدم میزند، عروسکش را در آغوش میگیرد و به آسمان خیره میشود؛ در انتظار لحظهای که اتفاقی رخ دهد و همهچیز تغییر کند.
چه کسی پشت سر مانده است؟ سراسر بر سکوت احساسی استوار است. گفتوگوها اندکاند و این آرامش سنگین، فرصت میدهد تا حس ترس و رهاشدگی در ذهن تماشاگر رسوخ کند. بیننده، سردرگمی، دلتنگی و آن احساس آزاردهنده فراموششدن را بهخوبی لمس میکند؛ فراموششدن نه فقط از سوی جامعه، بلکه انگار خود دنیا او را رها کرده است. در حالی که بسیاری از انیمههای جنگی بر نمایش میدان نبرد یا صحنههای بمباران تمرکز دارند، این اثر، رهاشدن عاطفی را همچون شکلی از خشونت به تصویر میکشد.
این انیمه، نگاهی ویرانگر به بهایی دارد که تصمیمات سیاسی بر کودکان تحمیل میکند. برخلاف دیگر انیمههای جنگی که در آنها میدانهای نبرد یا انفجار بمبها مرکز توجهاند، چه کسی پشت سر مانده است؟ رهاشدن احساسی را به عنوان نوعی خشونت نشان میدهد. در این نگاه، جنگ تنها جسم انسانها را از بین نمیبرد، بلکه نیازهای روحی و حیاتی کسانی را که در سایهاش زنده ماندهاند نیز نابود میکند.
باد برمیخیزد (The Wind Rises)
انیمهای از Studio Ghibli؛ بر اساس رمانی از تاتسو هوری و مانگایی از هایائو میازاکی
باد برمیخیزد (The Wind Rises)، ساخته هایائو میازاکی، با دیگر آثار جنگی انیمه تفاوت چشمگیری دارد. این انیمه زندگی واقعی جیرو هوریکوشی، مهندس طراح هواپیماهای جنگی به اسم Zero ژاپن را روایت میکند. با این حال، به جای ستایش کار او، داستان را به عنوان روایتی تراژیک و سرگذشت یک رویاپرداز نشان میدهد که بلندپروازیهایش توسط جنگ به اسارت گرفته شده است.
در عمق داستان، موضوع اصلی درباره خلقی است که به ویرانی ختم میشود. جیرو رویای ساخت ماشینهایی زیبا را در سر دارد، اما طرحهای او سرانجام آتش مرگ را بر سر غیرنظامیان در سراسر آسیا و اقیانوس آرام میبارند. این تناقض در تمام لحظات انیمه جاری است؛ اشتیاق او پاک و صادقانه است، اما نتیجه کارش مرگبار است. آنچه باد برمیخیزد را به اثری چنین اندوهبار بدل میکند، پذیرش آرام این مصالحه اخلاقی است. جیرو شخصیتی شرور نیست، اما چشم خود را بر حقیقت بسته است. تراژدیهای شخصی او، مانند بیماری همسرش، همزمان با فاجعهای بزرگ در سطح ملی پیش میروند. انیمه نه او را محکوم میکند و نه تبرئه، بلکه حقیقت را بیپرده نشان میدهد.
پیام پایانی میازاکی، فراموشنشدنی است: زیبایی و وحشت میتوانند در کنار یکدیگر وجود داشته باشند. گاهی، خطرناکترین انسانها نه ژنرالها و سیاستمداران، بلکه رویاپردازانی هستند که ساختههایشان به سلاح تبدیل میشود. باد برمیخیزد هم نامهای عاشقانه به خلاقیت و نوآوری است و هم مرثیهای برای معصومیتی که در گرداب تاریخ از دست رفته است.
مدفن کرمهای شبتاب (Grave of the Fireflies)
انیمهای از Studio Ghibli؛ بر اساس داستان کوتاهی از آکیوکی نوساکا (Akiyuki Nosaka)
هیچ فهرستی از تلخترین و هولناکترین روایتهای جنگ در انیمه، بدون حضور مدفن کرمهای شبتاب کامل نخواهد بود. این انیمه از همان صحنه آغازین تا آخرین صحنه، فشار احساسی سنگینی بر بیننده وارد میکند. داستان، زندگی سیتا و ستسوکو، دو خواهر و برادری را دنبال میکند که پس از بمباران آتشین شهرشان، برای زنده ماندن تقلا میکنند. این اثر، فراتر از غمانگیز بودن، ویرانگر و جانکاه است.
برخلاف بسیاری از آثار جنگی، مدفن کرمهای شبتاب تمرکز خود را بر میدان نبرد یا پیروزی و شکست نظامی نمیگذارد. در عوض، داستانی از مرگ آرام اما دردناک کودکانی را روایت میکند که در جهانی بیرحم و بیجایگاه برای آنها گرفتار شدهاند. گرسنگی، بیماری و ناامیدی قدمبهقدم به سراغشان میآید و درست زمانی که میفهمید تمام امید از میان رفته است، دیگر خیلی دیر شده.
انیمیشن چشمنواز اثر، تلخی و تراژدی آن را حتی عمیقتر میکند. کرمهای شبتاب، در جهانی که شادی در آن تقریبا بهطور کامل خاموش شده، مانند ستارههایی کوچک و درخشان ظاهر میشوند. هر لحظه شیرین میان سیتا و ستسوکو، زخمی تازه بر دل مینشاند و یادآور میشود چه چیزهای ارزشمندی از دست رفته و دیگر هرگز بازنخواهد گشت.
این انیمه صرفا یک اثر ضدجنگ نیست، بلکه بیانیهای علیه بیتفاوتی و بیرحمی انسانها است. سیتا یک سرباز نیست و ستسوکو هم صرفا یک قربانی جانبی جنگ نیست. آنها قربانیان واقعی جنگاند؛ معصوم، بیدفاع و به فراموشی سپردهشده. مدفن کرمهای شبتاب از مخاطب درخواست نمیکند که اشک بریزد، بلکه او را به چالش میکشد تا بتواند جلوی اشکهایش را بگیرد.
بنظر شما بهترین انیمه موجود در این لیست که توانسته تاثیر عمیقی بر روی شما بگذارد و همزمان پیامدهای جنگ را به تصویر بکشد کدام است؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
منبع: Screenrant
سیندرلا تا لیمو عسلی؛ میزگیم و دوبله فان با سارا جامعی
لطفا از فیلم های ستایش و مختار و مهمان کشی هم بگذارید که از اینها بسیار اموزنده تر هستند
درمورد بمباران هیروشیما تقصیر خود ژاپنی ها بود که تسلیم نشدن
قطعأ مدفن کرم های شب تاب از تاثیرگذارترین انیمه های جنگی است. با دیدن این انیمه محاله که بغض نکنید و اشک نریزید