«شرک» در ۲۰ سالگی؛ چگونه پروژهای آشفته به اثری محبوب تبدیل شد؟
انتظارات آنقدر پایین و موانع آنقدر زیاد بودند که اعضای تیم تمایل چندانی به کار بر روی این فیلم نداشتند. جایگزینی پس از درگذشت کریس فارلی نیز بر چالشها افزود. این ایده که یک غول زشت بتواند قهرمان اصلی یک کمدی – عاشقانه افسانهای روی پرده سینما باشد، امید چندانی را در دل کسی زنده نمیکرد. نبود یک شاهزاده سنتی تنها مانع فیلم «شرک» نبود؛ اثری که قرار بود تولید انیمیشنی بزرگ بعدی از شرکت تازهتأسیس دریمورکز باشد. تهیهکنندگان و کارگردانان میآمدند و میرفتند. یک نقش اصلی باید دوباره انتخاب میشد و تکنولوژی نیز مشکلات خاص خود را داشت. درواقع، این پروژه در ابتدا در میان کارکنان چندان محبوب نبود.
ویکی جنسن، یکی از کارگردانان فیلم، به یاد میآورد: فرستاده شدن به پروژه “شرک” مثل فرستاده شدن به سیبری بود.» اما وقتی فیلم در ۱۸ مه ۲۰۰۱ به طور گسترده اکران شد، بلافاصله در صدر جدول فروش قرار گرفت، تحسین منتقدان را برانگیخت و در نهایت اولین جایزه اسکار برای بهترین فیلم انیمیشن را از آن خود کرد. بیست سال بعد، «شرک» همچنان افسانهای نامتعارف و دوستداشتنی است که شخصیتها و شوخیهایش در فرهنگ عامه باقیماندهاند و نسل تازهای از هواداران را مجذوب خود کردهاند.
جنسن میگوید: «ما واقعاً درک درستی از مقیاس اثر نداشتیم، اینکه قرار است چقدر بزرگ شود. گاهی لحظاتی پیش میآمد که با خود میگفتیم: وای، فکر نمیکنم کسی تا حالا چیزی مثل این دیده باشد، این واقعاً خندهدار است یا حتی تا حدی احساسبرانگیز.» این فیلم که به کارگردانی مشترک جنسن و اندرو آدامسون ساخته شد، بر اساس کتابی کودکانه از ویلیام استایگ شکل گرفت؛ اما طرح کلی داستان بهتنهایی نمیتواند جسارت این اثر را نشان دهد. شرک، غولی خشمگین و منزوی، پس از آنکه باتلاقش تصرف میشود، به سفری حماسی با خرِ سخنگویی به نام دانکی میرود. مأموریت آنها شامل توافقی با یک ارباب مستبد است: نجات یک پرنسس به نام فیونا که آن نجیبزاده قصد ازدواج با او را دارد، در ازای بازگرداندن خانه شرک.
یکی از عوامل کلیدی موفقیت فیلم، صداپیشگی کمدی و فراموشنشدنی بازیگران بود؛ از جمله مایک مایرز در نقش شرک، ادی مورفی در نقش دانکی و کامرون دیاز در نقش پرنسس. ظاهر فیلم نیز غیرمنتظره بود. اگرچه دریمورکز پیشتر تجربه انیمیشن کامپیوتری با «مورچهها» (Antz – ۱۹۹۸) را داشت، اما شخصیتهای آن فیلم بهاندازه چالشهایی که شخصیتهای متنوع و وسیع «شرک» ایجاد کردند، پیچیده نبودند. فیلم جدید، با محیطی جادویی، نیازمند رندرینگ پیچیدهای بود، بهویژه اگر قرار بود شخصیت انسانی فیونا حرکاتی روان داشته باشد. این و عناصر دیگر، مانند پوشش پشمی دانکی، به پیشرفتهای فنی نیاز داشت. در آن زمان، ناظر جلوههای بصری «شرک» از «سطحی از پیچیدگی که پیشتر هرگز انجام نشده بود» سخن میگفت.
در مورد خود داستان نیز، تیم نویسندگی شامل تری روسیو و تد الیوت بود؛ همانهایی که پیشتر بر روی «علاءالدین» و «جادهای به الدورادو» با جفری کتزنبرگ، مدیر اجرایی دریمورکز، همکاری کرده بودند. (فیلمنامه نهایی به این دو و همچنین جو استیلمن و راجر اس. اچ. شولمن نسبت داده شده است.) روسیو به یاد میآورد که الیوت بلافاصله در ژانر کمدی فانتزی فرصتی دید، ژانری که بهطور ذاتی طعنهآمیز است و در آن زمان مجموعه کتابهایی در این سبک محبوب بودند.
او در ایمیلی گفت: «اما این ژانر بهندرت در سینما امتحان شده بود (تنها فیلمی که به ذهنم میرسد “عروس شاهزاده” از ویلیام گلدمن است) و هرگز در انیمیشن. در کمدی فانتزی، تمام عناصر داستان را بهصورت جدی بازی میکنید، با یک تفاوت: شخصیتهای داستان از کلیشههای ژانر خود آگاهاند. این یک آزمایش بود.» در سالهای آغازین، «شرک» چند تهیهکننده و فیلمساز را از دست داد، از جمله کلی اسبری که برای کارگردانی یکی دیگر از پروژههای دریمورکز جدا شد. جنسن در سال ۱۹۹۷ به پروژه پیوست و ابتدا بهعنوان سرپرست داستان و سپس کارگردان منصوب شد؛ نقشی که نخستین تجربه او در این زمینه در انیمیشن بود.
وقتی او وارد پروژه شد، انتخاب بازیگران همچنان مسئلهساز بود. دیاز و مورفی انتخاب شده بودند، اما صداپیشه شخصیت اصلی هنوز مشخص نبود. کریس فارلی، ستاره سابق «Saturday Night Live» در ابتدا انتخاب شده و بخش زیادی از دیالوگهایش را ضبط کرده بود، اما در همان سال در سن ۳۳ سالگی درگذشت. جنسن گفت او و همکارانش از طرفداران «S.N.L» و مایک مایرز بودند. «قانع کردن استودیو کمی زمان برد، چون او هنوز در حال مطرح شدن بود، اما آن زمان بهاندازه امروز نام بزرگی نبود.» (مایرز به درخواست مصاحبه پاسخ نداد؛ مورفی و دیاز نیز از اظهارنظر خودداری کردند.)
کریس فارلی چند ماه قبل از مرگ
در این حین، کارگردانان و تیم داستانپردازی بیوقفه کار میکردند؛ تحتتأثیر فیلمهایی چون «عروس شاهزاده» و «هواپیماها، قطارها و اتومبیلها». جنسن به یاد میآورد که آدامسون میگفت اگر بتوانیم ایدهای را به مادرانمان نشان دهیم و از آن ایرادی نگیرند، میتوانیم در فیلم نگهش داریم. تیم داستانپرداز سهم زیادی در طنز گستاخ فیلم داشتند، اما به بازیگران نیز فضای بداههپردازی داده میشد. مایرز که به شخصیت شرک لهجه اسکاتلندی داد؛ چون او را به یاد پدرش میانداخت، بسیاری از دیالوگهای بهیادماندنی فیلم را خلق کرد؛ از جمله، جمله معروف «بیرون بهتر از درون است» پس از آروغزدن شرک.
روسیو گفت: «پس از آنکه مایک مایرز کار ضبط صدا را به پایان رساند، پیشنهاد داد اجرای صوتی متفاوتی را امتحان کند، و اینقدر موفق بود که کتزنبرگ تصمیم گرفت کل نقش دوباره ضبط شود و تعداد زیادی از صحنهها باید تنظیم میشدند.» در پایان تولید، روسیو گفت که بیش از ۵۰۰۰ صفحه روی هاردش وجود داشت تا به یک فیلمنامه نهایی ۸۵ صفحهای برسد.
فیلم پیش از اکران در آمریکا، در جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد. پس از اکران، در صدر گیشه داخلی قرار گرفت و در نهایت بیش از ۵۰۰ میلیون دلار در سراسر جهان فروش کرد؛ درحالیکه بودجه تولید آن ۶۰ میلیون دلار بود.
«شرک» تحسین گسترده منتقدان را برانگیخت و برنده اولین جایزه اسکار بهترین فیلم انیمیشن شد؛ در رقابت با فیلمهایی مانند «هیولاها، شرکت» از پیکسار. جنسن خود تا زمانی که در یک رستوران سوشی در نورث هالیوود شام میخورد، درک درستی از میزان محبوبیت «شرک» نداشت. او شنید که یکی از مشتریان میگوید: «شرک رو دیدی؟» و دیگری پاسخ میدهد: «نه، من فیلم بچهگونه نمیبینم.» اولی میگوید: «نه نه، برای بچهها نیست. باید بری ببینی.»
موفقیت فیلم، موفقیتهای دیگری را نیز به دنبال داشت، مانند قطعات موسیقی متن. آهنگ «All Star» از اسمش ماوث دو سال پیش از فیلم منتشر شده بود، اما «شرک» به آن حیاتی دوباره بخشید. همچنین اجرای مجدد گروه از ترانه «I’m A Believer» اثر مانکیز به رتبه پانزدهم جدول بیلبورد رسید. جنسن به یاد میآورد که اعضای گروه سالها بعد به او گفتند: «همه از ما میخوان این آهنگ رو اجرا کنیم. نمیدونیم باید بغلت کنیم یا ازت متنفر باشیم.»
دنبالهها و آثار فرعی متعددی از دل «شرک» بیرون آمدند، از جمله یک جاذبه در پارک تفریحی، یک نمایش برادوی و حتی ستارهای در پیادهروی مشاهیر هالیوود. به گفته جری بک، مورخ انیمیشن، شرک به شخصیت نمادین دریمورکز تبدیل شد و الگویی شد برای فیلمهای آینده این استودیو: داستانهایی متفاوت با لحنی تندتر نسبت به افسانههای دیزنی. بک گفت: «از آن پس فیلمهای دریمورکز همین سبک را ادامه دادند؛ به فیلمهای “ماداگاسکار” فکر میکنم. شرک الگویی شد.» او اشاره کرد که رویکرد «شوخطبعانه و زیرکانه» به افسانههای قدیمی، پیشتر در آثاری چون «بگز بانی و سه خرس» (۱۹۴۴) یا داستانهای مجله مد رایج بوده. هر نسل نسخهای مخصوص خود از این نوع آثار را دارد و «شرک» نیز چنین نقشی را در قالب داستانی بزرگ با شخصیتهای دوستداشتنی ایفا کرد.
بک افزود: «من میتونم با شرک همذاتپنداری کنم. صبحها که از خواب بیدار میشم، قیافهم همینطوریه.» فیلم در عین تمسخر زندگی و افسانههای آشنا، از خودشناسی، عشق واقعی، پذیرش خود و دوستی نیز سخن میگوید و تأثیری نسلساز داشته است.
امروز، سخت میتوان در شبکههای اجتماعی گشت و چیزی از «شرک» ندید. میمهای این فیلم به زبانی مستقل بدل شدهاند. شخصیت شرک برای توصیف عاشق شدن بهخاطر شخصیت طرف مقابل استفاده میشود. حتی سابردیتی کاملاً اختصاصی به او در ردیت وجود دارد. سال گذشته، «شرک» به فهرست ملی ثبت فیلمها در آمریکا اضافه شد. گفته میشود فیلم پنجم در دست ساخت است و برای جشن بیستمین سالگرد، نسخهای ویژه از فیلم بهزودی در قالب بلو – ری و سایر فرمتها منتشر خواهد شد.
فیلمسازی به نام گرنت دافرن حتی فستیوالی سالانه به نام «شرکفست» راهاندازی کرده که از سال ۲۰۱۴ بهعنوان یک شوخی اینترنتی آغاز شد، اما از آن زمان شرک دوستان از سراسر جهان هر سال در مدیسون، ویسکانسین گرد هم میآیند، اگرچه دوره سال گذشته بهصورت مجازی برگزار شد. دافرن همچنین تهیهکننده فیلم «شرک بازگوییشده» (Shrek Retold) است، بازسازی صحنهبهصحنه فیلم با همکاری بیش از ۲۰۰ هنرمند در قالبها و سبکهای مختلف.
یکی از استعارههای اصلی فیلم – «غولها مثل پیاز هستند» – شاید بازتابی از لایههای معنایی داستان برای هوادارانش باشد. هنوز هم بحثهایی در فضای آنلاین وجود دارد که آیا فیلم تمثیلی از تغییر بافت شهری (gentrification) یا نژادپرستی است. اما حتی در سطح ظاهری نیز، «شرک» جوهره دوستیهای غیرمنتظره و عشقهای غیر سطحی را به تصویر میکشد، و همین باعث میشود پایان خوش داستانش حس پیروزی واقعی داشته باشد.
منبع: نیویورکتایمز
نظرات