۱۰ نقطه ضعف انیمه Solo Leveling که تنها با تماشای دوباره آن یافت میشوند
وقتی انیمهی Solo Leveling برای نخستین بار پخش شد، جامعهی انیمه در سراسر جهان به صورت همصدا اعتراف کرد که استودیو A-1 Pictures موفق شده «صاعقه را در بطری حبس کند!». بسیاری معتقد بودند که این داستان کرهای اثری نادر و جادویی بوده و تا به حال کمتر اثری شبیه آن ساخته شده است. راستش را هم بخواهید تماشای تلاش سونگ جینوو برای مقابله با سرنوشت خود و در ادامه تبدیل شدن به قویترین شکارچی بشریت، تجربهای هیجانانگیز بود. جهان آن داستان تازه و منحصربهفردی را روایت میکرد و مبارزات هم به درستی طراحی شده بود.
با این حال، شاید کمی زود درباره انیمه Solo Leveling قضاوت کردیم. تماشای دوباره این اثر با نگاهی تازه یا حتی دید نقادانه به آن میتواند تجربه بسیار متفاوتی را برای شما رقم بزند. سفر جینوو اگرچه هنوز هم سرگرمکننده است، اما حالا که تب و تاب آن فروکش کرده، چندان هم بینقص و فوقالعاده به نظر نمیرسد و اشکالاتی در آن دیده میشود. البته اشتباه نکنید که این مجموعه همچنان از نظر بصری خیرهکننده و از نظر احساسی پرقدرت باقی مانده، اما تماشای دوباره باعث میشود نقصهای کوچکش واضحتر به چشم بیایند. اگر باور نمیکنید، کافی است تا باری دیگر فصل اول و دوم مجموعه سولو لولینگ را تماشا کرده و با مجله بازار همراه شوید تا با هم ۱۰ نقطه ضعف انیمه Solo Leveling که با تماشای دوباره آن مشخص میشوند را پیدا کنیم.
قسمتهای ابتدایی Solo Leveling به طرز آزاردهندهای کند پیش میروند
بعد از تجربهی هیجان سریع و پرفشار فصل دوم، بازگشت به فصل اول واقعا آزاردهنده خواهد بود. ریتم کند فصل اول برای بسیاری از بینندگان شوکهکننده است. قسمتهای آغازین این انیمه به هنگام بازنگری آن به طرز چشمگیری کند به نظر میرسند و دنبال کردن خط داستان حتی با وجود تعداد قسمتها کم انیمه هم کار راحتی نخواهد بود. پیش از آنکه سونگ جینوو دگرگون شده و به سیستم متصل شود، داستان با سرعتی لاکپشتی زمینهچینی میکند. تازه لحظه گرفتار شدن گروه در سیاهچال مرموز و آسیبدیدگی شدید جینوو است که میتواند تا حدی این مشکل را جبران کند.
در ادامه هم اگرچه چند قسمت ابتدایی پس از آغاز تمرینات او، برای معرفی نحوهی عملکرد سیستم ضروری هستند، اما پر از توضیح و تمریناتیاند که نقش خاصی در ادامهی داستان ایفا نمیکنند. خصوصا الان که طرفداران هر دو فصل را دیدهاند و میدانند مقصد جینوو کجاست، این صحنههای تمرین دیگر هیچ جذابیت چندانی ندارند. در نتیجه، ریتم کند فصل اول بهویژه در مقایسه با سرعت بالای سایر بخشهای مجموعه، بیش از پیش توی ذوق میزند.
ضعف جینوو در قسمت اول تماشایی نیست؛ حتی دردناک است!
یکی از نکاتی که بسیاری از طرفداران Solo Leveling تا آغاز فصل دوم فراموش میکنند، این است که جینوو در ابتدا تا چه اندازه ضعیف بود. همه به یاد دارند که او ضعیفترین شکارچی جهان نام داشت، اما واقعیت تلخ این عنوان خیلی زود از ذهنها پاک میشود. عملا در پایان فصل دوم، جینوو از هر شکارچی S-Class در ژاپن و کره پیشی گرفته است.
تماشای دوبارهی Solo Leveling نشان میدهد سفر او تا چه اندازه دیوانهوار بوده و دو قسمت اول هم از این نظر بیرحمانه عمل میکنند. زندگی جینوو بهعنوان یک شکارچی پیش از ظهور سیستم، مجموعهای بیپایان از جراحت، شکست و تحقیر بود. وقتی او در نهایت میمیرد، دیدن رنجش برای بینندگان تقریبا شکنجهآور است. با این حال، این صحنهها اهمیت بنیادینی دارند؛ چون به مخاطب اجازه میدهند عظمت و قدرت نهایی او را با درکی عمیقتر تحسین کند.
سیستم بهجای رمزآلود بودن، بیش از حد راحت و دمدستی است
در نخستین تجربهی تماشای سولو لولینگ، «سیستم» یکی از جذابترین و پرابهامترین بخشهای داستان است. این پدیده در ظاهر نیرویی مرموز است که پرسشهای بیپاسخ بسیاری دربارهاش وجود دارد، اما همین رازآلودگی آن است که جذابش میکند. در دور دوم تماشا اما بسیاری از بینندگان درمییابند که عملکرد سیستم بیش از حد راحت و گاهی حتی غیرمنطقی است. وقتی مخاطب متوجه میشود که تا چه حد سیستم به جینوو فرصتهای طلایی داده و گاهی حتی او را نجات میدهد، بخش بزرگی از جذابیت اولیه و باورپذیری آن از بین میرود.
قوانین سیستم بهگونهای طراحی شدهاند که تقریبا در هر موقعیتی برای نجات جینوو تلاش کرده و راه فراری برایش فراهم میکنند. وقتی ابزار روایی تا این حد راحت و بیقید به نظر برسد، احتمال اینکه توضیح نهایی آن منطقی و قانعکننده از آب درآید، بسیار کاهش مییابد. در این مرحله، شاید بهتر باشد بیننده سیستم را صرفا بهعنوان توجیه روایی قدرت جینوو بپذیرد تا در زمان آشکار شدن منشأ آن، دچار سرخوردگی نشود.
انسانیت جینوو زودتر از آنچه به یاد میآوریم از بین میرود
یکی از انتقادهایی که حتی هنگام پخش انیمه Solo Leveling هم مطرح بود، این بود که جینوو سریعتر از آن که فکرش را بکنیم از شخصیتی ضعیف به موجودی خداگونه تبدیل شد. این تحول چشمگیر ظاهرا به بهای از دست رفتن انسانیت او تمام میشود، اما آنقدرها باورپذیر به نظر نمیرسد. جینوویی که در چند قسمت نخست دیدیم، شاید ضعفهایی در شکار داشت، اما شخصیتی مهربان، صادق و دوستداشتنی بود.
جینوویی که در پایان فصل دوم میبینیم، فرسنگها با آن پسر فاصله دارد. او نه فقط از نظر قدرت، بلکه از نظر شخصیتی هم به موجودی خداگونه تبدیل شده است. ویژگیهایی که سونگ را انسانی و قابلدرک میکرد، از میانهی فصل اول بهتدریج شروع به محو شدن کردند. هرچه پیشتر میرویم، این روند آشکارتر میشود تا آنجا که در پایان فصل دوم، او شخصیتی منزوی و تشنهی قدرت است؛ موجودی کاملا متفاوت با پسر دوستداشتنی که میشناختیم.
شخصیتهای فرعی در طول داستان اهمیت چندانی ندارند
یکی از واضحترین نکاتی که در تماشای دوباره سولو لولینگ خودنمایی میکند، سطحی بودن شخصیتهای فرعی است. اکثر شخصیتهای جانبی در این انیمه صرفا برای برجسته کردن روند رشد سونگ جینوو وجود دارند. زندگی درونی و تضادهای بیرونی آنها به ندرت بهطور کامل توسعه پیدا میکند. در ابتدای داستان، شکارچیانی مانند لی جو-هی و سایر اعضای گروه مهم به نظر میرسند، اما در ادامه هرگز نقش خاصی ایفا نمیکنند.
در واقع جهان Solo Leveling هرچه جلوتر میرود، بیش از پیش حول محور جینوو میچرخد. هرچند شخصیتهای جدیدی در طول داستان معرفی میشوند، اما هیچگاه به اندازهای کاوش نمیشوند که دل مخاطب را به دست آورند. عملا مجموعه به جای تمرکز روی یک گروه متنوع و پویا، تنها یک شخصیت اصلی و اندک همراهان حاشیهای او را به رسمیت میشناسد. حضور شخصیتهای فرعی میتوانست تعادل و چشمانداز تازهای به شخصیت جینوو بدهد، اما همین حالا هم بسیاری از آنها توخالی به نظر میرسند.
جهانسازی قدرتمند آغاز میشود، اما هرگز به اندازه کافی توسعه نمییابد
یکی از نخستین ویژگیهایی که مخاطبان را به سولو لولینگ جذب کرد، جهانسازی آن بود. این انیمه با معرفی دروازههای سیاهچالها و شکارچیانشان آغاز میشود که بستری عالی برای داستان فراهم میآورد. اما در تماشای دوباره اثر، جهان داستان به طرز شگفتآوری کوچک به نظر میرسد. ایدهی اولیه پر از وعده بود و نشانههایی از درگیری میان گروهها و دلایل عمیقتر وجود دروازهها داده میشد.
متاسفانه اما در طول دو فصل، انیمه به این مفاهیم کمتوجه بوده است. این یعنی یا انیمه قصد دارد به آرامی رازها را فاش کند یا جهان داستان هرگز بهطور کامل بررسی نمیشود. تمرکز شدید روی مبارزات و مشکلات شخصی جینوو باعث میشود مقیاس بزرگ داستان صرفا در سطح ایده باقی بماند.
شخصیتهای زن به کل نادیده گرفته میشوند
شخصیتهای زن حاشیهای در انیمههای شونن پدیده جدیدی نیستند و متاسفانه سولو لولینگ هم از این قاعده مستثنا نبوده. با معرفی شکارچی لی جو-هی در ابتدای داستان، بینندگان تصور میکردند او نقش مهمی را در ماجرا ایفا خواهند کرد. حتی علاقهمندی عاشقانه او به جینوو دوست داشتنی به نظر میرسید، اما حتی این موضوع هم خیلی زود از خط داستانی اصلی ناپدید میشود. خواهر جینوو هم که از همان ابتدای داستان معرفی میشود تا به زندگی شخصی او بیشتر بپردازد هم خیلی زود به حاشیه داستان منتقل میشود.
شکارچی چا هه-این هم که در فصل دوم معرفی شد، با وضعیت مشابهی دست و پنجه نرم میکند. در طول فصل دوم تنها به بخشهای کوچکی از پیشزمینه داستان او اشاره شده و بیشتر زمان حضورش صرف توجه و علاقه به جینوو میگردد. پس از دو فصل، جای تأسف است که سولو لولینگ هنوز حتی یک شخصیت زن ندارد که بتواند نقش قابل توجهی در روایت ایفا کند.
پیشرفت قدرت داستان سولو لولینگ را تحتالشعاع قرار میدهد
تماشای دوباره Solo Leveling بدون نقد سیستم پیشرفت قدرت وجود ندارد. عدم استفاده از روند درست پیشرفت قدرت، یکی از کاستیهای رایج در انیمههای شونن است و Solo Leveling هم از این قاعده مستثنا نیست. سیستم قرار بود باعث شود روند رشد جینوو تدریجی و منطقی به نظر برسد، اما واقعیت این است که رشد او بهشدت نامتوازن است. وقتی تمرینهای جینوو آغاز میشود، سیستم او را وادار به انجام حرکتهای سادهای مثل دراز و نشست و دویدن میکند.
این تمرینات این حس را منتقل میکنند که جینوو به شکلی تدریجی و نسبتا واقعی ارتقا پیدا خواهد کرد. با این حال، در کمتر از دو فصل، او تبدیل به یکی از قویترین شکارچیان جهان میشود. این جهش از تمرینات ساده به شکارچی قدرتمند، به هیچ عنوان تدریجی نیست و در تماشای دوباره فصل اول، جذابیت آن کمی کاهش مییابد. هرچند نبردها هنوز هم هیجانانگیز و دیدنی هستند، اما پیشرفت غیرطبیعی قدرت کاملا مشهود است.
وقتی جینوو بیش از حد قدرتمند شد، همه چیز بیاهمیت میشود
یکی از پیامدهای پیشرفت قدرت در انیمههای شونن آن است که تقریبا تمام تنشهای داستانی پس از بین میروند. وقتی جینوو به اوج قدرت خود میرسد، همهی نبردهایش تهی و بیاهمیت به نظر میرسند. عملا حس مخاطب از این مبارزات تقریبا شبیه همان چیزی است که سایتاما به هنگام نبردهای خود تجربه میکند!
با تبدیل شدن جینوو به موجودی تقریبا شکستناپذیر، دیگر هیچ خطری در داستان باقی نمانده است. نبردها دیگر پیامد خاصی ندارند، چون او تقریبا از قبل میداند که پیروز خواهد شد. این موضوع در صورتی جذاب باقی میماند که حداقل تنشی درون قهرمان داستان شکل میگرفت، اما با تماشای دوباره این انیمه متوجه میشوید که همه چیز تا چه حد سرد و بیروح است.
بعضی از نبردها بیش از حد نمایشیاند
صحنههای نبرد سولو لولینگ بیشک جذاب هستند. این انیمه از نظر انیمیشن و طراحی حرکات مبارزهای فوقالعاده عمل کرده و هیچکدام از این عناصر حتی در تماشای چندباره اثر هم ارزش خود را از دست نمیدهند. با این حال، کمبود محتوا و عمق در بیشتر مبارزات بهطور واضح قابل مشاهده است. عملا پس از مدتی، بیننده متوجه میشود که ساختار نبردها در Solo Leveling تا حد زیادی تکراری است. برای مثال مبارزه جینوو با سربروس از این موارد است که در ادامه میتوانید ویدیو آن را تماشا کنید:
معمولا جینوو یا دیگر شخصیتها با شرایط بسیار دشوار روبهرو میشوند؛ در ادامه هیولای جدید و قویتر داستان تصور میکند که پیروز شده است. سپس جینوو با مهارتهای تازه خود به مبارزه بازگشته و پیروزی را به دست میآورد. قطعا تماشای این لحظات دیدنی و زیبا جذاب است، اما هیچ عمق روایی به خصوصی در آن نیده نمیشود. بسیاری از باسهای داخل سیاهچال هم خیلی زود فراموش میشوند، چرا که همگی در یک قالب مشابه قرار میگیرند.
آیا با موارد گفته شده به عنوان نقاط ضعف انیمه سولو لولینگ موافق هستید؟ چه ضعفهای دیگری را در این اثر دیدهاید؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
منبع: CBR
اعترافات جنجالی یوتوبرهای فارسی؛ میزگیم با بیگزموگ
نظرات