تاریکترین اپیزودهای باب اسفنجی شلوار مکعبی: آقای خرچنگ مجنون میشود
عشق و علاقه آقای خرچنگ به پول بر هیچکس پوشیده نیست و همه از آن خبر دارند. اما در یکی از قسمتهای سریال باب اسفنجی شلوار مکعبی حرص و طمع آقای خرچنگ نسبت به پول آنقدری زیاد میشود که جان خود و کارمندانش را به خطر میاندازد.
هنگامی که در مورد آقای خرچنگ صحبت میکنیم اولین چیزی که به ذهنمان میرسد یک کلمه است: پول. آقای خرچنگ به شکل دیوانهواری خسیس و عاشق پول است و آن را بالاتر از هر چیز دیگری قرار میدهد. به همین دلیل ما بارها او را در طی سریال باب اسفنجی دیدهایم که به خاطر پول دست به کارهای غیرمنتظرهای میزند و زمین و زمان را به هم میریزد. ولی در قسمت ۱۳ از فصل سوم سریال که Clams نام دارد او حتی استانداردهای خود را هم پشت سر میگذارد و به شکلی افراطی عمل میکند.
در یک روز سرنوشت ساز و خاص در رستوران خرچنگی، آقای خرچنگ با یک سفارش یک دلاری به رقم یک میلیون دلار میرسد. به عبارتی دیگر او با یک دلاری که در موردش صحبت کردیم ثروت خود را به یک میلیون دلار رساند و از این بابت حسابی خوشحال شد. او در حدی باب این موضوع خوشحال شد که تصمیم گرفت کارمندان خود را به تعطیلات ببرد و با یک سفر تفریحی از آنها تقدیر و تشکر به عمل آورد.
منتها از آنجایی که در مورد آقای خرچنگ صحبت میکنیم هیچ چیز نمیتواند قابل پیش بینی باشد. او باب اسفنجی و اختاپوس را برای تفریح به ماهیگیری در یک محیط نامناسب میبرد که بیشتر از تفریح مانند یک شکنجه میماند. اما در میان این وضعیت نامناسب باب به شکل سهوی کاری میکند دلار مذکور که جان آقای خرچنگ به او وابسته است به دریا بیفتد. هنگامی که این اتفاق رخ داد همه میدانستند که اتفاقات خوبی در راه نیست.
با وجود شرایط بحرانی موجود باب اسفنجی تصمیم میگیرد این اسکناس دلار را با استفاده از قلاب ماهگیری بگیرد و آن را بالا بکشد. اما از بد روزگار یک صدف دریایی غول پیکر این اسکنانس را میخورد تا یک قلب از جانهای آقای خرچنگ کم شود. منتها او امید خود را از دست نمیدهد و وجههای شیطانی و فوقالعاده ترسناک به خود میگیرد؛ چهرهای که کمتر از آقای خرچنگ دیدهایم.
او بخش بزرگی از غذاهای موجود در قایق را به بیرون میاندازد و اظهار میکند باب اسفنجی و اختاپوس تنها در صورتی میتوانند غذا بخورند که اسکناس یک دلاری او را پیدا کنند. او جان همه از جمله مال خودش را فقط به خاطر یک اسکنانس به خطر میاندازد و بیخیال این موضوع هم نمیشود. اما در نهایت صدف دریایی مذکور دوباره ظاهر شده و آقای خرچنگ جان تازهای به دست میآورد. او در طی یک حرکت آکرباتیک و دور از انتظار اسکنانس خود را از صدف دریایی غول پیکر پس میگیرد و به مراد دلش میرسد: اسکناسی که او را به یک میلیونر تبدیل کرد.
نظر شما در این باره چیست؟ دیدگاههای خود را با تیم کافهبازار و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
منبع: CBR
بهترین دیالسیهای تاریخ با امید لنون و شایان
از تاریک تربن ها بیشتر خوشم میاد