تاریکترین اپیزودهای باب اسفنجی شلوار مکعبی: سگ سیاه افسردگی
اختاپوس همیشه به افسرده و تنها بودن خود معروف است و این موضوع روی کیفیت زندگی او تاثیر میگذارد. ولی در این قسمت از باب اسفنجی که در موردش صحبت میکنیم اختاپوس به غمگینترین حالت خود میرسد و هر روز آرزوی مرگ میکند.
قسمت ۱۷ از فصل هشتم سریال SpongeBob SquarePants شخصیت اختاپوس را غمگینتر و ناامیدتر از همیشه نشان میدهد. در حالی که باب اسفنجی مشغول خواندن یک کتاب است و با نگاه کردن به صفحات آن میخندد، اختاپوس کنجکاو میشود و میپرسد که در این کتاب چه چیزی نوشته شده. باب در جواب پاسخ میدهد که در کتاب بهترین و شادترین خاطرات او به نوشته درآمده و آنها را یادگاری نگه داشته است. در ادامه باب از اختاپوس میپرسد که بهترین و شادترین خاطره او چیست و اختاپوس متوجه میشود که هیچ وقت بهترین و شادترین خاطره خاصی نداشته است. باب هم که حسابی از این موضوع غمگین میشود سعی میکند به دوست بداخلاق خود کمک کند تا بهترین خاطره زندگی خود را به دست آورد.
اما خب از شانس بد اختاپوس شرایط هیچ موقع خوب پیش نمیرود. باب اسفنجی در تلاش اول او را به یک کنسرت موسیقی میبرد؛ هنری که اختاپوس عاشقش است. در ابتدا اختاپوس فکر میکند که خوشحال به نظر میرسد و از موسیقی لذت میبرد. ولی درست در همین زمان ساز یکی از نوازندگان در رفته و درست در چشم اختاپوس فرود میآید. بدین ترتیب اختاپوس متوجه میشود که حداقل در کنسرت موسیقی نمیتواند شادترین خاطره خویش را تجربه کند.
برنامه بعدی در یک موزه آثار هنری جریان دارد که اختاپوس هم به آن علاقهمند است. در بین آثار هنری موزه یک مجسمه وجود دارد که از قضا اختاپوس سازنده آن محسوب میشود. در ابتدا طرفداران دور این مجسمه جمع میشوند، به تحسین از آن میپردازند و اختاپوس حسابی خوشحال به نظر میرسد. اما در ادامه یک منتقد آثار هنری از راه میرسد تا در مورد مجسمه صحبت کند. ولی آنقدری مجسمه از نظرش بد به نظر میرسد که آن را با یک شعلهافکن میسوازند. در ادامه باب یک بار سعی میکند با بالن دوست خود را بر فراز شهر ببرد، اما این کار هم فقط به یک فاجعه دیگر میانجامد.
اختاپوس که دیگر به طور کلی از زندگی ناامید شده به خانهای میرود و در را قفل میکند. او دو هفته کامل در خانه میماند و به جز غمگین بودن به چیز دیگری نمیپردازد. اختاپوس در این حین آرزوی مرگ میکند تا بلکه ناامیدیهای زندگیاش بدین شکل به پایان برسد. در طرف دیگر داستان ما باب اسفنجی را میبینیم که نگران دوست افسرده خود است و هرکاری میکند که متوجه اوضاع و احوال او شود. ولی خب اختاپوس نمیخواهد او را ببیند و ترجیح میدهد در تنهایی خود بمیرد. در ادامه باب به هر دوز و کلکی که وجود دارد اختاپوس را داخل یک جعبه میاندازد و به سمت رستوران خرچنگی راه میافتد.
هنگامی که به رستوران میرسیم متوجه میشویم که باب اسفنجی برای اختاپوس یک کیک بزرگ خریده تا او را خوشحال کند. علاوه بر کیک او تمام رستوران را با عروسکهای بدل خود پر کرده که تقریبا عذابآورترین ایده دنیا برای اختاپوس است. دوست افسرده باب بالاخره کنترل خود را از دست میدهد و هرآنچه که در مقابل چشمش را میبیند نابود میکند؛ به خصوص عروسکهایی که از باب درست شدهاند. در پایان و در شرایطی که انگار اختاپوس به طور کامل عقلش را از دست داده ما او را در حالی تماشا میکنیم که خوشحال است و از این مهمانی به عنوان بهترین خاطره خود یاد میکند.
نظر شما در این باره چیست؟ دیدگاههای خود را با تیم بازار و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
منبع: SpongeBob.Fandom
با قهرمان پس جهان فیفا زدیم! میزگیم فوتبالی با حسن پاجانی
نظرات