خندهدارین اپیزودهای باب اسفنجی شلوار مکعبی: در جست و جوی زندگی پولدارها
باب اسفنجی و پاتریک با وجود افکار کودکانه خود انتظار بالایی از زندگی ندارند، ولی هنگامی که زندگی میلیونرها را میبینند متحول میشوند. به همین دلیل هم رویای پولدار شدن در ذهنشان به وجود میآید و آنها در این مسیر اتفاقات جالبی را رقم میزنند.
قسمت ۱۲ از فصل سوم سریال SpongeBob SquarePants که Chocolate With Nuts نام دارد، دو دوست سادهلوح داستان را در مسیر میلیونر شدن قرار میدهد. یک روز که باب اسفنجی صندوق پستی خود را باز میکند با یک مجله به نام Fancy Living Diget روبرو میشود؛ مجلهای که زندگی افراد فوقالعاده پولدار را نشان میدهد. اما اختاپوس خیلی سریع میآید و مجله را از باب میگیرد. در واقع این مجله متعلق به اختاپوس بود و باب به اشتباه آن را برداشت.
باب اسفنجی هم که شیفته زندگی پولدارها شده بود از اختاپوس شنید که تنها راه رسیدن به پول زیاد این است که فرد خودش کارآفرین باشد و برای کسی کار نکند. با توجه به همین موضوع باب تصمیم گرفت به همراه بهترین دوست خود یعنی پاتریک به فروش شکلات بپردازند و پولدار شوند. آنها برای اولین فروش خود به در خانهها میروند تا به تکتک آنها شکلات بفروشند. اولین نفری که به پست آنها میخورد یک ماهی مجنون به نام تام است که بلافاصله دیوانه میشود و به شکل ترسناکی به دنبال این دو نفر میافتد. مشتری بعدی یک هنرمند کلاهبردار است که به جای اینکه شکلات بخرد، به آنها «کیف حمل شکلات» میفروشد. البته او یکبار دیگر نیز آنها را فریب داده و به باب و پاتریک «کیف حمل کیف حمل شکلات» میفروشد.
در ادامه باب اسفنجی و پاتریک تصمیم میگیرند با مشتریهای خود مهربانتر باشند. هنگامی که به در یک خانه جدید میروند و زنگ آن را میزنند یک نفر در را باز میکند. پاتریک خیلی صریح و بدون مقدمه به مشتری میگوید «دوستت دارم». مشتری هم خیلی سریع در را محکم میبندد. مشتری بعدی هنگامی که شکلات را میبیند حالش بد میشود؛ چرا که او را به یاد دوران کودکی خود و زمانی که به خاطر چاق بودن مسخره میشد میانداخت. باب متوجه میشود که آنها باید تمرکز خود را روی کار بیشتر کنند و تمام توجهشان را روی آن بگذارند تا حواسشان پرت نشود. پاتریک هم این حرف را بیش از حد جدی میگیرد و طوری در چشم مشتری بعدی زل میزند که او را میترساند.
سپس هنگامی که تبلیغات چیپس بارنکلبوی را میبینند تصمیم میگیرند با تغییر حقیقت (رسما دروغ گفتن) به تبلیغات محصول خود بپردازند. اول مشتری که دروغهای این دو نفر را میشنود یک خانم به شدت پیر است که یک مادر به مراتب پیرتر هم دارد. مادر این پیرزن آنقدری مسن است که از او تنها یک ستون فقرات سوخته باقی مانده است. باب و پاتریک ادعا میکنند که شکلاتشان خاصیت درمانی دارد و میتواند یک نفر را به عمر جاویدان برساند. ولی خب در مورد این مشتری هم شرایط به خوبی پیش نرفت. در ادامه آنها یک مرد به شدت مصدوم و آسیب دیده را میبینند و حس ترحم شدیدی به ایشان دست میدهد. پاتریک هم که حسابی دلش به رحم آمده با پولهای باقی مانده خود کلی شکلات میخرد و آن را به مرد مصدوم میدهد. ولی خب این مرد در واقع همان هنرمند کلاهبرداری بود که به آنها کیف حمل شکلات فروخته بود. بدین ترتیب آنها یکبار دیگر فریب میخورند و باید از صفر شروع کنند.
در پایان تام دیوانه دوباره به آنها میرسد و به شکل ترسناکی به سمت باب اسفنجی و پاتریک میرود. اما او نه تنها قصد بدی ندارد بلکه تمام شکلاتهای این دو را میخرد تا پول زیادی نصیبشان شود. آنها با پول به دست آمده به یک رستوران خیلی گران قیمت میروند و پیرزن و مادر پیرزن را هم با خود میآورند. نظر شما در این باره چیست؟ دیدگاههای خود را با تیم بازار و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
منبع: SpongeBob.Fandom
با قهرمان پس جهان فیفا زدیم! میزگیم فوتبالی با حسن پاجانی
نظرات