۱۰ نقل قول برتر باب اسفنجی
فقط یک باب اسفنجی شلوارمکعبی وجود دارد. شخصیتی که با صداپیشگی تام کنی جان گرفته و ساکن دوستداشتنی شهر بیکینی باتم است. او را بیشتر با انرژی سرشار و سادهدلانهاش میشناسیم؛ انرژیای که فضای رنگی و پرهیجان این کارتون را میسازد و حس شوخطبعی فراواقعی فصلهای آغازین سریال را کامل میکند. شیطنتهای به ظاهر بیفکر باب اسفنجی آنقدر دلنشین است که نمیشود دوستش نداشت. چه زمانی که سعی دارد اسکوئیدوارد را با وجود آسیبهای شدیدش به ژلهگیری علاقهمند کند و چه وقتی که با خوشحالی یک شیفت کاری بیست و چهار ساعته را میپذیرد. باب اسفنجی در دوران اوج خود همانقدر که سریع کمربند کاراتهاش را میبست میتوانست روحیه تو را هم بالا ببرد.
اما فریب ظاهرش را نخورید. این اسفنج طیف احساسی چشمگیری دارد که برای شخصیت محوری یک سیتکام کاملا ضروری است. استیون هیلنبرگ خالق سریال و تیمش به اندازهای ماهر بودند که همه این ظرافتها را در شخصیت او قرار دهند. باب اسفنجی میتواند احساسات را به شکلی ترکیب کند که هم دلگرمکننده باشد و هم خندهدار. میتواند جملهای بگوید که همزمان حس همدردی عمیق و خنده بیوقفه را در مخاطب برانگیزد.
گرچه چند نمونه از شادی و انرژی واگیردار او در این فهرست دیده میشود، بسیاری از نقلقولهای انتخابشده احساساتی شدید و غیرمنتظره را نشان میدهند. همین ویژگیها شخصیت او را پیچیدهتر میکند، در عین حال همچنان وفادار به اصل وجودیاش باقی میماند و حال و هوای خاص و عجیب سریال را بر دوش میگیرد. به بیان دیگر برخی از بهترین جملات باب اسفنجی تصویری کامل از هویت او ارائه میدهند و در عین حال با زیرکی و شگفتی انتظارات را بر هم میزنند و همیشه خندهدار و بهیادماندنی میمانند.
۱۰. وقتی باب اسفنجی از کوره در میرود و عدالت شغلی را برقرار میکند

باب اسفنجی همواره با خوشبینی و انرژی مثالزدنیاش، حتی سادهترین کارها را به ماجرایی جذاب تبدیل میکند
در ظاهر مهربان و ملایم است اما تماشای لحظههایی که باب اسفنجی عصبانی میشود واقعا سرگرمکننده است. در اپیزود «میتوانی یک سکه قرض بدهی؟» از فصل سوم، اسکوئیدوارد به یک مهمان پررو و تنبل تبدیل شده. او آنقدر راحتطلب شده که حتی از میزبان فوقالعاده سخاوتمندش میخواهد کنترل تلویزیون را هم تعمیر کند. همین درخواست نابجا باعث میشود باب اسفنجی از شدت عصبانیت منفجر شود و بگوید:
«یک فکر دیگه دارم. چرا به کسی زنگ نزنم که کارش درست کردنشه؟ میدونی چرا؟ چون وقتی کاری دارم به همون کسی زنگ میزنم که کارش اینه.»
در این صحنه زبان بدن همه چیز را توضیح میدهد. باب اسفنجی وقتی میگوید «یک فکر دیگه دارم» تلویزیون را کاملا راحت از بالای سرش پرتاب میکند در حالی که معمولا زورش به این چیزها نمیرسد. بعد روی تخت میپرد و لبههای آن را میگیرد انگار میخواهد آن را از هم پاره کند. چشمان کاملا باز و دهان بزرگ شدهاش به همراه لحظهای که برای تاکید روی کلمه «کار» دماغ اسکوئیدوارد را با انگشت هل میدهد همه نشان میدهد که چطور کاسه صبرش لبریز شده. این صحنه از آن لحظات طلایی است که یادمان میاندازد باب اسفنجی هم مثل هر کسی ظرفیت محدودی دارد و گاهی کاملا از مرزهای خود عبور میکند.
۹. وقتی باب اسفنجی بچهپرروترین نسخه خودش میشود

او هیچگاه اجازه نمیدهد مشکلات یا شکستها روحیهاش را کاهش دهند و همیشه آماده شروع روز است
گاهی وقتها خندهدارترین لحظهها وقتی شکل میگیرد که خود باب اسفنجی نقش بچه لوس و پررو را بازی میکند. در اپیزود «به چام باکت خوش آمدید» از فصل دوم آشپز مشهور کِرَبی پتی مجبور میشود برای پلانکتون کار کند. نکته جالب اینجاست که پلانکتون واقعا تمام تلاشش را میکند تا کارمند جدیدش را راضی نگه دارد، آنقدر که حتی در مقطعی دلسوز به نظر میرسد. اما اسفنج قصه حتی یک ذره هم همکاری نمیکند. وقتی پلانکتون از او میخواهد کار کند باب اسفنجی جواب میدهد:
«ببین کوچولو، چرا بعداً ازم نمیپرسی؟»
پلانکتون که دیگر از نقش آدم خوب خسته شده با جدیت از او میخواهد چندتا همبرگر درست کند. این جدال کمکم به یک رفت و برگشت مضحک تبدیل میشود و در نهایت باب اسفنجی با دهانش صدای باد درمیآورد و در حالی که پشتش را به پلانکتون گرفته به او بیاحترامی میکند.
باب اسفنجی زمانی که نقش آدم بدجنس را میگیرد واقعاً بامزه میشود. این میزان لجبازی و نافرمانی اگر خطاب به هر شخصیت دیگری بود غیرقابلباور به نظر میرسید، برای همین همینجا تبدیل به صحنهای دیدنی شده. در این اپیزود ما جنبهای از باب اسفنجی را میبینیم که تقریبا هیچجا دیده نمیشود. او به شکلی غیرمنتظره تهاجمی و بیملاحظه میشود و همین اوجگیری بحث و رسیدنش به این رفتار کودکانه صحنه را خندهدارتر و ماندگارتر میکند.
۸. وقتی باب اسفنجی صحنه را به گروگان میگیرد

در مواقع عصبانیت یا ناامیدی، توانایی او در ابراز احساسات شدید و طنزآمیز، مخاطب را هم میخنداند و هم همدلی ایجاد میکند
این سریال همیشه در نشان دادن شخصیتی که از شدت احساسات دچار تلاطم شده مهارت فوقالعادهای دارد. اپیزود «بهترین روز دنیا» از فصل چهارم نمونه روشن این توانایی است. باب اسفنجی با عصبانیت روی صحنه میرود در حالی که سالن پر از تماشاگر است و از اینکه «بهترین روز عمرش» به بدترین شکل ممکن خراب شده گلایه میکند. صدایش میلرزد. انگار هر لحظه ممکن است گریه کند و کاملا مشخص است که باید با او همدردی کنیم، چون تقریبا همه ما چنین روزهایی را تجربه کردهایم. اما ناگهان یکی از تماشاگران بلند میشود تا سالن را ترک کند. درست در همین لحظه باب اسفنجی حرفش را قطع میکند و با تمام توان فریاد میزند:
«بشین سرجات»
خندهدار است چون این غریبه هیچ اهمیتی به فروپاشی روحی باب اسفنجی در برابر جمع نمیدهد و حتی میخواهد صحنه را ترک کند. اما از آن جالبتر این است که باب اسفنجی با یک فریاد ساده او و بقیه سالن را در جای خود میخکوب میکند. هیچکدام از این ماجراها ربطی به آنها ندارد ولی مجبورند این وضعیت ناخوشایند را تماشا کنند.
نکته مهم اینجاست که باب اسفنجی از همان لحظهای که روی صحنه رفت عصبانی بود. همین تغییر ناگهانی در لحن و شدت رفتار، او را پرتتر و بیثباتتر نشان میدهد. شاید این یکی از لحظات خودخواهانهتر او باشد، اما دقیقا همین جسارت و عصبانیت بیپرواست که صحنه را به یادماندنی و بامزه میکند.
۷. شعار همیشگی باب اسفنجی برای شروع هر روز

او ترکیبی منحصربهفرد از معصومیت کودکانه و جسارت غیرمنتظره را در رفتار و دیالوگهایش نشان میدهد
برای فهرستی از بهترین نقلقولهای باب اسفنجی نمیتوان از یکی از مهمترین جملههایش گذشت. جملهای که تبدیل به امضای او شده. باب اسفنجی با شادی و انرژی میگوید:
«من آمادهام»
همین جمله کوتاه تمام چیزی را که طرفداران در سراسر جهان درباره او دوست دارند خلاصه میکند. خوشبینی بیوقفهاش، عشقش به شغل همبرگرپزی و تلاشش برای این که بقیه هم به اندازه خودش اعتماد به نفس داشته باشند. معمولا این جمله را صبحها تکرار میکند، زمانی که یونیفرم رستوران خرچنگی را میپوشد. گاهی هم وقتی دارد به سمت محل کار میدود یا با دوچرخه رکاب میزند باز آن را زیر لب تکرار میکند.
«من آمادهام» برای خیلی از طرفداران میتواند حکم یک شعار انگیزشی را داشته باشد. همه صبحها پرانرژی از خواب بیدار نمیشوند و گاهی همین گفتن یک جمله ساده میتواند به کسی کمک کند حرکتش را شروع کند. شاید این جمله خندهدارترین دیالوگ باب اسفنجی نباشد، اما بدون شک یکی از جذابترینهای اوست. اشتیاق باب اسفنجی برای شروع روز بازتابی از حال و هوای درخشان و پرانرژی کل سریال است و شخصیتش بدون این جمله نمادین کامل نمیشد.
۶. وقتی خوشبینی باب اسفنجی برای یک خلافکار کابوس میشود

باب اسفنجی در موقعیتهای دشوار، خلاقیت و هوش غیرعادی خود را به کار میگیرد تا مشکلات را به سبک خودش حل کند
انیمیشنها همیشه بلدند چیزهای ترسناک را در قالبی خندهدار نشان بدهند. در اپیزود «باب اسفنجی به قلّابزن میرسد» از فصل سوم، اسفنج سادهدل نمیتواند کلید خانهاش را پیدا کند. قلّابزن که بیحوصله شده پیشنهاد میدهد از پنجره بالا بروند. چون قدش نمیرسد از باب اسفنجی میخواهد روی شانههایش بایستد. جواب باب اسفنجی یکی از آن دیالوگهای درخشان و بامزه است:
«حتما. با این کفشهای میخدار هر کاری ممکنه.»
این که فقط به خاطر پوشیدن کفشهای میخدار فکر کند همه چیز ممکن است بهقدری مثبتنگرانه و اغراقآمیز است که کاملا با شخصیت همیشگی او هماهنگ است. تصویرسازی این صحنه هم فوقالعاده است. کفشهای بزرگ و میخدار باب اسفنجی آنقدر اغراقشده و خطرناکاند که موقعیت را مضحکتر میکنند. از طرفی تضاد میان لحن شاد او و درد وحشتناکی که قرار است نصیب قلّابزن بدبخت شود لحظه را حتی خندهدارتر میکند.
وقتی قلّابزن تازه میفهمد چه اشتباهی کرده دیگر دیر شده. ترکیب این آگاهی دیرهنگام و اجرای بینقص صحنه باعث میشود این جمله به یکی از خطرناکترین و بامزهترین دیالوگهای باب اسفنجی تبدیل شود.
۵. وقتی یک سؤال ساده کلاس قایقرانی به فاجعه ختم میشود

او حتی در مواجهه با خیانت یا بیعدالتی، واکنشهایی دارد که هم شجاعانه و هم بسیار بامزه است
یکی از ویژگیهای ثابت شخصیت باب اسفنجی این است که پشت فرمان کاملا بیعرضه است. اولین اپیزودی که به این موضوع میپردازد، «مدرسه قایقرانی» در فصل اول است و هنوز هم یکی از بهترینها در این زمینه محسوب میشود. او بخش شفاهی امتحان را همیشه عالی پشت سر میگذارد، اما به محض این که باید واقعا رانندگی کند اضطراب همه وجودش را میگیرد. وقتی خانم پاف موتور قایق را روشن میکند، انگار آخرالزمان رسیده باشد. باب اسفنجی بینوا اصلا نمیتواند خودش را جمعوجور کند. بنابراین وقتی مربی از او میپرسد مرحله بعدی چیست بدترین جواب ممکن را میدهد:
«گازشو بگیرم؟»
واکنش خانم پاف هم عالی است. در یک لحظه کاملا ناخودآگاه میگوید «بله» و بعد با عجله حرفش را اصلاح میکند. اما دیگر دیر شده. تنها چیزی که باب اسفنجی شنیده همان «بله» است. چشمهایش گشاد میشوند و با قیافهای کاملا وحشتزده دوباره میپرسد:
«یعنی گازشو بگیرم؟»
حتی وقتی خانم پاف صریح و واضح میگوید این کار را نکند از صدای هراسانش کاملا پیدا است که همه چیز تمام شده. باب اسفنجی تا آخر فشار میدهد و قایق را به جایی میکوبد. این صحنه به طرز خندهداری ناتوانی او در گوش دادن تحت فشار را نشان میدهد و تلاشهای درمانده خانم پاف برای کنترل اوضاع را کاملا بامزه میکند.
۴. وقتی باب اسفنجی با کشف پوست سر شاه نپتون شوکه میشود

شخصیت او قادر است مخاطب را همزمان بخنداند، متاثر کند و لحظهای به فکر فرو ببرد
فیلم سینمایی «باب اسفنجی شلوارمکعبی» محصول ۲۰۰۴ آنقدر لحظات بهیادماندنی دارد که نمیشود آن را در این فهرست نیاورد. یکی از دیالوگهای کاملا دیوانهوار فیلم مربوط به همین صحنه است. شاه نپتون که به شدت دنبال تاج گمشدهاش است، چنان مضطرب میشود که باب اسفنجی تلاش میکند او را آرام کند. پادشاه آرام به او میگوید که تاج فقط نماد قدرت نیست، بلکه راهی است برای پوشاندن خط موی رو به عقبش.
باب اسفنجی با خوشرویی میخواهد نگرانی او را کماهمیت جلوه دهد و میگوید:
«قربان، مطمئنم آنقدر هم قابلتوجه نیست.»
اما نمیتواند جملهاش را تمام کند، چون شاه کیسه کاغذی روی سرش را برداشته و پوست سر درخشانش آشکار شده است.
وقتی باب اسفنجی این تصویر را میبیند نمیتواند جلوی خود را بگیرد و با حالتی شبیه آژیر هشدار فریاد میزند:
«کچل! کچل! کچل!»
تفاوت در حالت بدن او هم باعث میشود این صحنه خندهدارتر شود. باب اسفنجی ابتدا چشمهایش را بسته و با یک دست حرکتی آرام انجام میدهد و دست دیگرش را روی آرنجش گذاشته، اما لحظهای بعد با چشمانی گرد و بیرون زده به تصویر خودش نگاه میکند و هر دو دستش را به جهات مخالف پرتاب میکند. انگار میخواهد از ترس بیفتد و تماشاگران آمادهاند از شدت خنده زمین را گاز بگیرند.
۳. وقتی باب اسفنجی با یک جمله همه را شگفتزده میکند

دیالوگهای او اغلب ساده اما پرقدرتاند و حس طنز و قلب مهربانش را با هم ترکیب میکنند
این شاهکار فصل دوم با یک کشتی که آسیب جدی به سازهها وارد میکند شروع میشود و اسکوئیدوارد قصد دارد با مسئول ماجرا صحبت کند. اما وقتی مشخص میشود مقصر همان فلایینگ داچمن است، ناگهان اسکوئیدوارد از صحبت کردن امتناع میکند. باب اسفنجی همیشگی و پرانرژی وارد صحنه میشود و توضیح میدهد که اسکوئیدوارد میخواست شکایت کند و گفته بود کشتی کثیف است. فلایینگ داچمن به او میگوید «توهین به کشتی یک مرد بدتر از توهین به مادرش است».
اما ناگهان باب اسفنجی داستان را تغییر میدهد و با لحنی خونسرد میگوید:
«نه، نه، صبر کن. تو گفتی مادرش کثیفه، نه کشتیاش.»
این صحنه بینظیر است. اسکوئیدوارد هیچوقت چنین چیزی نگفته و باب اسفنجی کاملا از این موضوع خبر دارد. ممکن است برخی مخالفت کنند، اما اصلا مهم نیست؛ نحوه گفتن این جمله خطرناک با یک ابروی بالا رفته او بینهایت خندهدار و نابغهوار است. این جمله به قدری بیادبانه است که هیچکس انتظارش را ندارد، چه برسد از دهان باب اسفنجی. نتیجه؟ اسکوئیدوارد بلافاصله درگیر دردسر میشود و تماشاگران از خنده حسابی کیف میکنند.
۲. وقتی باب اسفنجی شجاعانه با آقای خرچنگ روبهرو میشود

او بهراحتی به یک منبع الهام برای طرفداران تبدیل شده و در میمها و شبکههای اجتماعی حضور پررنگی دارد
باب اسفنجی آنقدر مهربان است که گاهی فراموش میکنیم میتواند جوابهای کاملا بیرحمانه و دقیق بدهد، وقتی موقعیتش پیش بیاید. یکی از بهترین مثالها همین صحنه پایانی اپیزود «سرزمین خرچنگی» از فصل سوم است. آقای خرچنگ جمعی از کودکان را منتظر یک دلقک نگه داشته و باب اسفنجی باید درد و رنج جسمی زیادی را تحمل کند تا برای رییسش وقت بخرد. وقتی زمان فرا میرسد، مشخص میشود که خود آقای خرچنگ دلقک بوده و اجرای پنج ثانیهای او کاملا خجالتآور است.
باب اسفنجی با چشمانی پر از اشک در دفترش روبهروی خرچنگ میایستد و میگوید:
«تو به این بچهها قول دادی دلقک خرچنگی ببینند، اما چیزی که من اونجا دیدم بیسخاوتمندانه بود!»
این جمله بینظیر است، چون هم ناامیدی و ناراحتی عمیق او را نشان میدهد و هم ترکیب این حس معصومانه با اسم خندهدار و بیادبانه باعث میشود هم بخندیم و هم برای باب اسفنجی دلسوزی کنیم. «خسیس خسیس» یا Cheapy the Cheapskate توصیف بامزه و دقیقی است از چیزی که باب اسفنجی دیده و چهره مصیبتزدهاش صحنه را حتی خندهدارتر میکند. همراه با موسیقی دراماتیک و مکث کوتاه قبل از این جمله، این صحنه از ابتدا تا انتها استادانه طراحی شده است.
۱. وقتی باب اسفنجی از خیانت دوستش شوکه میشود

باب اسفنجی بیش از یک شخصیت کارتونی است؛ او نماد شادی، اشتیاق و مقاومت مثبت در برابر سختیهای زندگی است
در اپیزود «ف.ا.ن.» از فصل اول مشخص میشود که پلانکتون فقط برای دزدیدن فرمول با باب اسفنجی دوست شده بود. برای چنین اسفنج حساس و مهربانی، این خبر یک ضربه عظیم است. او مدرکی که نشاندهنده خیانت دوست سابقش است، یعنی یک همبرگر دزدیدهشده، جلوی صورت پلانکتون میگیرد و از او میخواهد بگوید چه چیزی میبیند. پلانکتون جواب میدهد: «هیچ چیز نمیبینم.»
از آنجا که همبرگر از پلانکتون بزرگتر است، باب اسفنجی تقریبا منفجر میشود و فریاد میزند:
«چطور نمیبینی؟!»
نمای نزدیک همبرگر کنار پلانکتون نشان میدهد چقدر جواب او مضحک و غیرقابلباور است.
اجرای تام کنی شگفتانگیز است. او بدون آنکه گریه باب اسفنجی را نشان دهد، حس اشک ریختن و حیرت کامل او نسبت به خیانت دوست سابقش را منتقل میکند. این ترکیب پیچیده و قابللمس از احساسات، نسخهای قویتر از مثالهای مشابه قبلی است. موسیقی دراماتیک هم در پسزمینه قرار دارد و با لحنی طنزآمیز به سبک فیلمهای رمانتیک همراه میشود، که خنده و اشک را همزمان در مخاطب برمیانگیزد و این صحنه را به یکی از موفقیتهای فصل اول تبدیل میکند.
جمعبندی؛ باب اسفنجی که جهان را میخنداند و الهام میبخشد
باب اسفنجی شلوارمکعبی بیش از دو دهه است که به یکی از نمادهای بیهمتای کاراکترهای انیمیشن تبدیل شده و این جایگاه را نه تنها با شوخطبعی، بلکه با قلب بزرگ و شخصیت پیچیدهاش تثبیت کرده است. از همان ابتدا، او نه یک شخصیت تکبعدی، بلکه موجودی است که میتواند هم معصوم و خوشبین باشد و هم در لحظاتی کاملا بیرحم و بیپروا واکنش نشان دهد. نقلقولهایی که در این متن مرور شد، دقیقاً همین تنوع و جذابیت را نشان میدهند: از فریادهای کودکانه و پرانرژی «من آمادهام» گرفته تا عصبانیت خلاقانه و بیرحمانه در مقابل بیعدالتی، و حتی شوخیهای خطرناک و بامزهای که مخاطب را همزمان به خنده و تعجب وامیدارند.
این ترکیب عجیبی از معصومیت و جسارت، باب اسفنجی را به یک منبع بیپایان برای میمها و شوخیهای اینترنتی تبدیل کرده است. چه کسی میتواند لحظه «کچل! کچل! کچل!» یا «چطور نمیبینی؟!» را فراموش کند؟ این دیالوگها نه تنها در زمان پخش تلویزیونی خندهدار بودند، بلکه سالها بعد در شبکههای اجتماعی دوباره زندگی پیدا کرده و به بخشی از فرهنگ معاصر اینترنتی بدل شدهاند.
باب اسفنجی نه تنها برای کودکان، بلکه برای نوجوانان و بزرگسالان نیز الهامبخش است و همچنان به عنوان یک آیکون جهانی خلاقیت و خوشبینی در ذهنها باقی مانده.
در نهایت، باب اسفنجی تنها یک شخصیت کارتونی نیست؛ او یک پدیده فرهنگی است که توانسته با ترکیب طنز، قلب و لحظات ناب و خندهدار، جهان را کمی شادتر و زندگی روزمره را کمی قابلتحملتر کند. هر خط دیالوگش، هر حرکت و هر واکنشش، یادآور این است که حتی در عجیبترین و خندهدارترین شرایط، میتوان با شور و اشتیاق زندگی کرد و خنده را فراموش نکرد.
منبع: Collider
پیشنهادیهای گیمینگ امید لنون که نباید از دست بدی
نظرات