هیولای واقعی فصل پنجم Stranger Things نه سال پیش معرفی شده بود
هنوز زمان زیادی از انتشار بخش اول فصل پنجم استرنجر تینگز (Stranger Things) نگذشته که بازار تئوریها و گمانهزنیها حسابی داغ شده است. برخی از این تئوریها کاملا جدید هستند و از دل غافلگیریهای چهار قسمت ابتدایی بیرون آمدهاند، اما حالا که رسما وارد مسیر پایانبندی شدهایم، برخی از تئوریهای قدیمی فصلهای گذشته دوباره سر برآوردهاند.
این دقیقا همان ماجرایی است که برای یکی از قدیمیترین نظریههای سریال اتفاق افتاده؛ یعنی تئوری که با خود زیربنای Stranger Things گره خورده است. این سریال همیشه بازیهای نقشآفرینی (RPG) را به عنوان قطبنمای روایت خود قرار داده، بنابراین دموگورگن، مایند فلایر و وکنا همگی هیولاهایی بودند که مستقیم از دل بازی بیرون آمدند و در نهایت در داستان ظاهر شدند، اما سوال اینجاست که جای کدام هیولاها هنوز خالی است؟
اینجا پای «تئسلهیدرا» (Thessalhydra) به میان میآید. اما چرا دقیقا این هیولا؟ چون نامش در همان فصل اول سریال برده شده بود. و بیایید روراست باشیم، با گذشت زمان باور اینکه هیولایی که آن روزها روی میز بازی «دانجنز اند دراگونز» (Dungeons & Dragons) انداخته شد صرفا جنبه تزیینی داشته، روزبهروز سختتر میشود. پس از ۹ سال، نادیده گرفتن این الگو غیرممکن به نظر میرسد: اگر هیولایی در بازی ظاهر شود، دیر یا زود در هاوکینز هم سر و کلهاش پیدا خواهد شد و حالا بهترین زمان برای قوت گرفتن این تئوری فرا رسیده است.
چرا تئوری تئسلهیدرا با تمام اتفاقات Stranger Things جور درمیآید؟
چیزی که باعث میشود طرفداران این تئوری را جدی بگیرند فقط حس نوستالژی نیست، بلکه همه بینندگان استرنجر تینگز میدانند این سریال بارها و بارها استعارههای بازی سیاهچالها و اژدهایان (D&D) به تهدیدهای واقعی تبدیل کرده است. با نگاهی به هیولاهای اصلی که تاکنون دیدهایم، همه چیز مثل روز روشن است: دموگورگن مستقیما از دل بازی به دنیای واقعی پرید؛ مایند فلایر نامش را به این خاطر گرفت که داستین (گیتن ماتارازو) به راهی برای توضیح موجودی نیاز داشت که ویل (نوآ اشنپ) را شکار کرده بود. وکنا هم تنها به این دلیل وکنا شد که گروه برای توصیف وحشت پیرامون خود به یک زبان مشترک نیاز داشتند. قانون سریال این است: اسم و رسم هیولا از بازی میآید، اما بلا و مصیبتش سر گروه و شهر هاوکینز خراب میشود.
بنابراین طبق همین منطق، تئسلهیدرا صرفا یک عنصر پسزمینه نیست بلکه یک هشدار است. بیایید مرور کنیم: در یکی از صحنههای پایانی فصل اول که گروه مشغول بازی دانجنز اند دراگونز هستند، با این موجود در بازی میجنگند، ویل تاس میاندازد و برنده میشود. اما وقتی تلاش میکنید آن لحظه را به بقیه سریال وصل کنید، میبینید که همچنان بیربط باقی مانده و هیچ تاثیری بر اتفاقات واقعی نداشته است.
برادران دافر به ندرت چیزی را بدون هدف اضافه میکنند، پس اگر قرار نبود تئسلهیدرا در نهایت سر و کلهاش پیدا شود، با چنین تاکیدی روی آن مانور نمیدادند. و با در نظر گرفتن تایید رسمی آنها (به علاوه آنچه در شروع آرک داستانی جدید ویل در قسمت چهارم با نام «جادوگر» دیدیم)، حالا احتمال وقوع این اتفاق از همیشه بالاتر رفته است؛ لحظهای ظریف اما قطعا یک زمینهچینی آشکار برای فصل نهایی.

البته باید درباره این موضوع هم صحبت کنیم که Stranger Things به نقطهای رسیده که باید یک آنتاگونیست (ضدقهرمان) نهایی رو کند که واقعا حس «پایان» را برساند. وکنا در شروع فصل چهارم ورود بسیار پرقدرتی داشت و لحن کل سریال را تغییر داد، اما بسیاری از طرفداران هنوز تردید دارند که آیا او واقعا انتخاب درستی برای یک پایانبندی حماسی هست یا خیر. البته که شاید فرماندهی دست او باشد، اما نبرد نهایی نیازمند چیزی مرگبارتر، بزرگتر، تهاجمیتر و بهمراتب سختجانتر است. تکرار نسخهای دیگر از آنچه قبلا دیدهایم کافی نیست و از آنجایی که شخصیت ویل تکامل زیادی پیدا کرده، رویارویی صرف با وکنا آنچنان که باید تاثیرگذار نخواهد بود (و اگر Stranger Things در یک چیز استاد باشد، همان تاثیرگذاری است).
در این مرحله، داستان نیازمند تهدیدی مهارنشدنی است که تمام شخصیتها را با هم متحد کند. تئسلهیدرا کاملا با این نیاز همخوانی دارد: هیولایی عظیمالجثه، هماهنگ با روایت داستانی که فریاد میزند متعلق به فصل آخر است. مسئله فقط ابعاد و اندازه نیست، بلکه حضور آن در ساختار کلی سریال کاملا منطقی به نظر میرسد و اگر آن بخش از تصاویر اولین تیزر تریلر را که هنوز در سریال ندیدهایم در نظر بگیریم – جایی که ویل فریاد میزند «فرار کنید!» – این تئوری سوخت بسیار قدرتمندی برای شعلهور شدن پیدا میکند.
تئسلهیدرا چیست و چرا برای فصل نهایی استرنجر تینگز اهمیت دارد؟
در بازی دانجنز اند دراگونز، تئسلهیدرا هیولایی عظیم است: موجودی خزنده با چندین سر و دهانی دایرهشکل که با ردیفهایی از دندان پوشیده شده است. اینجا خبری از ظرافت، لایههای فلسفی یا متافیزیک نیست. این جانوری است که مخصوص نبردهای نهایی ساخته شده، دشمنی که بازیکنان تنها پس از تکمیل یک سفر طولانی با آن روبرو میشوند و این دقیقا همان نقطهای است که شخصیتهای سریال اکنون در آن ایستادهاند.
به علاوه، از نظر بصری نیز گزینهای عالی برای فصلی است که قرار است بزرگترین فصل سریال باشد. دموگورگن نسبتا انساننما بود، مایند فلایر بیشتر جنبه مفهومی داشت، اما تئسلهیدرا یک حضور فیزیکی خالص است: غولپیکر، بدشکل و غیرقابل چشمپوشی. این موجود نیازی به دیالوگ یا توضیحات طولانی ندارد؛ فقط ظاهر میشود و همه را مجبور به واکنش میکند.

تئسلهیدرا همان قطعهای است که گذشته را به هم پیوند میزند و نمایی از پایان را ترسیم میکند. این همان هیولایی است که از همان ابتدا آنجا حضور داشته و فقط منتظر مانده تا سریال به لحظه مناسب برسد و آن را رها کند. و اگر استرنجر تینگز واقعا در این مسیر قدم بگذارد، شاهد همان پایانبندی حماسی و احساسی خواهیم بود که برادران دافر وعدهاش را داده بودند (و شاید بتوان گفت صادقانهترین نتیجهگیری برای تمام آن چیزی است که سریال از سال ۲۰۱۶ مشغول ساختن آن بوده است).

منبع: Comicbook
بتلفیلد ۶ بهتره یا کالاف دیوتی؟ میزگیم با گلخان و شایان
نظرات