۱۲ فیلم و سریال ابرقهرمانی که از کمیکهایشان بهتر هستند
در این مطلب به ۱۲ فیلم و سریال ابرقهرمانی (دیسی-DC و مارول-Marvel) میپردازیم که از کامیکبوکهای داستانیشان نیز بهتر ظاهر شده و هدفمندتر، داستانِ پویا و هیجانانگیز خودشان را تعریف کرده و بهتصویر کشیدهاند؛ در ادامه همراه مجله بازار باشید تا این ۱۲ فیلم و سریال برتر را در کنار هم بررسی کنیم و تماشایشان نماییم.
دنیای سینمایی مارول (MCU) و دنیای جدید دیسی (DCU) پروژههایی را به نمایش گذاشتهاند که چنان درخشان ظاهر شدهاند که از کامیکهای الهامبخش خود پیشی گرفتند؛ اتفاقی که برای دیگر فرنچایزهای ابرقهرمانی نیز رخ داده است. گرچه استودیو مارول به استفاده از لباسهای وفاداروارانهاش به کامیکهای خود شهرت دارد اما برخی از بهترین فیلمهای MCU تغییراتی کلیدی در خطوط داستانی کامیکبوکها ایجاد میکنند. این رویکرد گاهی به موفقیت و گاهی به شکست میانجامد اما اغلب برای آثار مارول نتیجهبخش از آب درآمده است. فرنچایز سینمایی DCEU و دیگر پروژههای دیسی نیز شخصیتها و داستانهای خود را از دنیای کامیکهایشان وام گرفته و آنها را بهبود بخشیدهاند؛ این رویه به اقتباسهای خارج از دنیای مارول و دیسی نیز گسترش پیدا کرده و فهرستی از آثاری را خلق کرده که از منبع اصلی خود فراتر رفتهاند.
۱۲- بویز (The Boys)
در صدر این فهرست، سریال « بویز» (The Boys) قرار میگیرد؛ یک نمونهی آشکار از اقتباسی که از منبع اصلی خود پیشی گرفته است. با وجود اینکه شخصیتها و خطوط کلی داستان از کامیکها وام گرفته شدهاند، نسخهی تلویزیونی شبکهی پرایمویدیو یک تجربهی به مراتب برتر و کاملتر ارائه میدهد. نسخهی کامیک شاید سرگرم کننده باشد اما گاهی به نظر میرسد که بیشتر دغدغهی ساختارشکنی افراطی و جنجالآفرینی را دارد تا روایت یک داستان خوب. نقد اجتماعی سریال، به خصوص در فصلهای ابتدایی، یک سر و گردن از کامیکها بالاتر میایستد. حضور اجراهای نفسگیری مانند بازی آنتونی استار در نقش هوملندر، به «بویز» کمک میکند تا منبع اقتباس خود را به سطحی کاملاً جدید ارتقاء دهد.
۱۱- اینوینسیبل (Invincible)
دومین اثر از پرایمویدیو در این لیست، سریال انیمیشنی «اینوینسیبل» (Invincible) است. مجموعه کامیکِ این اثر که به قلم رابرت کرکمن نوشته شده، در جایگاه خود یکی از بهترین داستانهای ابرقهرمانی به شمار میرود. اینکه سریال انیمیشنی آن موفق میشود از چنین منبع قدرتمندی سبقت بگیرد، خود گواهی بر کیفیت فوقالعادهی آن است. درواقع، سریال Invincible به بستری برای خودِ کرکمن (که از خالقان سریال نیز هست) تبدیل شده تا بتواند منبع اقتباس را به کمال برساند. این رویکرد به ضرباهنگ (Pacing) داستانی بهتر، شخصیتهایی که نقش پررنگتری نسبت به کامیکها پیدا کردهاند و صداپیشگیهایی که به مارک گریسون و دیگر شخصیتها عمق جدیدی بخشیدهاند، منجر شده است.
۱۰- پیسمیکر (Peacemaker)
جیمز گان بارها و بارها ثابت کرده که میتواند شخصیتهای گمنام کامیکها را به قهرمانان محبوب طرفداران تبدیل کند. شخصیت «پیسمیکر» (Peacemaker) با بازی جان سینا، یک نمونهی اعلاء از این استعداد به شمار میرود. پیش از فصل اول این سریالِ دیسی، تقریباً هیچکس نمیدانست پیسمیکر کیست. این گمنامی حتی شامل حالِ خوانندگان کامیک نیز میشد، چرا که او پیش از ایفای نقشِ جان سینا، تنها حضوری پراکنده در داستانها داشت. سریال Peacemaker یک شخصیت اصلی خوشساخت و چندبُعدی را به نمایش میگذارد؛ قهرمانی که شاید در ظاهر شخصیتی لوده و اکشنمحور به نظر برسد (البته بیشتر آنتیهیرو محسوب میشود) اما گذشتهی تاریک او، عمق احساسی فوقالعادهای به شخصیتش میبخشد. این سریال موفق شد که یک شخصیت تقریباً ناشناخته را به یکی از محبوبترین چهرههای دیسی در میان طرفداران بدل کند.
۹- انتقامجویان: جنگ ابدیت (Avengers: Infinity War)
فیلم سینمایی «انتقامجویان: جنگ ابدیت» یکی از بزرگترین رویدادهای مارول را به پردهی سینما آورد. با وجود شباهتهای کلیدی میتوان گفت که این دو روایت، مسیرهایی عمدتاً متفاوتی را طی میکنند. با این حال، تلاش تانوس در نسخهی سینمایی به لطف تمرکز بیشتر، بسیار بهتر از نسخهی کامیکاش از آب درآمده است. مارول با چالش بزرگی روبرو بود؛ ایجاد تعادل میان شخصیتهای بیشماری که هرکدام سالها داستان مستقلی پشت سرشان داشتند. Avengers: Infinity War با هنرمندی تمام، این رشتههای داستانی را در هم میتند و فیلمی نفسگیر خلق میکند که ترکیبی بینقص از سکانسهای اکشن بیوقفه و روایتی احساسی و سرشار از کراساُورهای جذاب ابرقهرمانی است. سینمایی Infinity War پیچیدگی بسیار کمتری نسبت به همتای کامیکبوکی خود دارد و پایانبندی آن، اکنون به یک دستاورد سینمایی بدل شده است.
۸- ایکس-من: روزهای گذشته آینده (X-Men: Days of Future Past)
فیلمهای ایکس-منِ استودیوی فاکس کارنامهی پر فراز و نشیبی دارند و همیشه به موفقیت دست پیدا نکردهاند. با این حال، فیلم «X-Men: Days of Future Past» به راحتی در میان بهترینهای این مجموعه جای میگیرد. این فیلم خط داستانی معروفی به همین نام را از دنیای کامیک اقتباس میکند، هرچند با یک تغییر هوشمندانه، شخصیت کیتی پراید را از مرکز داستان حذف کرده و جای او را به ولورین با بازی هیو جکمن میدهد. این تغییر به اثربخشی فیلم کمک شایانی میکند، زیرا ولورین محبوبترین قهرمان لایو-اکشن ایکس-من به شمار میرود. نسخهی سینمایی Days of Future Past با متحد کردن دو نسل از بازیگران فرنچایز ایکس-من، یک، بارِ احساسی قدرتمند به داستان خود تزریق کرد که آن را ارتقاء بخشید. این اثر نه تنها اشتباهات گذشتهی فرنچایز را اصلاح کرد، بلکه یک رویداد کوتاه دو قسمتی در دنیای کامیک را به یک حماسهی سینمایی تمامعیار گسترش داد.
۷- کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان (Captain America: The Winter Soldier)
فیلم Captain America: The Winter Soldier به وضوح از خط داستانی «Winter Soldier» اثر اد بروبیکر الهام میگیرد؛ داستانی که سرگذشت باکی بارنز را از نو تعریف کرد. با وجود تفاوتهای میان این دو نسخه، ضرباهنگ اصلی داستانِ باکی، اتمسفر هیجانانگیز و دلهرهآور و حس معما و پارانویای همیشگیاش بهبهترین شکل ممکن حفظ شدهاند. با این وجود، نسخهی سینمایی مارول در بخش اکشن بسیار قدرتمندتر ظاهر میشود و داستان را به یک ماجرای به مراتب شخصیتر برای باکی و استیو راجرز با بازی کریس ایوانز تبدیل میکند. فیلم سینمایی Captain America: The Winter Soldier از نگاه بسیاری، عنوان بهترین فیلم MCU را از آن خود کرده است؛ جایگاهی که آن را بالاتر از داستان کامیکبوکیِ الهامبخش خود قرار میدهد.
۶- ددپول (Deadpool)
در زمان خلقش ددپول آن شخصیت ساختارشکن و آگاه بهحضورِ مخاطب که امروز میشناسیم (اشاره به پردهی چهارم سینما) نبود. این ویژگی به مرور زمان به او اضافه شد؛ مسیری بسیار شبیه به تکامل وید ویلسون با بازی رایان رینولدز از فیلم ناامیدکنندهی «X-Men Origins: Wolverine» تا فیلم مستقل «Deadpool». سهگانهی سینمایی این «مزدور پرحرف» را میتوان به سادگی یکی از بهترین سهگانههای ابرقهرمانی دانست. فیلمهای Deadpool این حس را به خوبی منتقل میکنند که انگار شخصیت داستان مستقیماً از صفحات کامیکهای مدرن به روی پردهی سینما پریده است. این حس با زمانبندی کمدی بینقص و جذابیت ذاتی رینولدز دوچندان میشود و ددپول را به یکی از دوستداشتنیترین کرکترهای لایو-اکشن بدل میکند. این فیلمها، شخصیت ددپول را در اوج خود به نمایش میگذارند.
۵- مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی (Spider-Man: Into the Spider-Verse)
مفهوم Spider-Verse در دنیای کامیک، چندین خط داستانی سرگرم کننده را خلق کرده که هدف اصلیشان گِرد هم آوردن هر تعداد ممکنی از نسخههای مختلف مرد عنکبوتی است. این رویکرد لحظات جذابی را رقم میزند اما فیلم انیمیشنی Spider-Man: Into the Spider-Verse با ارائهی یک نسخهی بسیار متمرکزتر از این ایده، به ارتفاعات جدیدی اوج میگیرد. این فیلم با تکنیکهای انیمیشن نوآورانهی خود، مدیومَش را کاملاً از نو تعریف کرد. مایلز مورالز قاطعانه در مرکز داستان قرار دارد و دیگر مردان عنکبوتی، همگی در خدمت تقویت قوس شخصیتی او عمل میکنند؛ ساختاری که بسیار بهتر از کامیکها جواب میدهد. فرنچایز Spider-Verse اکنون به یک پدیدهی فرهنگی با تأثیری عمیق و ماندگار بدل شده است.
۴- لوگان (Logan)
قرار بود کارنامهی ولورین با بازی هیو جکمن با فیلم لوگان به پایان برسد؛ اثری که از کامیک معروف مارول، «اولد من لوگان» (Old Man Logan) الهام میگرفت. با وجود اشتراکاتی در اتمسفر و کلیات داستان، این دو روایت کاملاً از یکدیگر فاصله میگیرند. نسخهی کامیک، جهانی به مراتب فانتزیتر با شخصیتهای متنوعتری را به تصویر میکشد. فیلم «لوگان» در عمل یک اثر وسترن است که ولورینی پا به سن گذاشته را دنبال میکند که میکوشد در آخرین روزهای زندگیاش، کار درستی انجام دهد. این فیلم با روایت ظریفتر خود، ضربهی احساسی عمیقتری به مخاطب وارد میکند؛ چرا که مخاطبان سالها با ولورینِ جکمن و چارلز اگزویرِ پاتریک استوارت زندگی کردهاند. «لوگان» یک پایانبندی تأثیرگذار و دردناک برای سفر ولورین رقم میزند.
۳- نگهبانان کهکشان (Guardians of the Galaxy)
از طراحی شخصیتها و ترکیب بینظیر طنز و احساسات گرفته تا موسیقی متن منحصربهفرد اثر، باعث میشوند که اولین فیلم «نگهبانان کهکشان» در تیم کامیکبوکیشان از نو خلق شده و پیشرفت کنند. این پروژه، اولین محصولی به شمار میرود که استعداد جیمز گان در تبدیلِ شخصیتهای گمنام به ستونهای محبوب یک فرنچایز را به نمایش گذاشت. گرچه آقای جیمز گان تغییراتی در شخصیتها اعمال کرد، مانند استار-لرد که در کامیکها شخصیتی به مراتب جدیتر از نسخهی کریس پرت دارد اما تمام این تغییرات به شکلی هوشمندانه جواب داد. این تیم کیهانی، حس و حالی کاملاً نو و تازه به دنیای سینمایی مارول بخشید و این فرنچایز به سرعت جای خود را بهعنوان یکی از محبوبترین مجموعههای مارول در دل طرفداران باز کرد.
۲- جوخه انتحار (The Suicide Squad)
کامیکهای The Suicide Squad، با کیفیتی متغیر، لحنی خشن و جدی را دنبال میکنند که شباهت زیادی به اتمسفر فیلم سال ۲۰۱۶ دارد. در مقابل، دیدگاه جیمز گان مسیر کاملاً متفاوتی را در پیش گرفت؛ او برداشتی به مراتب کمدیتر و جسورانهتر از «جوخه انتحار» ارائه میدهد که در عینحال، از لحظات عمیق شخصیتمحور و نقاط عطف احساسی غافل نمیشود. فیلم «جوخه انتحار» نامش را با مرگهای پرشمار شخصیتهایش به بهترین شکل ممکن معنا میکند. برخی از این مرگها تاثیری عمیق بر داستان میگذارند و برخی دیگر نیز صرفاً برای ایجاد شوک در مخاطب طراحی شدهاند. این تعادل به شکلی استادانه برقرار میشود و سفری سرگرم کننده و غیرقابل پیشبینی را خلق میکند که طرفداران را تا آخرین لحظه، نگران سرنوشت شخصیتها نگه میدارد.
۱- بتمن: مجموعهی انیمیشنی (Batman: The Animated Series)
سرانجام به اثری میرسیم که بسیاری آن را نه تنها یک انیمیشن که یکی از برترین پروژههای «شوالیه تاریکی» در تاریخ تمام مدیومها میدانند؛ منظور ما سریال انیمیشنی Batman: The Animated Series است. قدرت این سریال در مقایسه با یک داستان کامیکبوکی خاص سنجیده نمیشود؛ بلکه در این حقیقت نهفته است که این مجموعه بهعنوان یک کل، انسجام روایی بسیار بیشتری نسبت به تاریخ طولانی و گاهی پراکندهی بتمن در دنیای دیسی کامیکس دارد. این سریال یک تجربهی کامل برای هر کسی است که میخواهد با دنیای «شوالیه تاریکی» آشنا شود؛ تجربهای که به اتمسفر تاریکتر بتمن در کامیکها کاملاً وفادار میماند. فراتر از این، Batman: The Animated Series شخصیت محبوب «هارلی کویین» را به دنیا معرفی کرد و با روایت داستانهایی بنیادین برای شخصیتهایی مانند «کِلیفِیس» و «مستر فریز»، سرنوشت آنها را برای همیشه متحول ساخت. همین دستاوردها، آن را به یکی از برترین آثار ابرقهرمانی، فراتر از مارول و دیسی، بدل میکند که با اقتدار از منبع اقتباس خود پیشی گرفته است.
حرف آخر
از کوچههای بارانخوردهی گاتهام در شاهکار انیمیشنی بتمن تا اعماق رنگارنگ کیهان در نگهبانان کهکشان، این فهرست چیزی فراتر از مجموعهای از فیلمها و سریالهای موفق است؛ این گواهیای شمرده شده که بر قدرت بینظیر «بازآفرینی» معنا میشود. این آثار به ما نشان میدهند که بهترین اقتباسها، نسخههای کپیشده و وفادار به تکتک قابهای کامیک نیستند، بلکه روایتهایی هستند که روح منبع اصلی را درک کرده و با شجاعت، آن را برای یک مدیوم جدید ترجمه میکنند. گاهی این کار با متمرکز کردن یک داستان پیچیده مانند «جنگ ابدیت» انجام میشود، گاهی با عمق بخشیدن به یک شخصیت گمنام مثل پیسمیکر و گاهی با یک انقلاب بصری تمامعیار مانند «به درون دنیای عنکبوتی». موفقیت این پروژهها ثابت میکند که وفاداری واقعی، نه در تقلید ظاهری که در درک جوهرهی یک داستان و جسارت برای بهتر کردن آن نهفته است.
در نهایت، این تقابل میان کامیک و اقتباس سینمایی، رقابتی برای برتری محسوب نمیشود بلکه یک رابطهی همزیستی زیبا بهحساب میآید. آثاری مانند لوگان و بویز نه تنها بهعنوان یک اثر مستقل میدرخشند بلکه مخاطبان جدیدی را به سمت دنیای شگفتانگیز کامیکها هدایت میکنند و به میراث این شخصیتها عمق بیشتری میبخشند. این اقتباسهای جریانساز به ما یادآوری میکنند که یک داستان بزرگ، در هیچ قابی محبوس نمیماند. اینها افسانههایی هستند که از نو متولد شدهاند؛ بازسازیشده برای نسل جدید تا ثابت کنند که یک قهرمان واقعی میتواند در هر مدیومی بدرخشد و هر بار، راهی تازه برای الهام بخشیدن پیدا کند.
نظر شما چیست؟ بهنظر شما کدامیک از فیلمهای معرفی شده، جزء بهترین فیلمهای ابرقهرمانی تاریخ محسوب میشود؟ نظراتتان را با ما و دیگر کاربران مجله بازار به اشتراک بگذارید. نظر نویسنده و مترجم مطلب: بنده شخصاً به این لیست، بتمنهای متریوز و کریستوفر نولان را هم اضافه میکنم چرا که این لیست، بدون وجود این نامها ارزشی ندارد.
منبع: screenrant
سایلنت هیل اف ترسناکترین بازی ساله؟ میزگیم با امید لنون
نظرات