
خنده، اشک و والدگری: معرفی بهترین قسمتهای انیمیشن بلویی
اگر هنوز با پدیدهای به نام «بلویی» (Bluey) آشنا نشدهاید، باید بدانید که این انیمیشن استرالیایی از زمان تولدش در سال ۲۰۱۸، بیسروصدا جهان را تسخیر کرده است. بلوئی سال گذشته پربینندهترین عنوان در سرویسهای استریم آمریکا بود و امسال نیز با قدرت در همان مسیر حرکت میکند. این سریال با ساختاری هوشمندانه که به نسخهی پیشدبستانی «سیمپسونها» شباهت دارد، یک خانوادهی محوری دوستداشتنی، شخصیتهای فرعی رنگارنگ، طنزی هوشمندانه و سبکی بصری ارائه میدهد که در عین سادگی، فوراً در ذهن حک میشود.
سلطهی بلویی تنها به صفحهی تلویزیون محدود نمیشود. این خانوادهی سگهای نژاد «بلو هیلر»، با گسترش امپراتوری رسانهای خود، روی جلد کتابها، اسباببازیها و انواع محصولات دیگر نیز ظاهر شدهاند. حتی میتوانید خواهران دوستداشتنی، بلوئی و بینگو، و والدینشان، چیلی و بندیت، را روی صحنهی تئاتر ببینید؛ نمایش بزرگ بلوئی (Bluey’s Big Play) دوباره تور خود را در سالنهای بریتانیا آغاز کرده است.
در این نمایش، خانوادهی محبوب شهر بریزبن با عروسکهایی با تکنولوژی پیشرفته و صداپیشگی آشنا جان میگیرند تا داستانی کاملاً جدید را روایت کنند. این نمایش، درست مانند خود سریال، پر از لحظاتی است که طرفداران پروپاقرص را به وجد میآورد و والدینی را که در سالن نشستهاند، شیفتهی خود میکند. برای گرامیداشت این رویداد، تصمیم گرفتیم به دل آرشیو سه فصل گذشته بزنیم و فهرستی از برترین، خندهدارترین، تکاندهندهترین، الهامبخشترین و ملموسترین قسمتهای بلویی را برای شما آماده کنیم.
۲۰. زایلوفون جادویی (فصل ۱، قسمت ۱)
نقطهی شروع بلویی، یک بیانیهی بینقص است. این قسمت عناصر آشنایی مانند تیتراژ آغازین و بازی «مجسمهی موزیکال» را معرفی میکند و نبوغ خالق سریال، جو برام، را به نمایش میگذارد که به شکلی کمنظیر، تمام قسمتها را به تنهایی نوشته است. او درک عمیقی از دنیای بازی کودکان دارد. خانوادهی هیلر با تعهدی تقریباً ماورایی خود را وقف بازی میکنند؛ در این قسمت، یک زایلوفون «جادویی» میتواند با هر ضربه، افراد را در جای خود میخکوب کند. طنز شیطنتآمیز، موسیقی متن کلاسیک و دلنشین، و سبک بصری چشمنوازی که همزمان جسورانه و لطیف است، همگی در همین قسمت اول حضور دارند.
۱۹. کوههای آبی (فصل ۱، قسمت ۲۱)
برخلاف بسیاری از برنامههای کودک که به سرعت برای والدین تکراری میشوند، بلویی همواره خلاقیت خیرهکنندهای از خود نشان میدهد. نمونهی بارز آن همین قسمت است. بلوئی، بینگو و مادرشان چیلی، با چسباندن چشمهای عروسکی روی دستهایشان، شخصیتهایی خلق میکنند که روی دو انگشت راه میروند. «کوههای آبی» چیست؟ بدن پدرشان، بندیت، که روی سبد پیکنیک دراز کشیده است. این قسمت پر از شوخیهایی است که هر نسل به شیوهی خود از آن لذت میبرد و سبک هنری آن در نماهای نزدیک، درخششی رؤیایی پیدا میکند.
۱۸. مدرسهی مامانها (فصل ۲، قسمت ۲۳)
بلویی استاد استفاده از استعارههای هوشمندانه برای والدگری است و «مدرسهی مامانها» یکی از بهترینهاست. بلویی قبل از خواب، بازیای راه میاندازد که در آن باید از چند بادکنک مراقبت کند، در حالی که مادرش، چیلی، به عملکرد او امتیاز میدهد. این موقعیت برای هر والدی که حس کرده زیر ذرهبین قضاوت قرار دارد (چه از طرف خود و چه دیگران) کاملاً قابل درک است. همزمان، بندیت با چالش خواباندن بینگو دستوپنجه نرم میکند و او هم امتیاز خودش را میگیرد. پیام نهایی قسمت دلگرمکننده است: «هر روز یک شروع دوباره است.»
۱۷. خدمتکاران (قسمتهای کوتاه بلوئی)
اگر قسمتهای هفت دقیقهای بلوئی ثابت میکنند که بهترینها در بستههای کوچک عرضه میشوند، قسمتهای کوتاه این اصل را به اوج میرسانند. «خدمتکاران» یکی از خندهدارترینِ این قسمتهاست که در قالب نقاشیهای کودکانهی دخترها روایت میشود. این قسمت کوتاه، پرواز بیحد و حصر تخیل کودکان را به بهترین شکل به تصویر میکشد و از صداپیشگی کمدینهای مشهور بریتانیایی، راب بکت، جاش ویدیکوم و الکس بروکر، در نقش خدمتکارانی بهره میبرد که سعی دارند خانهی رؤیایی دخترها را با قوانین ناممکنش مدیریت کنند.
۱۶. نمایش (فصل ۲، قسمت ۱۶)
قسمتهای درخشان بلوئی، بدون آنکه پند و اندرز بدهند، پیامهای عمیقی را منتقل میکنند و گاهی مضامین بزرگسالانه را با ظرافتی باورنکردنی در داستان میگنجانند. «نمایش» در ظاهر دربارهی آماده کردن یک اجرا برای روز مادر است و تقلید بلوئی از پدرش، بندیت، فوقالعاده خندهدار است. اما این قسمت لایهی عمیقتری دارد. بینندگان بزرگسال ممکن است متوجه جزئیات پنهان شوند: وقتی بادکنکی که نماد بارداری مادرشان است میترکد، بندیت به آرامی دست چیلی را در دست میگیرد؛ اشارهای بسیار لطیف به تجربهی تلخ سقط جنین قبل از تولد بلوئی. این لحظه از چشم کودکان پنهان میماند، اما برای والدینی که چنین تجربهای داشتهاند، به شدت تکاندهنده است.
۱۵. اژدها (فصل ۳، قسمت ۴۳)
این قسمت به خاطر سبک هنری خلاقانهاش در این فهرست قرار میگیرد. بخش عمدهی داستان از طریق نقاشیهای اعضای خانواده روایت میشود و هر شخصیت، سبک طراحی منحصربهفرد خود را دارد. این یک ماجراجویی کوچک و بسیار لذتبخش است، اما بلویی هرگز از غافلگیری دست برنمیدارد. در میانهی داستان، برای اولین بار با مادر مرحوم چیلی آشنا میشویم؛ لحظهای تلخ و شیرین که به زیبایی در داستان گنجانده شده است. این قسمت، سرودی است در ستایش تلاش و تسلیم نشدن.
۱۴. شبِ سطل زباله (فصل ۲، قسمت ۳۲)
این قسمت آرام و دوستداشتنی، نمونهی کاملی از هنر بلویی در روایت چندین داستان موازی در هفت دقیقه است. داستان حول محور یک کار ساده و هفتگی میچرخد: بیرون گذاشتن سطلهای زباله. در کنار بازیهای بامزهی بندیت با سطلها و حضور گرم همسایهشان، ما به تدریج از رابطهی بینگو با یک دوست جدید و چالشبرانگیز در مهدکودک باخبر میشویم. همهی اینها در کنار آموزش بسیار نامحسوس دربارهی چرخههای ماه، این قسمت را به یک اثر هنری کوچک تبدیل کرده است.
۱۳. عید پاک (فصل ۲، قسمت ۵۱)
چیلی و بندیت شاید والدین بینقصی نباشند، اما تخیل و تلاشی که برای خوشحال کردن بچههایشان به خرج میدهند، الهامبخش است. در این قسمت، بلویی و بینگو از خواب بیدار میشوند و فکر میکنند خرگوش عید پاک آنها را فراموش کرده، اما خیلی زود مجموعهای از سرنخها، آنها را وارد یک گنجیابی هیجانانگیز میکند. «عید پاک» یک قسمت پرانرژی و شاد است که با لحظات کمدی بینظیری همراه شده؛ مانند صحنهای که دخترها باید با ترسناکترین اتاق خانه روبرو شوند: «توالت بابا!»
۱۲. کادو رو رد کن (فصل ۳، قسمت ۱۳)
بلویی از پرداختن به چالشهای بزرگ ابایی ندارد، حتی اگر آن چالش، قوانین یک بازی سادهی کودکانه باشد! این قسمت به زیبایی شکاف نسلها در بازیهای مهمانی (و به طور کلی، در والدگری) را نشان میدهد. پدرِ لاکی از اینکه امروزه در هر لایهی کادو یک جایزهی کوچک میگذارند تا به همه چیزی برسد، شاکی است. او نسخهی قدیمی و بیرحمانهی بازی را به بچهها معرفی میکند و نتیجه، غافلگیرکننده است. دیدن نژادهای مختلف سگها در مهمانی، یکی دیگر از جذابیتهای همیشگی بلوئی است.
۱۱. غذای بیرونبر (فصل ۱، قسمت ۱۴)
بلویی استاد پیدا کردن جادو در دل سادهترین چیزها است. در این قسمت، انتظار چند دقیقهای برای آماده شدن غذا در مقابل یک رستوران چینی، به صحنهی نقشآفرینیهای خلاقانه، سوالات عمیق فلسفی («اولین بچه رو کی به دنیا آورد؟») و درگیری با کلاغهای حریص تبدیل میشود. پایانبندی قسمت با شکستن یک شیرینی شانسی، یادآوری لطیفی است برای لذت بردن از لحظات حال، تا زمانی که جوان هستیم.
۱۰. افسانه (فصل ۳، قسمت ۲۵)
این قسمت با روایت داستان آشنایی بندیت و چیلی، یادآور قسمتهای فلشبک کلاسیک «سیمپسونها» است. بندیت داستان را به عنوان یک قصهی شب برای دخترها تعریف میکند؛ «افسانهای که حقیقت دارد» و در «سرزمینی به نام دههی هشتاد» رخ میدهد. بندیت جوان که از اذیت کردن برادرانش لذت میبرد، با طلسمی به سکوت محکوم میشود. این سکوت اجباری به او فرصت میدهد تا در رفتارش تامل کند، تا اینکه طلسم توسط «شاهدختی» شکسته میشود که شاید چیلی باشد. اینکه داستان چقدر واقعی است، به باور شما به افسانهها بستگی دارد.
۹. باران (فصل ۳، قسمت ۱۸)
«باران» یک تجربهی سینمایی ناب و تقریباً بدون دیالوگ است. بلوئی در یک روز طوفانی در حیاط خانه بازی میکند و سعی دارد با وسایل ساده، جلوی جریان آب باران را بگیرد. داستان بدون نیاز به کلمات، به شکلی زیبا و واضح روایت میشود. خزهای خیس و گلی، کف کثیف خانه، صبر لبریز شدهی مادر و در نهایت، عشق و آشتی. سکوت این قسمت، فرصتی است برای تحسین انیمیشن خیرهکنندهی آن، از ابرها گرفته تا رنگینکمان دوتایی.
۸. پدربزرگ (فصل ۲، قسمت ۲۹)
این قسمت نشان میدهد بلویی، درست مانند «سیمپسونها»، چه گنجینهی ارزشمندی از شخصیتهای فرعی دارد. پدربزرگ، شخصیتی ماجراجو است که نمیخواهد پیر شدنش را بپذیرد. این قسمت برای بچهها یک ماجراجویی هیجانانگیز است و برای بزرگسالان، روایتی ملموس از نگرانی برای والدین سالمند. بلوئی همدلی عمیقی با تمام شخصیتهایش دارد و این قسمت با یکی از تکاندهندهترین و زیباترین تصاویر کل سریال به پایان میرسد: «نه، همین دیروز بود…»
۷. رساندن بابا (فصل ۲، قسمت ۸)
یکی از دلایل محبوبیت بلویی نزد بزرگسالان، ملموس بودن آن است. «رساندن بابا» حول یکی از همین مراسمهای روزمرهی خانوادگی میچرخد: عجله برای رسیدن به مدرسه. با وجود فراموش کردن وسایل و آماده کردن ناهار در دقیقهی نود، بندیت همیشه برای بازی وقت پیدا میکند. همین لحظات کوتاه بازی باعث میشود بینگو با یک کودک خجالتی در مهد دوست شود؛ دوستیای که با یک مونتاژ عکس دلنشین به تصویر کشیده میشود.
۶. مادربزرگها (فصل ۱، قسمت ۲۸)
این قسمت نه تنها یکی از خندهدارترین آثار بلویی است، بلکه یکی از بهترین شوخیهای ادامهدار سریال را پایهگذاری کرد: علاقهی بلویی و بینگو به نقشآفرینی در قالب دو پیرزن به نامهای جانت و ریتا. صداپیشگی بینظیر بازیگران کودک در این قسمت، استعداد کمدی آنها را به رخ میکشد. در کنار خندههای بیپایان، درسی ظریف دربارهی اینکه همیشه لازم نیست حق با ما باشد نیز در داستان گنجانده شده است.
۵. سرهمیها (فصل ۳، قسمت ۳۲)
این قسمت با شجاعت بیشتری به موضوع مشکلات باروری میپردازد. خواهر چیلی، برندی، پس از چهار سال به دیدنشان میآید. قسمت با ظرافت بین بازیهای احمقانهی بچهها و اندوه پنهان برندی در نوسان است. به وضوح اشاره میشود که ناتوانی در بچهدار شدن، دلیل دوری او از خواهر و خواهرزادههایش بوده است. این یک روش هوشمندانه و لطیف برای معرفی چنین موضوعات پیچیدهای به مخاطبان جوان است. صداپیشگی برندی را ستارهی استرالیایی، رز بیرن، بر عهده دارد.
۴. تابلو (معروف به «طولانیترین قسمت») (فصل ۳، قسمت ۴۹)
این قسمت ۲۸ دقیقهای که یک رویداد ویژه محسوب میشود، میتوانست پایانی عالی برای کل سریال باشد. داستان حول محور عروسی عمو رَد و فریسکی و احتمال فروش خانهی خانوادهی هیلر میچرخد. «تابلو» مانند نامهای عاشقانه به طرفداران است، پر از ارجاعات به قسمتهای گذشته و حضور شخصیتهای محبوب. این قسمت با پایانی نفسگیر که یادآور انتظار برای دیدن سرنوشت «راس» و «ریچل» در سریال فرندز است، نشان میدهد که گاهی بهترین پایان، یک پایان باز است.
۳. کمپینگ (فصل ۱، قسمت ۴۳)
«کمپینگ» یکی از اولین قسمتهایی بود که به والدین نشان داد بلویی میتواند در لحظهای غیرمنتظره، قلبشان را به درد آورد. در یک سفر کمپینگ، بلوئی با پسری فرانسویزبان به نام ژان-لوک دوست میشود. با وجود مانع زبانی، آنها ارتباطی عمیق برقرار میکنند. زیبایی طبیعت، آرامش شبهای کمپ و گرمای دوستی، همه چیز را رؤیایی کرده است. اما یک روز صبح، ژان-لوک رفته است. اگر این جدایی ناگهانی بغضآور است، پرش زمانی کوتاه در انتهای قسمت، اشک شما را سرازیر خواهد کرد.
۲. مسابقهی نوزادان (فصل ۲، قسمت ۴۷)
این قسمت کلاسیک، هدیهای به والدین است. وقتی بلویی خودش را با دیگران مقایسه میکند، چیلی داستان اولین قدمهای او را به یاد میآورد. این فلشبک، علاوه بر نمایش نوزادیِ فوقالعاده بانمک بلوئی، روایتی صادقانه از اضطرابها و فشارهای والدگری در سالهای اول است. پیام نهایی قسمت، یک یادآوری قدرتمند است: «هر کس باید در مسابقهی خودش بدود.» و در نهایت، یک ضربهی احساسی دوگانه با دیالوگی فراموشنشدنی، این قسمت را به یکی از بهترینها تبدیل میکند: «شاید چیزی رو دیده بود که واقعاً میخواست.»
۱. وقت خواب (فصل ۲، قسمت ۹)
و اما بهترین قسمت بلویی… «وقت خواب» یک شاهکار مطلق است که مراسم سادهی خواباندن بچهها را به یک ماجراجویی بینستارهای و عمیقاً تکاندهنده تبدیل میکند. بینگو تصمیم میگیرد آن شب «مثل یک دختر بزرگ» بخوابد. آنچه در ادامه میآید، سفری رؤیایی به منظومهای شمسی است که از کتاب قصهاش الهام گرفته شده. این قسمت تقریباً بدون دیالوگ است، اما تکرار جملهی حمایتگرانهی مادر، حتی سنگدلترین بینندهها را هم احساساتی میکند. انیمیشن آن باشکوه است و موسیقی «مشتری» اثر گوستاو هولست، احساسات را به اوج میرساند. این قسمت، تلاقی «تلقین» و «یک ادیسه فضایی» است، اما با خرگوشهای پشمالوی دوستداشتنی. هر والدی پس از دیدن این قسمت، آن شب یک قصهی اضافی برای فرزندش تعریف خواهد کرد.
شما درباره بهترین قسمتهای انیمیشن بلویی چه فکر میکنید؟ فکر میکنید جای کدام قسمت در این مطلب خالی است؟ نظرات خود را حتماْ با ما در میان بگذارید.
منبع: discover.ticketmaster
بهترین بازی سولزلایک تاریخ چیه؟ میزگیم با امیدلنون
نظرات