فیلمهای زندگینامهای همیشه راهی مطمئن برای نفوذ به دل تماشاگران بودهاند. این مسئله از دیرباز تا امروز ادامه داشته و هنوز هم الگوی ثابتی در سینما به حساب میآید. از فیلمهایی مثل اوپنهایمر، گاندی، لورنس عربستان و فهرست شیندلر گرفته تا امروز، آثار زندگینامهای همیشه توجه مخاطبان سینما و دوستداران تاریخ را به خود جلب کردهاند؛ و بیتردید، در فصل جوایز نیز یکی از مدعیان اصلی بودهاند. این آثار معمولاً در شبهای پرزرقوبرق سینما (از جمله اسکار) جوایز اصلی را از آن خود میکنند.
با این حال، برخی از این فیلمها هنگام اکران متهم میشوند به اینکه «Oscar bait» هستند؛ یعنی صرفاً برای جلب نظر داوران و جمعآوری جوایز ساخته شدهاند. البته اینکه چنین ادعایی درست است یا نه، بحثی جداست؛ چون تقریباً برای هر فیلمی در این ژانر میشود چنین فرضی مطرح کرد. فارغ از اینکه این گمانهزنیها درست باشند یا نه، همین حرفها حالا پیرامون تازهترین همکاری شرکت A24 و بنی سَفدی، یعنی درام زندگینامهای او با عنوان The Smashing Machine هم به گوش میرسد.
اما تفاوت اینجاست که فیلم سفدی در نگاه اول نمیخواهد در چارچوبهای معمول بیوپیک باقی بماند. اگر بیشتر آثار این ژانر در ستایشِ نبوغ، فداکاری یا تراژدیهای شخصی قهرمان خود ساخته میشوند، The Smashing Machine ظاهراً مسیر دیگری را انتخاب کرده است: کاوشی خشن، صادقانه و گاه آزاردهنده در ذهن و جسم قهرمانی که شکست و پیروزی برایش به یک اندازه ویرانگرند. همکاری A24 با سفدی، نوید اثری میدهد که نه فقط برای اسکار، بلکه برای بازتعریف خودِ ژانر ساخته شده است؛ فیلمی که میخواهد نشان دهد زندگی واقعی، همیشه بهاندازهی روایتهای سینمایی شکوهمند و درخشان نیست؛ گاهی فقط زخمی است که همچنان باز میماند.
فیلم The Smashing Machine درباره چیست؟
The Smashing Machine داستان واقعی مارک کر، قهرمان و مبارز UFC است که میان موفقیت، اعتیاد و رابطهای پرتنش با دوستدخترش گیر کرده است
فیلم The Smashing Machine روایت واقعی زندگی «مارک کر» (با بازی دواین جانسون) است؛ کشتیگیر حرفهای، رزمیکار و یکی از چهرههای افسانهای دنیای UFC. داستان بر دورهای خاص از زندگی او تمرکز دارد: سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۰، زمانی پرآشوب که در آن کر نهتنها با اعتیاد شدید و مرگبار به مواد مخدر (بهویژه اوپیوئیدها) دستوپنجه نرم میکرد، بلکه با مشکلات روانی، بحرانهای شغلی و رابطهای پرتنش با دوستدخترش «دان» (با بازی امیلی بلانت) نیز روبهرو بود. در دل این کشمکشها، او تلاش میکند تا در کنار دوست صمیمی و همرزمیاش، «مارک کولمن» (با بازی رایان بدر، یکی از مبارزان واقعی UFC) و با حمایت مربی وفادارش (با اجرای درخشان باس روتن)، مسیر خود را تا قلهی مبارزات حرفهای طی کند.
در میان طوفان شکستها و دردها، بیننده شاهد تلاش کر برای حفظ تعادل میان ورزش، عشق و بقاست؛ مردی که میخواهد از دل رنج، معنا و پیروزی را بیرون بکشد. اما زمانی که اعتیاد و رابطهی بیثباتش با دان بر او چیره میشوند، مسیر سقوط آغاز میشود. شکستهای پیاپی، از دست رفتن تمرکز و حملات عصبی وسط مبارزه، او را از قهرمان به فردی فراموششده تبدیل میکنند؛ همانطور که رسانهها و طرفدارانش هم او را «چهرهای تمامشده» مینامند. در این نقطه، مارک کر با دوراهی بزرگی روبهروست: پذیرفتن نابودی یا آغاز مسیری سخت و پرزحمت برای رستگاری.
فیلم در این میان بیش از آنکه دربارهی دنیای مبارزات رزمی باشد، دربارهی جنگ درونی انسان است. The Smashing Machine تصویری از قهرمانی ارائه میدهد که بدنش میدان نبرد است و ذهنش زخمیترین رقیب. این اثر با تمرکز بر سالهای سقوط و بازسازی، نه فقط داستان یک ورزشکار، بلکه روایت انسانی از شکنندگی قدرت را به تصویر میکشد؛ اینکه چطور شهرت، فشار و تنهایی میتوانند حتی نیرومندترین مرد را درهم بشکنند، و چطور شاید هنوز جایی برای برخاستن دوباره وجود داشته باشد.
The Smashing Machine و بازیها
فیلم با بازی درخشان دواین جانسون، تصویری باورپذیر از مردی قدرتمند اما آسیبپذیر ارائه میدهد
فیلم The Smashing Machine نهتنها به خاطر موضوعش، بلکه بهواسطهی بازیهای قدرتمندش درخشان است. دواین جانسون در نقش مارک کِر، مبارز عظیمالجثهای که در عین قدرت، قلبی لطیف و شکننده دارد، نمایشی بهیادماندنی ارائه میدهد. او برخلاف بسیاری از قهرمانان خشن و کلیشهای سینما، مردی است که همزمان با قدرت، مهربانی و آسیبپذیری را هم در خود دارد. کرِر جانسون شخصیتی است که بیرون از رینگ، آرام و متفکر است؛ اما وقتی وارد میدان میشود، خشم و انرژی پنهانش فوران میکند؛ چیزی که هم ترسناک است و هم انسانی. در روایت صدای او، کر توضیح میدهد که چطور خشونت، زیبایی و پیچیدگیهای این ورزش را درک میکند؛ و در حالیکه بارها آسیب میبیند، هیچ دشمنی نسبت به رقبایش ندارد. او فقط کارش را انجام میدهد، و آن را با تمام وجود انجام میدهد.
در اجرای جانسون، خبری از اغراق یا نمایش قهرمانانهی معمول نیست. او در این فیلم آرامتر، انسانیتر و واقعیتر است؛ و همین ویژگی، فیلم را از بسیاری از بیوپیکهای ورزشی متمایز میکند. در The Smashing Machine، «مردانگی مثبت» در مرکز توجه است: کر، قهرمانی است که از گریه کردن ابایی ندارد، از بیان ضعفهای ذهنیاش خجالت نمیکشد، و محبتش را نسبت به دوستانش بیپرده نشان میدهد. رابطهی او با مربی و دوستش پر از حمایت و صمیمیت است؛ بدون قضاوت، بدون شرم، فقط انسانی. همین لطافت میان مردان فیلم، آن را از آثار مشابه جدا میکند و وجهی تازه از قدرت را نشان میدهد؛ قدرتی که در پذیرش احساسات نهفته است، نه پنهان کردن آنها.
تبدیل چهرهی جانسون نیز درخشان است. گریم ظریف و باورپذیر «کازو هیرو» (برنده اسکار برای Bombshell) ساختار چهرهی «راک» را بهگونهای تغییر میدهد که او کاملاً به فردی دیگر تبدیل میشود. نه ستارهای آشنا، بلکه انسانی واقعی با گذشتهای زخمخورده.
اما این ظرافت در بازی امیلی بلانت، نقش دوستدخترش «دان»، کمتر دیده میشود. کارگردانی او را به سمتی برده که گویی در قالبی تکراری از «زن آشفته و عصبی» گرفتار شده است. شخصیت دان در فیلم سطحی و پر از تکرار است: درگیریها و فریادهایی که مدام تکرار میشوند و عمق نمیگیرند. بلانت با وجود اجرای قابلقبولش، قربانیِ جهتگیری نادرست فیلمنامه و کارگردانی است. حس میشود نسخهی واقعی این زن، پیچیدهتر و انسانیتر از آن چیزی بوده که در پرده دیده میشود.
در مجموع، The Smashing Machine بیش از یک فیلم ورزشی یا زندگینامهای است؛ اثری است دربارهی انسانهایی که درون رینگ و بیرون از آن، درگیر نبرد با خویشتناند. جانسون با ترکیب قدرت فیزیکی و آسیبپذیری احساسی، چهرهای تازه از قهرمانی نشان میدهد: قهرمانی که شکست را تجربه میکند، گریه میکند، و با تمام وجود برای بازگشت میجنگد؛ نه فقط در برابر حریف، بلکه در برابر خودش.
کارگردانی بنی سفدی و تفاوت The Smashing Machine با آثار پیشین او
سفدی با تمرکز بر جنبههای انسانی و روانشناختی، تجربهای متفاوت از بیوپیکهای ورزشی ارائه کرده است
بنی سفدی، همواره بهعنوان یکی از جسورترین و نوآورترین فیلمسازان مستقل شناخته میشود؛ کسی که با فیلمهایی مانند Uncut Gems و Good Time توانسته حس اضطراب، تنش و واقعگرایی را به شکل کمنظیری به پرده بیاورد. در این آثار، شاهد روایتهای پرشتاب، شخصیتهایی پیچیده و فضاسازیای خشن و زنده هستیم که بیننده را در قلب اتفاقات فرو میبرد.
اما در The Smashing Machine، سفدی رویکردی متفاوت اتخاذ کرده است. این فیلم، برخلاف آثار قبلی او، تا حد زیادی محتاط و کنترلشده است. او با تکیه بر روایت خطی زندگی مارک کر و تقلید برخی صحنهها از مستند اصلی، مسیر ایمنتری را پیش گرفته و کمتر به سراغ خطرات و ریسکهای جسورانهای میرود که معمولاً امضای آثار اوست.
با این حال، این به معنای بیتأثیر بودن کارگردانی نیست. سفدی هنوز هم با دقت و حوصله به شخصیتها و جزئیات زندگی کر میپردازد، فضای درونی و روانی او را با دقت نشان میدهد و حتی در صحنههای مبارزه، تعلیق و هیجان را بهخوبی منتقل میکند. او این بار، به جای ایجاد اضطراب شدید و فشار مداوم، روی لحظات انسانی و آسیبپذیری شخصیتها تمرکز کرده و نتیجه، فیلمی است که هم انسانیتر است و هم متفاوت با آثار قبلیاش.
به عبارت دیگر، The Smashing Machine نمایشی است از توانایی سفدی در تطبیق سبک خود با یک داستان واقعی و آسیبپذیر؛ فیلمی که جسارتهای گذشته را کنار گذاشته و به نرمی و جزئیات روانشناختی شخصیتها میپردازد، اما همچنان روح واقعگرایانه و تأثیرگذار کارگردانی او را حفظ میکند. این تفاوت، باعث شده تا این اثر در ژانر بیوپیک ورزشی، استایلی منحصربهفرد و نو داشته باشد.
The Smashing Machine و انتقادها
این اثر ترکیبی از مبارزه فیزیکی، درام روانی و داستانی واقعی است که تماشاگر را از ابتدا تا پایان میخکوب میکند
با اینکه The Smashing Machine در بسیاری از جنبهها فیلمی محکم و خوشساخت است (از جنبههای فنی گرفته تا بازیگری) اما در روایت و تمها چیز چندان تازهای برای ارائه ندارد. به نظر میرسد «بنی سفدی» در نیمهی نخست فیلم بیش از حد به مستند اصلی The Smashing Machine (دربارهی زندگی واقعی مارک کر) تکیه کرده و حتی برخی سکانسها را تقریباً بهصورت مستقیم از آن بازسازی کرده است. هرچند سفدی بار دیگر توانایی خود را در ایفای نقشهای چندگانه بهعنوان نویسنده، تدوینگر، تهیهکننده و کارگردان نشان میدهد، اما نبودِ برادرش «جاش سفدی» در این پروژه باعث شده اثر، جسارت و فرم آشنای آثار پیشین آن دو را از دست بدهد. نتیجه، فیلمی است که بیش از حد «امن» و کنترلشده به نظر میرسد؛ انگار سفدی اینبار تصمیم گرفته از خطر دوری کند و مسیر آشنا و بیریسکی را طی کند.
پایان فیلم نیز انتخابی عجیب دارد: صحنهای که با دوربین IMAX فیلمبرداری شده و در آن، خودِ مارک کر واقعی در حال خرید از یک فروشگاه مواد غذایی دیده میشود؛ سپس او در پارکینگ، رو به دوربین دست تکان میدهد؛ حرکتی که یادآور سریالهای قدیمی مثل Hawaii Five-O است. این پایانبندی غیرمنتظره در آخرین لحظه، لحنی ناهماهنگ با بقیهی فیلم ایجاد میکند و از تأثیر عاطفی آن میکاهد.
در مجموع، The Smashing Machine خطایی بزرگ مرتکب نمیشود، اما در عین حال کاری هم نمیکند که در ذهن بیننده ماندگار شود. فیلم بیش از اندازه طولانی است (میتوانست حتی شده ده دقیقه کوتاهتر باشد) و گاهی در روایت خود سرگردان به نظر میرسد. با این وجود، همچنان میتوان آن را پروژهای موفق برای همهی عوامل دانست؛ فیلمی حرفهای و حسابشده که گرچه فاقد ریسک و شور آثار قبلی سفدیهاست، اما به لطف بازی درخشان دواین جانسون و رویکرد انسانیاش به مفهوم قدرت و آسیبپذیری، جایگاهی محترم دارد. اینکه آیا این اثر همان «گلهای جوایز» را که آشکارا در پی آن است بهدست خواهد آورد یا نه، تنها زمان نشان خواهد داد.
جمعبندی: نبردی میان عضله و روح
The Smashing Machine فقط یک فیلم درباره مشت و مبارزه نیست؛ این یک افشاگری تمامعیار از درون مردی است که بین قهرمانی و فروپاشی گیر کرده. فیلم، زندگی واقعی مارک کِر را نه در اوج، بلکه در سقوطش روایت میکند؛ جایی که درد جسمی با زخمهای روحی در هم میآمیزد، و قهرمان رینگ باید با تاریکترین دشمنش، یعنی خودش، روبهرو شود.
دواین جانسون در این فیلم، تصویری متفاوت از خودش ارائه میدهد؛ او نه «راک» اَبَرقهرمان، بلکه مردی است خسته، شکسته و سرشار از تناقض. در چشمانش خشم و ترس همزمان حضور دارند، و همین تضاد است که بازیاش را عمیق و باورپذیر میکند. در کنار او، امیلی بلانت در نقش «دان» تصویر زنی را میسازد که میان عشق و خشم در نوسان است، و رابطهی میان این دو، به یکی از تلخترین و انسانیترین محورهای فیلم تبدیل میشود.
کارگردانی بِنی سَفدی هم در همین نقطه میدرخشد؛ او در میان خون، عرق و فریاد، سکوت را پیدا میکند. فیلم در لحظات درونی و آرامش، به همان اندازه پرقدرت است که در صحنههای خشن مبارزه. هر مشت و هر نفس، معنایی دارد و تماشاگر را به سفری میبرد که در آن شکست، از پیروزی آموزندهتر است.
در پایان، The Smashing Machine نه فقط یک بیوپیک ورزشی، بلکه یک تراژدی مدرن است؛ درباره انسانهایی که در مسیر شهرت، خودشان را گم میکنند، و درباره ارادهای که حتی از شکست هم میتواند چیزی بسازد. این فیلم برای تماشاگرانیست که به دنبال اکشنِ پر سروصدا نیستند، بلکه میخواهند نبرد واقعی را ببینند؛ نبردی در درون روح انسان.
منبع: مجله بازار
سایلنت هیل اف ترسناکترین بازی ساله؟ میزگیم با امید لنون
نظرات