نقد و بررسی Toy Story 3 (داستان اسباببازی ۳)
دو انیمیشن اول «داستان اسباببازی» بر رابطه بین یک پسر و اسباببازیهایش تمرکز داشتند. اما در «داستان اسباببازی ۳» از دیزنی/پیکسار، اندی به سن دانشگاه رسیده و داستان بیشتر بر روی اسباببازیها متمرکز میشود که تا حد زیادی به خودشان وابسته هستند. در پرده سوم فیلم، وقتی اسباببازیها خود را در مسیری میبینند که به سمت دستگاه زبالهسوزی حرکت میکند، نگران میشویم که نام فیلم به «داستان اسباببازی: وضعیت اضطراری» تغییر پیدا کند!
همه مشکلات از آن دستور ترسناک «اتاقت را تمیز کن!» آغاز میشود. هیچ مادری در تاریخ متوجه نمیشود که اتاق یک پسر دقیقاً همان جایی است که تمام وسایلش را طبق نیاز خودش قرار داده، حتی اگر آن وسایل را ۱۰ سال پیش همانجا رها کرده باشد. مادر اندی سه گزینه به او میدهد: یک، انبار؛ دو، اهدا به یک مرکز نگهداری روزانه کودکان؛ سه، زباله. وقتی اندی به اسباببازیهای قدیمیاش نگاه میکند، با نگاهی پرمحبت روی وودی (با صدای تام هنکس) مکث میکند و تصمیم میگیرد او را با خود به دانشگاه ببرد.
با اتفاقاتی که پیش میآید، بقیه اسباببازیها سر از یک مرکز نگهداری روزانه کودکان درمیآورند، جایی که فکر میکنند خوششان خواهد آمد، چون بچههای زیادی آنجا هستند که تمام روز با آنها بازی میکنند. به نظر میرسد چندان برای از دست دادن توجه اندی ناراحت نیستند؛ بالاخره او سالها آنها را به یک جعبه اسباببازی تبعید کرده بود، و اسباببازیها ذاتاً خودمحور هستند و دوست دارند که با آنها بازی شود.
مرکز نگهداری ابتدا به نظر انتخاب خوبی میآید، تا زمانی که جنبه تاریکی از جامعه اسباببازیهای آنجا در شخصیت یک خرس مهربان اما مشکوک به نام لاتسو (با صدای ند بیتی) نمایان میشود. البته در این میان، آنها دوستان جدیدی هم به گروه خود اضافه میکنند، از جمله یک عروسک کن با یک کمد پر از لباس. اگر از من بپرسید، باربی (با صدای جودی بنسون) لاغر و نحیف به نظر میآید و کن (با صدای مایکل کیتون) هم ضعیف به نظر میرسد، اما هیچکس در فیلم متوجه این موضوع نیست.
باز لایتر (با صدای تیم آلن) بازگشته و همچنان یک قهرمان دست و پا چلفتی است، اما پس از یک راهاندازی مجدد، شروع به صحبت کردن به زبان اسپانیایی میکند که منجر به صحنههای خندهداری میشود. همچنین از وضعیت خانم سیبزمینی (با صدای استل هریس) لذت بردم، که چشم گمشدهاش همچنان بهطور مستقل از سرش میبیند. این موضوع سوالات جالبی را درباره فیزیولوژی او مطرح میکند، مثل این که اگر آقای سیبزمینی یک گوشش را از دست بدهد، آیا همچنان میتواند بشنود؟ یا اگر دهانش را از دست بدهد، آیا بدون بدن همچنان میتواند غذا بخورد؟ اینها سوالات صرفاً تئوریک نیستند؛ در یک صحنه، آقای سیبزمینی تبدیل به یک پوسته نپخته تاکو میشود. آقای و خانم سیبزمینی احتمالاً با چنین موقعیتهایی آشنا هستند، زیرا کودکان بیشتر وقت خود را صرف چسباندن اعضای بدن او به شکل نادرست میکنند.
واقعاً اسباببازیها در زمانی که سر از مرکز جمعآوری زباله درمیآورند، شرایط خطرناکی را تجربه میکنند. شما تصور نمیکنید که زبالهها قبل از اینکه به محل دفن برسند، از چه مراحلی عبور میکنند، و حتی یک اسباببازی از جنس ایندیانا جونز هم برای زنده ماندن در میان تیغههای چرخان مشکل خواهد داشت. البته پایان خوشی در کار است، اما فکر میکنم این اسباببازیها برای همیشه آسیبدیده و شوکه شده باشند.
این انیمیشن یک کمدی شاد و پر از طنزهای فیزیکی است که از انسانیت تقریباً عجیب و غریبی که در داستانهای قبلی «داستان اسباببازی» دیده میشد، بهره زیادی نبرده و بیشتر از اینکه بر شخصیتها و احساسات تمرکز داشته باشد، به هیجان و شوخیها میپردازد. اما خب، از فیلمی که نامش «داستان اسباببازی ۳» است و انسانها هم بیشتر در حاشیه هستند، چه انتظاری دارید؟
شما کدام یک از شخصیتهای داستان اسباببازی را بیشتر دوست دارید؟ در بخش نظرات به ما بگویید.
منبع: Roger Ebert
داستانهای ترسناک سری جیتیای که حتما باید بدونی
نظرات