سریال ونزدی باید در فصل سوم از خط داستانی بحثبرانگیز تایلر خداحافظی کند
حالا که بخش دوم فصل دو ونزدی (Wednesday) سرانجام منتشر شده، میتوان گفت این دنباله برای سریال پربیننده نتفلیکس، در تقریبا تمام جنبهها یک ادامه شایسته به شمار میآید. فصل دوم با وجود روایت چند خط داستانی مختلف و به یک اندازه هیجانانگیز، تعادل خوبی برقرار میکند. از معمای پرپیچوخم و استاپموشنمانند پیرامون آیزاک نایت (اون پینتر)، هویت واقعی «تینگ»، تا نقشه هولناک ثروتمند شدن سریع مدیر مدرسه دورت (استیو بوشمی)، این فصل تاریخچه تاریک خانواده آدامز را گسترش میدهد و با پایانی حتی تاریکتر از فصل اول همراه میشود. با این حال، یک خط داستانی فرعی وجود دارد که آنقدر ناخوشایند است که نباید در آینده این سریال به کارگردانی تیم برتون ادامه پیدا کند.
وضعیت تایلر به عنوان «هاید» در فصل دوم مشکل سازتر خواهد بود
از زمانی که مشخص شد تایلر گالپین (هانتر دوهان) در فصل اول همان هاید قاتل است، نقش او در دنیای نورمور و جریکو به شدت ناخوشایند بود. در نگاه اول، این حس ناخوشایند به این دلیل است که تایلر حتی از ونزدی هم زیرکتر به نظر میرسد؛ کسی که میتواند بهراحتی نقاب یک باریستای ساده و عادی را به چهره بزند، در حالی که در جنگل دانشآموزان نورمور را تکهتکه میکند.
با این حال، در لایههای عمیقتر، چیزی که تماشای صحنههای مربوط به تایلر را دشوارتر میکند، لحن تیرهتر و بهمراتب آزاردهندهتری است که در هویت هاید او تنیده شده. بهطور مشخص، در فصل اول فاش میشود که دو راه برای تبدیل شدن به هاید وجود دارد: نخست، یک فرد میتواند از طریق یک رویداد عاطفیِ آسیبزا، توانایی تغییر شکل خود را آزاد کند، مانند مادر تایلر که به نظر میرسد افسردگی پس از زایمانش هیولای درون او را بیدار کرده. یا مانند مورد تایلر، نیمه تاریک هاید میتواند بهصورت شیمیایی توسط فرد دیگری بیرون کشیده و کنترل شود و آن فرد به ارباب او تبدیل گردد.
وقتی در فصل اول فاش میشود که پروفسور تورنهیل (با بازی کریستینا ریچی) همان کسی بوده که هایدِ تایلر را رام کرده (و به همین ترتیب او را تحت کنترل خود درآورده)، به وضوح این نکته القا میشود که خودِ تایلر نیز قربانی است. در نهایت، هر فرد بزرگسالی که بخواهد از وضعیت روحی آسیبپذیر یک نوجوان برای منافع شخصی سوءاستفاده کند، بدون شک یک شکارچی است. فصل دوم نیز این رابطه آشفته را پنهان نمیکند. در مدت کوتاهی که تورنهیل (یا لورل گیتس) در نیمه اول فصل دوم در «ویلو هیل» حضور دارد، حتی خود او واژه «گِرومینگ» (سوءاستفاده و آمادهسازی تدریجی) را در اشاره به کاری که با تایلر کرده به زبان میآورد. با در نظر گرفتن این موضوع، و همچنین رفتارهای ناخوشایندی که تورنهیل هنگام بودن با تایلر از خود نشان میدهد، اینطور برداشت میشود که رابطه آنها ماهیتی سوءاستفادهگرانه داشته است. همه این موارد نشان میدهد که هویت شکننده تایلر همواره علیه سلامت روحی و جسمی او مورد سوءاستفاده قرار گرفته است.
نیمه دوم فصل دوم ونزدی با خط داستانی فرعیای که به معنای واقعی «هاید» بودن میپردازد، اوضاع را حتی بدتر میکند. پس از آنکه انتقام کوتاهمدت تایلر از ونزدی با دخالت مادر تازه نجاتیافتهاش، فرانسواز (فرانسیس اوکانر) نقش بر آب میشود، ونزدی حقیقتی را آشکار میکند: تغییر شکلهای هاید نه تنها بهطور اجتنابناپذیر به مرگ زودرس منجر میشوند، بلکه هایدهای مرد اساسا بدون داشتن یک ارباب قادر به ادامه زندگی نیستند.
این وضعیت باعث از دست رفتن عقل و فروپاشی فرد میشود، و عملا تایلر را دوباره به همان نوع روابط شکارچیگرایانهای گره میزند که او در لحظه کشتن تورنهیل در ویلو هیل از آنها رها شده بود. برای کسی که به قدرتش بهعنوان یک هاید افتخار میکند، این افشاگری میتواند به طرز بیرحمانهای طعنهآمیز به نظر برسد، اما برای نوجوانی که در طول «ونزدی» جز رنج و سوءاستفاده چیزی تجربه نکرده، واقعیت نیاز دائمی هاید به یک ارباب بیش از حد غمانگیز است.
سوء استفاده از تایلر در فصل دوم ونزدی جالب نخواهد بود
در ظاهر، هیچ اشکالی ندارد که یک سریال رفتارهای شکارچیگرایانه یا سوءاستفادهگرانه را به تصویر بکشد، به شرطی که حاضر باشد این واقعیتهای تاریک عاطفی و شرایط تراژیک را با دقت و حساسیت واکاوی کند. با این حال، در مورد تایلر، فصل دوم ونزدی لایههای تازهای از رنج را بر او تحمیل میکند، بدون آنکه فرصتی برای رهایی به او بدهد؛ گویی عمدا بدترین زندگی ممکن را برای او رقم میزند، آن هم در جهانی واژگونه که همواره با انحطاط و تاریکی تعریف میشود.
نهتنها مادر تایلر بدون اجازه او نقش ارباب جدیدش را به خود میگیرد، بلکه به محض آنکه تایلر صدایش را بالا میبرد، خیلی زود خشونت فیزیکی نشان میدهد؛ این اتفاق شگفتی و شادی تایلر از دیدار دوباره با مادرش را در هم میشکند و به شکلی خردکننده یادآوری میکند که تمام چهرههای مادری در زندگی تایلر، او را ناامید کردهاند.
علاوه بر این سرخوردگی و ناامیدی، تایلر زیر سلطه دایی دانشمند دیوانهاش که بهتازگی دوباره زنده شده قرار میگیرد و بار دیگر بدون کوچکترین فرصتی برای انتخاب، علیه ونزدی و مدرسه نورمور بهکار گرفته میشود. (و این در حالی است که مجبور میشود شاهد رابطه بیش از حد صمیمانه میان مادر و برادر او هم باشد.) در فصلی که شخصیتهای فرعی مثل اگنس (اِوی تمپلتون) و بیانکا (جوی ساندی) هر دو مسیرهای شخصی معنادار و لحظات درونگرایانه خود را پیدا میکنند، میزان آزار و رنجی که تایلر تجربه میکند، فرصت خودشناسی را از یکی از آنتاگونیستهای اصلی سریال میگیرد. این موضوع باعث میشود درد و رنج او نه بهعنوان بخشی کلیدی در روایت فصل دوم ونزدی، بلکه بیشتر بهصورت اغراقآمیز و بیهوده جلوه کند. با این حال، گرفتن حق انتخاب و صدای تایلر تنها راهی نیست که رنج او در فصل دوم ونزدی میتواند او را در تنگنا قرار دهد.
این سیستم کنترل در ونزدی سد راه تایلر برای رستگاری میشود
اگرچه نیاز تازه کشفشده تایلر به داشتن یک ارباب در فصل دوم ونزدی استقلال او را محدود میکند، میتوان استدلال کرد که این تحول برای رستگاری نهایی شخصیت ضروری است. از ابتدا، تایلر نشانههایی از وجود خوبی در درون خود نشان داده است. سرعتی که او در نجات ونزدی در اولین قسمت سریال داشت و همچنین تعامل طبیعی میان او و دشمن اصلیاش در فصل اول، مدتهاست که طرفداران را به این باور رسانده که تایلر هنگام نزدیکی به ونزدی فقط نقش بازی نمیکرده است.
علاوه بر این، اگرچه تایلر در فصل دوم نمیتواند برخلاف خواست مادرش عمل کند، دوربین تمرکز خود را روی ناراحتی آشکار او در صحنههایی مانند مراسم خاکسپاری ونزدی میگذارد، که اشاره دارد هاید واقعا با تصمیمات اربابش موافق نیست. با توجه به عمق دستکاریهای پیشین تورنهیل، ممکن است ونزدی در زمان شکنجه تایلر در فصل اول درست عمل کرده باشد و تنها درد بزرگ فصل دوم است که در آینده میل تایلر به فکر کردن آزادانه را فعال خواهد کرد.
تنها مانع در مسیر این تحول بالقوه، همان وابستگی به داشتن یک ارباب است. بهویژه، حضور مشکوک و راحت پروفسور کاپری (بیلی پایپر) پس از مرگ واقعی مادر تایلر و ارباب قبلی او، به یک شکارچی جدید در الگویی که به سرعت قابل تشخیص میشود اشاره دارد. در حالی که این زن مسن با اخلاقیات مشکوک وعده میدهد تایلر را از طریق سیستم اربابی مبتنی بر گروه آزاد کند، به نظر میرسد فصل سوم دوباره تایلر را وابسته به یک معلم مو قرمز نورمور قرار میدهد تا او را نجات دهد؛ الگویی که بار دیگر مانع از آن میشود که تایلر بتواند بهطور مستقل به عنوان یک شخصیت خود را اثبات کند.
پس از تمام رنجهایی که تحمل کرده، تایلر قطعا سزاوار زندگی شاد و بیدغدغهای مانند هر فرد طرد شده دیگر است؛ بنابراین اگر ونزدی واقعا میخواهد به تجربه تراژیک او احترام بگذارد، فصل سوم که از همین حالا با انتظار زیادی همراه است، باید وابستگی تایلر به ارباب را کنار بگذارد و در عوض بر روند دشوار بهبودی او تمرکز کند تا بتواند از جهانی که هیولای درونش را ساخت، رهایی یابد.
منبع: Collider
امسال بازی خوب چی داریم؟ میزگیم با نیما نوترون

نظرات