اتک آن تایتان حالا بیشتر از همیشه به یک دنباله نیاز دارد
وقتی هاجیمه ایسایاما در سال ۲۰۲۱ مانگای اتک آن تایتان (حمله به تایتان) را به پایان رساند، جهان بیش از پیش روی لبه خطرات ژئوپولیتیک قدم برمیداشت؛ عواقب همهگیری با اوجگیری دوباره ملیگرایی، نگرانی از نظارت گسترده حاکمیتها روی مردم و همان ابهام اخلاقی که ایسایاما طی یک دهه در داستان خود روایت کرده بود، باهم درآمیختند.
اما در سال ۲۰۲۵ وقتی رویکرد جنگطلبانه ابرقدرتها، موجی از اطلاعات غلط و شکافهای ایدئولوژیک دوباره به اوج تازهای رسیده، «Attack on Titan» دیگر چندان شبیه یک داستان تمامشده به نظر نمیآید؛ بیشتر شبیه زخمی باز باقی مانده. شاید اکنون بیش از هر زمان دیگری به یک دنباله نیاز داریم؛ آن هم نه برای تکرار تراژدی، بلکه برای اینکه ببینیم این زخم چطور عفونت میکند و آیا میتواند در یک سناریو خوشبینانه ترمیم شود یا خیر؟
در ادامه این مقاله بخشهایی از داستان اتک آن تایتان اسپویل خواهد شد!
پایان حمله به تایتان در واقع پایان ماجرا نبود
صرفا جهت یادآوری و آغاز صحبتهایمان، باید بگوییم پایان داستان اتک آن تایتان با اجرای نقشه آخرالزمانی ارن یگر یعنی راملبینگ (Rumbling) رقم خورد. در تلاشی ناامیدانه برای آزاد کردن مردمش، ارن دست به نسلکشی زد و بیشترِ بشریت را نابود کرد. دوستانش – همانهایی که زمانی دردهای او را درک میکردند و با او همقدم بودند – در نهایت به جلادان رویایش تبدیل شدند و برای شکستن چرخه نفرت، وی را کشتند. داستان با صلحی شکننده به ایستگاه پایانی میرسد؛ صلحی که حتی برای مخاطب هم موقتی و نمایشی جلوه میکند. پارادیس دوباره ساخته میشود، کشورها خود را بازسازی میکنند و در نهایت چشماندازی از جنگ دوباره انسانها میبینیم؛ خرابههای جهان ارن حالا چیزی جز یادگارهای تاریخی نیستند. این پایان از نظر شاعرانه جذاب به نظر میرسد، اما در عمق خود کاملا بدبینانه است: «انسان هیچگاه درس عبرت نمیگیرد». این همان نبوغ روایی اثر بود و حالا شاید به زعم برخیها نوعی ایراد بهشمار رود، چراکه Attack on Titan عملا تمام نشده است.
آینهای تاریک از جهان واقعی ما
جهانسازی ایسایاما همیشه آینهای ناراحتکننده در برابر دنیای ما بود. وقتی طرفداران فهمیدند رابطه الدیا و مارلی بازتابی از تنشهای واقعی میان ستمگر و ستمدیده، استعمارگر و استعمارشده است، حسابی دچار آشفتگی شدند. بعد از آن نوبت دگرگونی ایدئولوژیک ارن رسید؛ پسربچهای که در جستوجوی آزادی بود و آرامآرام به یک قاتل متعصب و نسلکش تبدیل شد. از همانجا بود که سریال دیگر حکم فرار از واقعیت نداشت و بیشتر شبیه یک آزمون روانشناسی «رورشاخ» عمل میکرد.
تست رورشاخ (به انگلیسی: Rorschach test) یک آزمون روانی فرافکن است که در آن افراد مورد معاینه، تلقی خودشان را از لکههای عجیب و غریب جوهر میگویند و بر اساس این تفسیر و تلقی، روانشناس، نوع شخصیت یا عملکرد احساسی فرد یا حتی اختلالات ذهنیاش را تشخیص میدهد.
منبع: ویکیپدیا
در سال ۲۰۲۵، بعد از سالها رشد پوپولیسم (عوامگرایی)، رادیکالسازی الگوریتمی و سیاستهایی که «هدف را توجیهکننده هر وسیلهای» میدانند، حس پیشگویی Attack on Titan واقعا ترسناک به نظر میرسد. این اثر هشدار میدهد که چطور تروما روانی بذر افراطگرایی را میکارد؛ یا اینکه وقتی تاریخ دستکاری شود، قادر است هر فاجعهای را توجیه کند و نهایتا وقتی امنیت انسانها در عمیقترین لایهها دچار تزلزل گردد، همدلی هم به آسانترین شکل ممکن فرو میریزد.
کافی است نگاهی به جهان و تیترهای خبرها بیندازیم: درگیریهای منطقهای که در جبهههای مختلف – مخصوصا خاورمیانه – شعلهورتر است، کشورهایی که از سر ترس در برابر اشتباهات ابرقدرتها ساکت میمانند و جمعیتهای کثیری که با چند شعار سطحی یک سیاستمدار انسانیت خود را فراموش میکنند. اگر خیلی فلسفی به موضوع نگاه کنیم، دنیای حمله به تایتان دیگر آنقدرها هم تخیلی و دور از ما به نظر نمیرسد.

صلح وقتی بر پایه نسلکشی ساخته میشود چه شکلی پیدا میکند؟ یک نسل آسیبدیده حقیقت را چطور بازنویسی میکند تا خودش را آرام کند؟ تاریخدانها نام این پدیده را فراموشی جمعی میگذارند. سیاستمدارها به آن اسطورهسازی ملی میگویند. ایسایاما با توانایی خاصش در خلق پیچیدگیهای اخلاقی احتمالا فقط اسمش را طبیعت انسان بگذارد.
ساخت دنباله صرفا در خدمت طرفداران نخواهد بود
یک دنباله میتواند بهسادگی تمرکز را به نسلهای آینده، مانند کودکان مارلی و الدیایی که در جهانی «پس از رامبلینگ» بزرگ میشوند، منتقل کند. کلاسهایی که تاریخ را پاکسازی و سانسور شده آموزش میدهند؛ یادبودهایی که هم قربانیان و هم عاملان را گرامی میدارند و مرز میان حق و باطل را از میان میبرند.

وقتی تایتانها به ما نگاه میکنند
به اطرافتان نگاه کنید؛ ابرقدرتها بر سر کنترل منابع با هم بحث و جدل میکنند، در حالی که شهروندان در دریایی از تبلیغات و هیاهوی شبکههای اجتماعی غرقاند؛ کمپانیهای عظیم نظام سرمایهداری با ظرافتی ترسناک خشم عمومی را برمیانگیزند؛ پهپادها جای اکتشافگران را در آسمانهایی که زمانی امن بوده، گرفتهاند. سیاست بینالملل بر چرخههای انتقام استوار است، همان چیزی که Attack on Titan به کالبدشکافی آن پرداخت. ارن باور داشت نابودی دشمنانش چرخه را میشکند، اما در واقع آن را ادامه داد. به همین ترتیب، دولتهای مدرن رویکرد «تهاجم دفاعی» را با پرچمهای بقا، آزادی و عدالت توجیه میکنند. هر کشور، در روایت خود، همان ارن است؛ مطمئن از اینکه به گوشه رانده شده و نابودی را به جای مصالحه انتخاب میکند.
پایان Attack on Titan هرچقدر هم هراسآور باشد، گویی برای گفتوگویی التماس میکرد که هیچگاه فرصتی برای وقوع نیافت. در عوض طرفداران دائما بر سر اینکه «چه کسی حق داشت» بحث کردند. با این حال ما در دوران کنونی که دوران سیاستهای افراطی و روایتهای تحریفشده است به یک شوک اخلاقی نیاز داریم؛ چیزی که به ما یادآوری کند «انقراض همدلی» ترسناکتر از هر تایتانی است.

منبع: Comicbook
بررسی بازی Anno ۱۱۷؛ بهترین بازی ده سال اخیر یوبیسافت
نظرات