ارباب حلقهها ؛ چرا دوران چهارم سرزمین میانه مهم است؟
جهانسازی جذاب تالکین، ارباب حلقهها را بهعنوان یکی از تاثیرگذارترین فرنچایزهای فانتزی که تا به حال به همه شکلهای زیبا به تصویر کشیده، محسوب میشود. اوج افسانه تالکین در دو مجموعه فیلم سه قسمتی و یک سریال تلویزیونی در حال پخش، شکل واقعی ژانر فانتزی را نشان میدهد که هنوز پس از بیش از دو دهه است که از آن لذت میبریم. بیشتر اقتباسهای سینمایی تالکین بر دوران دوم و سوم آن تمرکز دارند. این برهههای زمانی بسیار پر تنش هستند، چون هر دو دوره به یک شکل گرفتار تاریکی سائرون شدند. حال سوالی که پیش میآید، این است که بعد از عصر سوم چه اتفاقی افتاد؟ عسر چهارم سرزمین میانه چگونه بود و چرا در دنیای تالکین مهم است؟ برای پاسخ به این سوال با مجله بازار همراه باشید.
سرزمین میانه قبل از عصر چهارم به شدت درگیر جنگ بود
عصر سوم از بسیاری جهات فاجعه بار بود. با یک حلقه در صحنه، سائرون مجبور بود قدرت خود را بازیابد و بار دیگر بر سرزمین میانه حکومت کند. جنگ بزرگ حلقه شاهد بود که چگونه الفها، دورفها، جادوگران و انسانها با یکدیگر کار میکردند تا یک بار برای همیشه سرزمین میانه را از شر سائرون و نیروهایش خلاص کنند. قبل از این که گندالف حلقه یگانه را به فرودو بدهد، هیچ کس نمیدانست تاریکی تا چه حد در صفوف پادشاهیهای مختلف نفوذ کرده است. اگر یاران حلقه و متحدان در طول مسیر نابودی حلقه نبودند، سرزمین میانه از بین میرفت.
اما حتی با شروع جنگ برای سرزمین میانه، واضح بود که بیشتر موجوداتی مانند الفها و دورفها علاقه خود را نسبت به اتفاقی که برای انسانها رخ میداد را کنار گذاشته بودند. فقط تعداد کمی مانند الروند و گالادریل از موضع گندالف برای نابودی حلقه حمایت کردند. شکست نهایی سائرون بیشتر از هر موجود دیگری در سرزمین میانه آزادی از ظلم برای انسانها تلقی میشد. الفها از قبل قصد رفتن داشتند، چون خطر قریب الوقوع را حس کرده بودند. جنگ بزرگ بیش از هر چیز دیگری آخرین اتفاق مرگبار بود. در بیشتر موارد، عصر سوم به نزول حکومت الفها و ظهور انسانها معروف است که هزاران سال حتی بعد از دست دادن حلقه یگانه ایسیلدور ادامه داشت.
تلاشهای زیاد برای تسخیر و بازپسگیری گوندور نشاندهنده نقش کلیدی انسانها در بازی قدرت بیش از هر نوع دیگری است. در زمانی که نازگول و اورکها در نزدیکی کوههای مهآلود ظاهر شدند، گوندور به قدرت مرکزی تبدیل شده بود در حالی که الفها به اعماق محل زندگی خود عقبنشینی کردند. با توجه به این که دورفها به دلیل استخراج حریصانه میتریل با مرگ خود روبرو شده بودند، تنها کسانی که سرنوشت آنها به ظهور سائرون گره خورده بود، انسانها بودند. همانطور که سرنوشت آن را رقم زد، عصر واقعی انسانها پس از نابودی حلقه یگانه فرا رسید و سرزمین میانه به سمت قرنها صلح رفت که در آن هیچ دشمنی باقی نماند و وارد عصری بدون جنگ و جادو شدند.
عصر چهارم مختص نژاد انسانها بود
تصور افسانه تالکین بدون جادو، موجودات افسانهای و نیروهای شیطانی دشوار است. با این حال، این دقیقاً همان چیزی است که عصر چهارم را از بقیه عصرها جدا میکند. زمانی که آراگورن به عنوان پادشاه السار تاجگذاری کرد، بقیه الفها، گالادریل، فرودو، گندالف و دیگران به قلمرو جاویدان رفتند و انسانها را به عنوان تنها وارث سرزمین میانه باقی گذاشتند. تحت حکومت آراگورن، سرزمین میانه رونق پیدا کرد، اما بدون جادو و خرد نژاد الف! با رفتن سائرون، دلیلی برای ماندن نژاد آنها در سرزمین میانه وجود نداشت، اما به دلیل حضور آنها بود که تمدن انسانها شروع به شکوفایی شدن کرد. اگرچه عناصر فانتزی و اتحاد و شجاعت انسانها و جادوی موجودات دیگر هسته اصلی ارباب حلقهها هستند، اما این قضیه بلاخره باید جایی تمام میشد.
انسانها بعد از الفها و دورفها خلق شدند. انسانها مرگ و میر داشتند و فانی بودند که همین آنها را منحصر به فرد کرد. بر خلاف الفها، انسانها به جهان آردا وابسته نبودند، بنابراین این حس ذاتی شکوفایی فراتر از ظرفیت خود را داشتند. اگرچه الف ها جادو و هوشی فراتر از درک را دارا بودند، اما کنجکاوی و موهبت سر و سامان دادن به زندگی اغلب به آنها داده نمیشد. به همین دلیل است که عصر چهارم، علیرغم داشتن مطالب کمتر، برای افسانه تالکین بسیار مهم است.
این عصر نشان دهنده پیشرفت است و حقیقت فناپذیری را نمایان میکند، نه زندگی موجودات برتری که میتوانند زندگی طولانی داشته باشند. انسانهای سرزمین میانه همیشه باید بیشتر از الفها و دورفها برای پناهگاهها و خانههای خود مبارزه کرده و زنده میماندند. از آنجایی که انسانها با هیچ قدرت خاصی به دنیا نیامده بودند، این باعث میشد که آنها بیشتر به قدرت تمایل داشته باشند. فقدان یک روش زندگی قطعی به آنها فرصتی داد تا طبیعت، فناوری و اجتماعی شدن را به شیوه خودشان رواج بدهند. اینها چیزهایی بود که در زمان سلطنت سائرون از انسانها درک شد و این دقیقاً همان چیزی است که عصر چهارم درباره آن است.
عصر چهارم مکاشفه ای تلخ و شیرین است
این واقعیت که انسانها میتوانند در برابر بیماری، پیری و جراحات مرگبار تسلیم شوند، دلیلی است که به زندگی معنا میبخشد. سلطنت آراگورن در عصر چهارم، پادشاهیهای بزرگ نومنور را متحد کرد و مسیری برای بازسازی آنها ایجاد کرد. بشر وارد عصر محو شدن جادو و رشد مبتنی بر اختراعات شد. در عصر چهارم هیچ جنگ داخلی یا جنگ بزرگی وجود نداشت و این اتفاق بسیار زیبایی بود. این عصر زمانی بود که در آن کسانی که شاهد نابودی حلقه یگانه بودند، هدف جدیدی پیدا کردند، ازدواج کردند و صاحب فرزند شدند. حتی اگر نژادهای دیگری در این عصر وجود داشتند، تالکین در درجه اول بر ظهور انسانها تمرکز کرد.
طرفداران ارباب حقهها وقتی صحبت از داستانهایی از این دست به میان میآید، انتظار بزرگ و عجیب و غریب بودن خاصی دارند، چون اتفاقات فانتزی عنصر اصلی جذب آنها است. با این حال در این عصر دورفها، الفها و حلقهها به اسطورهها و بخشی از داستانهای کودکانه تبدیل شده و با روایت آنها این حس به مخاطبان منتقل میشود که وقایع نقل شده هرگز اتفاق نیفتاده است. تالکین به جستجوی عمیق در وقایع عصر چهارم و دنیایی بدون جادو علاقه داشت. او قصد داشت دنبالهای برای ارباب حلقهها بنویسد که چند صد سال پس از مرگ آراگورن اتفاق میافتد. دنیایی که عمدتاً توسط انسانها و ماجرای حلقهها بهعنوان افسانه به ارث رسیده است. تالکین حتی از عدالت در مورد ماهیت عصر چهارم و اهمیت آن به عنوان یک دستاورد یاد میکرد.
بیشتر بخوانید: ارباب حلقهها ؛ معرفی گروند شاهکار مهندسی نیروهای موردور در نبرد دشتهای پلنور!
در نهایت باید گفت که یک اقتباس از عصر چهارم میتواند دنباله شگفت انگیزی را باشد. زمانی که شخصیتها و قهرمانیهایی مانند بیلبو، گندالف و آراگورن را به یاد میآورند، میتواند یک اشاره به داستان فانتزی و یک تجربه نوستالژیک باشد. نظر شما در این باره چیست؟ آیا عصر چهارم هم به نظر شما مهم است؟ لطفا نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
تاریخچه و داستان سری اساسینز کرید
دنیایی که تالکین خلق کرد بی نظیره
عصر چهارم اوج شکوه انسان ها