مینی‌سریال هواخواه
سینما نقد و بررسی

نقد مینی‌سریال هواخواه | از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود!

مینی‌سریال “هواخواه” که بر اساس رمانی به همین نام نوشته ویت تان نون، نویسنده ویتنامی – آمریکایی، ساخته شده است، توانست در سال ۲۰۱۶ جایزه پولیتزر را از آن خود کند. داستان این سریال و رمان، به ماجرای یک سروان پلیس بی‌نام ویتنامی – فرانسوی می‌پردازد که در سال ۱۹۷۵ به‌عنوان جاسوس دوجانبه، در ارتش خلق ویتنام نفوذ کرده و در نیروهای جنوبی همسو با آمریکا فعالیت می‌کند و به همین دلیل با سرویس اطلاعاتی ایالات متحده همکاری ظاهری دارد.

پس از سقوط سایگون، پیروزی کمونیست‌ها، و شکست سیاست خارجی آمریکا در قبال ویتنام، سروان که در هر دو اثر به نام “کاپیتان” شناخته می‌شود، از سوی نیروهای چپ‌گرا مأمور می‌شود که به همراه ژنرال فراری ارتش ویتنام جنوبی به آمریکا برگردد. او باید به فعالیت خود به‌عنوان همکار سی‌آی‌ای ادامه دهد و تحولات جدید در اردوگاه دشمن را به نیروهای خودی گزارش کند.

شروع خوب مینی‌سریال هواخواه

“هواخواه” از نظر عناصر سبکی و اجرایی و همچنین ایده‌های تماتیک، اثری قابل‌بحث است. از دیدگاه اجرا، این سریال سیاسی جدید پارک چان ووک دو امتیاز بسیار واضح دارد. نخست، اجرای درخشان هوئا شوندِی در نقش کاپیتان است. وقتی تولیدی به اهمیت “هواخواه” به‌جای انتخاب یک سلبریتی یا ستاره برای نقش اصلی، به چهره‌ای ناشناخته اعتماد می‌کند، ریسک بزرگی را می‌پذیرد؛ هم از منظر تجاری و هم هنری.

شوندِی از همان اپیزود نخست، نشان می‌دهد که چرا برای ایفای چنین نقش سنگین و چالش‌برانگیزی انتخاب شده است. او با تسلط کامل بر زبان‌های انگلیسی و ویتنامی، و باانرژی چشمگیر، کاریزمای ذاتی و صداقتی که در اجرایش همواره حاضر است، توانسته سراسر روایت سریال را به دوش بکشد. اجرای او باعث می‌شود که کاپیتان را، با وجود تمام اعمال تاریکش، در قامت قهرمانی که در وضعیتی ناخوشایند گیر افتاده است، دوست داشته باشیم و درگیری درونی‌اش با چالش‌های اخلاقی را باور کنیم.

دومین امتیاز برجسته “هواخواه” در عناصر سبکی آن نهفته است. بسیاری از تماشاگران از سریال جدید پارک چان ووک انتظار داشتند امضای خاص او را ببینند. قسمت نخست سریال با استایل انفجاری و خاص پارک، تماشاگران را هیجان‌زده می‌کند و چشم‌اندازی هیجان‌انگیز از آینده سریال ارائه می‌دهد. دکوپاژ پارک، با پرهیز از خردکردن بی‌جهت صحنه‌ها و اولویت‌دادن به برداشت‌های بلند و سیال، کارگردانی “هواخواه” را از سطح یک سریال تلویزیونی معمولی بسیار فراتر می‌برد.

افول از میانه راه

اما از قسمت چهارم به بعد، المان‌های سبکی سریال دچار افت می‌شود. کار فرناندو میرلس در قسمت چهارم و کارگردانی مارک ماندن در سه اپیزود باقی‌مانده، به تلاشی ناموفق برای تقلید استایل پارک شباهت دارد و بخشی از ارزش‌های زیباشناختی سریال را از بین می‌برد. این موضوع باعث می‌شود متن سریال با اضافه‌شدن خرده‌پی‌رنگ‌های فرعی و کم‌مایه، شاخ‌وبرگ بیشتری پیدا کند و به عمق‌پردازی بیشتری نرسد.

در قسمت چهارم، تلاش پارک و مک‌کلر برای افزایش اهمیت دراماتیک از طریق بیشتر کردن نقش لانا (وی لی) ناموفق است و صحنه‌هایی به وجود می‌آید که روایت سریال را از ریتم می‌اندازد. همچنین، معرفی یک مثلث عشقی میان کاپیتان، سوفیا (ساندرا اوه) و سانی (الن ترانگ) در قسمت پنجم، اگرچه درام پلات را تقویت می‌کند، اما انتخاب ساندرا اوه برای نقش سوفیا اشتباه است. پرسونای نمایشی او برای نقش زن روشنفکر تعهدگریزی، بیش از حد ساده است و نمی‌تواند جذابیت کافی برای کاپیتان را به نمایش بگذارد.

جمع‌بندی اعتراف کاپیتان و نمایش عملیات مخفی ژنرال (توان لی) نیز بیش از حد مختصر و خلاصه است. این موضوع، برای سریالی که طراحی صحنه و لباس دقیق و چشمگیری دارد، به یک محدودیت تولیدی بی‌سابقه شبیه می‌شود.

از نظر تماتیک، “هواخواه” سریالی نیست که صرفاً در ستایش کمونیسم یا هجو راست‌گرایان آمریکایی باشد. بلکه لحن کمیک و جنبه‌های هجوآمیز متن سریال، نمایندگان جبهه راست را هدف قرار می‌دهد. حضور رابرت داونی جونیور در پنج نقش متفاوت نیز به شکلی هوشمندانه، کلیشه‌های نژادپرستانه را به چالش می‌کشد.

در نهایت، “هواخواه” داستانی از پوچی و شباهت دو سوی منازعه سیاسی را روایت می‌کند. کاپیتان که در طول داستان چندین بار اعتراف می‌کند، تحت شکنجه قرار می‌گیرد و نهایتاً باید وطنش را دوباره به مقصد آینده‌ای نامعلوم ترک کند. این سریال، هزینه پایبندی به آرمانی غیر ملی را به شکلی تأثیرگذار به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که نظم تازه، راهکاری برای تغییر سلسله‌مراتب قدرت ندارد.

Loading

تگ ها

نظرات

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها