یک صحنه ۲۹ ساله از انیمیشن داستان اسباب بازی حفره روایی بزرگی ایجاد کرده است
اولین قسمت انیمیشن داستان اسباب بازی که در سال ۱۹۹۵ اکران شد، قدم رو به جلو بزرگی برای شرکت پیکسار و صنعت انیمیشن بود. اما این فیلم شامل صحنهای میشود که پس از گذشت ۲۹ سال هنوز هم میتواند سوال برانگیز باشد.
مجموعه Toy Story سال ۱۹۹۵ آغاز به کار کرد و از آن موقع تا حالا راه زیادی را پشت سر گذاشته است. اما در قسمت ابتدایی این فرنچایز صحنهای وجود دارد که یک حفره روایی بزرگ به وجود میآورد. نکته عجیب این است که شرکت پیکسار در نسخههای بعدی هم به این موضوع اشاره نکرد تا پس از گذشت ۲۹ سال در مورد یک سوال مشخص کنجکاو و سردرگم بمانیم.
تا بدین نقطه از تاریخ سینما چهار قسمت از انیمیشن داستان اسباب بازی اکران شده که هر کدام در نوع خود موفق بودند. علاوه بر این یک قسمت جدید هم در راه است تا مطمئن شویم که سازندگان هنوز نمیخواهند این فرنچایز را کنار بگذارند. ولی در طول تمامی این سالها شرکت پیکسار بیشتر تمرکز خود را روی شخصیتپردازی گذاشته و با بیتوجهی به تاریخچه رویدادها، یک باگ داستانی به وجود آمده است. هرچند که این مشکل از چشم بسیاری از افراد پنهان باقی میماند و انکار میشود، اگر در دل جزئیات غرق شوید با آن روبرو خواهید شد.
ایده اصلی انیمیشن داستان اسباب بازی از این میآید که اسباب بازیها موجودات زندهای هستند و در صورتی که آدمها در اطرافشان نباشند، بیدار میشوند و به زندگی روزمره خود میپردازند. در عوض هنگامی که کوچکترین اثری از حضور انسانها پیدا میشود آنها خود را به مردن میزنند و حرکت نمیکنند. با این حال ما هیچ وقت منبع این رفتار را نفهمیدیم؛ اینکه اسباب بازیها از قصد جلوی انسانها خود را به مردن میزنند یا این اتفاق به صورت فطری رخ میدهد.
هرچند که برای این مسئله پاسخ مشخصی وجود ندارد، اما با ارجاع به یکی از صحنههای قسمت اول میتوانیم حدس بزنیم که آنها روی این موضوع کنترل دارند. در دقایق پایانی این فیلم ما صحنهای را میبینیم که اسباب بازیهای سید (Sid) دور او پخش شدهاند؛ اسباب بازیهایی که همیشه توسط صاحب خود شکنجه شدهاند. در همین صحنه شخصیت وودی در شرایطی به تصویر کشیده میشود که به صورت مستقیم با سید صحبت میکند. در حالی که این صحنه در نوع خود فوقالعاده هیجانانگیز بود، اما موضوع این است که چرا در قسمتهای بعدی شاهد چنین تصویری نبودیم.
به نظر میرسد اسباب بازیها قانون مستحکمی با یکدیگر دارند و موظفند در حضور انسانها علائم حیاتی نشان ندهند. این در حالی است که منفعل بودن در این شرایط همیشه به ضرر آنها تمام شده و در برخی مواقع به مرگ منجر میشود. صحنه وودی و سید به ما نشان میدهد که آنها میتوانند با تلاش خود از شرایط خطر دور شوند و فرار کنند. از طرفی دیگر، مردم هیچ موقع حرفهای فردی نظیر سید را درباره عروسکهای زنده و آگاه باور نمیکنند و اسم آن را توهم میگذراند. بدین ترتیب نه سیخ میسوزد و نه کباب.
هری پاتر و پیکسار اگر با هم همکاری داشتند چه اتفاقی میافتاد؟ + تصاویر
شرایط دهشتناک اسباب بازیهای سید مهر تثبیتی بر این موضوع هستند و نشان میدهند که اسباب بازیها باید در برخی مواقع و برای دفاع از خود سنتها را کنار میگذارند. اما آنها هیچ وقت چنین کاری انجام نمیدهند. چرا؟ پاسخ را میتوانیم به دو بخش تقسیم کنیم. اول اینکه احتمالا این اسباب بازیها احمقتر از این حرفها هستند و صرفا بر اساس غریزه خود عمل میکنند. مورد دوم این است که آنها رهبر مناسبی برای خروج از این شرایط ندارند که آنها را راهنمایی کند. در ادامه داستان و هنگامی که وودی نزد این اسباب بازیهای بخت برگشته میرود از قدرت رهبری خود استفاده میکند و نقشهای برای بهبود اوضاع میچیند.
ولی پس از اکران فیلم اول دیگر شاهد چنین صحنهای نبودیم و همه اسباب بازیها را در قالب یک سری موجود کند ذهن مشاهده کردیم. آن هم در حالی که میتوانند با یک سری حرکات کوچک از دل خطر عبور کنند. نظرات خود را در مورد این پیچش داستانی در انیمیشن داستان اسباب بازی با تیم کافهبازار در میان بگذارید.
منبع: Screen Rant
جالب بود
فکر کنم که این یک واکنش غریزی است… مثلا عروسک فضایی (باز لایتنر) که فکر میکند واقعاً یک محیطبان فضایی است، وقتی انسانها وارد اتاق میشوند مانند همه اسباببازیهای دیگر درجا یخ میزند…