انتخاب سردبیر برترین‌ها برترین‌های سینما و انیمه سینما

۱۰ کارتون که جادوی خود را با گذر زمان از دست دادند

همه ما دلمان می‌خواهد سریال محبوب‌مان هیچ‌وقت تمام نشود. فرقی نمی‌کند کتاب باشد، فیلم یا کارتون؛ وقتی با داستانی همراه می‌شویم و شخصیت‌هایش برایمان مثل دوستان قدیمی می‌شوند، طبیعی است که بخواهیم این رابطه ادامه داشته باشد. اما حقیقت این است: داستان‌ها قرار نیست تا ابد ادامه پیدا کنند.

وقتی یک سریال بیش از حد کش پیدا می‌کند، دیگر رشد نمی‌کند. شخصیت‌ها کم‌کم جذابیت‌شان را از دست می‌دهند، اکت‌ها افت می‌کند و در میان این تکرارهای بی‌پایان، حتی مشهورترین و خاطره‌انگیزترین کارتون‌ها هم شروع می‌کنند به ویران‌کردن میراث خودشان. آنچه یک داستان را جادویی می‌کند، پایانی به‌موقع و درست است؛ پایانی که همه گره‌ها را باز کند و به مخاطب احساس رضایت بدهد.

کارتون‌ها بخشی از خاطرات کودکی ما هستند؛ لحظاتی که با آن‌ها خندیدیم، غصه خوردیم و خیال‌پردازی کردیم. اما هر داستانی، برای آن‌که در ذهن‌ها ماندگار شود، باید بداند چه زمانی به پایان برسد. گاهی اوقات شبکه‌ها یا استودیوها آن‌قدر به سودآوری یک مجموعه وابسته می‌شوند که فراموش می‌کنند کیفیت و خلاقیت عنصر اصلی موفقیت آن بوده، نه صرفاً ادامه‌دادن آن به هر قیمتی.

اگر آماده‌اید با نیم‌نگاهی نوستالژیک و تحلیلی همراه شوید، بیایید ببینیم کدام کارتون‌ها در مسیر زمان، مسیر خود را گم کردند.

۱۰.  باب‌اسفنجی شلوارمکعبی (۱۹۹۹ – تا امروز)

اسفنج دریایی خوش‌قلب و دوستان رنگارنگش در شهر زیرآب بیکینی باتم، پر از شوخی‌های خنده‌دار و لحظات گرم دوستی

اسفنج دریایی خوش‌قلب و دوستان رنگارنگش در شهر زیرآب بیکینی باتم، پر از شوخی‌های خنده‌دار و لحظات گرم دوستی

کارتون «باب‌اسفنجی شلوارمکعبی» اولین‌بار در سال ۱۹۹۹ از شبکه نیکلودئون پخش شد و خیلی زود به یکی از موفق‌ترین و ماندگارترین آثار کارتونی تاریخ تلویزیون تبدیل شد. این سریال که توسط یک زیست‌شناس دریایی و انیماتور به نام استیون هیلنبرگ خلق شده، در شهری خیالی زیر دریا به نام «بیکینی باتم» می‌گذرد و داستان اسفنجی خوش‌اخلاق به نام باب‌اسفنجی را روایت می‌کند که در رستوران «کرَبی پتی» کار می‌کند. در کنار دوستانی مثل پاتریک ستاره، سندی سنجاب و سایر موجودات بامزه دریایی، این سریال با طنز عجیب‌وغریب، شوخی‌های فیزیکی و گاهی لحظات احساسی، جایگاه خاصی در دل بینندگان پیدا کرد.

با این حال، هرچقدر هم که باب‌اسفنجی در ابتدا درخشان بود، ادامه‌دادن بی‌وقفه‌اش باعث شد کم‌کم همان جادویی را که از ابتدا داشت، از دست بدهد. خود هیلنبرگ در ابتدا فقط سه فصل برای این مجموعه در نظر داشت و می‌خواست در همان محدوده خلاقانه، داستان شخصیت‌هایش را تمام کند تا کیفیت آن حفظ شود. او بعد از ساخت فیلم سینمایی باب‌اسفنجی در سال ۲۰۰۴ که در ذهنش نقطه‌پایان سریال بود، از سمتش به‌عنوان شورانر کناره‌گیری کرد. اما شبکه نیکلودئون تصمیم گرفت تولید را ادامه دهد و حالا در سال ۲۰۲۵، این سریال به فصل شانزدهم خود رسیده است.

۸ تا از طولانی‌ترین کارتون‌های نیکلودئون؛ از «باب‌اسفنجی» تا «هی آرنولد!»

مشکل اصلی این‌جاست: با رفتن هیلنبرگ، سریال هویت اولیه‌اش را از دست داد. قسمت‌های جدید، بیش از حد اغراق‌آمیز شده‌اند و شخصیت‌هایی که زمانی دوست‌داشتنی بودند، حالا بیشتر شبیه نسخه‌های فانتزی و شلوغ از خود قبلی‌شان هستند. داستان‌ها به کلیشه‌های تکراری پناه آورده‌اند و دیگر آن طراوت و خلاقیت فصل‌های ابتدایی را ندارند.

باب‌اسفنجی را شاید بتوان یکی از آخرین کارتون‌های کلاسیکی دانست که توانست هم بچه‌ها و هم بزرگ‌ترها را به یک اندازه سرگرم کند. در اوج خودش، این سریال ترکیبی شگفت‌انگیز از شوخی‌های کودکانه و کنایه‌های زیرکانه اجتماعی بود. اما همان‌طور که برای هر ماجرایی پایانی لازم است، باب‌اسفنجی هم باید در زمانی مناسب خداحافظی می‌کرد.

۹.  رن و استیمپی (۱۹۹۱–۱۹۹۶، بازسازی ۲۰۲۴)

انیمیشنی نوآور با طنزی تاریک و شخصیت‌هایی غیرمعمول که مسیر انیمیشن‌های بزرگسال را تغییر داد

انیمیشنی نوآور با طنزی تاریک و شخصیت‌هایی غیرمعمول که مسیر انیمیشن‌های بزرگسال را تغییر داد

کارتون عجیب و غریب «رن و استیمپی» در سال ۱۹۹۱ برای اولین‌بار پخش شد و در دوران اوج خود، ستاره اصلی برنامه‌های شنبه‌شب شبکه نیکلودئون بود. این مجموعه ماجراهای دیوانه‌وار یک سگ چی‌واوای عصبی به نام «رن هوئک» و یک گربه کودن به نام «استیمپی» را دنبال می‌کرد. رن و استیمپی، بی‌تردید آغازگر سبکی جدید در انیمیشن‌های تلویزیونی بود؛ سبکی تند، ساختارشکن و گاه زننده که مرزهای سنتی کارتون‌سازی را کنار زد.

طنز سریال، تلفیقی از خشونت اغراق‌شده و کمدی سیاه بود؛ چیزی که باعث می‌شد مخاطب اصلی آن بیشتر بزرگسالان باشند تا بچه‌ها. در حالی‌که ممکن بود ظاهر کارتونی و شخصیت‌های بامزه، کودکان را جذب کند، محتوای تاریک و گاه آزاردهنده سریال بیشتر برای تماشاگران بالغ قابل درک بود.

با وجود همه جنجال‌هایی که در اطرافش شکل گرفت، رن و استیمپی دوران درخشانی را پشت‌سر گذاشت. در سال ۱۹۹۲، نیکلودئون سازنده اصلی سریال، جان کریکفالوسی، را به دلیل اختلافات خلاقانه برکنار کرد. سریال تا سال ۱۹۹۵ ادامه یافت، اما با رفتن کریکفالوسی، قدرت و انرژی گذشته‌اش را از دست داد. پس از پایان رسمی پنج فصل، در ژوئیه ۲۰۲۴، استودیوی پارامونت نسخه جدیدی با عنوان Ren & Stimpy: Adult Party Cartoon روانه بازار کرد و کریکفالوسی را نیز به پروژه بازگرداند. این نسخه جدید، هدف‌گذاری‌اش روی مخاطب بزرگسال مرد بود، اما نه تنها نتوانست جذابیت نسخه اصلی را تکرار کند، بلکه تبدیل به ترکیبی سطحی از شوخی‌های بی‌ربط و بی‌ساختار شد.

از نظر فنی هم انیمیشن آن حس صمیمی و دستی نسخه اصلی را ندارد. صنعت انیمیشن تغییر کرده و همین باعث شده نسخه جدید مصنوعی و بی‌روح به نظر برسد. دوبلورهای جدید هم نتوانسته‌اند جای نسخه‌های قبلی را بگیرند. هرچند گاهی نوشتار اپیزودها قابل قبول است، اما در مجموع، این بازسازی فاصله زیادی با آن چیزی دارد که زمانی رن و استیمپی را خاص کرده بود.

رن و استیمپی در نسخه اصلی‌اش شاید برای همه قابل‌تحمل نبود، اما جسارت و نوآوری‌اش تحسین‌برانگیز بود. نسخه جدید اما فقط به دنبال شوکه‌کردن است، بدون آن‌که چیزی تازه برای گفتن داشته باشد. شاید وقت آن رسیده بود که این کارتون در خاطرات باقی می‌ماند، نه در بازسازی‌ای که میراثش را زیر سؤال برد.

۸.  فمیلی گای (۱۹۹۹ – تا امروز)

داستان کمدی یک خانواده ناکارآمد که با شوخی‌های تند و گزنده، در دنیای انیمیشن بزرگسالان جایگاه ویژه‌ای یافته است

داستان کمدی یک خانواده ناکارآمد که با شوخی‌های تند و گزنده، در دنیای انیمیشن بزرگسالان جایگاه ویژه‌ای یافته است

کارتون بزرگ‌سالانه «فمیلی گای» اولین‌بار در سال ۱۹۹۹ روی آنتن رفت. داستان در شهری خیالی به نام «کواهاگ» می‌گذرد و حول خانواده‌ی گریفین می‌چرخد؛ خانواده‌ای کاملاً عجیب، ناکارآمد و غرق در موقعیت‌هایی شگفت‌انگیز که معمولاً ریشه در رفتارهای سیاسی‌ نادرست و نیش‌دارشان دارد. این سریال به‌سرعت توانست جای خود را در ژانر کمدی بزرگ‌سالانه باز کند و حتی در کنار غول‌هایی مثل سیمپسون‌ها مطرح شود، که همین مسئله اهمیت آن را دوچندان می‌کند.

در سال‌های ابتدایی، فمیلی گای با طنزی بی‌پروا، ساختارشکن و گاهی شگفت‌انگیز، همه را شگفت‌زده کرد. نویسندگان آن جسارت بالایی در خلق شوخی‌های غیرمنتظره داشتند و همین باعث می‌شد سریال همیشه تازه و غیرقابل‌پیش‌بینی باقی بماند. حتی پس از لغو سریال پس از فصل سوم در سال ۲۰۰۲، استقبال خیره‌کننده از نسخه‌های DVD باعث شد سریال در سال ۲۰۰۵ دوباره احیا شود.

با این حال، حالا دیگر کاملاً مشخص است که فمیلی گای بیش از حد طول کشیده. از حدود فصل دوازدهم به بعد، نشانه‌های افت آشکار شد: داستان‌ها تکراری شدند، شوخی‌ها قابل پیش‌بینی و تمرکز بیشتر بر «شوکه‌ کردن» بود تا روایت هوشمندانه. در سال ۲۰۲۵، این سریال وارد فصل بیست‌وسوم خود شده، و دیگر کمتر کسی آن را «خنده‌دار» توصیف می‌کند.

حتی خود خالق سریال، ست مک‌فارلن، در مصاحبه‌ای با هالیوود ریپورتر اعتراف کرده که بهتر بود سریال در فصل هفتم پایان می‌یافت. حرفی که به‌وضوح نشان می‌دهد فصل‌های بعدی فقط برای ادامه‌ دادن تولید شده‌اند، نه به خاطر محتوای تازه یا نیاز هنری. با این حال، تا زمانی که این سریال همچنان مخاطب دارد، شبکه به ساخت آن ادامه می‌دهد. ولی چیزی که دیگر به چشم نمی‌آید، همان «جذابیت طغیانگر» و خاصی است که زمانی امضای فمیلی گای بود.

فمیلی گای اگر در همان نقطه طلایی متوقف می‌شد، می‌توانست یکی از افسانه‌های تمام‌عیار دنیای انیمیشن باشد. اما امروز، بیشتر به نمونه‌ای کلاسیک از آن‌چه نباید برای همیشه ادامه یابد، تبدیل شده است. سریالی که زمانی با صدای بلند می‌خنداند، حالا تنها لبخند کمرنگی از گذشته باقی گذاشته است.

۷.  پدرخوانده‌های جادویی (۲۰۰۱ – ۲۰۱۷)

ماجراهای جادویی یک پسر بچه و دو پری مهربانش که دنیای کودکی و بزرگسالی را با هم درمی‌آمیزند

ماجراهای جادویی یک پسر بچه و دو پری مهربانش که دنیای کودکی و بزرگسالی را با هم درمی‌آمیزند

بیایید کمی درباره کارتونی صحبت کنیم که واقعاً برای کودکان ساخته شده بود: «پدرخوانده‌های جادویی». راستش را بخواهید، یک نسل کامل با تیمی ترنر بزرگ شد. این سریال از سال ۲۰۰۱ پخش خود را آغاز کرد و داستان پسربچه‌ای ده‌ساله به نام تیمی (با صدای تارا استرانگ) را دنبال می‌کرد که صاحب دو پدرخوانده‌ی جادویی، یعنی کازمو (دارن نوریس) و واندا (سوزان بلیکزلی) بود.

در زمان خودش، این سریال با سرعت بالا، خلاقیت بی‌پایان و شوخی‌های تماشایی‌اش، به اثری منحصربه‌فرد تبدیل شد. کاراکترهای جانبی آن هم به شکل کم‌نظیری طراحی شده بودند و هر کدام شخصیت، رفتار و لحنی کاملاً خاص داشتند. یکی از جذاب‌ترین نکات این سریال، شوخی‌ها و ارجاع‌هایی بود که هم به دنیای کودکانه اشاره داشت و هم گاهی به دغدغه‌های بزرگ‌سالان طعنه می‌زد.

اما افسوس، همان چیزی که پدرخوانده‌های جادویی را از دیگر کارتون‌ها متمایز کرده بود، در نهایت به پاشنه آشیلش تبدیل شد. افت سریال یک‌شبه اتفاق نیفتاد، اما از زمانی که پای بچه‌ی کازمو و واندا یعنی «پوف» (با صدای تارا استرانگ) به داستان باز شد، تعادل سریال به‌هم خورد.

از آن‌جا به بعد، سازندگان برای حفظ جذابیت، مدام شخصیت‌های جدید وارد قصه کردند. اما این تلاش نه‌تنها موفق نبود، بلکه بیش از حد شلوغ شد. نقطه سقوط واقعی جایی بود که شخصیت «کلویی» (با صدای کری والگرن) معرفی شد؛ دختری که به دلیل کمبود فرشته، باید با تیمی پدرخوانده‌های جادویی‌اش را شریک می‌شد. با ورود او، تمرکز داستان تغییر کرد و بسیاری از ماجراها از دست تیمی خارج شد.

در پایان، وقتی این سریال در سال ۲۰۱۷ به پایان رسید، دیگر چیزی از آن درخشش اولیه باقی نمانده بود. تنها تصویری محو و بی‌رمق از کارتونی که زمانی یکی از محبوب‌ترین آثار کودکانه بود، به‌جا مانده بود.

۶.  سیمپسون‌ها (۱۹۸۹ – تا امروز)

خانواده‌ای زردرنگ که با طنزی تیزبینانه، تصویری از جامعه آمریکایی را در قالبی کمدی ارائه می‌کند

خانواده‌ای زردرنگ که با طنزی تیزبینانه، تصویری از جامعه آمریکایی را در قالبی کمدی ارائه می‌کند

هیچ شکی نیست که «سیمپسون‌ها» احتمالاً تأثیرگذارترین سریال تلویزیونی تمام دوران است. از همان آغاز پخش در سال ۱۹۸۹، این سریال تبدیل به الگوی اصلی انیمیشن‌های بزرگ‌سالانه شد. آن‌چه واقعاً در سیمپسون‌ها تحسین‌برانگیز است، جسارت سریال در پرداختن به مسائل واقعی زندگی از زاویه دید خانواده‌ای زردرنگ و عجیب است که قلب میلیون‌ها نفر را تسخیر کرد.

در سال‌های ابتدایی، سیمپسون‌ها یکی از هوشمندانه‌ترین کمدی‌هایی بود که تلویزیون به خود دیده بود. تنها پس از چند فصل، این مجموعه به پدیده‌ای فرهنگی تبدیل شد که با زبان طنز به سراغ همه چیز می‌رفت؛ از سیاست و اقتصاد گرفته تا فرهنگ عامه. نویسندگان به شکلی استادانه بین طنز گزنده و روایت‌هایی گرم و انسانی تعادل برقرار می‌کردند؛ داستان‌هایی که باعث می‌شد مخاطب برای آدم‌های عجیب‌وغریب شهر «اسپرینگفیلد» واقعاً دل بسوزاند.

نگاهی به بهترین اپیزودهای پلانکتون در کارتون باب اسفنجی

اما مثل هر سریالی که بیش از حد ادامه پیدا کند، «سیمپسون‌ها» هم با گذر زمان جادویش را از دست داد. بسیاری از طرفداران معتقدند افت سریال از فصل دهم به بعد آغاز شد. حالا که سریال در فصل سی‌وششم خود قرار دارد، دیگر از آن نویسندگی تیزبین و داستان‌های درگیرکننده خبری نیست. روایت‌ها تکراری شده‌اند، شخصیت‌هایی که زمانی دوست‌داشتنی بودند حالا بیش از حد اغراق‌آمیز یا حتی آزاردهنده به نظر می‌رسند.

البته باید منصف بود. سریال هنوز از نظر آماری موفق است و مخاطب خود را دارد؛ چیزی که دلیل اصلی ادامه‌ی آن توسط شبکه فاکس است. اما از نظر خلاقانه، آن جرقه‌ای که روزی سیمپسون‌ها را خاص می‌کرد، دیگر دیده نمی‌شود.

۵. «نمایش معمولی» (۲۰۱۰ – ۲۰۱۷)

دو دوست تنبل و داستان‌های روزمره‌شان که با شوخی‌های ساده اما هوشمندانه، مخاطب را به دنیای آرام دهه ۸۰ می‌برد

دو دوست تنبل و داستان‌های روزمره‌شان که با شوخی‌های ساده اما هوشمندانه، مخاطب را به دنیای آرام دهه ۸۰ می‌برد

وقتی «نمایش معمولی» در سال ۲۰۱۰ پخش شد، جان تازه‌ای به شبکه کارتونی کارتون نت‌ورک بخشید. داستان این انیمیشن درباره دو دوست به نام‌های موردکای (با صداپیشگی جی. جی. کوئینتل) و ریگبی (با صداپیشگی ویلیام سالیرز) است؛ دو نگهبان تنبل پارک که حاضرند هر کاری بکنند جز کار کردن! با اینکه داستان اولیه ساده به‌نظر می‌رسید، اما شوخی‌های عجیب و غریب آن به طرز عجیبی بامزه بودند و این دیوانگی کنترل‌شده به‌خوبی در کنار هم قرار می‌گرفت.

فصل‌های ابتدایی «نمایش معمولی» نمونه‌ای از نبوغ در انیمیشن‌سازی هستند. گفت‌وگوهای کم‌تحرک و روزمره، در کنار لحظات احساسی غیرمنتظره، با مخاطبان مختلف ارتباط برقرار می‌کرد و آن‌ها را به دوران دهه ۸۰ میلادی می‌برد؛ دورانی که کارتون‌ها ریتم کندتری داشتند و در روایت داستان دقت به خرج می‌دادند.

اما گفتنش واقعاً ناراحت‌کننده است: این انیمیشن از فصل چهارم به بعد کم‌کم جادوی خودش را از دست داد. چرا؟ چون تمرکز داستان بیشتر و بیشتر روی زندگی عاشقانه موردکای قرار گرفت. این خط داستانی در ابتدا جالب و سرگرم‌کننده بود، اما تا پایان فصل پنجم آن‌قدر کش پیدا کرد که انگار داشتیم یک انیمیشن کاملاً متفاوت را تماشا می‌کردیم.

در این بین، شخصیت ریگبی عملاً به یک کاراکتر فرعی تنزل پیدا کرد. البته باید به نویسنده‌ها اعتبار داد؛ چون در فصل‌های ششم و هفتم تلاش کردند فضای اولیه سریال را بازگردانند. ولی متأسفانه از فصل دهم، همه چیز با ورود یک خط داستانی علمی-تخیلی عجیب درباره شخصیت پاپس (با صداپیشگی سم مارین) و ضدپاپس (با صداپیشگی رابرت انگلوند) کاملاً از مسیر اولیه خارج شد. فینال سریال با وجود همه این‌ها قابل‌قبول و خوب بود، اما به‌طور کلی، فصل‌های پایانی دیگر آن حس و حال ابتدایی سریال را نداشتند و نوعی گسست در روایت کلی حس می‌شد.

۴. «ریک و مورتی» (۲۰۱۳ – اکنون)

سفرهای دیوانه‌وار دو نوه و پدربزرگ در میان جهان‌های مختلف، ترکیبی از طنز سیاه و فلسفه وجودی

سفرهای دیوانه‌وار دو نوه و پدربزرگ در میان جهان‌های مختلف، ترکیبی از طنز سیاه و فلسفه وجودی

اگر بخواهیم درباره انیمیشن‌هایی حرف بزنیم که صنعت را به لرزه انداختند، مگر می‌شود از «ریک و مورتی» چیزی نگفت؟ این سریال در سال ۲۰۱۳ پخش شد و داستان آن درباره یک دانشمند نابغه اما دائم‌الخمر به نام ریک سانچز (با صداپیشگی جاستین رویلند) و نوه‌ی خجالتی و ساده‌اش، مورتی، است؛ هر دو شخصیت را خود رویلند صداگذاری می‌کرد.

داستان، ماجراهای دیوانه‌وار این دو را در سفرهای میان‌بعدی دنبال می‌کرد؛ ماجراهایی که گاه با نابودی خط‌های زمانی همراه بود. از ابتدا مشخص بود که این سریال قرار نیست فقط یک انیمیشن کمدی باشد. «ریک و مورتی» ترکیبی از طنز سیاه، روایت‌های غیرقابل پیش‌بینی و تفکرهای عمیق فلسفی و وجودی بود. فصل‌های ابتدایی سریال چنان هوشمندانه بودند که نام «ریک و مورتی» را برای همیشه در تاریخ انیمیشن ثبت کردند.

اما متأسفانه این سریال قربانی همان چیزی شد که زمانی آن را خاص و درخشان کرده بود، و دیدن این اتفاق واقعاً ناراحت‌کننده است. شوخی‌های متا و شکستن دیوار چهارم که زمانی خلاقانه و تازه بودند، رفته‌رفته تکراری و خسته‌کننده شدند. به‌مرور این حس به‌وجود آمد که سریال دیگر ایده تازه‌ای برای ارائه ندارد و صرفاً در حال تکرار خودش است.

نقطه عطف و شاید سقوط سریال جایی بود که جاستین رویلند پس از اتهامات مربوط به آزار جنسی از پروژه کنار گذاشته شد. در این‌که شبکه ادالت‌سویم تصمیم درستی گرفت شکی نیست، اما شاید بهتر بود سریال همان‌جا با پایانی به‌یادماندنی به کار خود خاتمه می‌داد؛ نه اینکه با صداپیشه‌های تازه به مسیرش ادامه دهد. البته هنوز هم گاهی اپیزودهایی هوشمندانه و متفاوت در فصل‌های جدید پیدا می‌شوند، اما حقیقت این است که دیگر «ریک و مورتی» آن پدیده‌ی فرهنگی و فراگیر گذشته نیست.

۳.  «آمریکَن دَد!» (۲۰۰۵ – تا امروز)

روایت کمدی سیاسی از خانواده‌ای محافظه‌کار با پدری که در کشمکش فهم و پذیرش دیدگاه‌های متفاوت اعضای خانواده است

روایت کمدی سیاسی از خانواده‌ای محافظه‌کار با پدری که در کشمکش فهم و پذیرش دیدگاه‌های متفاوت اعضای خانواده است

وقتی سریال «آمریکَن دَد!» در سال ۲۰۰۵ روی آنتن رفت، به نظر می‌رسید ست مک‌فارلن در زمینه انیمیشن بزرگسالان خطا نمی‌کند. این سریال تفاوت قابل‌توجهی با «فمیلی گای» داشت و بیشتر روی داستان‌گویی مبتنی بر شخصیت‌ها تمرکز می‌کرد. داستان در شهر خیالی «لنگلی فالز» جریان دارد و حول محور استن اسمیت، مأمور فوق‌العاده محافظه‌کار سازمان سیا و پدر خانواده (با صدای مک‌فارلن) می‌چرخد.

چیزی که درباره «آمریکَن دَد!» دوست داشتم، جسارتش در استفاده از طنز سیاسی اغراق‌آمیز بود که به‌خوبی به ماهیت انسان می‌پرداخت. استن به عنوان یک راست‌گرای افراطی کارهای عجیبی انجام می‌دهد، اما در عین حال به تصویر پدری می‌پردازد که درک دیدگاه‌های متفاوت خانواده‌اش برایش دشوار است؛ همین تضاد باعث شده بود سریال عمق پیدا کند و برای مخاطب معنا داشته باشد.

اما دو دهه بعد، «آمریکَن دَد!» بیشتر به یک پوسته‌ی توخالی از خودش تبدیل شده است. فصل بیست‌ویکم به تازگی پخش شده و حالا دیگر این سریال نه تنها با زمان خودش همخوانی ندارد، بلکه از حال و هوای فصل‌های اول نیز فاصله گرفته است.

چیزی که بیش از همه اذیت‌کننده است، عدم رشد شخصیت استن در طول این سال‌هاست. حتی دخترش هیلی، که زمانی نقطه مقابل او بود، اکنون به شخصیتی تک‌بعدی و بی‌روح بدل شده است. شوخی‌ها تکراری و کلیشه‌ای شده‌اند و کارتون دیگر هیچ ربط و ارتباطی با مخاطب ندارد. در این شرایط، شاید بهتر باشد سریال با احترام و وقار پایان یابد تا اینکه صرفاً برای ادامه دادن و حفظ حضورش ساخته شود.

۲.  «فینیاس و فرب» (۲۰۰۷ – تا امروز)

داستان دو برادر ناتنی با ذهن‌های خلاق و اختراعاتی بی‌پایان که هر تابستان را به یک ماجراجویی جذاب تبدیل می‌کنند

داستان دو برادر ناتنی با ذهن‌های خلاق و اختراعاتی بی‌پایان که هر تابستان را به یک ماجراجویی جذاب تبدیل می‌کنند

باید اعتراف کنیم: «فینیاس و فرب» یکی از بهترین کارتون‌هایی است که تا به حال از شبکه دیزنی ساخته شده است. این سریال در سال ۲۰۰۷ پخش خود را آغاز کرد و با ایده‌ای منحصربه‌فرد در مورد دو برادر ناتنی، فینیاس (با صدای وینسنت مارتلا) و فرب (با صدای توماس برودی-سنگستر)، که هر روز تابستان مشغول ساختن اختراعات عجیب و غریب بودند، توجه زیادی جلب کرد.

از ترن هوایی‌های دیوانه‌وار گرفته تا ماشین زمان و دستگاه‌های انتقال دهنده، هر قسمت با یک اختراع جدید همراه بود، در حالی که خواهرشان کندیس (با صدای اشلی تیزدیل) تلاش می‌کرد این دو را به دردسر بیندازد. همچنین کاراکتر دوست‌داشتنی مامور مخفی شگفت‌انگیز، پری، و دشمن دیرینه‌اش، دووفنشمیرتز (با صدای دن پوونمیر)، به جذابیت داستان می‌افزودند. در فصل‌های اولیه، این کارتون تازه، سرگرم‌کننده و بهترین همراه یک بعدازظهر تابستانی بود.

۵ باری که باب اسفنجی از مرز کارتون کودکانه رد شد!

سریال رسماً در سال ۲۰۱۵ و با پایان فصل چهارم به اتمام رسید و به نظر زمان بسیار مناسبی برای پایان دادن به داستان بود. اما دیزنی بارها فیلم‌ها و کراس‌اورهای مختلفی را عرضه کرد که برخی از آن‌ها واقعاً دیدنی بودند، اما وقتی فیلم «فینیاس و فرب: کندیس در برابر جهان» در سال ۲۰۲۰ منتشر شد، کمی از این تکرار خسته شده بودیم.

با توجه به این‌ها، تصمیم دیزنی برای بازگرداندن سریال کمی غیرضروری به نظر می‌رسد. نسخه‌ی جدید سریال در تاریخ ۵ جولای ۲۰۲۵ پخش شد و واکنش‌ها نسبت به آن متفاوت بود، به‌خصوص که داستان دقیقاً از جایی آغاز می‌شود که فصل چهارم تمام شده بود. شاید برخی فقط برای نوستالژی دست به دیدن آن بزنند، اما بهتر است این سریال یک‌بار برای همیشه به استراحت برود و به خاطره‌ها بسپریمش.

۱.  «ساوت پارک» (۱۹۹۷ – تا امروز)

 انیمیشنی جسور و تندوتیز که با طنزی بی‌پروا به نقد مسائل اجتماعی و سیاسی می‌پردازد

انیمیشنی جسور و تندوتیز که با طنزی بی‌پروا به نقد مسائل اجتماعی و سیاسی می‌پردازد

از زمان آغاز پخش در سال ۱۹۹۷، «ساوت پارک» یکی از بحث‌برانگیزترین و پرحاشیه‌ترین سریال‌های تلویزیونی بوده است؛ هم به دلایل درست و هم نادرست. چیزی که این کارتون را در روزهای اول پخشش خاص و متفاوت می‌کرد، جسارت نویسندگانش بود که هیچ‌گاه نمی‌خواستند محتاط باشند.

چه شوخی‌های ساده و بچگانه درباره‌ی صداهای گاز باشد، چه تمسخر سلبریتی‌ها و سیاستمداران، دامنه طنز «ساوت پارک» واقعاً گسترده و بی‌نظیر است. باید اعتراف کرد که این سریال در طول سال‌ها رشد کرده و از طریق شوخی‌های زشت و بی‌پرده‌اش به مسائل اجتماعی نیز پرداخته است. اپیزودهای ابتدایی با ریتم تند، طعنه‌های دقیق و نبوغ در طنز، در یادها باقی مانده‌اند.

اما همان‌طور که برای هر سریال طولانی‌مدتی پیش می‌آید، «ساوت پارک» نیز بعد از دو دهه پخش کم‌کم کهنه شده به نظر می‌رسد. البته نمی‌گویم کیفیت کار افتضاح شده است؛ سریال هنوز مخاطبان وفاداری دارد و جایگاه خودش را حفظ کرده است. اما نکته‌ای که ممکن است ما را آزار دهد، تغییر فرم روایت سریال است.

«ساوت پارک» از قالب اپیزودهای کوتاه و مستقل به سمت داستان‌های بلند و سریالی حرکت کرده است که جایگزین ساختار مستقل و سریع اولیه شده‌اند. این تغییر باعث شده نویسندگان کمتر جرئت کنند تجربه‌های تازه کنند و در نتیجه داستان‌ها تکراری و کم‌ارتباط با مخاطب شده‌اند. همین موضوع باعث از بین رفتن آن حس غیرقابل پیش‌بینی و تازه‌ای شده که زمانی «ساوت پارک» را از همه کارتون‌ها متمایز می‌کرد.

به نظر شما کدام کارتون در گذر زمان جادویش را از دست داده است؟

در نهایت، بسیاری از کارتون‌های محبوبی که روزی خلاقیت و تازگی را به دنیای انیمیشن آوردند، با ادامه یافتن بیش از حد، بخش زیادی از جادوی اولیه خود را از دست داده‌اند. داستان‌های تکراری، شخصیت‌های تک‌بعدی و فاصله گرفتن از فرمول موفق اولیه، از چالش‌های مشترک این سریال‌هاست. با این حال، هنوز هم این آثار جایگاه ویژه‌ای در دل مخاطبان دارند و گاهی به یاد دوران اوجشان می‌درخشند. نظر خود را در کامنت به اشتراک بگذارید.

منبع: Collider 


دوست داشتنی‌ترین یوتیوبر گیمر ایران کیه؟ میزگیم با علیرکسا ‪@alirexzam‬

دوست داشتنی‌ترین یوتیوبر گیمر ایران کیه؟ میزگیم با علیرکسا @alirexzam

Loading

تگ ها

نظرات

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها