انتخاب سردبیر برترین‌ها سینما

۱۰ پرنسس دیزنی که اگر امروز ساخته می‌شدن، خیلی فرق می‌کردن

پرنسس‌های دیزنی همیشه در مرکز توجه بوده‌اند؛ چه به‌خاطر داستان‌هایشان و چه به‌خاطر پیامی که به نسل‌های مختلف منتقل می‌کنند. از دهه‌های ابتدایی قرن بیستم تا امروز، دیزنی بارها شخصیت‌هایش را بازآفرینی کرده تا با ارزش‌ها و انتظارات جدید هماهنگ‌تر شوند. با این حال، بخش بزرگی از هویت این داستان‌ها هنوز بر محور «پایان خوش و ازدواج رویایی» می‌چرخد.

اما اگر نگاهی دقیق‌تر بیندازیم، بسیاری از این پرنسس‌ها شایسته پایانی متفاوت بودند. بعضی از آن‌ها آن‌قدر سختی کشیدند و برای آینده خود جنگیدند که تنها پاداششان نباید یک ازدواج زودهنگام باشد. بعضی دیگر هم می‌توانستند قبل از اینکه به یک داستان عاشقانه گره بخورند، فرصت بیشتری برای شناخت زندگی و خودشان داشته باشند. اگر این شخصیت‌ها امروز خلق می‌شدند، احتمالاً شجاع‌تر، مستقل‌تر، با هدف‌های شخصی پررنگ‌تر و حتی مسیرهای تازه‌ای برای ماجراجویی و رشد پیدا می‌کردند. در این مقاله نگاهی خواهیم داشت به ۱۰ پرنسس دیزنی که اگر امروز دوباره طراحی و روایت می‌شدند، قطعاً داستان‌هایی متفاوت‌تر و پایانی متناسب‌تر با شخصیت و توانایی‌هایشان به دست می‌آوردند.

۱۰. سفیدبرفی

سفیدبرفی نیاز داشت هدف و انگیزه‌ای در زندگی پیدا کند

سفیدبرفی نیاز داشت هدف و انگیزه‌ای در زندگی پیدا کند

سفیدبرفی اولین پرنسس دیزنی بود که در سال ۱۹۳۷ روی پرده ظاهر شد و داستانش بیش از هر چیز بازتابی از فضای فکری و اجتماعی آن دوران است. قصه او بیشتر حول زیبایی‌اش می‌چرخید؛ زیبایی‌ای که باعث شد نامادری‌اش از حسادت به دشمن شماره یک او تبدیل شود. سفیدبرفی مجبور شد از کاخ فرار کند و در جنگل پناه بگیرد، جایی که سرنوشتش را به دست هفت کوتوله و بعدتر شاهزاده‌ای ناشناس سپرد.

اما پایان ماجرا، یعنی بوسه شاهزاده و نجات سفیدبرفی، نه‌تنها ساده بلکه بسیار محدودکننده به نظر می‌رسد. شخصیت او در تمام طول داستان تقریباً هیچ تصمیم جدی یا هدف شخصی ندارد. تنها کاری که می‌کند صبر کردن برای نجات است؛ آن هم از سوی مردی که حتی او را نمی‌شناسد. اگر امروز این شخصیت بازنویسی می‌شد، احتمالاً سفیدبرفی به‌جای اینکه تنها قربانی زیبایی‌اش باشد، به دنبال انگیزه و مسیر زندگی خودش می‌رفت. او می‌توانست پرنسسی باشد که به جنگ نامادری‌اش می‌رود، برای آزادی خود تصمیم می‌گیرد و حتی بدون نیاز به شاهزاده هم به پایانی شایسته می‌رسد.

۹. راپونزل

راپونزل لایق این بود خودش مسیر زندگی‌اش را انتخاب کند

راپونزل لایق این بود خودش مسیر زندگی‌اش را انتخاب کند

راپونزل، پرنسسی با موهای جادویی و بلند، در کودکی ربوده شد و سال‌ها در برجی دورافتاده زندانی ماند. او هیچ ارتباطی با دنیای بیرون نداشت و تنها سرگرمی‌اش رویاپردازی درباره آزادی بود. وقتی به سن هجده‌سالگی رسید، بالاخره به این فکر افتاد که پا به دنیای واقعی بگذارد و همین تصمیم، داستان Tangled را شکل داد؛ جایی که در نهایت با کمک فلین، دزد خوش‌زبان و ماجراجو، توانست از برج رها شود.

اما اگر امروز ساخته می‌شد، داستان می‌توانست متفاوت باشد. در نسخه مدرن، راپونزل می‌توانست پرنسسی باشد که خودش نقشه فرارش را طراحی می‌کند، نه کسی که تنها با کمک قهرمان مرد موفق به آزادی شود. او می‌توانست کنجکاوی و خلاقیت بیشتری نشان دهد و حتی از هوش و توانایی‌های خودش برای شکست دادن مادر گاتل استفاده کند. پایان داستان هم می‌توانست صرفاً محدود به عشق نباشد؛ شاید راپونزل به دنبال کشف دنیا، سفر و شناخت خودش می‌رفت و عشق بخشی از مسیرش می‌شد، نه تنها هدف نهایی.

۸. آریل

عشق باید تنها بخشی از مسیر آریل باشد.

عشق باید تنها بخشی از مسیر آریل باشد.

آریل در The Little Mermaid دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه رویا دارد زندگی روی خشکی را تجربه کند. او مجذوب دنیای انسان‌هاست و دلش می‌خواهد آزادی را فراتر از دریا بشناسد. اما در داستان اصلی، این اشتیاق خیلی زود به سمت پرنس اریک کشیده می‌شود و بخش زیادی از مسیر آریل در نهایت به رسیدن به عشق او ختم می‌شود. این موضوع باعث شد که هویت مستقل آریل کمتر دیده شود و داستانش بیش از اندازه حول یک رابطه عاشقانه بچرخد.

زیباترین پرنسس‌های دیزنی: پوکوهانتس

اگر امروز دوباره ساخته می‌شد، آریل می‌توانست مسیری متفاوت داشته باشد. او می‌توانست به خشکی بیاید تا خودش را کشف کند، میان دو دنیا پل بزند و حتی به سمتی برود که نقش یک رهبر یا سفیر را بین انسان‌ها و دریا ایفا کند. عشق می‌توانست بخشی از داستان باشد، اما نه تنها مقصد. جالب است که در لایواکشن سال ۲۰۲۳ همین تغییرات دیده شد؛ آریل شخصیتی قوی‌تر، مستقل‌تر و با حق انتخاب بیشتر داشت. پایانی که به او هویتی فراتر از یک عشق ساده می‌داد، چیزی بود که خیلی‌ها سال‌ها منتظرش بودند.

۷. بل

زندگی بل می‌توانست بیشتر از یک قصه باشد

زندگی بل می‌توانست بیشتر از یک قصه باشد

بل در Beauty and the Beast همیشه با دنیای اطرافش فرق داشت. او دلش با کتاب‌ها، ماجراجویی‌ها و رویای دنیایی بزرگ‌تر از روستا گره خورده بود. برخلاف بقیه، به دام جذابیت‌های سطحی گاستون نیفتاد و خوب می‌دانست که غرور و خودخواهی او خوشبختی به همراه ندارد. بل برای نجات پدرش حاضر شد جای او در قصر هیولا زندانی شود؛ تصمیمی که نشان می‌داد شجاعت و عقلانیت بخش جدانشدنی شخصیت اوست.

با اینکه داستان در نهایت به عاشق شدن بل و هیولا ختم شد، پایان او می‌توانست رنگ و بوی دیگری هم داشته باشد. بل شایسته بود مسیری پیدا کند که به عشق کتاب‌ها و تخیل بی‌مرزش معنا بدهد؛ شاید نویسنده‌ای بزرگ، کاوشگری کنجکاو یا حتی معلمی الهام‌بخش. البته در نسخه لایواکشن ۲۰۱۷، بل شخصیت فعال‌تر و مستقلی داشت، کسی که نه فقط منتظر نجات یا عشق، بلکه دنبال کشف استعدادهای خودش هم بود. چنین پایانی بیشتر با روح آزاد و ذهن جست‌وجوگر او هماهنگ بود.

۶. یاسمین

یاسمین سزاوار قدرت بود

یاسمین سزاوار قدرت بود

یاسمین در Aladdin همیشه شخصیتی سرسخت و مستقل داشت؛ او هیچ‌وقت حاضر نبود صرفاً عروس یک شاهزاده دیگر باشد. در انیمیشن کلاسیک ۱۹۹۲، پایان داستان با لغو قانون ازدواج اجباری توسط پدرش رقم خورد، قانونی که باعث می‌شد یاسمین نتواند خودش همسرش را انتخاب کند. همین تغییر به او آزادی بیشتری داد و امکان ازدواج با علاءالدین را فراهم کرد. اما در نهایت، تصمیم مهم زندگی او همچنان وابسته به اراده پدر بود، نه انتخاب یا قدرت خودش.

بازسازی لایواکشن سال ۲۰۱۹ این ضعف را جبران کرد. در آن نسخه، یاسمین به جای اینکه تنها همسر علاءالدین باشد، خودش به مقام سلطان رسید. همین تغییر ساده اما اساسی، به او قدرت تصمیم‌گیری داد؛ نه فقط در مورد ازدواج، بلکه در سرنوشت سرزمینش. این نسخه از یاسمین همان چیزی بود که همیشه باید می‌بود: رهبری مستقل، باهوش و شجاع که می‌تواند آینده‌ی پادشاهی را بسازد. چنین پایانی نشان داد که «خوشبختی» برای یک پرنسس فقط در عشق خلاصه نمی‌شود، بلکه در پیدا کردن صدای خودش است.

۵. سیندرلا

سیندرلا می‌توانست خودش قهرمان زندگی‌اش باشد

سیندرلا می‌توانست خودش قهرمان زندگی‌اش باشد

سیندرلا، یکی از مشهورترین پرنسس‌های دوران Silver Age دیزنی، همیشه با داستان کلاسیکش شناخته می‌شود. او تحت ظلم نامادری و خواهران ناتنی‌اش زندگی می‌کند و تنها راه رهایی از این زندگی دشوار، رفتن به مهمانی سلطنتی و ملاقات با شاهزاده است. داستان اصلی به ما می‌گوید که عشق شاهزاده پایان خوش سیندرلاست و زندگی جدیدش با ازدواج با او آغاز می‌شود.

انیمیشن سیندرلا ۱۹۵۰ را اینجا تماشا کنید.

اما نسخه‌های لایواکشن از سیندرلا، مانند فیلم ۲۰۱۵، کمی دیدگاه متفاوتی ارائه کردند. این نسخه بیشتر روی شخصیت مستقل او و تصمیم‌گیری‌های خودش تمرکز داشت و نشان داد که سیندرلا می‌تواند با شجاعت و خلاقیت مسیر زندگی‌اش را تغییر دهد، نه صرفاً با نجات یک مرد. اگر دوباره انیمیشن یا فیلمی از او ساخته شود، احتمالاً سیندرلا پررنگ‌تر، جسورتر و خلاق‌تر خواهد بود و پایان خوش او صرفاً وابسته به عشق نخواهد بود.

۴. آرورا

آرورا فرصتی برای زندگی کردن نداشت

آرورا فرصتی برای زندگی کردن نداشت

از همان ابتدا، آرورا در زیبای خفته کنترل چندانی روی زندگی‌اش نداشت. وقتی هنوز نوزاد بود، ملکه بدجنس مالفیسنت نفرینی روی او گذاشت که طبق آن، آرورا در سن ۱۶ سالگی خواهد مرد. اما پری مهربان، مرویوِر، نفرین را تغییر داد تا آرورا به خوابی عمیق فرو رود و تنها شاهزاده فیلیپ بتواند با بوسه او را بیدار کند.

پایان خوش آرورا صرفاً شامل بیدار شدن و عاشق شدن با شاهزاده بود. اما اگر امروز داستان او ساخته می‌شد، شاید فرصت بیشتری برای تجربه زندگی واقعی و انتخاب مسیر خودش می‌داشت. او می‌توانست جوانی خود را کشف کند، استعدادها و علایقش را دنبال کند و عشق واقعی را در زمان مناسب تجربه کند، نه صرفاً ازدواجی که برایش تعیین شده بود. نسخه‌های آینده ممکن است آرورا را پررنگ‌تر و مستقل‌تر نشان دهند تا داستان او بیشتر درباره رشد و کشف خود باشد، نه فقط عشق و ازدواج.

۳. تیانا

تیانا برای آینده‌اش سخت می‌جنگید

تیانا برای آینده‌اش سخت می‌جنگید

تیانا در پرنسس و قورباغه اولین پرنسس سیاه‌پوست دیزنی بود و داستانش کمی متفاوت از دیگر پرنسس‌هاست. او هدف‌ها و آرزوهای خودش را داشت و برای رسیدن به آن‌ها سخت کار می‌کرد. با این حال، پایان داستان می‌توانست تمرکز بیشتری روی موفقیت شخصی او داشته باشد.

زیباترین پرنسس‌های دیزنی: راپونزل

تیانا تمام تلاشش را کرده بود تا پول لازم برای باز کردن رستوران خودش را جمع کند. وقتی به شکل قورباغه درمی‌آید و سپس با بوسیدن شاهزاده نووین دوباره به انسان تبدیل می‌شود، داستان عاشقانه به مرکز توجه می‌آید. اما دستاورد تیانا و تلاشش برای رسیدن به اهدافش واقعاً شایسته اهمیت بیشتری بود. اگر داستان امروز ساخته می‌شد، ممکن بود خوشبختی او روی موفقیت، رهبری و استقلالش تمرکز داشته باشد و ازدواج تنها بخشی از داستان، نه محور آن، باشد.

۲. مولان

مولان؛ شجاعت و استقلال در نسخه مدرن

مولان؛ شجاعت و استقلال در نسخه مدرن

اگر انیمیشن مولان امروز ساخته می‌شد، داستان او احتمالاً بیشتر روی شجاعت، هوش و انتخاب‌های شخصی‌اش تمرکز می‌کرد. در نسخه اصلی، مولان با فداکاری و نبوغش ارتش را نجات می‌دهد و از خانواده و سرزمینش محافظت می‌کند، اما در نهایت داستان به ازدواج و عشق ختم می‌شود. در یک نسخه مدرن، پایان داستان ممکن بود بیشتر حول موفقیت‌های شخصی و حرفه‌ای او شکل بگیرد و نه صرفاً رابطه عاشقانه، تا استقلال و تصمیم‌گیری خودش برجسته‌تر شود.

نسخه لایواکشن ۲۰۲۰ تا حد زیادی این مسیر را نشان داد؛ مولان قوی‌تر شد و تمرکز داستان روی مهارت‌ها و هوش او بیشتر شد، در حالی که پایان عاشقانه حذف شد. به همین دلیل، اگر دوباره انیمیشنی از مولان ساخته شود، شاید تغییرات زیادی لازم نباشد. شجاعت، استقلال و هدفمندی او با استانداردهای امروز پرنسس‌های دیزنی همخوانی دارد و همچنان پیام الهام‌بخش و جذابی برای مخاطبان جوان ارائه می‌کند.

پوکاهانتس

پوکاهانتس لایق این بود داستان واقعی‌اش روایت شود

پوکاهانتس لایق این بود داستان واقعی‌اش روایت شود

اگر امروز داستان پوکاهانتس ساخته می‌شد، احتمالاً تمرکز بیشتری روی واقعیت‌های تاریخی و تلاش‌های او برای محافظت از مردم و سرزمینش می‌بود. انیمیشن اصلی، داستان او را بسیار رمانتیک نشان داد و رابطه‌ای عاشقانه بین او و جان اسمیت به تصویر کشید، در حالی که حمله انگلیسی‌ها به قبیله پوهاتان و سختی‌های واقعی مردمش نادیده گرفته شد. پوکاهانتس شایسته پایان واقعی‌تر و داستانی بود که به جای تمرکز روی عشق، به شجاعت، مقاومت و فرهنگش اهمیت دهد.

اگر فیلمی مدرن درباره او ساخته شود، می‌تواند هم آموزنده و هم الهام‌بخش باشد، بدون آنکه جذابیت سینمایی را از دست بدهد. چنین نسخه‌ای به جای رمانتیک کردن ماجرا، واقعیت تاریخی و اهمیت تصمیمات و ایستادگی پوکاهانتس را برجسته می‌کند و پیام قوی‌تری برای مخاطبان خواهد داشت.

پرنسس‌های دیزنی و پایان‌های واقعی‌تر

پرنسس‌های دیزنی همیشه الهام‌بخش بوده‌اند، اما وقتی به داستان‌های قدیمی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که بسیاری از آن‌ها فرصت‌های بیشتری برای رشد شخصیت و استقلال داشتند.اگر امروز این پرنسس‌ها خلق می‌شدند، داستان‌شان بیشتر روی انتخاب‌ها و تصمیمات شخصی‌شان تمرکز می‌کرد و به جای اینکه همه چیز حول عشق و ازدواج بچرخد، شجاعت، هدف‌گذاری و ماجراجویی‌های شخصی‌شان برجسته‌تر بود. از پوکاهانتس که می‌توانست داستان واقعی و شجاعانه خودش را داشته باشد، تا تیانا و آریل که موفقیت و کنجکاوی‌شان می‌توانست محور داستان باشد، همه نشان می‌دهند که پرنسس‌ها امروز می‌توانند الهام‌بخش و مستقل‌تر باشند.

در نهایت، این تغییرات نه تنها داستان‌ها را جذاب‌تر و مدرن‌تر می‌کنند، بلکه به مخاطبان یاد می‌دهند که هر کسی می‌تواند مسیر خودش را انتخاب کند و خوشبختی به معنی عشق نیست، بلکه رشد و تحقق اهداف شخصی هم هست. حالا از شما می‌پرسیم: اگر یکی از این پرنسس‌ها دوباره ساخته شود، دوست دارید کدام ویژگی جدید به شخصیت او اضافه شود و چه پایان خوشی برای او ببینیم؟

منبع: مجله بازار


بهترین بازی سولزلایک تاریخ چیه؟ میزگیم با امیدلنون @omidlennon

Loading

تگ ها

نظرات

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها