اخبار سینما و انیمیشن خبر

این اهریمن می‌توانست انیمه جدید شیطان‌کش را شاهکاری بی‌نقص کند

آرک قلعه بی‌نهایت (Infinity Castle) در انیمه شیطان‌کش (Demon Slayer)، نه فقط یک خط داستانی، که نقطه اوج حماسی تمام آن چیزی است که طرفداران سال‌ها انتظارش را می‌کشیدند. این آرک صحنه نبرد نهایی، فداکاری‌های تکان‌دهنده و رویارویی‌های خونین میان قدرتمندترین جنگجویان بشریت، یعنی هاشیرا (Hashira)، و مخوف‌ترین اهریمنان یعنی ماه‌های رده‌بالا (Upper Moons) است.

در قلب این نبردها، مبارزه با آکازا (Akaza) قرار داشت؛ شخصیتی که با گذشته تراژیک و قدرت رزمی بی‌بدیلش، توانست لحظاتی فراموش‌نشدنی خلق کند. اما یک «چه می‌شد اگر…» بزرگ در این میان وجود دارد؛ یک فرصت طلایی از دست رفته که می‌توانست این آرک فوق‌العاده را به یک شاهکار بی‌عیب‌ونقص در تاریخ انیمه تبدیل کند.

نقد و بررسی فیلم Demon Slayer: Kimetsu no Yaiba – Infinity Castle

آن فرصت از دست رفته، هانتنگو (Hantengu)، ماه رده‌بالای چهارم، است. اهریمنی که شاید در نگاه اول به اندازه آکازا کاریزماتیک نباشد، اما توانایی‌های منحصربه‌فردش او را به کابوسی تمام‌عیار برای معماری هزارتو و متغیر قلعه بی‌نهایت تبدیل می‌کرد. حذف او درست قبل از شروع این آرک، هرچند منطق داستانی داشت، اما ما را از تجربه‌ای بی‌نهایت وحشتناک‌تر و پیچیده‌تر محروم کرد.

چرا هانتنگو کلید وحشت مطلق بود؟

قدرت هانتنگو بر پایه یک مفهوم ساده اما مرگبار بنا شده است: فریب و تکثیر. او توانایی آن را داشت که احساسات شدید خود را به بدل‌هایی فیزیکی و قدرتمند تبدیل کند: سِکیدو (خشم)، کاراکو (لذت)، آیزتسو (غم) و اوروگی (شادی). این بدل‌ها به‌تنهایی جنگجویانی formidable بودند، اما نقطه اوج وحشت زمانی بود که با هم ترکیب می‌شدند و زوهاکوتن (Zohakuten)، تجسم نفرت را می‌ساختند.

اما قدرت واقعی هانتنگو در این بدل‌ها نبود، بلکه در بدن اصلی او نهفته بود: موجودی کوچک، ترسو و به‌شدت فرار که تجسم بزدلی محض بود. شکست دادن هانتنگو یک مبارزه فیزیکی نبود، بلکه یک بازی موش‌وگربه تاکتیکی و روان‌فرسا بود.

بهترین انیمه های سینمایی استودیو جیبلی از نظر تیم مجله بازار

حالا این کابوس را در قلعه بی‌نهایت تصور کنید؛ مکانی که تحت کنترل ناکیمه (Nakime)، اهریمن بیوا، قرار دارد و دیوارها، درها و اتاق‌ها با یک اشاره تغییر می‌کنند. این قلعه به‌خودی‌خود یک سلاح روان‌شناختی است که حواس جنگجویان را مختل و آن‌ها را از هم جدا می‌کند. ترکیب این دو قدرت، یک تله مرگ بی‌نقص را می‌ساخت:

  • پنهان‌کاری بی‌پایان: بدن اصلی و آسیب‌پذیر هانتنگو می‌توانست توسط ناکیمه در کسری از ثانیه به دورترین نقطه قلعه منتقل شود. درست زمانی که یک هاشیرا فکر می‌کرد او را به گوشه‌ای رانده، ناگهان زمین زیر پایش ناپدید می‌شد و خود را در محاصره بدل‌های خشمگین او می‌یافت.
  • جنگ فرسایشی روانی: هاشیرا مجبور می‌شدند در یک جنگ بی‌پایان استقامت، نه تنها با بدل‌های قدرتمند هانتنگو بجنگند، بلکه هم‌زمان در یک هزارتوی متغیر به دنبال شبح یک دشمن بزدل بگردند. این تنش که پیروزی واقعی همیشه یک قدم دورتر است، می‌توانست قوی‌ترین جنگجویان را از نظر روحی در هم بشکند. هانتنگو قلعه بی‌نهایت را به یک جهنم روان‌شناختی تبدیل می‌کرد که در آن، امید به‌تدریج می‌مرد.

جنگجویی پرافتخار در میدانی اشتباه

بی‌انصافی است اگر از عظمت آکازا چشم‌پوشی کنیم. او یکی از بهترین شخصیت‌های شرور داستان است. گذشته انسانی‌اش به‌عنوان هاکوجی، عشقش به کویوکی، و پایبندی‌اش به اصول رزمی (مانند نجنگیدن با زنان) عمق فوق‌العاده‌ای به شخصیت او بخشیده است. نبرد او با تانجیرو و گیو، یک اوج احساسی برای داستان بود؛ مبارزه‌ای که بیشتر درباره غلبه بر گذشته و اراده انسانی بود تا صرفاً یک تقابل قدرت.

 

اما مشکل دقیقاً همین‌جاست. ماهیت آکازا، ماهیت یک مبارز شرافتمند است. او به دنبال یک دوئل رودررو و جوانمردانه است؛ یک آزمون قدرت خالص. به همین دلیل، حضور او عملاً پتانسیل وحشتناک محیط قلعه بی‌نهایت را خنثی کرد. آکازا این هزارتوی متغیر و کابوس‌وار را به یک رینگ بوکس ساده تقلیل داد. نبرد با او می‌توانست در هر جای دیگری نیز با همین کیفیت رخ دهد و این بزرگ‌ترین ضعف حضور او در این آرک خاص است. قلعه بی‌نهایت قرار بود خود یک شخصیت باشد، یک دشمن نامرئی که با قهرمانان بازی می‌کند، اما حضور آکازا آن را به یک پس‌زمینه ساده تبدیل کرد.

نقد انیمه Demon Slayer | با ارزش یا مناسب کودکان؟

ضربه احساسی در برابر وحشت استراتژیک

در نهایت، انتخاب نویسنده برای استفاده از آکازا، به آرک قلعه بی‌نهایت یک قلب تپنده و یک پایان احساسی قدرتمند بخشید. داستان او درباره رستگاری یک جنگجوی گمشده بود و به زیبایی به سرانجام رسید.

اما هانتنگو می‌توانست به این آرک، یک مغز متفکر شیطانی و وحشتی استراتژیک هدیه دهد که مخاطب را تا مرز جنون پیش ببرد. حضور او داستان را از یک تراژدی شخصی به یک کابوس بقای تیمی تبدیل می‌کرد. در حالی که آکازا ضربات احساسی را به داستان وارد کرد، هانتنگو می‌توانست وحشتی را به ارمغان بیاورد که معماری و ذات قلعه بی‌نهایت برای آن فریاد می‌زد. با غیبت او، شیطان‌کش یک آرک عالی را به نمایش گذاشت، اما فرصت تبدیل آن به یک شاهکار بی‌نقص و افسانه‌ای در ژانر وحشت روان‌شناختی را برای همیشه از دست داد.

منبع: screenrant


سایلنت هیل اف ترسناک‌ترین بازی ساله؟ میزگیم با امید لنون

سایلنت هیل اف ترسناک‌ترین بازی ساله؟ میزگیم با امید لنون

Loading

تگ ها

نظرات

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها