در چند دههی گذشته، تلویزیون دگرگونی شگفتانگیزی را پشت سر گذاشته است. حالا دیگر میشود گفت تلویزیون در بسیاری از جنبهها جای سینما را گرفته و به رسانهی اصلی برای روایت داستانهای عمیق، پیچیده و مخصوص مخاطبان بزرگسال تبدیل شده است. درست است که هنوز در هالیوود فیلمهای هنری و خاص ساخته میشوند، اما بیشتر آثار محبوب و پرفروش امروز همان بلاکباسترهای عظیمی هستند که برای جذب بیشترین تعداد تماشاگر ساخته میشوند. در عوض، تلویزیون هنوز جایی است که در آن میتوان داستانهایی دقیق، چندلایه و با ظرافت روایت کرد؛ جایی که قصهگویی هوشمندانه هنوز شانس موفقیت دارد.
ژانر جنایی یکی از اولین عرصههایی بود که در آن شکل تازهای از تلویزیون باکیفیت جان گرفت. سریالهای تأثیرگذاری مثل NYPD Blue، Homicide: Life on the Street و Miami Vice با سبک روایت تازه و شخصیتپردازی واقعگرایانهشان، پایههای تلویزیونی را گذاشتند که امروز میشناسیم. اما حالا انتخاب بهترین سریالهای جنایی و هیجانانگیز تمام دوران، کار آسانی نیست. چون آثار برجستهی زیادی وجود دارند که حتی با وجود کیفیت بالا، باید از این فهرست کنار گذاشته شوند؛ مثل ۲۴، Mindhunter، True Detective و Barry. اما بالاخره باید دست به انتخاب زد. در ادامه، با ده سریال برتر جنایی-تریلر تاریخ تلویزیون آشنا میشویم؛ آثاری که نهتنها نفسگیر و پرتعلیقاند، بلکه هرکدام به شکلی خاص، مرزهای روایت تلویزیونی را گسترش دادهاند.
۱۰. Boardwalk Empire ۲۰۱۰–۲۰۱۴
وقتی سیاست و مافیا در دههی ۱۹۲۰ دست در دست هم میدهند.
سریال Boardwalk Empire یک حماسهی گانگستری تمامعیار است، درست در سبک و سیاق فیلمهای کلاسیکی مثل Goodfellas و Casino. به همین دلیل هم چندان تعجبآور نیست که کارگردانی قسمت پایلوت آن را مارتین اسکورسیزی بر عهده داشت. داستان در ابتدا روی ایناک تامپسون با بازی استیو بوشمی، خزانهدار فاسد شهر آتلانتیک، متمرکز بود، اما بهمرور گسترش پیدا کرد و تبدیل شد به روایتی بزرگ و پرجزئیات از شبکههای جنایی و توطئههایی که در دوران منع مصرف الکل، سراسر آمریکا را دربر گرفته بودند. در دل این روایت پرکشش، Boardwalk Empire تصویر پیچیدهای از جاهطلبی، قدرت و سقوط اخلاقی ارائه میدهد.
از نظر بصری، Boardwalk Empire یکی از زیباترین سریالهایی است که تا به حال ساخته شده. جزئیات بازسازی دوران کلاسیک با دقتی خیرهکننده انجام شده؛ از طراحی لباسها و دکورها گرفته تا خیابانها و کافههای پرنورِ آتلانتیک سیتی. این سریال نهتنها با ظرافت بصریاش تحسین شد، بلکه با گروه بازیگران فوقالعادهاش هم شناخته میشود. چهرههایی مثل جفری رایت، مایکل شانون، استیون گراهام، مایکل استولبارگ، متیو پیت و بابی کاناواله هرکدام در نقش ضدقهرمانهایی فراموشنشدنی ظاهر شدند و از Boardwalk Empire یکی از مجموعههایی ساختند که بهترین و پیچیدهترین شخصیتهای شرور تلویزیون را به تصویر کشیده است.
۹. Fargo ۲۰۱۴–۲۰۲۴
جایی که هر اشتباه، بهایی سنگین دارد.
سریال Fargo برخلاف تمام پیشبینیها ظاهر شد و همه را شگفتزده کرد. کمتر کسی فکر میکرد بازآفرینی یکی از آثار نمادین برادران کوئن بتواند از نظر کیفیت به نسخهی اصلی نزدیک شود، اما نوآ هاولی با رویکردی خلاقانه ثابت کرد که چنین چیزی ممکن است. او بهجای تقلید مستقیم از فیلم، ساختار مجموعهای آنتولوژی را انتخاب کرد؛ یعنی هر فصل داستانی مستقل دارد که فقط از نظر مضمون، فضا و سبک با شاهکار اصلی کوئنها ارتباط دارد. نتیجه، سریالی شد که هم روح فیلم اصلی را حفظ کرده و هم جسارت و اصالت خودش را دارد.
آنچه در Fargo تحسینبرانگیز است، این است که هاولی از این عنوان معروف بهعنوان فرصتی برای تجربهگرایی استفاده کرد. او در روایت، سبک بصری و شخصیتپردازیها امضای خاص خودش را داشت و هرگز اجازه نداد سریال به دام نوستالژی بیفتد یا صرفاً از شهرت فیلم اصلی بهرهکشی کند. هر فصل داستانی تازه و دنیایی متفاوت دارد، اما فصل دوم بیش از همه در دل مخاطبان جا باز کرد؛ فصلی که با شیمی فوقالعادهی بین جسی پلمونز و کیرستن دانست، همدلی و احساس را به قلب خشونت و جنایت برد. جالب اینکه این دو بازیگر بعدها در دنیای واقعی هم زوج شدند، و همین ارتباط واقعی، درخشش آن فصل را دوچندان کرد.
۸. Mr. Robot ۲۰۱۵–۲۰۱۹
وقتی یک هکر تنها تصمیم میگیرد دنیا را از نو بنویسد.
سریال Mr. Robot یکی از منحصربهفردترین آثار تلویزیونی از نظر سبک و روایت است. سم اسماعیل، خالق سریال، با الهام از آثار کالت و تأثیرگذاری مانند Blade Runner، The Matrix و Fight Club، دنیایی سایبری و سرگیجهآور ساخت که در آن جنگهای سیاسی و اقتصادی در میدانهای دیجیتالی جریان دارند. در مرکز این روایت پیچیده، شخصیت الیوت آلدرسون قرار دارد؛ هکری نابغه که تلاش میکند با گروهی اکتیویست، بدهیهای مالی جهان را از بین ببرد. اجرای خیرهکنندهی رامی ملک در این نقش، بهقدری تأثیرگذار بود که برایش جایزهی امی بهترین بازیگر نقش اول درام را به ارمغان آورد و این نقش را به یکی از ماندگارترین شخصیتهای تلویزیون تبدیل کرد.
Mr. Robot در ارجاعاتش به فرهنگ عامه، ساختار روایی خلاقانه و پیچشهای غیرمنتظرهی داستانیاش بینظیر است. اما نکتهی مهم این است که هیچکدام از این شگفتیها صرفاً برای شوک دادن به بیننده طراحی نشدهاند؛ همه چیز در خدمت داستان و رشد شخصیتهاست. برخلاف بسیاری از سریالهای بزرگ و تحسینشده مانند Game of Thrones یا House of Cards، این اثر با پایانی قدرتمند و حسابشده به سرانجام رسید؛ پایانی که نشان داد سم اسماعیل از همان ابتدا مسیر داستان را با دقت میدانسته است. Mr. Robot نهتنها یک تریلر تکنولوژیک جذاب است، بلکه بیانیهای دربارهی کنترل، آزادی و بحران هویت در دنیای مدرن محسوب میشود.
۷. The Shield ۲۰۰۲–۲۰۰۸
ٰمرز میان قانون و جرم، باریکتر از همیشه.
سریال The Shield یکی از آثاری بود که قواعد ژانر پلیسی را برای همیشه تغییر داد. این سریال از نخستین آثاری بود که بهجای تصویر کردن پلیسهای قهرمان و بینقص، شجاعانه به فساد سیستماتیک و عمیق درون نهادهای پلیس آمریکا پرداخت. در مرکز داستان، شخصیت ویک مکی با بازی درخشان مایکل چیکلیس قرار دارد؛ کارآگاهی از لسآنجلس که رهبری یک واحد ویژهی ضربتی را برعهده دارد، اما خودش هم در مرز باریکی میان قانون و جنایت قدم برمیدارد. چیکلیس که بعدها با نقش «بن گریم» در فیلمهای Fantastic Four شناخته شد، در The Shield یکی از بهترین و چندوجهیترین نقشآفرینیهایش را ارائه داد و تصویری از یک ضدقهرمان مدرن و پیچیده خلق کرد.
The Shield پر از پیچشهای شوکهکننده و لحظات تیره و پرتنش است؛ صحنههایی که در زمان خود جسورانه محسوب میشدند. همین جسارت در پرداخت محتوای بزرگسالانه و نگاه بیسانسور به تاریکی درون سیستم، شبکهی FX را به عنوان یکی از خلاقترین و جاهطلبترین پلتفرمهای تلویزیونی معرفی کرد. این سریال نهتنها نقطهی عطفی در دوران خود بود، بلکه زمینهساز رشد بازیگران بزرگی چون والتون گاگینز شد که بعدها با Justified به شهرت بیشتری رسید. حضور ستارگان مهمی مانند گلن کلوز و فارست ویتاکر در نقشهای مهم مهمان نیز به اعتبار سریال افزود. The Shield با نگاهی واقعگرایانه به مفهوم عدالت، یکی از مهمترین آثار جنایی تاریخ تلویزیون باقی مانده است.
۶. The Americans ۲۰۱۳–۲۰۱۸
زندگی دو جاسوس روسی در دل آمریکا، میان عشق و خیانت.
سریال The Americans همهچیز را دربارهی ساختار یک تریلر جاسوسی دوران جنگ سرد زیر و رو کرد. در حالی که اغلب آثار این ژانر بر دیدگاه آمریکاییها تمرکز داشتند، این سریال با نگاهی متفاوت، ماجرا را از زاویهی مأموران شوروی روایت کرد؛ جاسوسهایی که در دههی ۱۹۸۰ بهعنوان شهروندان عادی در آمریکا زندگی میکردند و مأموریت داشتند اطلاعات جمعآوری کنند. محور داستان، زندگی دو مأمور با نامهای الیزابت با بازی کری راسل و فیلیپ جنینگز با بازی متیو ریس است که درگیر بازی پیچیدهای از فریب، مأموریتهای خطرناک و تضاد میان وفاداری به وطن و خانواده میشوند. اما نکتهی جالبتر اینجاست که در دل تمام این ماجراهای جاسوسی، سریال به رابطهی این دو نفر هم میپردازد؛ اینکه چطور عشق، اعتماد و دروغ زندگی مشترکشان را متحول میکند.
The Americans یکی از معدود سریالهایی است که در تمام شش فصل خود کیفیتی پایدار و چشمگیر را حفظ کرد. هر فصل روایتی پرتنش و درعینحال انسانی از تضادهای درونی قهرمانانش ارائه میدهد. اما چیزی که این مجموعه را به اوج رساند، قسمت پایانی آن با عنوان -START- بود؛ اپیزودی که بهدرستی از آن بهعنوان یکی از بهترین پایانبندیهای تاریخ تلویزیون یاد میشود. پایانی که تمام خطوط داستانی را با دقت جمعبندی کرد، اما درعینحال بخشی از احساسات و سرنوشت شخصیتها را در هالهای از ابهام باقی گذاشت تا بیننده تا مدتها بعد از تماشای آن، همچنان درگیرش بماند.
۵. Breaking Bad ۲۰۰۸–۲۰۱۳
از معلم شیمی تا پادشاه مت؛ داستان سقوط والتر وایت.
سریال Breaking Bad یک حماسهی مدرن با ابعادی شکسپیری است؛ ساختاری که پنج فصل آن مانند پنج پردهی یک تراژدی کلاسیک، از اوج تا سقوط قهرمان را روایت میکند. نقشآفرینی درخشان برایان کرانستون در نقش والتر وایت، نگاهها را به سطح بازیگری در تلویزیون متحول کرد. والتر در آغاز مردی معمولی و درمانده است؛ یک معلم شیمی که برای تأمین آیندهی خانوادهاش، در مواجهه با بیماری سرطان، تصمیمی خطرناک میگیرد. اما همین تصمیم، آغاز مسیری است که او را از پدری مهربان و قربانیِ شرایط، به یکی از شرورترین و بیرحمترین شخصیتهای تاریخ تلویزیون تبدیل میکند.
در کنار والتر، مجموعهای از شخصیتهای ماندگار شکل گرفته که هرکدام نقشی تعیینکننده در این تراژدی دارند. آرون پال در نقش جسی پینکمن، شاگرد و همکار ناآگاه والتر، با بازی احساسی و پرکشش خود به یکی از محبوبترین کاراکترهای سریال تبدیل شد. حضور جیانکارلو اسپوزیتو در نقش گاس فرینگ – پادشاه خونسرد و ترسناک دنیای مواد مخدر – یکی از برجستهترین نقشآفرینیهای منفی تلویزیون را رقم زد. با این حال، اوج واقعی سریال در فصلهای پایانی آن است؛ جایی که همه نقابها کنار میروند و والتر وایت باید برای همیشه نشان دهد وفاداریاش به خانواده است یا به امپراتوریای که با دستان خودش ساخته است.
۴. Better Call Saul ۲۰۱۵–۲۰۲۲
از وکیلی ساده تا حقهباز بزرگ دنیای جرم.
Better Call Saul از آن اسپینآفهای نادری است که نهتنها به اندازهی اثر اصلیاش خوب است، بلکه از بسیاری جهات حتی از آن پیشی میگیرد. این سریال، پیشدرآمدی بر Breaking Bad است که به داستان شکلگیری و سقوط تدریجی جیمی مکگیل با بازی درخشان باب اودنکرک میپردازد؛ وکیلی باهوش، جاهطلب و تا حدی متقلب که در نهایت به شخصیت پرآشوب و فریبکار سال گودمن تبدیل میشود. درست مانند والتر وایت در Breaking Bad، جیمی هم شخصیتی است که در ابتدا برای بیننده قابلدرک و حتی دوستداشتنی است، اما هرچه بیشتر در مسیر خودخواهی، جاهطلبی و خیانت به نزدیکانش پیش میرود، بیشتر به سوی تاریکی کشیده میشود.
سریال پر است از اشارهها و ارجاعات هوشمندانه به Breaking Bad. از شخصیتهای آشنا گرفته تا رویدادهایی که بعدها سرنوشت والتر و جسی را رقم میزنند. اما در عین حال، Better Call Saul کاملاً روی پای خودش میایستد و با شخصیتها و خطوط داستانی تازهای که معرفی میکند، هویت مستقلی میسازد. در میان این عناصر جدید، شخصیت کیم وکسلر با بازی خیرهکنندهی ریا سیهورن بیش از همه در ذهنها ماندگار شد. او همکار و عشق زندگی جیمی است. بسیاری معتقدند کیم وکسلر حتی بهترین شخصیتی است که وینس گیلیگان تا امروز خلق کرده؛ شخصیتی انسانی و تراژیک که روح این سریال را شکل میدهد.
۳. The Sopranos ۱۹۹۹–۲۰۰۷
مافیا، خانواده و اضطراب درون مردی که نمیتواند آرام بگیرد.
سریال The Sopranos را اغلب «پدرخواندهی تلویزیون» مینامند و این فقط به خاطر موضوع مافیایی و خانوادگیاش نیست. همانطور که فیلم The Godfather در دوران «هالیوود نو» انقلابی در سینما بهوجود آورد و استانداردهای تازهای برای روایت و شخصیتپردازی تعریف کرد، The Sopranos هم با داستانی عمیق، سرگرمکننده و در عین حال هنرمندانه، چهرهی تلویزیون را برای همیشه تغییر داد. این سریال آغازگر عصر «تلویزیون باکیفیت» بود؛ دورهای که در آن، تلویزیون از یک رسانهی صرفاً سرگرمکننده به بستری برای خلق آثار جدی تبدیل شد.
اما صحبت از The Sopranos بدون اشاره به میراث جیمز گاندولفینی ممکن نیست. بازی او در نقش تونی سوپرانو هنوز هم یکی از درخشانترین و چندبعدیترین اجراهای تاریخ تلویزیون و حتی هنر بازیگری محسوب میشود. گاندولفینی موفق شد از تونی، شخصیتی بسازد که همزمان خشن و آسیبپذیر، خندهدار و ترسناک و در نهایت به شکلی دردناک انسانی است. او تونی را به موجودی زنده و واقعی تبدیل کرد. مردی که با تمام تضادها و ضعفهایش، آینهای از روح انسان مدرن است. این ترکیب پیچیده از قدرت، شکنندگی و طنز تلخ، چنان منحصربهفرد است که هنوز هیچ بازیگری نتوانسته به سطحی مشابه برسد… و شاید هیچوقت هم نتواند.
۲. The Wire ۲۰۰۲–۲۰۰۸
یک سریال جنایی-تریلر که در آن چهرهی جرم و فساد آشکارتر از همیشه است.
سریال The Wire شاید جاهطلبانهترین پروژهی تاریخ تلویزیون باشد. دیوید سایمن، بهعنوان همهکاره سریال تصمیم گرفت تمام ساختارهای جامعهی آمریکا را موشکافانه بررسی کند تا نشان دهد چگونه بحران جرم و فساد در این کشور از کنترل خارج شده است. در طول پنج فصل فوقالعاده، او با دقتی مستندگونه به سراغ بخشهای مختلف سیستم رفت؛ از قاچاق مواد مخدر و بنادر تجاری گرفته تا انتخابات محلی، آموزش و پرورش و رسانههای آزاد. نتیجه، تصویری بود از شبکهای درهمتنیده که در آن نه خلافکاران امکان بازپروری واقعی دارند و نه قدرتهای بزرگ جنایی بهسادگی از هم فرو میپاشند.
The Wire نگاهی صریح، دقیق و بیرحم به واقعیت ارائه میدهد؛ تحلیلی از جامعهای که فساد در تار و پودش ریشه دوانده است. نکتهی جالب این است که این سریال فقط از سوی منتقدان یا تماشاگران عادی تحسین نشد، بلکه پلیسها، سیاستمداران و روزنامهنگاران هم آن را به خاطر دقت و واقعگراییاش ستودند. هر قسمت مثل فصلی از یک رمان بزرگ بود که لایهبهلایه، چهرهی پیچیدهی یک شهر را آشکار میکرد. هرچند سایمن بعدها سریالهای دیگری مثل We Own This City، Show Me a Hero و The Plot Against America را برای HBO ساخت، اما هیچکدام نتوانستند در حد و اندازهی The Wire باشند. این سریال نهفقط شاهکار کارنامهی سایمن، بلکه یکی از عمیقترین و تأثیرگذارترین آثار تاریخ تلویزیون است.
۱. Twin Peaks ۱۹۹۰–۲۰۱۷
یک داستان پلیسی که به نبرد میان تاریکی و روشنایی ختم میشود.
سریال Twin Peaks نهتنها درخشانترین اثر دوران کاری دیوید لینچ فقید است، بلکه یکی از بزرگترین و ماندگارترین شاهکارهای تاریخ تلویزیون به شمار میآید؛ اثری که هنوز هم هیچ چیز دیگری به پای آن نرسیده است. این سریال در ظاهر با ساختاری ساده و شبیه یک داستان پلیسی کلاسیک شروع میشود، اما خیلی زود چهرهی واقعیاش را نشان میدهد: نقدی تیز و تکاندهنده بر جامعهای که به راحتی چشم خود را بر خشونت، بیعدالتی و تاریکیِ درون انسانها میبندد؛ همان نوع خشونتی که در رسانه و تلویزیون، گاهی به شکل سرگرمی مصرف میشود.
اما در Twin Peaks، قتل دختری جوان تنها یک بهانه است برای کندوکاو در روح شهر و ساکنانش. لینچ از دل این جنایت، جهانی خلق میکند که مرز میان خیر و شر در آن محو میشود و هر لحظه معنایی تازه از خود آشکار میکند. با گذر زمان، سریال به سفری استعاری و فلسفی تبدیل میشود؛ نبردی وجودی میان روشنایی و تاریکی، میان درک و دیوانگی. هر بار تماشای Twin Peaks تجربهای تازه است، چون جزئیات بیشمار و رمزآلودش راه را برای تفسیرهای گوناگون باز میگذارد. در عین حال، شخصیتهای فراموشنشدنی و لحظات سورئال و شاعرانهاش، بیننده را بارها و بارها به دنیای عجیبی میکشانند که هم زیباست و هم ترسناک؛ درست مثل خود زندگی.
چرا سریالهای جنایی هنوز اینقدر جذاباند؟
دنیای سریالهای جنایی همیشه پر از هیجان، راز و لحظههای نفسگیر بوده است. از خیابانهای تیره و خطرناک The Shield گرفته تا دنیای سایبری و پیچیدهی Mr. Robot، هرکدام از این سریالها بهنوعی ذهن تماشاگر را به چالش میکشند و او را درگیر پرسشهایی دربارهی حقیقت، اخلاق و عدالت میکنند. این آثار نشان میدهند که چرا ژانر جنایی هنوز هم یکی از پرطرفدارترین و ماندگارترین شاخههای تلویزیون است؛ چون در دل تمام جرم و جنایت و دلهره، داستان انسانها را روایت میکند؛ انسانهایی که میان درستی و فساد، عشق و نفرت، ترس و امید گرفتارند.
هرکدام از این سریالها بهنوعی ثابت کردهاند که تلویزیون میتواند بهاندازهی بهترین فیلمهای سینمایی عمیق، تأثیرگذار و ماندگار باشد. نظر شما دربارهی این سریالهای چیست؟ اگر قرار بود فقط یک سریال جنایی-تریلر را به این فهرست اضافه کنید، انتخابتان کدام بود؟
منبع: Collider
اعترافات جنجالی یوتوبرهای فارسی؛ میزگیم با بیگزموگ
نظرات