پسری به نام مانکی دی. لوفی سفری را آغاز می‌کند تا به بزرگ‌ترین گنج دست یابد: وان پیس. پس از اعدام عمومی پادشاه پیشین دزدان دریایی در ۲۲ سال قبل، جهان وارد دوران بزرگی از دزدان دریایی شده است و لوفی قصد دارد در رأس آن قرار گیرد.

لوفی، زورو و نامی خود را در جزیره‌ای می‌یابند که توسط دزد دریایی دیوانه و دلقک‌مانند، باگی، اشغال شده است. در همین حال، کوبی به نیروی دریایی می‌پیوندد و شجاعت خود را ثابت می‌کند.

لوفی، زورو و نامی در دهکده‌ سیروپ، یک روستای کوچک و آرام، با یوسوپ آشنا می‌شوند. یوسوپ برای دوستش کایـا — دختری بیمار که بیش از یک سال است پس از از دست دادن والدینش در بستر خوابیده — دروغ‌هایی درباره ماجراجویی‌هایی که هرگز تجربه نکرده، تعریف می‌کند.

لوفی، زورو و نامی برای نجات کایا، راه خود را از میان عمارت او که حالا به زندانی تبدیل شده باز می‌کنند. یوسوپ با کمک کوبی، هلمپو و نیروی دریایی وارد عمل می‌شود. در نهایت، لوفی به کشتی رؤیایی‌اش دست پیدا می‌کند، در حالی که گارب هر لحظه به آن‌ها نزدیک‌تر می‌شود.

لوفی و همراهانش در نبردی دریایی، توانایی خود را در مبارزه گروهی محک می‌زنند. آن‌ها به باراتی، یک رستوران شناور، می‌رسند و با سانجی، آشپز جوانی که عاشق غذاهای درجه‌یک است، آشنا می‌شوند. دوئلی غافلگیرکننده در اسکله، گروه را شوکه می‌کند.

گروه با تهدیدی غیرمنتظره روبه‌رو می‌شود که هیچ‌کس پیش‌بینی‌اش را نمی‌کرد. پس از نبردی سخت در رستوران دریایی باراتی، سانجی سرانجام تصمیم می‌گیرد رؤیاهایش را دنبال کند، در حالی که یکی دیگر از اعضای خدمه چهره‌ واقعی خود را نشان می‌دهد.

گارپ تنها یک قدم با یافتن لوفی فاصله دارد، در حالی‌ که به باراتی می‌رسد. لوفی و دوستانش برای پیدا کردن نامی، که به‌شدت آشفته و دور شده، به دهکده‌ی کوکو سفر می‌کنند. آن‌ها در آنجا با یکی از اهالی روستا آشنا می‌شوند که گذشته‌ای تاریک و دردناک با نامی دارد.

لوفی و همراهانش پس از شنیدن جمله‌ی «کمکم کن» از نامی، که شکسته و درمانده است، به‌سوی پارک آرلانگ یورش می‌برند. لوفی با آرلانگ روبه‌رو می‌شود، در حالی که باقی اعضای گروه با خدمه‌ی او مبارزه می‌کنند. در این میان، باگی زیرکانه فرار می‌کند. در پایان، خدمه‌ای جدید از دزدان دریایی متولد می‌شود.