منبع الهام واقعی شخصیت هانیبال لکتر از نمونه سینمایی ترسناکتر است
هانیبال لکتر یکی از نمادینترین و ترسناکترین شخصیتهای شرور تاریخ سینما است. او که در سال ۱۹۸۱ در کتاب اژدهای سرخ (Red Dragon) برای اولین بار حضور داشت، بعدها پس از انتشار فیلم سکوت برهها (The Silence of the Lambs) در سال ۱۹۹۱ با بازی دیوانه وار و شیطانی آنتونی هاپکینز از دکتر لکتر به شهرت جهانی رسید. بین رفتار سوسیاپاتیک و تمایلش به خوردن قربانیانش، باید گفت که این شخصیت بطور کاریزماتیک یک نسل کامل از مخاطبان را توانست به سمت خود جذب کند. نسخه هاپکینز از لکتر برای این بازیگر جایزه اسکار را به ارمغان آورد و سکوت برهها را به عنوان یکی از بهترین فیلمهای ترسناک تاریخ سینما تثبیت کرد.
تعهد فیلم به واقع گرایی و ماهیت جذاب شخصیت میتواند بسیاری از بینندگان را به این فکر وا دارد که آیا هانیبال لکتر واقعی است؟ این شخصیت فی نفسه نیست، اما مانند بسیاری از داستانهای تخیلی، خالق او از زندگی واقعی فرد دیگری برای الهام گرفتن از آن استفاده کرد. کتابهای هانیبال لکتر نوشته توماس هریس نمونهای بد از هنر تقلید از زندگی واقعی شخصیت دیگر بود. از تمایلات آدم کشی تا جذابیت بی عیب و نقص، بسیاری از چیزهایی که مخاطبان درباره او میشناسند، آنها را متعجب میکند که هانیبال لکتر بر اساس چه کسی ساخته شده است؟ در ادامه با مجله بازار همراه باشید تا بدانید ماجرا از چه قرار است.
شخصیت هانیبال لکتر بر اساس چه کسی خلق شده است؟
بسیاری از جنبههای هولناک هانیبال لکتر خود داستانی ناب هستند؛ به عنوان مثال، نام او، هانیبال هم قافیه با آدمخوار است و تمایل او به خوردن قربانیانش را تداعی میکند. به همین دلیل، او غالباً خوددار ظاهر میشود و ماسک زده است. اثر سینمایی The Silence of the Lambs با داستانی در مورد این که چگونه به پرستاری که خیلی به آن نزدیک شده بود، حمله کرده و آن را تغییر شکل داده بود، به خوبی به تصویر میکشد. نماد ماسک هانیبال لکتر اکنون بخشی از لباسهای هالووین محسوب میشود. به همین ترتیب، معنای هانیبال همچنین به یک خدای باستانی اشاره دارد. رمانهای هریس آشکارا ویژگیهای بزرگتر او را به نمایش میگذارند، برای مثال چشمان او قرمز شیطانی توصیف میشود.
به گفته تهیهکننده برایان فولر در سال ۲۰۱۳، نقش هانیبال با بازی مدز میکلسن در سریال تلویزیونی هانیبال بصورت آشکارا شخصیتی کمتر از خود لوسیفر را تقلید میکند. طبق گزارشها، این بازیگر میخواست تا حد امکان از رویکرد اساسیتر هاپکینز و نسخههای اولیه مشابه لکتر دور شود و به دنبال اجرای خاص خود باشد. این سریال نه تنها در وسوسه حیلهگرانه ویل گراهام، بلکه با شریک ساختن خود مخاطب در جنایات او به این موضوع متمایل میشود، بهویژه با این که او مرتباً با استفاده از تکههای گوشت مشکوک و نامشخص، غذاهای پنج ستارهای خوشمزهای را برای خود و مهماناتش آماده میکند.
در اوایل دهه ۱۹۶۰، نویسنده کتاب یعنی توماس هریس به عنوان روزنامه نگار کار میکرد و یکی از پروندههایش او را به مکزیک برد تا با یک قاتل وحشتناک به نام دایک اسکو سیمونز مصاحبه کند. با این حال، یکی از محکومان واقعاً در هنگام ساخت نماد فیلم ترسناک اثری روی هریس بر جای گذاشت. دکتر سالازار، مردی که هریس گمان میکند یکی از کارکنان زندان است. در ادامه مصاحبه با روزنامهنگار، سالازار با پرسشهای بسیار زیرکانه و رفتارهایی که تجسم هوش پزشکی او بود، کار خود را آغاز کرد. هریس از ماهیت عمیق سؤالهایش و همچنین رفتار متین و سکون بدنش شگفتزده شد. ایده هایی که او در مورد قربانیان سیمونز مطرح کرد، کاملاً وحشتناک بود. هریس تصور میکرد که او یک پزشک زندان است و سالازار دلیلی برای شک به او نداشت.
تا زمانی که هریس از نگهبان پرسید که چه مدت در آنجا کار کرده است که حقیقت را فهمید: سالازار کارمند زندانی نبود که فکر میکرد، بلکه یک زندانی و جراح سابق به نام آلفردو بالی تروینو بود. تروینو همچنین در دورهای از تاریخ مکزیک که جامعه دگرباشان جنسی فعالانه سرکوب میشد، یک همجنس گرا بود. بر اساس گزارش تایمز انگلستان، تلاش او برای جا افتادن در جریان اصلی جامعه، معشوقش را بعداً به خاطر پول یا قصدش برای ازدواج با یک زن کشت. پس از آن، او جسد آن را به تعداد بیشماری تکههای پیچیده برش داد و آنها را در یک جعبه بهطور شگفتانگیز کوچکی در تلاشی بیهوده برای فرار از جنایت قرار داد.
علاوه بر این اقدام وحشتناک، او همچنین مظنون به ارتکاب قتلهای مشابه در طول دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ روی بسیاری از سوارکاران بود، اگرچه گناه او هرگز ثابت نشد. محکومیت او پس از ۲۰ سال تخفیف یافت و زمانی در سال ۱۹۸۰ یا ۱۹۸۱ آزاد شد. او در زادگاهش مونتری اقامت گزید و بنا بر گزارشها، بقیه عمر خود را در آنجا صرف معالجه بیماران و افراد مسن و اغلب بدون دستمزد کرد. او در سال ۲۰۰۸ بر اثر سرطان پانکراس درگذشت.
هانیبال لکتر و آلفردو بالی تروینو چقدر شبیه هم هستند؟
ایده کشتن و تکه تکه کردن قربانیان باعث میشود تا شباهت آشکاری بین لکتر و تروینو ایجاد شود، اما این تنها چیزی نبود که الهام بخش هریس بود. همچنین این واقعیت وجود دارد که تروینو، حتی زمانی که در زندان بود، ذوق بی عیب و نقص و رفتارهای عالمانه داشت. این به شدت به شخصیت لکتر شباهت دارد که در آن او هنگام صحبت کردن از ویژگیهای جنتلمن مانند حمایت میکند. هر دو مرد نیز زمانی پزشک بودند. تروینو جراح بسیار باهوشی با دقت و مهارت در استفاده از چاقوی جراحی بود، در حالی که لکتر یک روانشناس پزشکی قانونی با درک دقیق و همانطور که مشخص است، دست اول از قاتلان زنجیرهای بود.
شرح هریس از تروینو بر بینش و دانش ذاتی او و از ذهن جنایتکارش به شیوه ای ترسناک شبیه به لکتر تأکید میکند. او همچنین به توانایی تروینو در به چالش کشیدن او از نظر فکری اشاره میکند که بازتاب تبادلات معروف بین لکتر و کلاریس استارلینگ در فیلم سکوت برهها است. این قطعه دیگری از خود هاپکینز است که در سال ۱۹۹۱ در مصاحبه ای با Entertainment Weekly در مورد فیلم سکوت لکتر صحبت کرد و این با توصیف هریس از تروینو در هنگام تبادل آنها مطابقت دارد. بیش از هر چیز، این احتمالاً توانایی تروینو در کشیدن پشم روی چشمان هریس بود که قویترین تأثیر را بر جای گذاشت. سوابقش به او اجازه داد نقش یکی از کارکنان بیمارستان را بازی کند و احتمالاً سؤالات بالینی او باعث آرامش نویسنده کتاب شده است.
نسخه برایان کاکس از لکتر در Manhunter در سال ۱۹۸۶، خود را شخصیت دوستانه و قابل دسترس البته با اندکی نشانه آشکار از جنایات احمقانهاش معرفی میکند. هاپکینز آشکارا شخصیت خطرناکی را ارائه داد. اما شاید بزرگترین نقش را مدز میکلسون در مجموعه تلویزیونی هانیبال ایفا کند، که عمدتاً در زمان قبل از دستگیری لکتر اتفاق میافتد. برداشت میکلسن از این شخصیت هنوز هم بسیار روانشناختی بوده و در حالی که مخاطب از تمایلات وحشیانه او آگاه است، هیچ کس دیگری روی پرده کوچکترین تصوری از او ندارد. توانایی او برای عبور بدون توجه در جامعه هانیبال نسخه مدز را به خصوص وحشتناک میکند و حداقل سایههایی از برخورد هریس با تروینو را در DNA خود دارد.
تروینو تنها قاتلی نبود که الهام بخش هریس شد. موارد دیگر شامل قتلهای هیولای فلورانس در دهه ۱۹۷۰ که الهامبخش دنباله سکوت هانیبال بود و آلبرت فیش، یک قاتل زنجیرهای آدمخوار که شهر نیویورک را در دهههای ابتدایی قرن بیستم با خطر خود تسخیر کرده بود. البته، هریس بسیاری از ویژگیهای صرفاً تخیلی را به آن اضافه کرد که این باعث شد لکتر اساساً یک شخصیت ترکیبی مبتنی بر قاتلان واقعی باشد.
اما به دلیل تجربه هریس در زندان مکزیک، ایده ورود به ذهن درهمپیچیده یک قاتل بسیار آسانتر بود. رویارویی او با تروینو احتمالاً بر جنبههای دیگر داستان نیز تأثیر میگذاشت؛ نه تنها گفتگوی استارلینگ با لکتر، بلکه همچنین طرز فکر قربانیان داستان که گرفتار حقههای حیلهگرانه مختلف قاتلان شدند. اگرچه تروینو احتمالاً هرگز جگر قربانی را با لوبیا نخورده است، اما قاتل واقعی مطمئناً تأثیر وحشتناکی بر خالق لکتر گذاشته و اثرات آن را میتوان در هر تجسم شخصیتی پس از آن مشاهده کرد. نظر شما در این باره چیست؟ لطفا نظرات خود را با ما درباره این موضوع به اشتراک بگذارید.
معرفی ترسناکترین بازیهای تاریخ ویدئو گیم
نظرات