رتبهبندی همه فیلمهای کوتاه پیکسار | استراحتی کوتاه در جهان دوستداشتنی انیمیشن
فیلمهای کوتاه سینمایی پیکسار جزء سنتهای محبوب این استودیو هستند. اگر پیَش را بگیرید به ۱۹۸۴ میرسید که اولین فیلم کوتاه پیکسار ساخته شد. درکل این استودیو مجموعا ۲۰ فیلم کوتاه ساخته است. بسیاری از آنها قبل از فیلم رسمی بلند در سینماها نمایش داده شدهاند. البته این استودیو مدتی است از این سنت دوری میکند و فیلمهای کوتاه مختلف را بهجای پخش در سالنهای سینما در دیزنی پلاس منتشر میکند. این فیلمهای جدید معمولا دو دستهاند، یک، فیلمهایی که به داستانهای کلاسیک پیکسار میپردازند و دو، فیلمهایی که اصطلاحا به آنها SparkShorts میگویند. این دسته فیلم را کارکنان استودیو با شرکت در چالشهایی مثل محدودیت زمان و بودجه میسازند.
آخرین فیلم کوتاه رسمی پیکسار Bao بود که سال ۲۰۱۸ و قبل از فیلم شگفتانگیزان ۲ (Incredibles 2) در سینماها پخش شد. طرفداران زیادی دلشان میخواهد که استودیو دوباره به روند سابق خودش برای تولید فیلمهای کوتاه برگردد، اما فعلا خبری به گوش نمیرسد.
مسئله اولین فیلمهای کوتاه پیکسار کاوش و توسعه رسانههای انیمیشن کامپیوتری بود. اما خیلی زود داستانهایشان پیچیدهتر شد و به فیلمهایی تبدل شدند که میتوانستند از خنده اشکتان را دربیاورند یا بسیار لطیف و احساسی باشند.
اسم انیمیشن | سال تولید | انیمیشن بلند همراه |
The Adventures Of André & Wally B. | ۱۹۸۴ | – |
Red’s Dream | ۱۹۸۷ | – |
Tin Toy | ۱۹۸۸ | با نسخه VHS و DVD داستان اسباببازیها |
Lava | ۲۰۱۴ | درون بیرون (Inside Out) |
Sanjay’s Super Team | ۲۰۱۵ | دایناسور خوب (Good Dinasaur) |
Geri’s Game | ۱۹۹۷ | زندگی یک حشره (A Bug’s Life) |
Luxo Jr | ۱۹۸۶ | داستان اسباببازیهای ۲ |
‘Boundin | ۲۰۰۳ | شگفتانگیزها |
Partly Cloudy | ۲۰۰۹ | بالا (Up) |
La Luna | ۲۰۱۱ | دلیر (Brave) |
Lifted | ۲۰۰۷ | راتاتویی |
The Blue Umbrella | ۲۰۱۳ | دانشگاه هیولاها (Monsters University) |
Day & Night | ۲۰۱۰ | داستان اسباببازیها ۳ |
For The Birds | ۲۰۰۱ | کارخانه هیولا (.Monster’s Inc) |
Bao | ۲۰۱۸ | شگفتانگیزان ۲ |
Lou | ۲۰۱۷ | ماشینها |
Piper | ۲۰۱۶ | در جستجوی دوری (Finding Dory) |
Knick Knack | ۱۹۸۹ | در جستجوی نمو (Finding Nemo) |
One Man Band | ۲۰۰۶ | ماشینها (Cars) |
Presto | ۲۰۰۸ | وال-ای (Wall-E) |
The Adventures Of André & Wally B.
قدم اول با ماجراجویی پسر آبی و زنبور عسل
ماجراجوییهای آندره و والی بی. اولین فیلم کوتاه پیکسار بود. این پروژه به زمانی برمیگردد که این استودیو هنوز با اسم قدیمیش Lucasfilm Computer Graphics Project شناخته میشد. اگر میخواهید این فیلم را ببینید، چشمهایتان را بشویید! منظورمان این است که نباید آن را با استانداردهای امروزی بسنجید؛ چون در این حالت افتضاح بهنظر میرسد. اما به این فکر کنید که ۴۰ سال پیش ساخته شده. در آن زمان نشاندهنده جهش تکنولوژی پیشگامانه بود. فیلم پسری عجیب به رنگ آبی و کلاه قرمز به سر را دنبال میکند. او در جنگل است و از چرت بیدار میشود. متوجه میشود زنبوری مزاحم جلوی صورتش است.
این فیلم مثل فیلم کوتاههای مدرن پیکسار برای این ساخته نشده بود که مخاطبش را سرگرم کند. تولید آن تمرینی بود برای توسعه فناوری و نمایش تکنیکهای مختلف انیمیشن. اگر از این زاویه به ماجراجوییهای آندره و والی بی. نگاه کنیم، موفقیتی فوقالعاده بوده است. اما این فیلم برای مخاطبان مدرنی که علاقهای به تاریخ انیمیشن یا کارهای ساده و اولیه پیکسار ندارند چندان جذاب به نظر نمیرسد.
Red’s Dream
یک یونیسایکل از جهان چه میخواهد؟
مثل بسیاری از فیلمهای کوتاه جان لستر (John Lasseter) در پیکسار، رویای قرمز، بیشتر از هرچیز تجربهای در جهان انیمیشن است. چندتایی سرنخ وجود دارد که به ما گوشزد کند لستر مشغول بررسی حد و مرزهای فناوری زمان خودش بوده و سعی میکرده از آن جلوتر برود و البته تواناییهای هنری خودش را هم به چالش بکشد. در رویای قرمز، شعبدهبازی میبینیم و افتادن قطرات باران در گودال آب و سایههای دراماتیک. همه اینها نشان میدهند که پیکسار چطور ثابتقدم در مسیر پیشرفت گام برمیداشته است.
اما قرمز…او تکچرخه یا یونیسایکل (unicycle) است که در گوشه تاریک مغازه دوچرخه فروشی افتاده و رویش نوشته شده: ۵۰ درصد تخفیف. احتمالا به این خاطر که نصف چرخهای مورد انتظار برای دوچرخه را داشت. حالا رویای قرمز چیست؟ او دلش میخواهد با دلقکی همراه شود و روی صحنه اجرا کند، چون شاید تنها کسی که ارزش یونیسایکل را میداند دلقک باشد و تنها جاییکه زیر نور قرار میگیرد صحنه سیرک باشد! اما او از رویا بیدار میشود و هیچکدام از این خبرها نیست و دوباره به کنج تاریک خودش میخزد. این پایان غمانگیز از طرف پیکسار غیرمنتظره است. اما به هرحال بار عاطفی زیادی دارد و میتواند فیلم کوتاهی که چندان جذاب نیست را نجات دهد.
Tin Toy
منشاء ایده داستان اسباببازیها اینجاست!
در این انیمیشن اسباببازیای میبینیم که خودش تنهایی یک گروه موسیقی است. او میخواهد از دست بچهای که کمی با اسباببازیهایش خشن است فرار کند. موفقیت Tin Toy زمینهساز تولید طولانیترین و سودآورترین فرنچایز پیکسار یعنی داستان اسباببازیها (Toy Story) شد. البته الان که صحبتش را میکنیم، پنجمین فیلم از مجموعه داستان اسباببازیها در راه است و با Lightyear اسپینآفهای این مجموعه هم در حال ساخت اند. با همه این حال میتوان ریشههای این مجموعه پرطرفدار را در این انیمیشن کوتاه، ساده و ۵ دقیقهای پیکسار دید.
Lava
جزیره آتشفشانی هم عاشق میشود!
گدازه، داستان عاشقانهای است به قدمت میلیونها سال. داستان، داستان جزیرهای آتشفشانی و تنها در میان آبهاست. او منتظر شخص خاص است که بتواند اقیانوس را با او شریک شود. اینجا آهنگی هم هست که توسط کارگردان گدازه، یعنی جیمز فورد مورفی (James Ford Morphy) نوشته شده است و بهخوبی حسوحال جزیره را میسازد. متاسفانه متن آهنگ بهاندازه لحنش دلانگیز نیست. بیشتر چیزهایی که گدازه میخواند درواقع اطلاعاتی درباره خودش است. درواقع او همهچیز را لابهلای همین آواز به مخاطب میگوید. یعنی برای ساخت انیمیشن راه راحت را انتخاب کردهاند و تلاش نکردهاند این چیزها را با شیوههای خلاقانه به بیننده نشان دهند.
البته وقتی دو شخصیت داریم که نمیتوانند حرکت کنند، جذاب کردن فیلم کوتاه واقعا سخت میشود. اما خلاقانهترین فیلمهای پیکسار کاری میکنند که همین کارهای سخت به راحتی آب خوردن به نظر برسند. در گدازه پویایی واقعی وجود ندارد! منظور چیست؟ خب همانطور که گفتیم شخصیت اصلی جزیره است، شخصیتها توانایی حرکت ندارند و درنهایت چیزیکه آنها را پیش میبرد انگیزههایشان نیست، بلکه انرژی زمینگرمایی است. با این حال، فیلم همچنان پرزرقوبرق و زیباست، بهخصوص در صحنه آغازین، جاییکه دو پرنده بالای جزیره سرسبز پرواز میکنند. اما امان از داستان که نمیتواند به این استانداردهای سطح بالا برسد.
Sanjay’s Super Team
اگر خدایان هندو را در داستانهای ابرقهرمانی بریزیم چه میشود؟
تیم فوقالعاده سانجی مثل دیگر فیلمهای کوتاه پیکسار مورد توجه مخاطبهای همیشگی پیکسار قرار نگرفت؛ البته نه بهخاطر خودش. مسئله اینجا بود که این انیمیشن کوتاه با یکی از معدود شکستهای پیکسار در گیشه یعنی دایناسور خوب همراه شد. حالا اگر بخواهیم درمورد خود این انیمیشن کوتاه هم بگوییم…راستش آنقدرها چنگی به دل نمیزد. متاسفانه باید گفت که انیمیشن نسبتا ضعیفی است.
فیلم داستان پسر جوانی را دنبال میکند که کمکم دین و باورهای پدرش را بیشتر درک میکند و با او همدلی میکند. چطور؟ با تماشای سوپرهیروها در تلویزیون و پیدا کردن شباهت بین آنها و خدایان هندو.
دیدن خدایان هندو از نقطه نظر کودکی ماجراجو واقعا جذاب به نظر میرسد. اما انیمیشن تیم فوقالعاده سانجی در توسعه ایده موفق نبوده است. بخش زیادی از فیلم صحنه رنگارنگی از مبارزه است که بهاندازه انیمیشنی مثل The Incredibles جذاب یا پویا نیست. بهعلاوه این مبارزه اصلا چالشی بهنظر نمیرسد و حسی از خطر و ریسک را ایجاد نمیکند، چون تماما در تخیل سانجی میگذرد. این را هم اضافه کنید که نه قدرت این خدایان مشخص است و نه حریف آنها!
Geri’s Game
تصویری غمانگیز از تنهایی و انزوا
پیکسار در دهه ۹۰ از ساخت فیلمهای کوتاه فاصله گرفت تا روی پروژههای دیگری مثل داستان اسباببازیها کار کند. بنابراین بازی گری، اولین فیلم آنها طی ۸ سال بود. به علاوه، این همان اولین فیلمی است که بالاتر اشاره کردیم؛ اولین فیلم کوتاهی که قبل از فیلمی بلند در سینماها به نمایش درآمد و شروعکننده سنت جذاب پیکسار بود. در این انیمیشن پروتاگونیست انسان است! و پیکسار تمام تلاشش را کرده تا پوست گری و لباسهایش تا جای ممکن شبیه به چیزی باشند که در زندگی واقعی میبینیم.
در بازی گری، مردی مسن را در پارک میبینیم که با خودش شطرنج بازی میکند. او یک سمت تخته شطرنج مینشیند، حرکتش را انجام میدهد. بعد بلند میشود و سمت دیگر مینشیند و درحالیکه شخصیت کاملا متفاوت به خودش میگیرد حرکت رقیب را انجام میدهد. گری همزمان هم پروتاگونیست و هم آنتاگونیست است و درکل شخصیت بسیار جذابی است. اما نمیتوان غم و تراژدیای که در تنهایی او وجود دارد را نادیده گرفت. در پایانبندی فیلم تلاش میکند نشانمان دهد که او کاملا تنهاست و برای اینکه یکجوری زمان را بگذراند با خودش بازی میکند.
Luxo Jr.
چراغ کوچک بامزه پیکسار از اینجا آمده…
لوکسو جونیور تصویری ایستا از دو چراغ رومیزی با اندازههای مختلف است. کلا انیمیشن کمتر از دو دقیقه است. اما بهخوبی چیزهایی که باعث محبوبیت پیکسار شدهاند را در خود جا داده است. با وجود اینجور اشیای روزمره، شوخطبعی، شخصیت و داستان وجود دارد، و البته همه اینها بدون هیچ دیالوگی. یکی از فرمولهای محبوب پیکسار از همینجا شروع میشود. میدانید درمورد کدام صحبت میکنیم؟ اینکه چه میشد اگر فلانچیز احساس داشت. این ایده با اسباببازیها، ماشین یا حشرات شروع نمیشود، بلکه با یک جفت چراغ رومیزی شروع میشود که انکار رابطه کودک و والد دارند.
توپ لوکسو پیکسار هم برای اولینبار در این انیمیشن ظاهر میشود. این توپ هم تقریبا به اندازه لامپها که در لوگوی استودیو دیده میشوند نمادین شده است. لوکسو جونیور تاثیر بزرگی روی پیکسار گذاشت. هنوز هم بعد از گذشت این همه سال نمیتوان این فیلم کوتاه و جمعوجور را نادیده گرفت.
این فیلم بهشدت ساده است، اما پیکسار اغلب به ما نشان داده که هرچه سادهتر، بهتر! کمی موسیقی ملایم، با چاشنی حسی از سرگرمی کافی است تا مخاطبان طرفدار لامپ کوچک شوند.
‘Boundin
خوشبین باشید…زندگی قابل تحملتر از چیزی است که فکرش را میکنید!
قبل از باودین هیچکدام از فیلمهای کوتاه پیکسار دیالوگ نداشتند و هدف آنها خنداندن تماشاگر بود. البته که هنوز هم میتوان رگههای کمدی در این انیمیشن پیدا کرد. مثلا کافی است به ظاهر عجیب بره از نظر فیزیکی نگاهی بیندازید. اما بودین بیشتر میخواهد پیامی خوشبینانه به تماشاگر بدهد: مشکلات و مسائل زندگی را تحمل کنید و مثبتاندیش باشید… شخصیت حیوان افسانهای آمریکایی که انگار ترکیبی از خرگوش و گوزن است، نقش راهنمایی عاقل را برای بره بازی میکند که چندتایی پیراهن بیشتر پاره کرده است!
نویسنده و کارگردان این اثر باد لوکی (Bud Luckey) برای باودین از موسیقی محلی یا فولکلور استفاده کرده. موسیقی کار دلنشین است، البته گاهی از مرز باریک بین دوستداشتنی و لوس میگذرد. با همه اینحال بهراحتی میتوانیم این را بر انیمیشن ببخشیم. چون پر است از لذتهای بصری، از محیطهایی که باله و اپرا را تداعی میکند گرفته تا موجودات جذابی که رقص بره را تماشا میکنند.
Partly Cloudy
بچه همه موجودات را لکلکها میآورند
میدانید که لکلکها بچهها را میآورند؟ خب این تصور قرنهاست که وجود دارد. اتفاقا انیمیشن نیمه ابری دقیقا به همین موضوع میپردازد. در این انیمیشن لکلکی را میبینیم که وظیفه تحویل موجوداتی که ابر خاکستری میسازد را برعهده دارد. درحالی که دیگر دوستهای لکلکش موجوداتی مثل توله سگ و بچه گربه تحویل میگیرند و میبرند، موجواداتی که این لکلک از ابر خاکستری تحویل میگیرد کمی متفاوت اند. این ابر فقط حیوانات خطرناک میسازد، چیزهایی که موقع تحویل به لکلک آسیب میرسانند؛ مثلا تمساح، جوجه تیغی و مارماهی برقی.
کمی تا قسمتی ابری، مفهومی سرگرمکننده دارد و غروب خورشید میان ابرها هم تصاویری رویایی میسازد. متاسفانه کمدی انیمیشن کمی ضعیف است و بیشتر لحظات خندهدار از تکرار زدوخوردها ایجاد میشود. شوخی اصلی در Partly Cloudy این است که لکلک بارها و بارها توسط بچههای حیوانات مختلف آسیب میبیند و زخمی میشود. البته اگر بار احساسی انیمیشن بیشتر بود، این ضعف در کمدی را راحتتر میشد بخشید، ولی خب…
در آخر لکلک سراغ ابر دیگری میرود و از او میخواهد برایش چیزی شبیه پدهای محافظی که بازیکنهای فوتبال آمریکایی دارند درست کند. این داستان یک دوستی خوب است، اما بیشتر از این از نیمه ابری توقع نداشته باشید.
La Luna
بچه باعث آشتی پدر و پدربزرگ میشود
بعد از موفقیت وال ای (Wall-E) پیکسار مدام تقلا میکرد که کار خوبی در ژانر علمی تخیلی ارائه دهد. به نظر میرسد انیمیشن کوتاه ماه هم قدمی در همین مسیر است. La Lune داستانی از بلوغ را بازگو و در آن از عناصر مختلفی مثل فانتزی و جادو استفاده میکند. اینجا پدر و پدربزرگی هستند که پسر جوان را هدایت میکنند آن هم با جارو کردن ستارههای درخشان سطح ماه. مشخصا دو مرد قصه رابطه پرمسئلهای دارند و پسر جوان کسی است که این دو را به هم نزدیک میکند.
از نظر طراحی شخصیت بین انیمیشنهای کوتاه پیکسار، ماه شاید بهترین باشد، چون ویژگی طراحی شخصیتهای ساده و جذاب پیکسار را به نمایش میگذارد. پدر مردی درشتهیکل است و سبیلهای پری هم دارد. او از جارویی با موهای کوتاه و پر استفاده میگند. پدربزرگ اما ریش سفید بلند و پرپشتی دارد و از جارویی گردتر استفاده میکند. این شخصیتها با خرخرهای خشن و ضعیف ارتباط برقرار میکنند. باید پذیرفت که دیگر انیمیشنهای کوتاه پیکسار در زمینه صدا خلاقیت بیشتری به خرج دادهاند.
این انیمیشن هم مثل دیگر کارهای کوتاه پیکسار دیالوگ ندارد. در این مورد به نظر میرسد که نداشتن دیالوگ شبیه قانونی بوده است که سازندگان بهزور زیر بارش رفتهاند. یعنی اینطور به نظر میرسد که اگر هر استودیوی دیگری این انیمیشن را ساخته بود قطعا دیالوگ هم به آن اضافه میکرد.
Lifted
آدمفضاییهای دستوپاچلفتی، انسانهای عروسکی
انیمیشن ربودهشده، مثل بسیاری از فیلمها کلاسیکی که به داستان ربوده شدن توسط بیگانگان میپردازند با تصویر مردی در خواب عمیق شروع میشود. او تخت خوابیده، فارغ از اینکه سفینه فضایی عظیمی بالای خانهاش میچرخد. تا اینکه تشعشعات سفینه او را به دیوار اتاق خوابش میکوبد. مشخص میشود که هدایت سفینه به آدم فضایی تازهکاری سپرده شده است تا آزمایش شود.
این چرخش داستانی یادآور تصاویر سایفایهای فوقالعادهای مثل برخورد نزدیک از نوع سوم (Close Encounters of the Third Kind) است که البته فضا در آن پر از شوخی و خندهدار میشود. ربودهشده بیشتر از هرچیزی، داستانی انسانی است، حتی اگر درمورد دو موجود فضایی باشد. چون از احوالات و احساسات انسانی میگوید. فضایی بزرگتر تختهگیرهداری در دست دارد، همیشه اخمی روی صورتش است و شبیه مربی سختگیر رانندگی به نظر میرسد. اما آن یکی که کوچکتر است ترکیبی از بیکفایتی و اضطراب است.
ربودهشده موفق میشود با فضاییها کاملا مثل انسان رفتار کند و آنها را عواطف انسانی به ما نشان دهد. از آن طرف، موفق میشود با انسانها مثل اشیا رفتار کند. مثلا میبینید که هدف ربایش یک آدم است. او مثل عروسک پارچهای به این طرف و آن طرف پرتاب میشود و نهایت از لب پنجره به بیرون پرت میشود.
The Blue Umbrella
در نیویورک خاکستری، عشق و چیزهای رنگی هم پیدا میشود
چتر آبی از آن انیمیشنهای کوتاه پیکسار است که مستقیما قلبمان را نشانه رفته. این کار شوخیهای زیادی ندارد. اما داستان عاشقانه پرشوری دارد که اکثر مردم را راضی میکند و پایانش هم خوش است. قبول کنید که فقط پیکسار میتوانست عاشقانهای بین دو چتر بسازد! تعریف الکی نیست اگر بگوییم چتر آبی واقعا احساساتی است اما لوس و بیمزه نمیشود. در این انیمیشن مردم نیویورک را میبینیم که با لباسهای خاکستریشان در خیابانهای بارانزده شهر این طرف و آن طرف میروند. The Blue Umbrella به همان اندازه که داستان چتر آبی است، به انزوای شهر هم میپردازد.
اگر لحظهای چتر آبی را با کارهای اولیه پیکسار مقایسه کنید متوجه میشوید این استودیو چه راهی درازی آمده و چقدر پیشرفت کرده است. تصویری که از شهر میبینیم فوقالعاده واقعگرایانه است. واقعگرایی تا جایی پیش میرود که ممکن است فکر کنید تنها بخش انیمیشنی، نقاشی دیجیتال دو چهره بامزه روی چترهاست. البته پیکسار فقط به چترها جانبخشی نکرده است. چراغ راهنما، صندوقهای پست، ناودانها…همه و همه بدون اینکه انسانها بفهمند به هم لبخند میزنند.
Day & Night
روز و شب بالاخره با هم دوست میشوند
در روز و شب پیکسار انیمیشن دوبعدی و سهبعدی را ترکیب میکند. در این انیمیشن روز و شب را میبینیم که حالا بدن دارند! این دو وقتی برای اولینبار با هم مواجه میشوند شروع به بحث و دعوا میکنند. هرکدام از آنها میخواهد ثابت کند از دیگری بهتر است. اما کمی که میگذرد یاد میگیرند همدیگر را دوست داشته باشند. روز عاشق نورهای شدید و آتشبازیهایی است که در شب میتواند ببیند. شب هم طرفدار زنانی است که در طول روز در استخرها حمام آفتاب میگیرند.
پیکسار معمولا شوخیهایی که بیشتر مناسب بزرگسالان اند را زیرکانه وارد انیمیشنهایش میکند. با خلاقیت زیاد و خوب آنها را مخفی میکند تا فقط بینندههایی که به اندازه کافی بزرگ هستند متوجهشان شوند و لبخند بزنند. شب و روز آنقدر خلاقانه است که میتوانید به اجزای مختلفش نگاه کنید و گاها شگفتزده شوید. همه صداها در تصاویر جریان دارند. مثلا روز برای دستشویی بالای آبشار میرود. شب از صدای گرگها و دلفینها برای ارتباط برقرار کردن استفاده میکند.
For The Birds
مرغ ماهیخوار احمق دنبال دوست میگردد!
چیزهای مختلفی کارهای کوتاه پیکسار را خاص و ویژه میکنند و همه آنها را میتوانید در انیمیشن برای پرندهها ببینید. این کار طبق معمول از تصاویری زیبا برای بیان داستانی شیرین و البته بدون دیالوگ استفاده میکند. تعدادی پرنده روی سیم برقی نشستهاند و مشغول دعوا و بحث اند. این وسط مرغ دریایی بزرگ و احمقی سراغشان میآید و میخواهد با آنها دوست شود! این انیمیشن نمیخواهد سفر احساسی پرنده بزرگ را به تصویر بکشد، بلکه بیشتر ساختار و شوخیهای جالبی دارد.
درست است که پیکسار از پیشگامان انیمیشن سهبعدی بود. اما پرندهها بهخاطر شاتهای تختش اینقدر خوب شده است. تقریبا در تمام فیلم از پرسپکتیوی استفاده میشود که مستقیما رو به ردیف پرندهاست. بنابراین وقتی این قاعده را میشکند تا نشان دهد چطور پرندههای کوچک از ترس کنار هم کز کردهاند، تصویر خندهدارتر میشود. در انیمیشن For the Birds اطلاعات کمکم به بیننده داده میشود و از این نظر شبیه به کتاب مصور است.
Bao
دامپلینگی که به فرزندی قبول میشود!
بائو داستان مادری است که زندگیش تغییر میکند. اینکه چطور تغییر میکند واقعا عجیب و پیکساری است! یکی از دامپلینگهایی که پخته جان میگیرد و زنده میشود!! سفر او برای مراقبت از دامپلینگ تصویری از مادرانگی و رابطه مادرها با فرزندانشان است. اینکه او چظور مراقب و نگران دامپلینگ کوچک است تا زمانیکه دامپلینگ بزرگ میشود و حالا از او دوری میکند.
خیلی زود مشخص میشود که درواقع دامپلینگ جای پسر واقعی و انسانی او را پر کرده است و بعد آنها سعی میکنند رابطه آسیبدیدهشان را ترمیم کنند. بائو درباره فداکاریهای پدر و مادر است. به علاوه، درباره قدرت غذا است؛ غذا میتواند آدمها را کنار هم جمع کند و کمک کند تا باهم خاطراتی بسازند که تا آخر عمرشان باقی میماند.
این انیمیشن یکی از بزرگترین پیچشهای داستانی پیکسار را دارد. البته معمولا این ویژگی در فیلمهای طولانی بهتر جواب میدهد. اما بائو توانسته در مدت کوتاه داستانهای زیادی بگویید. در این انیمیشن از مونتاژی طولانی برای نشان دادن سالهایی که مادر با دامپلینگ میگذراند و از او مراقبت میکند استفاده شده است. پس لحظهای که همهچیز کند میشود تاثیر احساسی ماجرا بیشتر میشود.
Lou
کپهای خرتوپرت که شخصیت خوبی دارد!
لو، یکی از بازیگوشانهترین و پرزقوبرقترین حالتهای کارهای پیکسار را نشان میدهد. نقش اصلی داستان کپهای از وسایل مختلف است. هر تکه مدام جایش را عوض میکند و این یعنی شکل و ظاهر لو یکسره درحال تغییر است. شاید قابل حدس باشد، اما بهتر است به این هم اشاره کنیم که لو صدا ندارد. بهعلاوه یکی از بزرگترین شرورهای پیکسار هم اینجاست: جی.جی. او قلدری است که به سفری احساسی میرود، داستان پسزمینه غمانگیزی دارد و البته منحنی تحول و رستگاری را هم طی میکند. همه اینها در چنددقیقه جا داده شدهاند!
در شروع قصه کار جی.جی دزدیدن اسباببازیها در زمین بازی است. اما او اصلا فکرش را نمیکند که در جعبه اشیا گمشده موجود عجیبی زندگی کند…این موجود همان لو است که سر میرسد و درس مهمی به جی.جی میدهد.
صحنه تعقیب و گریز جی.جی و لو فوقالعاده است، پر از خلاقیت و پیچشهای جالب. مثلا میبینیم که لو تلاش میکند از همه خردهریزههایی که طی مدتها روی هم جمع شده و او را ساختهاند استفاده کند تا بتواند دست بالاتر را داشته باشد.
در آخر داستان لو باید بتواند وجه عاطفی جی.جی را ترغیب کند. در این لحظه میبینیم که چطور انیمیشن از فضایی پر از شوخی و خنده تغییر حالت میدهد و جلوهای دلگرمکننده میسازد. درست است که در پایان شخصیت لو برای همیشه میرود، اما او توانسته وظیفهاش را به خوبی انجام دهد و حالا جی.جی آدم بهتری شده است.
Piper
باید دل به اقیانوس زد
پایپر ترکیب فوقالعادهای از شوخطبعی و عواطف است و فرمول پیکسار را در شش دقیقه بسیار لذتبخش پیاده می کند. این یکی از خندهدارترین انیمیشنهای کوتاه پیکسار است. فیلم داستان آبچلیک کوچکی است که با شک و دودلی اولین قدمهایش را برمیدارد. او به سمت ساحل میرود. جاییکه باید به ترسش از اقیانوس غلبه کند تا بتواند شکم خودش را سیر کند.
این انیمیشن به سبک فوتورئالیستی ساخته شده است. همین باعث میشود که بعضی از تصاویر بهاندازهای واقعی به نظر برسند که احساس کنید به جای انیمیشن دارید مستند حیات وحش میبینید! البته خود پایپر موجود نرم و گرد و بامزهای است که کلی ویژگی انیمیشنی دارد. آبچلیکهای بالغ خیلی طبیعیتر به نظر میرسند و برای همین خیلی نمیشود با آنها ارتباط برقرار کرد. این یعنی پایپر هم از نظر نظر بصری و هم از نظر عاطفی کاملا متمایز است. او کنجکاو و بامزه است و خیلی زود طرفداراش میشوید. به علاوه، این انیمیشن گزینه بسیار خوبی برای همراهی در جستجوی دوری در سینماها بود.
Knick Knack
از گوی برفی به گوی آفتابی، از آلاسکا به میامی
نیک آدمبرفی بدخلقی است که در گوی برفیای از آلاسکا گیر افتاده است. اما سوغاتیای از میامی میرسد که در آن حمام آفتاب بهپاست. نیک وقتی از آن طرف قفسه این تصویر را میبیند تلاش میکند خودش را آزاد کند. نیک سعی میکند با استفاده از ابزارهای مختلفی مثل چکش، مشعل دمنده، دینامیت و… راهی برای خروج پیدا کند، اما همه این نقشهها نتیجه عکس میدهند. شکستهای پشتسرهم نیک احتمالا باعث میشود یاد تام و جری و دیگر کارتونهای کلاسیک بیفتید.
Knick Knack اولین فیلم کوتاه پیکسار است که لیاقتش را دارد تا قبل از انیمیشنی بلند در سینما پخش شود. سبک این انیمیشن دلنشین و البته واقعا خندهدار است. مخصوصا وقتی به دقیقه آخر میرسیم و لحظات بامزه زیادی پشتهم ردیف میشوند چون وضعیت و سرنوشت نیک مدام تغییر میکند و خوب و بد میشود.
بسیاری از فیلمهای اولیه پیکسار که تلاش میکردند از محدودیتها بگذرند و چیزهای جدیدی بسازند یا امتحان کنند؛ بالاتر به چندتایی از آنها اشاره کردیم. اما برخلاف آنها Knick Knack خودش را به دردسر نمیاندازد و در چهارچوب همین محدودیتها بازی میکند. به همین خاطر هم توانست بسیار جذاب و دیدنی شود. در نظر بگیرید که این انیمیشن ۱۴ سال بعد از ساختش در پخش با انیمیشن بلند در جستجوی نمو همراه شد و با گذشت اینهمه سال باز هم توانست جذاب باشد و از این امتخان سربلند بیرون بیاید.
One Man Band
دوئل موسیقی به کجا میکشد؟
آهنگساز این انیمیشن مایکل جیاکینو (Michael Giacchino) بوده است. او برای چندتا از موفقترین انیمیشنهای پیکسار مثل راتاتویی، شگفتانگیزها و بالا آهنگسازی کرده. این فیلم کوتاه لذتبخش، داستان دو موزیسین است که برای گرفتن سکه از یک دختر دوئل میکنند. در این انیمیشن موسیقی بهاندازه هر شخصیتی مهم است. چون میبینیم که این دو نوازنده تلاش میکنند از هم جلو بزنند و این باعث میشود همهچیز پیچیده شود و حتی به هرج و مرج برسد.
طراحی بصری شخصیتها سبک موسیقی آنها را به خوبی بازتاب میدهد. یک طرف مردی خوشظاهر و خوشپوش میبینیم که ساز زهی به پشت دارد. طرف دیگر نوازنده کوبهای دستوپاچلفتی است. تضادی که بین این دو شخصیت دیده میشود واقعا جالب است. البته طنز ماجرا اینجاست که آنها وقتی میتوانند بهترین صدا را تولید کنند که باهم کار میکنند! رقابتی که بین این دو نوازده میبینیم آنقدر جذاب است که باعث میشود نتیجه نهایی داستان کمی ناامیدکننده باشد. چون مییبنیم که دختر فقط با یک ویولن گوی سبقت را از آندو میرباید تا دو سکه درخشان در آبنما بیندازد.
Presto
این شعبده واقعی است
این انیمیشن درباره شعبدهبازی است که واقعا کلاهی جادویی دارد. اما خرگوشی که او میخواهد از کلاه بیرون بیاورد چندان همکاری نمیکند. الک اعتصاب میکند. برنامهاش این است که تا وقتی هویجش را نگیرد در اعتصاب بماند. این اختلاف اوج میگیرد تا جاییکه پرستو انگشتش در پریز برق گیر کرده، نردبانی به کشاله رانش میخورد و شلوارش جلوی تماشاگردان درآورده میشود!
در نهایت این دو متوجه میشوند که وقتی باهم کار میکنند تیم خوبی میشوند. پرستو پر از شیرینکاریهای بصری است که در پنج دقیقه جا داده شدهاند. بیشتر آنها حس و حال مشابهی دارند، اما سیر آنها طوری طراحی شده که جذابیت و تازگیشان حفظ شود. در ادامه میبینیم پرستو از کلاه شعبدهبازی خلاقانهتر و مبتکرانهتر استفاده میکند و پایان بزرگ این این انیمیشن آن را به گزینهای عالی برای پرده سینما تبدیل میکند. هیچکدام از فیلمهای کوتاه پیکسار به این خوبی تماشاگر را برای فیلم اصلی آماده نمیکنند.
بیشتر بخوانید: اگر به جهان انیمیشن علاقه دارید، تا حالا به این فکر کردید که کدام انیمیشنهای دیزنی طراحی شخصیت جذابتری دارند؟
جمعبندی
پیکسار سنت جالب دارد، یعنی داشته است. چون چندسالی میشود که به نظر میرسد استودیو آن را کنار گذاشته است. تا همین چندسال پیش پیکسار برای هر انیمیشن بلند، انیمیشنی کوتاه هم درنظر میگرفت. موقع پخش سینمایی، اول انیمیشن کوتاه را نشان میدادند تا تماشاگران وارد فضای فانتزی انیمیشن شوند و بعد نویت به انیمیشن بلند میرسید.
این انیمیشنهای کوتاه به خودی خودشان جذاب اند و خیلیها از دیدنشان لذت میبرند. از آنجایی که ما امکان دیدن این انیمیشنها را با پخش بینالمللی در سینما نداریم، پس احتمالش زیاد است که انیمیشنهای کوتاه را ندیده باشید. اگر برایتان جالب است، نگاهی به فهرست ۲۰ فیلم کوتاهی که پیکسار طی این سالها ساخته بیندازید و آنهایی که برایتان جالب است را در لیست تماشا بگذارید.
سوالات متداول
- پیکسار انیمیشن کوتاه هم میسازد؟ هم بله و هم نه. تا چندسال پیش پیکسار انیمیشنهای کوتاهی میساخت و آنها را قبل از پخش انیمیشن بلند در سینما پخش میکرد. مثلا همراه با وال-ای، Presto، همراه با داستان اسباببازی های ۲، انیمیشن Luxo Jr و همراه دلیر، La Luna پخش شده.
- بهترین فیلمهای کوتاه پیکسار کدام اند؟ پیکسار در مجموع ۲۰ فیلم یا انیمیشن کوتاه ساخته است که از بهترینهای آنها میتوان به One Man Band، Knick Knack و Piper اشاره کرد.
منبع: Screenrant
ده بازی نوستالژی پلی استیشن ۱ که همه گیمرها باید تجربه کنند
نظرات