بهترین اپیزودهای باب اسفنجی شلوار مکعبی: بد دهنترین اسفنج تاریخ
در این قسمت باب اسفنجی یک کلمه جدید یاد میگیرد و در نگاه اول فکر میکند که واژه مذکور فوقالعاده باحال و خفن است. او شروع به استفاده از این کلمه میکند و آن را در تمامی جملات خود قرار میدهد؛ بدون اینکه متوجه شود در حال استفاده از یک ناسزا زشت است.
قسمت ۱۸ از فصل دوم سریال SpongeBob SquarePants یکی از خندهدارترین و ساده لوحانهترین داستانهایی است که در شهر بیکینی باتم رخ میدهد. این قسمت هم درست مانند سایر اپیزود شامل دو بخش مختلف میشود که به ترتیب Sailor Mouth و Artist Unknown نام دارند. هرچند که در بخش اول ساده لوح بودن باب او را به دردسر میاندازد، در بخش دوم شاهد خرابکاری غیرمنتظره اختاپوس هستیم؛ اشتباهی که در انتها منجر به خلق یک شاهکار ماندگار شد. اما چگونه؟ در ادامه به شما میگوییم.
در بخش اول این قسمت از باب اسفنجی که Sailor Mouth نام دارد باب برای انداختن زبالهها به سمت سطل زباله پشت رستوران خرچنگی میرود. در ادامه او روی یکی از سطلها متوجه کلمه زشتی میشود که معنی آن را نمیداند. او این موضوع را با بهترین دوست خود یعنی پاتریک در میان میگذارد و یک جواب اشتباه دریافت میکند. پاتریک به باب توضیح میدهد که این کلمه خیلی جذاب و باحال است و آنها باید به صورت مرتب از آن بهره ببرند. اما خب پاتریک هم از معنی زشت این کلمه بیخبر است و اطلاعات غلط به دست خود میدهد.
باب اسفنجی و پاتریک که شیفته این واژه شدهاند در تمامی جملات خود از آن استفاده میکنند تا اینکه با آقای خرچنگ روبرو میشوند. آقای خرچنگ که از شنیدن این واژه بد حسابی عصبی شده به آنها میگوید که دیگر هیچ وقت از آن استفاده نکنند. اما در این میان کلمه مورد بحث به صورت اتفاقی از دهن باب بیرون میپرد و پاتریک با تکمیل نارفاقتی آن را کف دست آقای خرچنگ میگذارد. آقای خرچنگ هم که حسابی عصبی شده به دنبال باب اسفنجی میدود و او را تعقیب میکند؛ تا اینکه خود او هم به صورت اتفاقی این کلمه زشت را به زبان میآورد. در ادامه باب و پاتریک این موضوع را به گوش مادرِ آقای خرچنگ میرسانند تا او حسابی پسر خود را تنبیه کند.
در بخش دوم این قسمت از باب اسفنجی که Artist Unknown نام دارد در کمال ناباوری با ساده لوحی شخصیت اختاپوس روبرو میشویم. ماجرا از این قرار است که اختاپوس یک کلاس مجسمهسازی برگزار میکند و متاسفانه باب به تنها شاگرد او تبدیل میشود. باب که ظاهرا استعداد زیادی در این زمینه دارد شروع به خلق آثار هنری میکند؛ اما اختاپوس که چشم دیدن این موضوع را ندارد به انتقاد از تنها شاگردش میپردازد و باب به کلی روحیه خود را از دست میدهد.
تنها چند لحظه پس از اینکه باب کلاس را ترک میکند یک نفر وارد میشود و خطاب به اختاپوس میگوید برای پارک شهر بیکینی باتم به یک مجسمه نیاز دارد. اختاپوس هم که متوجه میشود کارش به باب اسفنجی افتاده به دنبال میرود و به او التماس میکند که بازگردد. باب باز میگردد، ولی از آنجایی که روحیه خود را از دست داده کارش چندان تعریفی ندارد و آثارش درست مانند مجسمههای خود اختاپوس ضعیف از کار در میآیند. اختاپوس هم که از تمام دنیا بریده تمام آثار موجود در کلاس را نابود میکند و یک تپه کوچک از زبالههای مجسمهها به وجود میآید.
هنگامی که سفارش دهند باز میگردد با تپه زبالهها روبرو میشود و از آن خوشش میآید. با این حال اختاپوس که حسابی ناراحت شده در پاسخ میگوید که این زبالهها هیچ ربطی به وی ندارند و او در این کار دخیل نیست. به هر حال شخص سفارشدهنده این تپه را با خود میبرد و در وسط پارک میگذارد؛ منتها از آنجایی که از نام سازنده آن خبر ندارد روی آن مینویسد:«هنرمند ناشناس». بدین ترتیب اثر خلق شده برای همیشه یک رمز باقی میماند تا کسی از نام سازنده آن که اختاپوس است خبر نداشته باشد.
نظر شما در این باره چیست؟ دیدگاههای خود را با تیم کافهبازار و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
منبع: Screen Rant
برترین بازیهای ۲۰۲۴ با امید لنون و شایان
نظرات