احتمالا اگر بخواهید کنار کلمه هنر اسم چند کشور را بگذارید، یکی از کشورها فرانسه باشد. آنها در زمینههای مختلفی پرچمدار هستند و یکی از آنها سینماست. به عقیده بسیاری سینما در فرانسه متولد شد و بسیاری از ایدههای جدید سینمایی هم در همین کشور بالوپر گرفت. پس عجیب نیست تعدادی از مهمترین فیلمهای جهان را در اینجا پیدا کنید. اگر میخواهید با سینمای فرانسه آشنا شوید تا آخر این مطلب را بخوانید و بهترین فیلمهای قرن بیستمی سینمای فرانسه را به فهرست تماشایتان اضافه کنید.
فیلم | کارگردان | سال ساخت |
La Haine | Mathieu Kassovitz | ۱۹۹۵ |
Le Samouraï | Jean-Pierre Melville | ۱۹۶۷ |
Le Beau Serge | Claude Chabrol | ۱۹۵۸ |
Van Gogh | Maurice Pialat | ۱۹۹۱ |
Au Hasard Balthazar | Robert Bresson | ۱۹۶۶ |
Playtime | Jacques Tati | ۱۹۶۷ |
The Umbrellas of Cherbourg | Jacques Demy | ۱۹۶۴ |
Cléo From 5 to 7 | Agnès Varda | ۱۹۶۲ |
Hiroshima Mon Amour | Alain Resnais | ۱۹۵۹ |
The 400 Blows | François Truffaut | ۱۹۵۹ |
Le Mépris | Jean-Luc Godard | ۱۹۶۷ |
L’Atalante | Jean Vigo | ۱۹۳۴ |
La Règle du Jeu | Jean Renoir | ۱۹۳۹ |
La Jetée | Chris Marker | ۱۹۶۲ |
The Passion of Joan of Arc | Carl Theodor Dreyer | ۱۹۲۸ |
نفرت
یکی از فیلمهای مهمی که باید از سینمای فرانسه قرن بیستم دید، فیلم نفرت است. این فیلم محصول اواخر قرن بیستم است و سال ۱۹۹۵ ساخته شده. در این فیلم ۲۴ ساعت با زندگی سه مرد جوانی در حومه پاریس همراه میشویم. در فیلم شخصیت عبدل بعد از اعتراضات شب قبل در اداره پلیس مورد ضربوشتم قرار میگیرد و مستقیما به بیمارستان فرستاده میشود. در همین زمان عرب سعید، دوست یهودیش وینز و بوکسوری سیاهپوست به اسم هربرت دور هم جمع میشوند و قسم میخورند که اگر بلایی سر دوستشان بیاید انتقام او را بگیرند.
البته که اسم فیلم نفرت است، اما سخت میتوان عاشق این اثر کاساوتیس نشد. مثل بسیاری از دیگر فیلمهای فرانسوی که در این فهرست خواهیم دید، فیلم نفرت هم کاملا واقعگرایانه است. این را میتوان هم در پرترهای که از خشونت و سیاهی جهان میسازد دید و هم در شخصیتها، دیالوگها و حرکات دوربین.
سامورایی
در این درام جنایی یکی از شاهکارهای قابل توجه ملویل است. در این فیلم قاتلی مزدور به نام جف کاستلو (Jef Costello) را با بازی آلن دلون (Alain Delon) میبینید. او تروری بینقص انجام داده، اما بعد از آن شاهدانی او را در صحنه جرم دیدهاند. حالا او دنبال عذر و بهانهای میگردد که خودش را از این وضعیت خلاص کند، اما بیشتر و بیشتر تحت فشار قرار میگیرد.
این فیلم که محصول مشترک فرانسه و ایتالیا است برای هرکسی که از فیلمهای نئونوآر لذت میبرد جذاب است. این فیلم با سبک خاصش، کارگردانی فوقالعاده و اجرای قوی نقش اصلی یکی از بهترین فیلمهای قرن بیستم سینمای فرانسه است. درست است که احتمالا فضا و جلوههای بصری هیپنوتیزمکنندهای که ملویل ساخته قدرتمندترین وجه فیلم باشند، اما نباید از فیلمنامه هوشمندانه آن هم غافل شویم. سامورائی تاثیر زیادی روی هالیوود و فیلمهایی مثل قاتل (The Killer) ساخته دیوید فینچر (David Fincher) داشته است.
سرژ زیبا
سرژ زیبا یکی از اولین فیلمهای موج نو فرانسه است که روی بسیاری از فیلمها فرانسوی و جهان تاثیر گذاشته. این فیلم واقعگرایانه با نگاهی نو و رویکردی جامعهشناسانه به جامعه روستایی-سنتی در فرانسه ۱۹۵۰ میپردازد.
در این فیلم کاراکتری به نام سرژ را میبینیم که بعد از سالها زندگی در پاریس به روستای محل تولدش برگشته است. بازگشت او نظم زندگی آرام روستا را بههم میزند و تضاد بین شخصیتها را به نمایش میگذارد. با کمک نورپردازی دقیق، نماهای طولانی و بازیهای خوب، شابرول توانسته فضایی سنگین و مرموز بسازد. رابطه سرژ با دوست دوران کودکیش، عشق بیسرانجام و البته تغییر آرام و پیوسته شخصیتش، همه با ظرافت به تصویر کشیده شدهاند.
ونگوک
فیلمبرداری خیرهکننده و بازیگری ماهرانه نقاط قوت فیلم اند. اینها در کنار جزئیات طبیعی و واقعگرایانه قرار میگیرند و روایتی از نظر حسی مهارشده اما در نهایت کاملا جذاب را از سهماه آخر زندگی ونگوک تصویر میکنند. ونگوک همراه با حامی حساس و دانایش گشه (Gachet) در اور سور اوآز (Auvers-sur-Oise) زندگی میکند و کارهایش را آرام و پیوسته پیش میبرد. در همین حال با دختر گشه، یعنی مارگارت (Marguerite) هم رابطهای ایجاد میکند. با این حال با تغییر سبک زندگی، دوباره وضعیت سلامتش رو به وخامت میرود. او دوباره سراغ روسپیخانهها میرود، الکل میخورد، از برادرش که نمیتواند آثارش را بفروشد کینه دارد و فکر و خلقوخویش هم مدام بین افسردگی و خشم ناامیدانه در نوسان اند.
کارگردان در این فیلم تلاش نمیکند که منشا نبوغ خلاق ونگوک را پیدا کند. از کلیشههای فیلمهای زندگینامهای هم خبری نیست یعنی پیالا سعی نمیکند نوری به وجوه تاریک این شخصیت بتاباند. اما دوترونک (Dutronc) در نقش ونگوک وضعیت جسمی و روحی شخصیت را خوب به نمایش میگذارد و بازی او مکمل تصاویر زیبا و تکاندهنده پیالا میشود.
ناگهان بالتازار
اگر حیوان قدیس میشد، چه تصویری داشت؟ جواب این سوال را فقط در سینمای برسون میتوان پیدا کرد. الاغی که هم اسم یکی از سه مرد خردمند (Three Wise Men) است. فیلم انگار تمثیل مبهم، قوی و مسیحایی در خودش دارد. بالتازار هم شاهد و هم قربانی ظلم، حماقت و عشق بشری است.
برسون علاقهای به شیوه بازیگری معمول که برگرفته از تئاتر بود نداشت. این مسئله در فیلم ناگهان بالتازار به اوج میرسد و او حیوانی را در مرکز تصویر قرار میدهد که عملا زبانبسته است. او از مالکی به مالک دیگر سپرده میشود، دزدیده و رها میشود. به افراد مختلف سواری میدهد، در کشاورزی کمک میکند، کتک میخورد و نوازش میشود و همه اینها در بستر فضایی سرد، فقیرانه و پراز حماقت اتفاق میافتد.
بالتازار در حین یک سفر قاچاق و در مزرعه گوسفندان میمیرد. این صحنه هم بسیار غنایی است و هم خالی از احساسات. فیلم طنزی خشک و کنایهآمیز دارد و با اینکه از احساسات ملودراماتیک دوری میکند، باز هم خیلیها با دیدنش به راحتی به گریه میافتند. این فیلم نه تنها یکی از بهترین آثار قرن بیستم سینمای فرانسه که احتمالا کاملترین و تاثیرگذارترین فیلم کارگردان است.
زنگ تفریح
طبق گفتههای گرتا گرویگ، کارگردان فیلم پرفروش تابستان ۲۰۲۲، فیلم سال ۱۹۶۷ ژاک تاتی، یکی از الهامبخشترین فیلمها برای ساخت باربی بوده است.
در این فیلم تاتی نقش مردی بومی را بازی میکند که همراه و راهنمای گروهی گردشگر آمریکایی است. او همراه با آنها در سراسر پاریس مدرن و بسیار پیشرفته حرکت میکنند و در همین حال به کلوب-رستورانی میرسند که برای شب افتتاحیه آماده میشود.
زنگ تفریح انگار نامهای است عاشقانه به پاریسی که همیشه در حال تغییر و تحول است. این فیلم کمدی شاهکار تاتی است و انجمن فیلم بریتانیا آن را بین بزرگترین فیلمهای تمام دوران قرار داده است. پس به عنوان یکی از بهترین فیلمهای قرن بیستمی سینمای فرانسه جایی در فهرست شما که عاشق سینمایید پیدا میکند.
اگر به سینمای جهان علاقه دارید، باید با بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایتالیا آشنا شوید.
چترهای شربورگ
از دیگر فیلمهای ادامهدهنده مسیر موج نو میتوان به چترهای شربورگ اشاره کرد. چترهای شربورگ هم مثل زنگ تفریح، یکی از فیلمهای الهامبخش گرتا گرویگ (Greta Gerwig) برای ساخت باربی بوده است. داستان فیلم در سال ۱۹۵۷ میگذرد و سفر زنی در مسیر رشد شخصی را پس از جدایی از معشوقهاش بهخاطر جنگ به تصویر میکشد. بازیگر نقش این زن هم کسی نیست جز کاترین دونو (CatherineDeneuve)، بازیگر آیکونیک فرانسوی.
این فیلم پر از رنگهای پاستلی است و حالوهوایی رویاگون دارد و به موضوعاتی مثل موفقیت، جوانی و دلشکستگی میپردازد. از نظر فنی، مثل بسیاری از آثار ژاک دمی، فوقالعاده است و احتمالا قویترین جنبههایش را میتوان بازی خارقالعاده کاراکتر زن، آهنگهای جذاب و طراحی صحنه و لباس عالی در نظر گرفت. پس اصلا عجیب نیست که فیلم برای جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان و بهترین موسیقی متن و بهترین فیلمنامه نامزد شده باشد.
کلئو از ۵ تا ۷
اگر بخواهیم گدار را با لقب پدر موج نوی سینمای فرانسه بشناسیم، باید برای واردا هم از لقب مادربزرگ موج نو استفاده کنیم. البته که واردا فقط دو سال از گدار بزرگتر است. واردا کسی بود که راه را برای فیلمسازی بسیاری از فیلمسازان زن در سراسر جهان هموار کرد و کلئو از ساعت ۵ تا ۷ احتمالا معروفترین فیلمش باشد.
در این فیلم درام سیاه و سفید با داستان زنی خواننده بهنام کلئو آشنا میشوید. او جوان است و دارد کمکم سر زبانها میافتد. اما شما وقتی با داستان او همراه میشوید که آزمایشی پزشکی داده و در حالی که منتظر جواب است به بدترین چیزها فکر میکند و همین مواجهه با مرگ احتمالی دیدگاه او به شرایطش و زندگی را تغییر میدهد.
فیلم آیکونیک واردا، یکی بهترین فیلمهای قرن بیستمی فرانسه است که هم به فمنیسم صدا میدهد و هم به تقلای زنان در جامعهای مردسالار برای رسیدن به استقلال میپردازد. این فیلم هم یکی از مهمترین آثار فمنیستی و هم یکی از مهمترین آثار سینمای جهان است.
هیروشیما، عشق من
هیروشیما عشق من ساخته آلن رنه، یکی از آیکونیکترین آثار این کارگردان است که داستانش حول محور رابطه عاشقانه کوتاهمدتی بین مردی ژاپنی و زنی فرانسوی در ژاپن میگذرد. مرد ژاپنی معماری است که بخشی از خانوادهاش را در بمباران هیروشیما از دست داده است و زن هم بازیگری است که برای بازی در فیلمی درباره هیروشیما به آنجا آمده.
بیدلیل نیست که این فیلم عاشقانه را تقریبا در همه فهرستهای فیلمهای فرانسوی میتوانید ببینید. این فیلم هم تاثیرگذار است و هم نقش مهمی در شکلگیری تاریخ سینما داشته است. هیروشیما، عشق من یکی از اولین فیلمهایی است که از ساختار غیرخطی برای روایت استفاده میکند. به علاوه، سینماتوگرافی دراماتیک و فیلمنامه جذاب، فیلم را به شعری خیالانگیز تبدیل کرده که مقاومت در برابرش ناممکن به نظر میرسد. این فیلم غمانگیز است، تماشایی است و فراموشنشدنی؛ و در آن به خاطرات، ترومای بینالمللی و رشد پرداخته میشود.
تحقیر
Le mépris در فرانسوی یا contempt در انگلیسی به معنی تحقیر هستند و این دقیقا همان حسی است که کامیل به دوستپسر خودش پل دارد. او به رم و جزیره خیرهکننده کاپری فراخوانده میشود تا به کارگردان آمریکایی فریتز لانگ (Fritz Lang) و تهیهکنندهاش کمک کند تا نسخه سینماییشان از اودیسه هومر را بهتر کنند. این همان زمانی است که حس تحقیر کامیل بیشتر و بیشتر هم میشود. بخش زیادی از فیلم به رابطه در حال فروپاشی پل و کامیل میپردازد. شاید یکی از دلایل مهم این اتفاق اغوا و دفع شدن مداوم پل توسط دنیای فیلمسازی باشد. در واقع انگار رابطه عشق و نفرت کامیل و پل، گواهیای بر رابطه پیچیده گدار با هنر است.
چهارصد ضربه
این فیلم داستان بلوغ پسری ۱۴ ساله به نام آنتوان دوانل را دنبال میکند. معلم ادبیات فرانسهاش او را تنبیه میکند در حالی که حقش نیست و این کوچکترین مشکل اوست. آنتوان زندگی ناراحت و بیمعنایی دارد. او هرروز به خانه برمیگردد و فکر میکند مادری که منتظرش است، دوستش ندارد. او کمکم به سمت خلاف کشیده میشود و در نهایت هم پلیس دستگیرش میکند و او را به مرکز بازپروری میفرستد.
چهارصد ضربه یکی از بهترین فیلمهای سینما فرانسه در قرن بیستم است و اگر میخواهید با سینمای فرانسه و موج نو بیشتر آشنا شوید، دیدنش جزء ضروریات است. این فیلم پیچیده و تاثیرگذار به کارگردانی فرانسوا تروفو تصویر تاملبرانگیز از نوجوانی و به خصوص نوجوانی مسئلهدار و طردشده به نمایش میگذارد. این اثر هم کاملا واقعگرا است. نه تنها تمام لحظات فیلم باورتان میشود بلکه شاید بعضیهایشان به نوعی برایتان حس آشنایی هم داشته باشند.
آتلانت
این فیلم محصول ۱۹۳۴، تنها فیلم سینمایی ژان ویگو است. او در ۲۹ سالگی بر اثر سل جان باخت. اما تنها فیلم او نه فقط یک فیلم سینمایی بلکه چشماندازی کامل از یک اثر هنری است که در ۸۹ دقیقه زیباترین و شلوغترین تصاویر سلولوئیدی تاریخ را به تصویر میکشد.
در این فیلم با داستان ژولیت همراه میشوید. او دختری است که در شهری کوچک زندگی میکند و با ژان که کاپیتان کشتی آتلانت است ازدواج میکند و برای ادامه زندگی روی کشتی میرود تا روزهایش را با ژان بگذراند. این کشتی باری از مسیرهای آبی بین شهرها و روستاها در فرانسه میگذرد و ژان با دیدن شهرهای جدید بین تمایلش به دیدن دنیایی فراتر از کشتی و عشق نامطمئنش به ژان مردد میشود. این فیلم غیرقابلتوصیف است و ترکیبی از کمدی و تراژدی، عاشقانه و واقعگرایی و فیلم و رویا را روی پرده میآورد.
قواعد بازی
این فیلم کمدی اجتماعی درخشانی است. قواعد بازی در سالی که ساخته شد ممنوعالپخش شد و تا سال ۱۹۵۶ بهطور کامل در دسترس قرار نگرفت. ایده فیلم را میتوان در جمله «هرکسی دلایل خودش را دارد» خلاصه کرد.
مضمون محوری فیلم مهمانیای است که مارکی دو لا چسنای (Marquis de la Chesnaye) و همسرش در خانه روستاییشان گرفتهاند. فیلم با جسارت تمام از ملودرام به فارس، از واقعگرایی به فانتزی و از کمدی به تراژدی میرود. رنوار همهچیز را از عاشقانه و رقابتهای اجتماعی گرفته تا ضعفهای انسانی، بیپرده و البته بدون قضاوت به تصویر میکشد. در این فیلم طبقات مختلف جامعه فرانسه از میزبانان اشرافی تا شکارچیای که حالا خدمتکار است به تصویر کشیده میشوند و فضایی خندهدار اما غمانگیز میسازند. رنوار با این کار نشان میدهد که چطور ملتی با تفاوتهای طبقاتی رقتانگیز از هم جدا افتادهاند.
اسکله
فیلم اسکله کریس مارکر یکی از مهمترین فیلمهای سینمای فرانسه است، چون واقعا یکی از آن فیلمهایی است که به شکلگیری سینما کمک کرد. این فیلم کوتاه در تاریخ سینما جاودانه است و برای ساختش تقریبا فقط از تصاویر ثابت (Still Photo) استفاده شده بود. اسکله درباره مردی است که پس از ویرانیهای جنگ دوم جهانی مجبور است به گذشتهاش نگاهی دوباره بیندازد. این فیلم هنوز هم تاثیرگذار است و فیلم و سریالهایی مثل ۱۲ میمون (۱۲ Monkeys) از آن الهام گرفتهاند.
این عاشقانه دهه شصتی باید در لیست تماشای هرکسی که عاشق سینما و ژانر علمی-تخیلی است باشد. در اسکله تصویری کاملا منحصربهفرد و جذاب از سفر در زمان میبینید. این فیلم روایتی ساده اما چندلایه دارد و با همین رویکرد به گذاشته و خاطرات میپردازد و نشان میدهد زمان تنها چیزی است که نمیتوان از آن فرار کرد.
مصائب ژاندارک
مصائب ژاندارک از آن فیلمهایی است که اگر کمی سینما را دنبال کنید، حتما اسمش به گوشتان خورده. فیلم به داستان واقعی و تراژیک زندگی ژاندارک میپردازد. فیلم با طراحی صحنه بازسازیشده بتنی شما را به دوران قرون وسطا میبرد و حتی زندان را هم واقعگرایانه بازسازی میکند. در این فیلم دلخراش، کارل تئودور درایر، محاکماتی که ژاندارک از سر میگذراند را به تصویر میکشد. مهمترین دلیل محاکمات آن است که قضات کلیسا میخواستد این شخصیت تاریخی را مجبور کنند تا از ادعاهایش نسبت به خوابهای مقدس برگردد.
این فیلم بیشک جواهری در سینمای فرانسه است که زمان عرضهاش بسیار پیشگامانه بود و نقطه عطفی در سینما به حساب میآمد. دلایلی خوبی برای محبوبیت این فیلم در بین سینمادوستان وجود دارد. این فیلم بیکلام است و فضای فوقالعاده میسازد که بازی تاثیرگذار رنه ژان فالکونتی (Renée Jeanne Falconetti) آن را بهتر هم میکند. جالب است که این تنها و اولین نقش مهم سینمایی این بازیگر است! بهعلاوه، نورپردازی فیلم هم بسیار درخشان است و تحسین زیادی برانگیخته.
جمعبندی
مرور سینمای فرانسه برای آشنایی با سیر تحول سینما ضروری است. به همین دلیل در این مطلب به بهترین فیلمهای قرن بیستمی سینمای فرانسه پرداختیم. به جرات میتوان گفت همه این فیلمها روی شکلگیری سینما تاثیرگذار بودهاند و شاید شما هم بسیاری از آنها را دیده باشید. اما قطعا همه فیلمهای مهم را نمیتوان در این فهرست پیدا کرد، به نظر شما جای کدام فیلم خالی است؟
سوالات متداول
- بهترین فیلمهای قرن بیستمی سینمای فرانسه کداماند؟ فیلمهایی مثل مصائب ژاندارک، ناگهان بالتازار، نفرت و چترهای شربورگ در این لیست قرار میگیرند.
- مهمترین کارگردانهای فرانسوی در قرن بیستم چه کسانی بودند؟ کاگردانهایی مثل ژان لوک گدار، فرانسوا تروفو، کلود شابرو، آنیس واردا و ژاک دمی جزء چندتا از مهمترین کارگردانهای فرلنسوی در قرن بیستم هستند.
گیمپلی کالاف دیوتی موبایل قسمت یک؛ دوئل جذاب با وحید رکسا
نظرات