نقد و بررسی «منِ نفرتانگیز ۴»| جذاب یا نفرتانگیز؟!
تا به حال متوجه شدهاید که استودیوی انیمیشنسازی ایلومینیشن، به مرور زمان، از داستانهای جذاب و پرکشش فاصله گرفته و به سمت ساخت انیمیشنهایی رفته که بیشتر شبیه به مجموعهای از صحنههای خندهدار و کوتاه هستند که بهم وصل شدهاند و داستان خاصی ندارند؟ اگر نه، با دیدن فیلم «من نفرتانگیز ۴» متوجه این تغییر خواهید شد!
جالب اینجاست که بسیاری از مردم، دنیای سینمایی مارول را به خاطر تمرکز بیش از حد بر روی فرنچایزها و دنبالهسازیها مورد انتقاد قرار میدهند، در حالی که فرنچایز «مینیونها» هم دقیقا همین رویه را در پیش گرفته است. پس از موفقیت «من نفرتانگیز ۲»، بسیاری از فیلمهای ایلومینیشن به جای ارائه یک داستان منسجم و گیرا، بیشتر به نمایش مجموعهای از صحنههای بامزه و سرگرمکننده پرداختهاند که با یک خط داستانی ضعیف و سطحی به هم متصل شدهاند. این الگو در فیلمهایی مانند «مینیونها» ۱ و ۲، «گرینچ» و «مهاجرت» کاملا مشهود است. و اکنون، متاسفانه، این سبک «داستانگویی» سست و بیرمق، به انیمیشن اصلی این مجموعه، یعنی «من نفرتانگیز ۴»، نیز سرایت کرده است.
واقعا نمیتوان تشخیص داد که آیا سازندگان فیلم «من نفرتانگیز ۴» عمداً فیلم را با صحنههای بیربط و بیهدف پر کردهاند یا اینکه واقعا داستان چندانی برای گفتن نداشتهاند و مجبور بودهاند به هر نحوی ۹۰ دقیقه فیلم را پر کنند. اما به نظر میرسد این اتفاقی است که میافتد وقتی یک استودیو فیلمسازی آنقدر از طریق فروش محصولات جانبی و پارکهای تفریحی مرتبط با یک مجموعه فیلم، درآمد کسب میکند که دیگر اهمیت چندانی به کیفیت داستان و فیلم نمیدهد و تنها به دنبال تولید یک محصول جدید برای فروش بیشتر است. «من نفرتانگیز ۴» نمونه بارز دیگری از این رویکرد است. به نظر میرسد سازندگان فیلم سعی داشتهاند با استفاده از داستانهای فرعی بیمعنی و صحنههای شلوغ و بیهدف، زمان فیلم را پر کنند تا بالاخره در جایی از فیلم، داستان اصلی را آغاز کنند. اگر این صحنههای بیربط حداقل خندهدار بودند، شاید میشد تا حدی این ضعف را نادیده گرفت، اما متاسفانه حتی لحظات کمدی فیلم نیز بسیار کم و نادر هستند.
در “من نفرتانگیز ۴″، گرو و خانوادهاش پس از تهدید شدن توسط دشمن قدیمیاش، مجبور به زندگی مخفیانه در برنامهی محافظت از شهود میشوند. آنها در تلاش برای جا افتادن در محیط جدید، با همسایههایشان، از جمله یک دختر کوچک و شرور به نام پاپی، درگیر ماجراهایی طنزآمیز میشوند. در همین حین، گروهی از مینیونها به طور اتفاقی قدرتهای فوقالعاده پیدا میکنند. این داستان فرعی مینیونها، هیچ ارتباطی با داستان اصلی فیلم ندارد و به نظر میرسد تنها برای طولانیتر کردن زمان فیلم به آن اضافه شده است.
“من نفرتانگیز ۴” فیلمی است که ۹۰ دقیقهاش را با صحنههایی پر کرده که انگار سازندگانش فقط از خودشان پرسیدهاند: «هی، اگر این اتفاق بیفتد، خندهدار نمیشود؟» و صادقانه بگویم، هیچکدام از این صحنهها اهمیتی در روند داستان ندارند و بیشتر شبیه به بخشهای پرکنندهی بیمعنی هستند. برای مثال، لوسی، همسر گرو، تصمیم میگیرد آرایشگر شود و در این راه، پوست سر یک مشتری را میسوزاند! چرا؟ هیچ دلیل خاصی وجود ندارد، جز اینکه شاید سازندگان فکر کردهاند این صحنه خندهدار است. یا مثلاً یک داستان فرعی در مورد اگنس وجود دارد که دربارهی نام مستعارش در برنامهی محافظت از شهود دروغ میگوید، اما این داستان به هیچ نتیجهای نمیرسد و در میانهی راه رها میشود. و اینها تنها نمونههایی از صحنهها و داستانهای بیربطی هستند که فیلم را پر کردهاند.
این رویکرد باعث ناامیدی میشود، زیرا میدانیم که استودیوی ایلومینیشن توانایی خلق داستانهای جذاب و پرکشش را دارد. دو فیلم اول «من نفرتانگیز» نمونههای خوبی از این موضوع هستند، جایی که داستان اصلی همیشه در مرکز توجه قرار داشت و صحنههای کمدی در خدمت پیشبرد داستان بودند. حتی «فیلم برادران سوپر ماریو» یا فرنچایز «آواز» نیز نشان میدهند که این استودیو میتواند فیلمهای سرگرمکننده با داستانهای منسجم بسازد. اما به نظر میرسد پس از موفقیتهای تجاری فیلمهایی مثل «گرینچ» و «مینیونها»، ایلومینیشن به نوعی به خود مغرور شده و کیفیت داستانها را فدای صحنههای کمدی سطحی و بیمعنی کرده است. آنها نازکترین و بیاهمیتترین ایدهها را میگیرند و سعی میکنند با اضافه کردن شوخیها و صحنههای پرزرق و برق، آن را به یک فیلم بلند تبدیل کنند. این رویکرد، برای طرفداران این مجموعه، بسیار ناامیدکننده است.
شاید کمی بیرحمانه به نظر برسد، اما به جز چند لحظه انگشتشمار، این فیلم نتوانست لبخندی بر لبانم بیاورد. بیشتر اوقات، احساس خستگی و بیحوصلگی میکردم و آرزو داشتم که کاش فیلم زودتر به بخشهای اصلی و هیجانانگیز داستان برسد. تقریباً هیچکدام از صحنهها به شخصیتپردازی کاراکترها کمکی نمیکنند، شاید به جز لحظاتی که کمی تنش بین گرو و نوزاد جدیدش، گرو جیآر، را نشان میدهند. اما متأسفانه، حتی این لحظات هم بیشتر شبیه تقلیدهای ناشیانه از رابطهی بامزه و دوستداشتنی جکجک و خانوادهاش در انیمیشن «شگفتانگیزان» هستند. گرو جیآر کوچک، متاسفانه باید بگویم که تو به هیچ وجه جذابیت و گیرایی جکجک را نداری و صحنههای مربوط به تو خندهدار نیستند.
شاید به نظر بیاید که من در حال حاضر یک منتقد بیاحساس و بدبین هستم، حتی شاید نفرتانگیزتر از خود گرو در طول این سالها! میدانم که انتظار نمیرود این فیلم یک شاهکار شکسپیر باشد و این فرنچایز اساساً برای کودکان طراحی شده است، که بدون شک از آن لذت خواهند برد. اما با توجه به موفقیتهای اخیر فیلمهایی مثل «پاندای کونگفو کار ۴» و «اینساید اوت ۲»، دیگر هیچ بهانهای برای فرنچایز «من نفرتانگیز» وجود ندارد که حداقل تلاشی برای ارائه یک داستان منسجم و جذاب نکند. دریمورکس و پیکسار ثابت کردهاند که کودکان هم میتوانند داستانهای پیچیده و عمیق را درک کنند و از آنها لذت ببرند. بنابراین، حتی اگر «من نفرتانگیز ۴» نتواند به سطح هنری و داستانی «اینساید اوت ۲» برسد، حداقل باید چیزی بیشتر از صحنههای بزنبکوب و شوخیهای سطحی ارائه دهد. من به عنوان یک مخاطب، به دنبال داستانی هستم که قلب و روح داشته باشد، شخصیتهایی که بتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم و در طول فیلم، شاهد رشد و تحول آنها باشم. متأسفانه، به نظر میرسد این فرنچایز برای یونیورسال به یک ابزار پولسازی صرف تبدیل شده است و با توجه به موفقیت تجاری آخرین فیلم «مینیونها»، بعید است که این روند به این زودیها تغییر کند. اما آیا واقعا درخواست زیادی است که یک فیلم انیمیشن، به جای انبوهی از داستانهای فرعی بیمعنی و شوخیهای بیهدف، یک طرح داستانی منسجم و جذاب داشته باشد که به پیشرفت شخصیتها و روایت داستان کمک کند؟
یکی از نقاط ضعف اصلی فیلم، داستانهای فرعی بیهدف آن است که قرار بود به شخصیتهای اطراف گرو و گرو جیآر عمق بیشتری ببخشند، اما در نهایت هیچ تأثیری بر روند داستان ندارند و در پایان فیلم، همه چیز به حالت اولیه باز میگردد. انگار این داستانهای فرعی صرفاً برای پر کردن زمان فیلم ساخته شدهاند و هیچ پیام یا تحول شخصیتی برای کاراکترها به همراه ندارند. این موضوع پس از تحمل دقایق طولانی از صحنههای بیمعنی و بینتیجه، بسیار ناامیدکننده است و این سوال را به ذهن متبادر میکند که آیا هدف این فیلم یا حتی کل این فرنچایز در حال حاضر، چیزی جز کسب درآمد بیشتر است؟
با وجود این انتقادات، فیلم لحظات خندهدار خود را نیز دارد، هرچند بیشتر آنها در تریلر فیلم لو رفته بودند. صحنههای کوتاه و گذرای مینیونها به طور کلی سرگرمکننده هستند و به خوبی در فیلم جای گرفتهاند. همچنین، ویل فرل و جویی کینگ با بازیهای خوب خود، سعی میکنند به شخصیتهایشان جان ببخشند. در واقع، پاپی پرسکات با بازی کینگ، تنها نکتهی واقعا مثبت این فیلم است. کینگ با استفاده از یک لهجهی بامزه و بازی پرانرژی، شخصیتی جذاب و سرگرمکننده خلق کرده است، حتی اگر داستان فرعی مربوط به او، یعنی دزدیدن گورکن، تنها یک تلاش ناشیانه برای ایجاد ارتباط بین صحنههای بیربط فیلم باشد. در کل، پاپی تنها شخصیتی است که توانسته تا حدودی توجه و علاقهی من را به خود جلب کند.
یکی دیگر از نقاط ضعف فیلم، بخش جلوههای ویژه آن است. درست است که مجموعه فیلمهای «من نفرتانگیز» هیچگاه به خاطر طراحیهای بصری و جلوههای ویژه خیرهکنندهشان شناخته نشدهاند و بر اساس فاکتورهای دیگری باید قضاوتشان کرد، اما حتی آن خلاقیت و نوآوریهایی که در طراحی ابزارها و وسایل نقلیه در فیلم اول دیده میشد، در این قسمت به شدت کاهش یافته است. در واقع، هیچ چیز جدید یا هیجانانگیزی از نظر بصری در این فیلم وجود ندارد. با وجود معرفی شخصیتهای جدید، مکانهای تازه مثل مدرسهی سابق تبهکاری گرو، و انواع هواپیماها و وسایل نقلیه، پتانسیل زیادی برای خلق صحنههای بصری جذاب و خلاقانه وجود داشت، اما متأسفانه این پتانسیل به هدر رفته است. در عوض، ما با همان عناصر تکراری و کلیشهای مثل تفنگهای چسبی و لیزرها روبرو هستیم که قبلاً در فیلمهای قبلی این مجموعه دیدهایم و دیگر هیچ جذابیتی ندارند. در کل، هیچ چیز خاصی در زمینهی بصری در این فیلم وجود ندارد که بتواند طرفداران را شگفتزده کند یا به عنوان یک ویژگی منحصر به فرد این قسمت از مجموعه به آن اشاره کرد.
به طور کلی، «من نفرتانگیز ۴» نه تنها نشاندهندهی افول کیفی این فرنچایز است، بلکه نشان میدهد که استودیوی ایلومینیشن به عنوان یک کل، درجا زده و دیگر حرف تازهای برای گفتن ندارد. این فیلم به وضوح نشان میدهد که این مجموعه دیگر جذابیت و تازگی سابق را ندارد و به تکرار مکررات افتاده است. به علاوه، به نظر میرسد تیم خلاق پشت این فیلم، چه در ایلومینیشن و چه در یونیورسال، دچار نوعی تنبلی و بیتفاوتی شدهاند. به جای اینکه برای خلق یک داستان جذاب و منسجم تلاش کنند، به ارائه طرحهای داستانی سطحی و شوخیهای بزن بکوب بسنده کردهاند که انگار تنها هدفشان سرگرم کردن کودکان خردسال است. شاید این فقط نظر من باشد و من زیادی بدبین شدهام، اما به هر حال، باید کسی این مسائل را مطرح کند، زیرا روزهای اوج گرو و دوستانش مدتهاست که به پایان رسیده است.
سلام دوستان من این فیلمو دیدم و واقعا باحال بود حتما ببینید
فیلم واقا عالی هست
من خیلی خیلی با شما موافقم، امروزه کودکان این نسل میتونن درک زیادی از مسائل احساسی و عاطفی داشته باشن و حتی براشون ناخوداگاه جذابه حتی اگه مثل یه بزرگسال درگیرش نشن. من حتی حس میکنم اینطور فیلمها برای بچه ها که فقط از به هم پیوستن لحظه های هیجان انگیز اما بی ربط تشکیل شده، خود بچههارو هم گیج و سردرگم میکنه.
والا اصلا فیلم به هیچ عنوان به سوپر ویلن دقت نداشت و فقط روی زندگی جدید گروه تمرکز داشت
خیلی هم خوب بود
این فیلم برای خانوادگیه عهه خودت دوست نداشتی بد بود واقعا
حداقل درست انیمیشن رو ببین بعد بیا بگو مینیون ها اتفاقی قدرت بدست آوردن واقعآ زننده هست این وضعیت
به نظرم منم حس کردم که مثله این میمونه که چند تا کلیپی که به هم ربط نداره رو سرهمکردن تا یه چیزی ساخته باشن و بدن بیرون بگن اینم از نفرت انگیز چهارش
این انيميشن واقعا عالیه و سرگرم کننده
حتما تماشا کنید
اکثر طرفدار های قدیمی این سریال مثل من بیست سالمه و افرادی که سن سون از من بیشتره ، این محصول برای بزرگسال هم لذت بخشه چون جنبه ی طنز داره ،من شرور سه واقعا غیر قابل تحمل بود
از ۱ تا ۳ خوب بود ولی این یکی بدرد نمیخورد تازه قبلا هم ساخته بودن ۴ رو این یکی ۵ میشد