حالا دیگر لوکی به یکی از مهمترین شخصیتها برای آینده دنیای سینمایی مارول تبدیل شده است. البته قبلا هم نقش مهمی در فرنچایز داشت. او یکی از قدیمیترین شخصیتهای MCU است و در چندین اتفاق مهم در خطوط زمانی متفاوت حضور داشته. او برای هوادارن هم شخصیت بسیار مهمی محسوب میشود. البته با تمام شدن فصل دوم سریال خط زمانی داستان طولانی و احساسی لوکی هم به پایان رسید. حالا باید دید سرنوشت این خدای نورس در ادامه چه میشود.
فرزندخوانده اودین
محور داستانی که شامل لوکی، ثور، اودین و هلا میشود، شخصیت ثور است. حضور او در کمیک اتفاقی نوآورانه بود. چون برخلاف دیگر شخصیتها مثل سوپرمن یا شگفتانگیزان، کاراکتر مدرن و خیالی نبود، بلکه از دل اسطورهها بیرون کشیده شده بود. بنابراین دیگر شخصیتهای وابسته به او مثل لوکی هم همراهش به جهان کمیک آمدند تا داستان کامل شود.
لوکی حوالی ۹۶۵ میلادی در یوتونهایم، سرزمین غولهای یخی به دنیا آمد. او فرزند لاوفی بود. چیزی از تولدش نمیگذشت که ارتش آسگارد به رهبری اودین با غولهای یخی وارد جنگ شدند. در پایان این نبرد، اودین نوزاد رهاشدهای را پیدا کرد و تصمیم گرفت او را شبیه مردم آسگارد کند و بهعنوان فرزندخوانده بپذیرد. او با همسرش، فریگا، تصمیم گرفتند لوکی را در کنار پسر واقعیشان، ثور، بزرگ کنند. آنها امیدوار بودند که روزی لوکی باعث صلح دائمی بین غولهای یخی و مردم آسگارد شود. اما حقیقت را از او پنهان کردند و همین موضوع هزار سال بعد باعث شکاف عمیقی بین او و خانواده شد.
خیانت لوکی به آسگارد و جعل مرگ
لوکی در همان جوانی هم به فریبکاری معروف بود. او در یکی از ماجراجوییهای دردسرسازش متوجه داستان تولد و هویت واقعی خود شد. در سال ۲۰۱۱ و در فیلم ثور میبینیم که لوکی به مجموعهای از اتفاقات دامن زد که باعث اخراج ثور از آسگارد شدند. از طرف دیگر بهخاطر فهمیدن هویت واقعیش با اودین درگیر و باعث شد که او زودتر از موعد برای بازیابی توانش به خواب رود.
اما خشم لوکی فرو ننشست. او که احساس میکرد مورد خیانت قرار گرفته است تلاش کرد تا یوتونهایم را نابود کند و به این شکل خودش را به لاوفی ثابت کند. برای لاوفی که پدرش بود هم تله گذاشت و او را برای کشتن اودین به آسگارد کشاند، اما در نهایت خودش لاوفی را کشت. اما همینطور که داشت نسل غولهای یخی را نابود میکرد، ثور از راه رسید و شکستش داد و ظاهرا جلوی چشم ثور جان داد. اما در واقع زنده بود و نقشههایی در سر داشت.
پیوستن لوکی به تانوس
لوکی همچنان در پی نقشههای انتقامش بود که تانوس او را پیدا کرد. این تایتان دیوانه سنگ ذهن را به لوکی داد. سنگی که باعث میشد تمایل لوکی به شرارت و خونریزی کمی بیشتر شود. تانوس به او قول پادشاهی داد و از او خواست تا سنگ فضا را برایش بهدست بیاورد. بنابراین لوکی با ارتش چیتاوری به زمین حمله کرد و دروازهای را بالای نیویورک گشود.
اتحاد لوکی و تانوس در دنیای سینمایی مارول بسیار مهم است. ایندو نه تنها از مهمترین شرورهای این جهان فانتزیاند، بلکه باعث شکلگیری گروه انتقامجویان میشوند. شکلگیری این گروه از قهرمانان برای مبارزه با آنها، دلیل شروع ماجرای دستکش بینهایت هم بود. چون آنها لوکی را در نیویورک شکست میدهند و اسیر میکنند. بعد از شکست لوکی، بهدست آوردن سنگهای بینهایت برای تانوس بسیار مهمتر شد.
زندانی شدن لوکی در آسگارد
بعد از شکست در زمین، لوکی را به آسگارد فرستادند تا اودین محاکمهاش کند. در سال ۲۰۱۳ و در جریان اتفاقات فیلم ثور: دنیای تاریکی، لوکی در قلعه اودین زندانی بود و فقط مادرش فریگا به او سر میزد. همین موقع است که الفهای تاریکی به آسگارد حمله میکنند و لوکی مسیر رسیدن به اودین را به آنها نشان میدهد. اما در این اتفاق فقط فریگا کشته میشود.
از طرفی مالکتیث از الفهای تاریکی میخواهد قدرت سنگ واقعیت را آزاد کند و ثور برای مباره با او به کمک نیاز دارد. به همین خاطر هم لوکی را آزاد میکند. لوکی کمک میکند اما از این فرصت نفع هم میبرد. او مرگش را دوباره صحنهسازی میکند تا بتواند باز به آسگارد برگردد و به نقشههایش برسد.
رهبری آسگارد و ماجرای رگناروک
لوکی که به آسگارد برگشت با استفاده از جادو توهمی ایجاد میکند و خودش را اودین جا میزند. پدر را از تخت سلطنت پایین میکشد و بهجای او حکومت میکند. او میتواند ۴ سال همه را فریب دهد و قدرت را در دست داشته باشد. در این دوران آسگارد نتوانست بهخوبی از ۹ قلمرو تحت سلطهاش دفاع کند و در بسیاری از این قلمروها آشوب ایجاد شد. اما لوکی از وضعیت خودش لذت میبرد، او به خوشگذرانی میپرداخت و در شمایل اودین برای پسر ازدسترفتهاش، لوکی، بزرگداشت برگزار میکرد.
بالاخره همین کارها توجه ثور را جلب کرد و باعث لو رفتن لوکی شد. در این مدت اتفاقاتی افتاد که به رگناروک منجر میشد و این بهمعنی نابودی کامل آسگارد بود. پس آنها دنبال اودین رفتند. وسط همه این ماجراها، خبردار شدند خواهرشان هلا هم دارد از جهنم برمیگردد! در نهایت رگناروک به آسگارد رسید و ویرانش کرد. اما دو برادر با اتحادشان توانستند تعداد زیادی از شهروندان را نجات دهند. این یعنی میشد آسگارد را از نو ساخت. قهرمانیهای لوکی توانست شرارتهای قبلیش را تاحدی جبران کند. اما صلح و امنیت آنها چندان پایدار نبود.
مرگ لوکی به دست تانوس
ثور و لوکی بههمراه دیگر بازماندگان آسگارد تصمیم گرفتند به زمین بروند و پناهنده شوند و پادشاهی جدیدی بسازند. اما تانوس برای گرفتن سنگ فضا از لوکی به آنها حمله میکند و نیمی از جمعیت بازماندگان را از بین میبرد. او در نهایت به هدفش هم میرسد و سنگ را از لوکی میگیرد.
لوکی حالا دیگر به اشتباهاتش پی برده و میخواهد جبران کند. پس شجاعانه سعی میکند جلوی تانوس بایستد، اما نمیتواند با او مقابله کند و تانوس خفهاش میکند. مرگ لوکی برای ثور بسیار دردناک بود، چون او تازه به قهرمان تبدیل شده بود.
تولد دوباره لوکی در جهانی دیگر
لوکی اصلی در فیلم انتقامجویان: جنگ بینهایت کشته شد. اما انتقامجویان پنجسال بعد، از سال ۲۰۲۳ به سال ۲۰۱۲ سفر کردند تا تسراکت را از نبرد نیویورک بیاورند. به لطف این اتفاق لوکی دوباره متولد شد. چون اوضاع طبق برنامه پیش نرفت و لوکی تسراکت را دزدید. به همینخاطر خط زمانی جدیدی ایجاد شد.
در نهایت TVA این خط زمانی جدید را کشف کرد و موفق شد آن را اصلاح کند. اما لوکی زنده ماند و برای محاکمه به مقر آورده شد. اینجا مامور موبیوس او را به خدمت گرفت تا به کمک او دیگر نسخههای لوکی که به TVA حمله میکردند را پیدا کند.
کشف راز پشت TVA توسط سیلوی و لوکی
لوکی در سفر به TVA با نسخه زنانه خودش بهنام سیلوی آشنا میشود، کسیکه احتمالا مسئول حملات اخیر به سازمان است. آنها متوجه میشوند نیروی شروری پشت TVA وجود دارد و به همین دلیل باهم متحد میشوند. آندو به خلا میروند، جاییکه قلعهای مرموز وجود دارد و شخصی ساکن آن است که با عنوان «آنکه باقی میماند» شناخته میشود!
لوکی و سیلوی متوجه میشوند او نسخه دیگری از کانگ فاتح است که مخفیانه خط زمان را دستکاری میکند. کانگ به آنها دو گزینه میدهد: او را بکشند یا زمان را طبق میلشان بازنویسی کنند. سیلوی بهتنهایی تصمیم میگیرد او را بکشد و در نتیجه لوکی به گذشته پرتاب میشود، جاییکه نه موبیوس و نه دیگر ماموران TVA از او خاطرهای ندارند.
لوکی، خدای داستانها
لوکی بالاخره متوجه میشود که به گذشته برگشته است. او از توانایی جدیدش بهره میگیرد تا در زمان سفر کند. پس دوباره به زمانی میرود که با متحدانش در TVA دیدار کند. آنها به کمک هم جلوی انفجار ماشین زمان، که میتواند کل جهان را نابود کند، میگیرند. البته لوکی بعدتر متوجه میشود این نابودی ماشین زمان بخشی از سیستم امنیتی «آنکه باقی میماند» یعنی همان کانگ فاتح بوده است. اینجا لوکی به این نتیجه میرسد که بهاندازه کافی از دست نقشههای کانگ فاتح عذاب کشیده است.
اتفاقات یکسان قرنها تکرار میشوند به امید اینکه نتیجه متفاوت و بهتری از آنها دربیاید. اما لوکی بالاخره به این نتیجه میرسد که باید تصمیم سختی بگیرد. او از تواناییش برای گذر بین زمان استفاده میکند و با نیروهای ماشین زمان وارد مبارزه میشود. در نتیجه دوباره چندجهانی را احیا میکند. اینجاست که لوکی سرنوشتش را خودش رقم میزند و تبدیل به خدای داستان میشود. به این ترتیب چندجهانی فارغ از تاثیرات «آنکه باقی میماند» در صلح برقرار میشود.
تصمیم فداکارانه لوکی و مسئولیتپذیریش، علاوه بر اهمیت دادن و تلاشش برای حفظ مولتیورس سفر قهرمانی او را تکمیل میکند و او به قهرمان و حاکمی که همیشه دلش میخواست تبدیل میشود.
جمعبندی
شخصیت لوکی در جهان مارول بسیار محبوب است. او کاراکتر شروری است که شاید آنقدر هم شرور نیست. درواقع او خیلیوقتها ضدقهرمانی است که بسیاری دوستش دارند نه یک شرور واقعی. علاوه بر این، او مسیر جالبی را در جهان سینمایی مارول طی میکند. داستانش از اسطورههای نورس میآید و از شخصیت بهنام خدای شرارت شروع میشود. اما او رفتهرفته در جریان اتفاقات مختلفی قرار میگیرد و تغییر میکند. این تغییر تا جایی ادامه پیدا میکند که لوکی عملا ناجی جهان میشود.
منبع: CBR
راجب پیوستن لوکی به تانوس باید نکته ای رو بگم که احتمالا خیلی هاتون نمیدونستید.
سال ۲٠۱۲ که برای اولین بار فیلم اونجرز یک منتشر شد، یه سری تئوری فن متوجه نکته ای مرموز راجب لوکی شده بودن تئوری خیلی عجیبی راجب اون دادن. حالا تئوری چی بود؟ اینکه لوکی قبل از حمله به زمین توسط . تانوس شکنجه شده تا تانوس مطمئن بشه لوکی قرار نیست بهش خیانت کنه و در زبون خودمون، یه جورایی ازش زهر چشم گرفته. و البته عصای کنترل ذهن روش تأثیر میذاشته.
دلایلی هم داشتن که میتونستن باهاش این تئوری ـشون رو ثابت کنن.
۱-صحنه اول فیلم، وقتی که لوکی از درگاه تسرکت عبور کرد و وارد زمین شد، چهره اش به شدت به هم ریخته بود. زیر چشم هاش به اندازه دو تا پیاله کبود بود، حالت ـش گیج و ناخوانا بود. پوست ـش به شدت رنگ پریده بود و عرق روی پوست ـش نشسته بود. کمی جلو تر هم که دلشتن از مقر شیلد خارج میشدن، لوکی پاهاش سست میشه و روی زمین خم میشه انگار که قراره بیهوش بشه.
۲-صحنه ای که ثور اونو به صخره پرت کرد. لوکی یه خداس. توان بدنی اون خیلی زیاده. حتی وقتی هالک با بدترین شدت ممکن اونو به زمین کوبید، به جز دوتا خراش رو صورت ـش هیچی ـش نشد. ولی وقتی ثور اونو به صخره پرت کرد (تازه اصلا با شدتی که هالک اونو به زمین کوبیده بود اونو پرت نکرد) لوکی جوری دست رو کمرش گذاشته بود که انگار واقعا آسیب دیده تئوری فن ها میگن اینجا احتمالا از قبل کمرش آسیب دیده بود.
۳-صحنه هالک. ما در طول فیلم دیدیم که همه کسایی که تحت کنترل ذهن بودن، مثل کلینت، دکتر سلویگ و…با وارد شدن ضربه به سرشون کنترل ذهنی ـشون از بین میره. خب، این خیلی جالبه که لوکی هم بعد از کوبیده شدن سرش، اونم بارها و بارها به کف زمین برج استارک، دچار تغیر رفتار به شدت مورد توجهی شد…
جالب اینجاست که این موضوع رو حتی خود تام هیدلستون (بازیگر نقش لوکی) هم تأیید کرده و گفته دوران لوکی پیش تانوس مثل عبور کردن از حلقه هفتم جهنم بوده. یه چیزی شبیه به اسیر شدن به دست تروریست ها.
البته جاس ویدون (نویسنده فیلمنامه اونجرز) هم این موضوع رو تأیید کرد که دوران لوکی، پیش تانوس یه گفت و گوی متمدنانه با چای نبوده.
نظرتون چیه؟ به نظرتون با تمام این واقعیت ها، لوکی هنوزم بزرگترین مقصر نبرد نیویورک بوده؟