نقد انیمه Look Back | پنلهایی فرای زمان
در داستانهای مصور، کمیک و مانگا، هر صفحه پر شده از تصاویری که در قابهای کوچک و بزرگ کنار هم قرار گرفتهاند. به هر کدام از این قابهای کوچک که یکگوشه صفحه جای گرفته و یک نقاشی و بخش از داستان را شامل میشوند «پنل» میگویند. انیمه Look Back قصهای است در مورد قدرت این پنلها. قصهای است در مورد زمانی که این قابها به هم وصل شده و یک صفحه را تشکیل میدهند. قصهای در مورد صفحههایی که به هم متصل شده و یک مانگا را تشکیل میدهند. سخت است اگر بخواهیم روی کاغذ چنین اثری را توضیح دهیم؛ ولی انیمه Look Back در یک ساعت زمان پخش خود دقیقاً قصد توصیف چنین چیزی را دارد.
بررسی و نقد Look Back کار سختی است. برخلاف ظاهر ساده و خلاصه داستان قابل درکی که انیمه به شما ارائه میدهد، ماهیت کار پیچشهای خاصی دارد که نیازمند توضیح، توصیف و تفسیر بسیار است. از طرفی دیگر شیوه کارگردانی و روایت داستان بهخودیخود عجیب است و امضای خالقش را بهخوبی یدک میکشد. پایانبندی غیرمتعارف را نیز به موارد بالا اضافه کنید تا متوجه شوید چرا نظرات ضدونقیضی در مورد این اثر وجود دارد. همه اینها باعث میشود نتوان در مورد Look Back بدون اسپویل کردن لحظات حساس داستان صحبت کرد؛ لذا اخطار واجب را بهتر است همینالان بدهیم: متن زیر حاوی اسپویل از لحظات مهم داستان انیمه Look Back است و اگر علاقه به دیدن این انیمه دارید، از خواندن متن زیر خودداری کنید. با مجله بازار همراه باشید تا نگاهی به اقتباس بینظیری که روبرویمان هست بیندازیم و ببینیم انیمه Look Back برای خود چه حرفی برای گفتن دارد.
انیمه Look Back اقتباسی از مانگای وان شاتی به همین نام اثر فوجیموتو تاتسوکی است. برای کسانی که با اسم فوجیموتو تاتسوکی آشنا نیستند، دو لغت «مرد» و «ارهبرقی» باید کافی باشد تا همه چیز دستشان بیاید. او خالق یکی از نامتعارفترین مانگاهای تاریخ شونن جامپ، Chainsaw Man بوده و پیش از این نیز با اثر Fire Punch و نحوه بهتصویرکشیدن سرنوشت شخصیتهای آن داستان به مشمئزکنندهترین شکل ممکن شناخته میشد. ولی شاید بیشتر از مانگاهای سریالی فوجیموتو، این مانگاهای وان شات و تکشمارهای او باشند که پنجره روشنتری به طرز فکر او در مورد هنر و مدیومهای آن باز کند. Goodbye Eri روایت عمداً نامنظم و گیجکننده ولی سرگرمکنندهای از تداخل سینما و میرائی بود. Just Listen to the Song نیز داستان پرپیچ و خمی در مورد موسیقی و نحوه برداشت عوام و خاص از آن است.
اما Look Back این میان روایت ویژهتری است. داستان این بار در مورد مدیوم نقاشی است. هنری که مثل سینما و موسیقی، دنیاهایی نیستند که کنجکاوی و ذوق وی را در خود به دنبال بکشانند. نقاشی و مانگا کشیدن هنری است که انگیزه تاتسوکی فوجیموتو است. هنری است که شغل و زندگی اوست. نقاشی و مانگا امری شخصیتر برای نویسنده داستان به شمار میآید، بنابراین بیراه نیست اگر بگوییم خود مانگای Look Back نیز بهوضوح در مقایسه با دو وان شات و مانگاهای دیگر این نویسنده، داستانی شخصیتر داشته و قابل حس تر است. اینطور فکر نمیکنید؟ اصلاً همین که اسم دو شخصیت اصلی داستان، «فوجینو» و «کیوموتو» است و ترکیب نامهای آنها «فوجیموتو» میشود برای اثبات این قضیه کافی نیست؟
داستان Look Back با فوجینو آیومو آغاز میشود. دختر دبستانی که هر هفته برای روزنامه دانشآموزی مدرسه مانگا میکشد و برخلاف چیزی که در بیرون نشان میدهد، در حقیقت خیلی به نقاشیهای خود افتخار میکند. اما یک روز به او خبر میرسد که دختری به نام کیوموتو نیز میخواهد در ستون دیگری از روزنامه، مانگای خود را به اشتراک بگذارد. فوجینو موافقت کرده و با خود فکر میکند که بههیچوجه ممکن نیست دختر دیگری در مقطع دبستان طراحی در سطح او داشته باشد. هفته بعد که فرامیرسد، نقاشیهای کیوموتو همه را بهتزده میکند و فوجینو نمیتواند همچین تفاوت سطحی را قبول کند. با روبرو شدن در مقابل همچین حقیقت دردناکی، سفر فوجینو در دنیای نقاشی آغاز میشود.
داستان Look Back داستان خیلی طولانی و پر پیچ و خمی نیست. یک ساعت داستان بر اساس یک وان شات نمیتواند داستان خیلی پرملاتی تشکیل دهد. ولی نکتهای که Look Back در دقیقهبهدقیقه زمان پخش خود توجه میکند، پیامی است که قصد انتقال آن را دارد. داستان در مورد نقاشی، احساسات دخیل در پروسه خلق و تأثیر آن روی بقیه افراد است. مقولهای که نه فقط در نویسندگی، بلکه در کارگردانی، موسیقی، دیالوگها و پایانبندی انیمه بهوضوح قابلمشاهده است.
صحنهای که فوجینو برای بار اول با نقاشی کیوموتو در روزنامه مدرسهاش روبرو میشود به شدت لحظه کلیدی است که هر هنرمندی توانایی درک آن را دارد. لحظهای که توهم برترین بودن برای هر شخصی در هم شکسته و آنها را در یک دوراهی قرار میدهد: ادامه دهند یا تسلیم شوند. کارگردانی صحنه مورد اشاره نیز قابل بحث است. قابی که در آن فوجینو خود را در انتهای کلاسی بی انتها از هم سن و سالهایش میبیند استعاره تصویری خارقالعادهای از وضعیت فوجینو است. انیمه Look Back مهارت فوق العاده ای در انتقال احساسات به مخاطب خود دارد، حس ناامیدی، تنهایی و انگیزه مضاعفی که در نتیجه آن در درون فوجینو به وجود میآید با قدرت تمام به مخاطب منتقل شده و مونتاژ تلاشهای فوجینو برای بهبود در طراحی، نمایش جذابی از تلاشهای اولیه یک هنرمند برای اثبات خود به دنیا و اطرافیان خود است.
منتها داستان جلوه واقع گرایانه خود را حفظ کرده و باری دیگر فوجینو را با حقایق تلخ دنیای هنر روبرو میسازد. بعد از دو سال تلاش مداوم برای بهبود نقاشیهایش، فوجینو متوجه میشود که کماکان نقاشیهایش از هم مدرسهای عجیب و غریبش کیوموتو، ضعیفتر بوده و این بار جای انگیزه گرفتن، فوجینو یک بار برای همیشه تسلیم میشود. تا این جای کار، Look Back جریانی ساده از قصه هر هنرمندی دارد. آنهایی که در مقابله با آثار بهتر از خودشان تسلیم میشوند و کسانی که انگیزه گرفته و با قدرت بیشتر به کار خود ادامه میدهند. فوجینو به عنوان شخصیت اصلی هر دو مسیر را طی میکند و احساساتی که منتهی به انتخاب هر دو مسیر میشود را به خوبی به ما نشان میدهد. افراد، حرفها، لحظهها و چیزهای بسیار سادهای میتوانند یک هنرمند را نسبت به ادامه مسیر خود دلسرد کنند. اما داستان Look Back در این جا به انتها نمیرسد و پیام اصلیاش در سکانس بعدی است که کامل شکل میگیرد.
وقایع دست به دست هم داده و فوجینو مجبور میشود مدرک فارغ التحصیلی کیوموتو را به خانه وی برساند. این اولین دیدار فوجینو با دختری است که گوشهگیرترین فرد مدرسه شناخته میشود. اضطراب فوجینو از رویارویی با غولی که از او در ذهنش ساخته بدون گفتن یک کلمه دیالوگ از نوع ورود سرزدهاش به خانه وی و نزدیک شدن به اتاقش مشخص است. اما نکته غافلگیرکننده این صحنه کوهی از دفترچه طراحیهایی است که در راهروی منتهی به اتاق کیوموتو قرار دارد. خارج از نقاشیهای او در روزنامه، این اولین نگاه مخاطب به دنیای کیوموتو است. دنیایی که از پس یک استعداد نهفته و نبوغ ذاتی به وجود نیامده. همه چیزی که در هنر وجود دارد برآمده از تلاش است. یک کوه از دفترچههای طراحی پر شده که منتهی به در اتاق بسته میشوند، نمونه روشنی از بیان این عقیده است. انیمه Look Back زیاد اهل توضیح دادن از طریق زبان شخصیتها نیست و نشان دادن را به گفتن ترجیح میدهد. این مورد یکی از چندین نمونه از این شیوه بیان مضامین در انیمه است. پس از این سکانس، ما فوجینو را میبینیم که در مقابل درب بسته اتاق کیوموتو از روی غریزه روی یکی از کاغذهای رها شده در راهرو، یک مانگای کوتاه چهارپنلی کشیده؛ اما با سر خوردن کاغذ کوچک از دستش و عبور آن از زیر درب اتاق کیوموتو، همه چیز دچار دگرگونی شده و شکافی بزرگ در دنیای کوچک سربسته کیوموتو باز میشود.
ترس کیوموتو از دنیای بیرون یک ترس ساختگی یا صرفاً محض خنده و تفنن نیست (برخلاف خیلی از انیمههای این سبکی که با این قضیه به راحتی مثل یک شوخی رفتار میکنند) کیوموتو واقعاً دچار ترس و اضطراب است. ترسش از افکار، اعمال و حرفهای دیگران بی اندازه است و لکنت زبان، ظاهر شلخته و صورت نه چندان زیبای او نیز نمایههای ظاهری بسیار روشنی از دلایل بروز همچین ناهنجاریهایی است. شاید Look Back از حیث سناریو واقع گرایانه نباشد، ولی داستان قابل درک و واقعی است. در چشم مخاطب واقعی جلوه میکند و کیوموتو و رفتارش یکی از واقعیترین نمایههای این داستان کوتاه هستند.
با این وجود کیوموتو در آخرین لحظه درب اتاقش را باز میکند و با دویدن به سمت فوجینو از مأمن خود خارج میشود. رویارویی این دو نفر کلیدیترین سکانس فیلم است. کیوموتو از فوجینو با عنوان «فوجینو-سنسی» یاد میکند و میگوید نقاشیهای او در سالهای دوم و سوم ابتدایی بود که او را تشویق به ورود در دنیای نقاشی کرده و در زندگی گوشه گیرانه و تنهایش، معنایی جدید تعریف کرده. کیوموتو میگوید که او برای هیچ کسی اندازه فوجینو احترام قائل نیست و بیصبرانه منتظر است تا اثر بعدی او را ببیند. فوجینو که چند وقتی است تسلیم شده در جواب به این ستایش و انتظار حسابی شوکه میشود و و به دروغ میگوید در حال نوشتن یک کار جدید برای مسابقه طراحی مانگا در سطح کشور است.
نکته جالب این جاست که گاهی اوقات این دروغها رنگ واقعیت به خود میگیرند. فوجینو در سکانسی ماندگار با خوشحالی که تا کنون در عمر خود تجربه نکرده از خانه کیوموتو به سمت خانه خود دلی دلی کنان دویده و به محض این که میرسد با انگیزهای بیشتر از هر چیزی که تا عمر خود تجربه کرده به دنیای نقاشی و مانگا بازمی گردد. آثار هنری که ما خلق میکنیم هر چند ضعیف، هر چند نامحبوب و هرچند غیر شگرف، بالاخره روی فرد دیگری اثری بزرگ یا کوچک دارد. مانگاهای بچه گانه فوجینو از نظر خود او، منظر ضعف و بی تجربگی وی در زمینه طراحی بود. از نظر کیوموتو، این داستانهای بامزه چهارپنلی، پنجرهای به یک دنیای جدید بودند. دنیایی که او میتوانست در آن به نحوهای دیگر خود را از گوشه اتاق کوچکش ابراز کند.
ادامه فیلم داستان رفاقتی است که بین کیوموتو و فوجینو شکل میگیرد. دوستی که از عشق به یک هنر به وجود آمده که باعث میشود آنها، مانگاهای وان شات مختلفی را تحت نام خودشان منتشر کنند. در انتها نیز این رفاقت از همین عشق به یک هنر از هم گسسته میشود؛ جایی که کیوموتو به خاطر علاقه به بهبود طراحی نقاشی از مناظر تصمیم میگیرد وارد دانشگاه هنر شود و فوجینو برای خلق اولین مانگای سریالیاش به عبور در مسیر سخت مانگا کشیدن ادامه میدهد. اساساً این مدل داستانها به گونهای پیش میروند که شخصیتها سر سوءتفاهمهای به شدت کودکانه، رابطه خود را مخدوش میکنند و بعد از رفع این سوءتفاهمها به خاطر یک هدف مشترک به هم دوباره نزدیک میشوند. Look Back به طرز عجیب و شاعرانهای برعکس این قضیه است. دوستی فوجینو و کیوموتو از سر یک سوءتفاهم احمقانه سر این که چه کسی به هنر دیگری غبطه میخورد شکل گرفته و در عوض سر هدف مشترک «پیشرفت در مسیر هنر و خلق آثار هنری» از هم مسیرشان جدا میشود. به همین دلیل لحظه بحث و جدایی این دو برخلاف عموم آثار این شکلی، سکانسی اعصاب خورد کن و غیرقابلتحمل از آب درنیامده و در عوض لحظهای است که مخاطب به این امید مینشیند تا هر دو در مسیر خود موفق شوند و به خط پایانی برسند.
برخلاف چیزی که به شخصه فکر میکردم، از این نقطه به بعد به جای روایت داستان از منظر هر دو شخصیت و دنبال کردن جریان زندگیشان پشت بند تصمیمی که گرفتهاند؛ ما فقط فوجینو و تلاشش برای عرضه مانگای سریالیاش را دنبال میکنیم. جریانی که بدون داشتن دیالوگهای چندان، به خوبی با نشان دادن تصاویر کلیدی، روند پر فراز و نشیب خلق و انتشار یک مانگای سریالی را در قالب مونتاژی کوتاه به نمایش درمیآورد. به مرور نیز انیمه در این مونتاژ از استفاده از رنگهای شاد و پرغلظت دست میکشد. همه چیز خیلی یکنواختتر و بی رنگ تر است. بالاخره بالغ شدن در یک محیط کاری خستهکننده نمیتواند گل و بلبل باشد. چه موفق باشی چه نباشی، دنیای کار دنیای پیچیده، خستهکننده و ملال آوری است که سرسختترین افراد را نیز بعد از چند سال در هم میشکند و روح آنها را بی ذوق و ماشینی بار میآورد. اما خب این فقط گوشهای از نگاه من به نحوه روایت تصویری انیمه است. هدف اصلی کار چیز دیگری است.
دلیل این که چرا انیمه Look Back در این بخش، از بین دو شخصیت اصلی داستان تنها یک طرف داستان را روایت میکند بسیار ساده است. داستان میخواهد حس ما را در مورد کیوموتو دچار تعلیق کند. با شنیدن خبر مرگ دوست قدیمیاش کیوموتو در یک حادثه قتل سریالی، همه چیز برای فوجینو خراب شده و دنیا در یک آن سیاه و تیره میشود و هدف نویسنده در ایجاد این حس تعلیق به موفقیت میرسد. در نگاه اول، مرگ ناگهانی کیوموتو را میتوان یک پیچش داستانی درجه سه برای دراماتیک و غم انگیز کردن داستان در نظر گرفت. بالاخره کمتر چیزی میتواند بیشتر از مرگ ناگهانی یکی از دو شخصیت اصلی در یک داستان غم انگیز باشد. حالا داستان یک قلاب روایی قدرتمند دارد، مگر نه؟ کمی مصنوعی به نظر نمیرسد؟ سطحی نیست؟ یعنی واقعاً راه دیگری برای دراماتیک کردن داستان وجود نداشت؟
اگر بخواهیم از این زاویه به مرگ کیوموتو نگاه کنیم، حرف ما درست است. منتها معنا و مفاهیم عمیقتر این سکانس منوط با داشتن پیش زمینه از چرایی وجود آن در داستان است و برای فهم آن لازم است واقعهای تاریخی بازگو شود.
۱۸ جولای سال ۲۰۱۹ میلادی، استودیوی Kyoto Animation خالق انیمههای بی نظیری همچون Clannad ،Violet Evergarden و Melancholy of Suzumia Haruhi تحت حمله وحشیانه مردی قرار گرفته و دچار آتش سوزی گسترده میشود. طی این حمله و آتش سوزی ۳۶ نفر از اعضای این استدیو جان خود را از دست داده و ۳۴ نفر دیگر نیز زخمی میشوند. حادثهای که به عنوان یکی از تلخترین وقایع کل تاریخ انیمه و انیمیشن ژاپن به شماره آمده و داغ آن هنوز نیز بر دل بسیاری از اهالی این صنعت تازه است. بعد از دستگیری فرد متخاصم که مسئولیت قتل جمعی از بهترین استعدادهای انیمه ژاپن را برعهده داشت؛ وی دلیل این جنایتش را سرقت ادبی Kyoto Animation از رمانها و نوشتههای خود عنوان کرد. دلیل احمقانه و بی اساسی که در یک آن ضربهای اساسی بر پیکره زندگی خیلی از افراد شد.
به طرز بی رحمانه کنایه آمیزی، مرگ کیوموتو در حقیقت آینهای از اتفاقاتی است که دو سال قبل از انتشار مانگای Look Back برای استودیوی Kyoto Animation اتفاق افتاد. در انیمه Look Back نیز کیوموتو در جریان قتلهایی قرار میگیرد که در آن فردی به علت خشماش نسبت به سرقت هنری آثارش دست به کشتن دانشجوهای دانشگاه هنر میزند و کیوموتو یکی از چندین کشته این حادثه است. این جاست که وزن این سکانس و احساساتی که قرار است به مخاطب منتقل شود کامل معنایی دیگر میگیرند. فوجیموتو در Look Back به دنبال این نیست تا مخاطب را به خاطر مرگ شخصیت اصلیاش منقلب و احساساتی کند. در عوض او میخواهد حسی که اهالی هم صنفش هنگام واقعه اصلی داشتند را در ذهن مخاطب خود بازنمایی کند. به عنوان یک شخصیت، از لحظهای که ما طی روایت داستان Look Back با کیوموتو آشنا میشویم تا لحظهای که مرگش فرا میرسد، شاید به زور ۲۰ دقیقه گذشته باشد. همین ۲۰ دقیقه اما، به خاطر شخصیتپردازی، صداپیشگی و کارگردانی بی نظیر انیمه، کافی است تا ما درک و احساس مشهودی نسبت به کیوموتو داشته باشیم. همه این احساسات اما در ناگهانیترین و غیرقابل اجتناب ترین حالت ممکن به هیچ تبدیل میشوند. مرگ کیوموتو برای یک مخاطب نه برای بروز احساسات، بلکه برای تفهیم میرایی انسان هاست. این که چه میزان استعداد، عشق و آیندهای که در انتظار خیلی از افراد است به راحتی میتواند در یک آن متلاشی شده و به یکی از هزاران تراژدی روزانه در جهان تبدیل شود.
طبیعتاً داستان این جا به پایان نمیرسد و فوجینو در دریای غم و افسردگی خود سعی میکند برای آخرین بار به اتاق دوست مرحومش سر بزند و دوباره از راهرویی که انباشته از دفتر طراحیها و دسترنج اوست عبور کند. این جاست که آرایههای ادبی متن داستان دوباره در قرینه با آغاز این رویارویی خود را نمایان میکنند. فوجینو دوباره پشت درب اتاق کیوموتو قرار میگیرد، او دوباره مردد است درب اتاقی که دیگر کسی پشت آن نیست را باز کند و باری دیگر چشمش به کاغذ کوچکی میخورد که یک مانگای چهار پنلی در آن کشیده شده. همان مانگای چهار پنلی بامزهای که سالها پیش، به کیوموتو این انگیزه را داد که درب اتاقش را به سمت دنیای بیرون باز کند. همان مانگای چهار پنل بامزهای که در نهایت کیوموتو را در مسیر مرگش قرار داد.
فوجینو با درک این قضیه به نتیجهای دردناک میرسد. «آیا نقاشی کشیدن واقعاً فایدهای هم دارد؟» بالاخره کسی که بیشتر از هر کس به آثار او چشم دوخته بود، دیگر مرده؛ این نقاشیها برای چه کس دیگری میتوانند فایده داشته باشند؟ فوجینو، غرق در این افکار مانگای چهار پنلی که دوباره پیدا کرده را پاره پاره کرده و قطعاتش را در هوا پخش میکند. قطعهای که شامل یک پنل جداست دوباره زیر در رفته و سر از اتاق کیوموتو در میآورد. اتاق کیوموتو، دقیقاً همان روزی که فوجینو قرار بود به او مدرک فارغ التحصیلیاش را بدهد! پنل مانگای داستان ما فرای زمان حرکت کرده است!
تا به این جا کار، انیمه Look Back و نویسنده آن با استفاده صحیح از تکنیکهای نویسندگی، داستانی زیبا با مفاهیمی قابل تأمل ارائه داده بود. ایجاد سناریویی موازی به واسطه سفر در زمان برای یک شیء اساساً خیلی تکنیک رایجی برای قصه گویی نیست و برعکس میتواند مخاطب را حسابی از گردش ناگهانی جریان روایی شک زده کرده و از داستان زده کند. انیمه Look Back نیز با همچین حرکتی، تقریباً به این مصیبت دچار میشود ولی نتیجه این تصمیم شاید نبوغ آمیزترین حرکت فوجیموتو برای تفهیم پیام داستان است. ما این بار روایتی جدید را از دید کیوموتو دنبال میکنیم. روایتی که در آن، او به فوجینو نرسیده و در نتیجه آن فوجینو کامل در برابر مسیر نقاشی و هنر تسلیم شده و زندگی دیگری میکند. در عوض کیوموتو کماکان به خاطر انگیزه ابتدایی خود به طراحی پس زمینه و مناظر ادامه میدهد، دوباره بیش از پیش عاشق هنر میشود و دوباره تصمیم میگیرد برای بهبود مهارتهایش به دانشگاه هنر برود.
نکته این جاست که در نهایت او و فوجینو یک بار دیگر هم را میبینند. فوجینویی که آن چنان اهل نقاشی و مانگا نیست، اما همچنان نقاشیهای دوران ابتداییاش جرقههایی بودند که کیوموتو را در این راه قرار دادند. کیوموتو که با دیدن فوجینو یادآور آن دوران میشود، در اتاقش مینشیند، کاغذی برداشته و به یاد قدیمها، مانگایی چهارپنله در مورد برخوردش با فوجینو میکشد. بعد از اتمام، دست باد این برگه را از دست کیوموتو ربوده و آن را به زیر در اتاقش هل میدهد. دری که آن سوی آن فوجینویی تنها و ماتم زده نشسته، فوجینویی که حس میکند نقاشیهایش نه تنها هیچ فایدهای نداشته، بلکه بهترین دوست او را نیز در مسیر مرگ قرار داده. درست است! مانگای چهارپنلی داستان ما دوباره سفری در زمان داشته و به جریان اصلی داستان بازگشته است.
دیدن مانگایی که از زیر در سرخورده، فوجینو را به این وامیدارد که بالاخره درب اتاق را باز کند. این جا بدون کمترین دیالوگ، فوجینو با تأثیر واقعی آثار خود در زندگی کیوموتو روبرو میشود. جلد به جلد مانگاهایی که فوجینو نوشته در قفسههای اتاق او مرتب شدهاند و مشخص است کیوموتو، همواره دنبالهروی پیشرفت او طی این سالها بوده و هنوز نیز با این که مسیرشان از هم جدا شده، تأثیر نقاشیهای فوجینو روی وی به همان میزان سابق است. سکانس پایانی رخ داده و فوجینو پشت میز طراحیاش مینشیند. مانگای چهارپنلی کیوموتو را به پنجره اتاق کارش چسبانده و دوباره مشغول به طراحی میشود. زندگی برای او، کمی تیرهتر ولی با امیدی جدید شروع میشود. نقاشیهای او ارزش دارند. فایده دارند. هنری نیست که بیفایده باشد. سختی نیست که منتهی به یک معنا نشود. کوه دفترچه طراحیهایی که او و کیوموتو پر کرده بودند شاید در بعضی نقاط به بنبست رسیده باشد؛ ولی تا وقتی میتوان به جلو حرکت کرد، تلاشکردن ارزشش را دارد.
انیمه Look Back اثری است که با پیروی از کلیشههای رایج، تکنیکهای استاندارد و انتخابات غیرمعقول و منحصربهفرد خود، قدمبهقدم و مرحلهبهمرحله پای مخاطب خود را در کفش هنرمندی میگذارد که از تمام سدهای موجود خود باید عبور کند تا در این مسیر بتواند ادامه دهد. سدهایی که خیلی اوقات احساسی و روانی بوده و به روح فرد خدشه وارد میکنند. Look Back با تلاش فراوان پیام خود را به مخاطبش منتقل کرده و دنبال همین موضوع اثری خاص میشود. اثری که نه بهخاطر داستان پر پیچ و خمش، بلکه بهخاطر پیام داستان و درونمایه عمیق و زیبایش به یک شاهکار بیبدیل در دنیای انیمه تبدیل شده است.
آیا انیمه Look Back را تماشا کردهاید؟ آیا این اثر توانسته نظر شما را جلب کند؟ آیا انیمه مذکور را در بین بهترین آثار بلند و سینمایی تاریخ قرار میدهید؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
منبع: مجله بازار
بهترین کالاف دیوتی باز ایران کیه؟ میزگیم با سلی
نظرات