پایان تلخ قصههای خوش: ۱۰ انیمیشن دیزنی با پایانهای متفاوت
شرکت دیزنی بیش از صد سال است که نیروی غالب در صنعت انیمیشن بوده است. این شرکت توسط برادران والت و روی دیزنی تأسیس شد و در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ فیلمهای کوتاه انقلابی ساختند تا اینکه اولین فیلم بلند انیمیشنی خود، Snow White and the Seven Dwarfs را منتشر کردند. موفقیت این فیلم نشان داد که مخاطبان میتوانند یک کارتون ۹۰ دقیقهای را تماشا کنند و به همین دلیل، شرکت به ساخت فیلمهای بیشتر ادامه داد. با وجود فراز و نشیبهای فراوان در طول دههها، دیزنی به یکی از بزرگترین شرکتهای رسانهای جهان تبدیل شده است.
والت دیزنی که با قصههای پریان بزرگ شده بود، ترجیح میداد این داستانها و روایتهای الهامبخش را به فیلمهای انیمیشنی تبدیل کند تا اینکه ایدههای کاملاً جدید خلق کند. او همچنین به دلیل تغییر داستانها برای مناسبتر کردن آنها برای مخاطبان عمومی مشهور بود، به این معنا که بسیاری از داستانها موضوعات تاریکتر و پایانهای تلخ خود را از دست داده و به پایانهایی امیدوارکنندهتر تبدیل شدند. این رویکرد حتی پس از مرگ والت در سال ۱۹۶۶ نیز ادامه یافت. اگرچه برخی از این فیلمها بهعنوان آثار کلاسیک انیمیشن شناخته میشوند، نگاه به داستانهای اصلی و بررسی اینکه چقدر از آنها در ترجمه به انیمیشن از دست رفته، همچنان جذاب است. با ما همراه باشید.
Tangled (2010) .10
در حالی که دیزنی در دهه ۲۰۰۰ تلاش کرد تا فیلمهای دوبعدی را زنده نگه دارد، موفقیت فیلم Tangled در گیشه عملاً تثبیت کرد که آینده انیمیشن به سمت سهبعدی است. این فیلم از سوی بسیاری بهعنوان یکی از بهترین آثار دیزنی در عصر احیا شناخته میشود، به لطف انیمیشن چشمگیر، ترانههای جذاب ساخته آلن منکن، و بازآفرینی تازه و هیجانانگیز از افسانه راپانزل. علاوه بر تبدیل شاهزاده به شخصیتی دوستداشتنی و بازیگوش به نام فلین رایدر (با صداپیشگی زکری لوی) و دادن اختیار و نقش فعالتر به راپانزل (با صداپیشگی مندی مور)، دیزنی همچنین پایان تاریک و غمانگیز این داستان را حذف کرد و آن را به پایانی شاد و امیدوارکننده تبدیل کرد.
در نسخه اصلی داستان، شاهزاده پس از یافتن راپانزل در برج، به او پیشنهاد ازدواج میدهد و میخواهد او را از برج فراری دهد. اما متأسفانه، مادر گاتل (با صداپیشگی دونا مورفی) از این نقشه باخبر میشود؛ او موهای راپانزل را کوتاه کرده و او را به بیابانی تبعید میکند. زمانی که شاهزاده به برج میرسد، جادوگر اجازه میدهد او از موهای راپانزل بالا برود و سپس او را به داخل بوتههای خار پرتاب میکند و باعث نابیناییاش میشود. سالها بعد، این دو عاشق دوباره یکدیگر را مییابند، در حالی که در این مدت راپانزل فرزندان شاهزاده را به دنیا آورده بود. هرچند اشکهای او چشمهای شاهزاده را شفا میبخشند، نمیتوان از خود نپرسید که بزرگ کردن کودکان در بیابان چقدر دشوار بوده است.
Bambi (1942) .9
در سال ۱۹۳۷، والت دیزنی حقوق فیلم Bambi, a Life in the Woods را به دست آورد، اما به دلیل جنگ جهانی دوم و احساس اینکه استودیوی انیمیشن او هنوز به اندازه کافی توانایی به تصویر کشیدن زیبایی طبیعت را ندارد، مدت زیادی برای تولید آن تلاش کرد. او با آموزش انیماتورها برای طراحی واقعگرایانه حیوانات و سپردن طراحی پسزمینههای زیبای آبرنگی فیلم به تایروس وونگ، به کیفیت دلخواهش دست یافت. این فیلم بهخاطر یکی از غمانگیزترین مرگهای آثار دیزنی مشهور است، اما در مجموع داستانی بسیار شادتر و امیدوارکنندهتر از کتاب اصلی ارائه میدهد.
کتاب عمیقتر به ذهنیت حیوانات میپردازد و اغلب آنها را از دیدگاه انسانها سرد و بیاحساس نشان میدهد، زیرا تنها دغدغه آنها بقا است. حتی بامبی (با صداپیشگی جان ساترلند) نیز این نگرش را نشان میدهد؛ زمانی که با فرزندانش روبرو میشود، در حالی که منتظر بازگشت مادرشان هستند، بهطور بیاحساس به آنها میگوید که باید یاد بگیرند خودشان زندگی کنند. در کتاب مرگهای بیشتری نسبت به فیلم وجود دارد، از جمله مرگ پدر بامبی (با صداپیشگی فرد شیلدز) و یک گوزن نر که بهدلیل بهبودی از طریق کمک انسانها، در نهایت به دام شکارچی میافتد و کشته میشود.
Hercules (1997) .8
جان ماسکر و ران کلمنتس، بهترین زوج کارگردانی دیزنی، برای کار روی پروژه مورد علاقهشان، Treasure Planet، اسطوره یونانی هراکلس (با صداپیشگی تیت داناوان) را اقتباس کردند، هرچند از املای رومی آن، هرکول، استفاده کردند. برداشت آنها از این اسطوره بسیار کمدیتر بود و شباهتهای زیادی بین قهرمانان یونانی و ستارگان ورزشی مدرن ایجاد کرد. با این حال، بسیاری از دستاوردهای واقعی هراکلس را برای ایجاد یک جهان اسطورهای یونانی قابلفهمتر ساده کردند. بهویژه، اینکه قهرمان داستان پیشنهاد خدایی را رد میکند تا بهعنوان یک انسان فانی با عشق واقعی خود زندگی کند.
اما پایان داستان اسطورهای هراکلس تقریباً برعکس بود و با نجات همسرش، دئینیرا، از دست سانتور نسوس آغاز شد. هراکلس با تیری که به خون هیدرا آغشته بود، نسوس را کشت. نسوس در آخرین نفسهای خود به دئینیرا گفت که خون او میتواند هراکلس را به او وفادار نگه دارد، بنابراین دئینیرا خون را روی ردایی پخش کرد و آن را به هراکلس داد. اما خون مسموم پوست هراکلس را بهشدت سوزاند، و او خود را روی تلی از آتش انداخت. با این حال، به دلیل اعمال قهرمانانهاش در طول زندگی، روح الهی او در کوه المپوس پذیرفته شد.
Chicken Little (2005) .7
اغلب از Chicken Little بهعنوان یکی از بدترین فیلمهای دیزنی یاد میشود. این فیلم اولین اثر تماماً CGI این شرکت بود که بدون حمایت پیکسار ساخته شد. فیلم تغییرات بزرگی نسبت به داستان اصلی دارد و آن را از یک حکایت ساده درباره خطرات نتیجهگیری عجولانه و واکنشهای بیش از حد، به داستانی با تمهای تند و تلخ درباره کودکی که توسط کل شهر مورد تمسخر قرار میگیرد، همراه با تهاجم بیگانگان و پیامهای ناقص درباره پدر بودن، تبدیل کرده است. با این حال، جوجه کوچولو (با صداپیشگی زک برف) در پایان فیلم به یک قهرمان تبدیل میشود، چیزی که نمیتوان درباره داستان اصلی گفت.
داستان اصلی Chicken Little که با نام Henny Penny نیز شناخته میشود، یک حکایت بسیار ساده است درباره یک مرغ که با واکنش بیش از حد خود جمعی از حیوانات را دور خود جمع میکند تا به پادشاه هشدار دهد که آسمان در حال سقوط است. در مسیر، آنها با فاکسی لاکسی (با صداپیشگی ایمی سداریس در فیلم) روبهرو میشوند و توسط او فریب خورده و به لانهاش کشانده میشوند، جایی که یکی یکی توسط او خورده میشوند. هرچند در برخی نسخهها، جوجه کوچولو زنده میماند. این پایان به تقویت پیام اخلاقی داستان کمک میکند، اما اگر در فیلم تلخ دیزنی حفظ میشد، احتمالاً کودکان سالن سینما را با اشک ترک میکردند.
Robin Hood (1973) .6
رابین هود یکی از مشهورترین شخصیتهای داستانهای قرون وسطایی است و اقتباس دیزنی از این افسانه، یکی از بهترین راهها برای آشنایی مردم با داستان او محسوب میشود. این فیلم با سادهسازی داستانها و شخصیتهای مشهور رابین هود، مانند عشق او به دوشیزه ماریان (با صداپیشگی مونیکا ایوانز)، مسابقه تیراندازی که در آن تقریباً توسط شاهزاده جان (با صداپیشگی پیتر یوستینوف) کشته میشود، وفاداریاش به شاه ریچارد اول، و شعارش که «دزدیدن از ثروتمندان برای کمک به فقرا» است، عملکرد بسیار خوبی دارد. هرچند فیلم با ازدواج رابین (با صداپیشگی برایان بدفورد) و عشقش پایان مییابد، اما سرنوشت او در ادامه زندگی بسیار تراژیکتر است.
روزی رابین هنگام شکار احساس بیماری میکند و از لیتل جان (با صداپیشگی فیل هریس) میخواهد او را نزد یکی از بستگانش که یک راهبه است ببرد تا با عمل خونگیری درمان شود. اما این راهبه از فرصت استفاده کرده و با گرفتن بیشتر خون رابین، او را به قتل میرساند. رابین دیر متوجه این خیانت میشود و تنها به اندازه کافی نیرو دارد تا از لیتل جان بخواهد کمانش را به او بدهد و او را هر جایی که آخرین تیرش فرود آمد، دفن کند.
The Little Mermaid (1989) .5
The Little Mermaid یکی از مهمترین فیلمهای تاریخ دیزنی است. این فیلم آغازگر دوران محبوب رنسانس دیزنی بود، با سبک موزیکال برادوی، شخصیتهای بهیادماندنی و انیمیشنی فوقالعاده. همچنین بازگشتی به ریشههای دیزنی به شمار میآمد، چرا که اقتباسی از یک افسانه بود، اما پایان تلخ و شیرین داستان اصلی را با ازدواج دو شخصیت اصلی جایگزین کرد.
در داستان اصلی اثر هانس کریستین اندرسن، پری دریایی (با صداپیشگی جودی بنسون) و شاهزاده (با صداپیشگی کریستوفر دنیل بارنز) ازدواج نمیکنند، زیرا شاهزاده عاشق پری دریایی نیست و حتی گاهی با او رفتار ظالمانهای دارد، مانند مجبور کردن او به رقصیدن با وجود درد شدید ناشی از راه رفتن روی پاهای انسانی. به پری دریایی فرصتی داده میشود که شاهزاده را بکشد و با استفاده از خون او دوباره به حالت واقعی خود بازگردد، اما او در نهایت این کار را انجام نمیدهد. این انتخاب باعث میشود بدن او به کف دریا تبدیل شود، در حالی که شاهزاده با زن دیگری ازدواج میکند. با این حال، به دلیل این فداکاری بینظیر، او به یک روح باد تبدیل میشود و فرصتی پیدا میکند تا با انجام کارهای نیک در طی سه قرن، روحی جاودانه به دست آورد، چرا که پریهای دریایی روح ندارند.
Sleeping Beauty (1959) .4
Sleeping Beauty یکی از زیباترین فیلمهای دیزنی از نظر فنی و موسیقایی است. اگرچه این فیلم یکی از بهترین شرورهای دیزنی را به تصویر میکشد، اما شکست مالی آن باعث شد دیزنی برای دههها از سبک انیمیشن ارزانتری برای کاهش هزینههای تولید استفاده کند. در مورد افسانه اصلی، این فیلم نسخه روایتشده توسط برادران گریم را اقتباس کرده است، اما چندین نسخه قدیمیتر از این داستان وجود دارد، از جمله نسخهای از نویسنده فرانسوی قرن هفدهم، شارل پرو، و افسانه ایتالیایی خورشید، ماه و تالیا. هر دو نسخه شامل داستان اصلی زنی (با صداپیشگی مری کوستا) هستند که به خواب جادویی فرو میرود، اما این داستانها پس از نقطه ازدواج ادامه پیدا میکنند و بسیار تاریکتر هستند.
در نسخه ایتالیایی، زن خفته با بوسه عشق واقعی بیدار نمیشود؛ بلکه شاهی که او را پیدا میکند، در حالتی ناخوشایند از او سوءاستفاده میکند، و نه ماه بعد، او زمانی بیدار میشود که یکی از نوزادانش در تلاش برای شیر خوردن، خردهای از کتان را که زیر ناخن او گیر کرده، بیرون میکشد. اگر این بهاندازه کافی بد نبود، شاه زن و فرزندانش را به خانه میآورد، جایی که همسر خشمگین او تلاش میکند آنها را بکشد و به شاه بخوراند.
نسخه پرو، خوشبختانه، عناصر تجاوز و خیانت را حذف میکند. در این نسخه، دشمن نهایی مادر حسود شاهزاده است که نقشههایی برای از بین بردن قهرمانان داستان دارد.
The Fox and the Hound (1981) .3
The Fox and the Hound یکی از مشهورترین نمونههای دیزنی است که علیرغم تولیدی پرمشکل، به موفقیت رسید. به طور خلاصه، در طول تولید فیلم، چندین جناح مختلف شکل گرفتند، عمدتاً بین انیماتورهای جدید که میخواستند جادوی دیزنی را بازآفرینی کنند، و مدیرانی که میخواستند فیلم امن و مطابق فرمولهای مرسوم باشد. نتیجه، فیلمی شد که پیام قدرتمندی درباره دوستی فراتر از انتظارات اجتماعی ارائه میدهد، اما به جز شخصیت اصلی روباه اهلی و سگ شکاری، هیچ شباهتی به کتاب ندارد.
در کتاب، علاوه بر اینکه تاد (با صداپیشگی میکی رونی) و کوپر (با صداپیشگی کرت راسل) دشمنان قسمخورده هستند، هیچکدام تا پایان داستان زنده نمیمانند. تاد پس از یک شبانهروز فرار از دست کوپر، بر اثر خستگی جان میدهد. کوپر مدت کوتاهی بیشتر زنده میماند، اما در نهایت توسط صاحبش (با صداپیشگی جک آلبرتسون در فیلم) که مجبور است به خانه سالمندان برود و نمیتواند سگ نگه دارد، کشته میشود. چندین شخصیت فرعی دیگر نیز در کتاب کشته میشوند، از جمله جفت تاد و سگ شکاری دیگر، چیف (با صداپیشگی پت باترام). زنده ماندن چیف در فیلم، موضوع بحثهای زیادی در طول تولید آن بود.
The Hunchback of Notre Dame (1996) .2
The Hunchback of Notre Dame یکی از بحثبرانگیزترین فیلمهای دیزنی است. از یک سو، داستان تاریکی درباره فساد، تعصب، وسواس، و گرایشهای جامعه به طرد کسانی که آنها را نالایق میداند، ارائه میدهد و یکی از شرورترین شخصیتهای دیزنی، فرولو (با صداپیشگی تونی جی) را در خود جای داده است. از سوی دیگر، فیلم شامل صحنههای طنز نامتناسب و یک سهگانه از مجسمههای سنگی آزاردهنده– با صداپیشگی جیسون الکساندر، چارلز کیمبرو، و مری ویکس– است که شوخیهای بیزمان و نابجا میکنند. این تنها بخشی از نحوه کاهش شدت داستان اصلی ویکتور هوگو توسط دیزنی است.
علاوه بر تغییر ویژگیهای اخلاقی شخصیتها، بزرگترین تفاوت مربوط به پایان داستان است. در رمان اصلی، اسمرالدا به دستور فرولو اعدام میشود، پس از آنکه کلوپین در تلاش برای نجات او شکست میخورد. شرایط بدتر میشود زمانی که اسمرالدا، که در فیلم با صداپیشگی دمی مور حضور دارد، درست پیش از اعدام با مادر واقعیاش دوباره ملاقات میکند، اما مادرش در تلاش برای نجات او به شکلی غمانگیز کشته میشود. وقتی کازیمودو (با صداپیشگی تام هالس) از مرگ او مطلع میشود، فرولو را میکشد، به دنبال جسد اسمرالدا میرود و کنار او میخوابد تا اینکه خودش نیز از دنیا میرود.
Pocahontas (1995) .1
پس از اینکه Beauty and the Beast به اولین فیلم انیمیشنی در تاریخ تبدیل شد که نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم شد، دیزنی مشتاق بود فیلمی بسازد که آن را برنده کند. آنها تمام بهترین استعدادهای خود را برای ساخت Pocahontas گرد آوردند، در حالی که تیم دومشان روی The Lion King کار میکردند تا تماشاگران را سرگرم کنند. به طور خلاصه، The Lion King به عنوان یکی از بهترین فیلمهای دیزنی شناخته میشود، در حالی که Pocahontas یکی از بزرگترین شکستهای آنهاست.
مشکل فیلم این است که آنچه را که باید با دقت و احترام به تاریخ و افراد واقعی بپردازد، به شیوهای غیرصادقانه و تحریف شده به تصویر میکشد. یکی از آشکارترین اشتباهات این است که پوکاهونتاس (با صداپیشگی آیرین بدارد) که در زمان تأسیس Jamestown یازده ساله بود، به طور غیرواقعی پیرتر شده است تا بتواند داستان عاشقانهای با جان اسمیت (با صداپیشگی مل گیبسون) داشته باشد، که در فیلم به شکلی قهرمانانه و سفید شده به تصویر کشیده شده است. همچنین نمیتوان نادیده گرفت که فیلم تلاش میکند هر دو طرف را به اشتباه معرفی کند، در حالی که مهاجران انگلیسی عملاً به سرزمینهایی که به آنها تعلق نداشت، حمله کرده بودند، و تمام شرارتهای انگلیسیها به شخصیت منفی فیلم، جان راتکلیف (با صداپیشگی دیوید اوگدن استایرس) نسبت داده میشود، در حالی که در واقعیت، او نسبت به پوواتانها نسبت به اسمیت خیلی تحمل بیشتری داشت.
کدام پایانبندی دیزنی شما را بیشتر از همه تحت تاثیر قرار داده است؟
پایانبندیهای انیمیشنهای دیزنی معمولاً ویژگیهای خاصی دارند که آنها را از سایر فیلمها متمایز میکند. در بسیاری از فیلمهای کلاسیک دیزنی، پایانبندیها شامل یک داستان عاشقانه هستند که به نتیجه میرسد. شخصیتهای اصلی، معمولاً پس از مواجهه با چالشها و مشکلات فراوان، در پایان به هم میرسند و عشق آنها پیروز میشود.
در بسیاری از فیلمهای دیزنی، شخصیتهای اصلی پس از گذراندن سفرهای سخت و یادگیری درسهای مهم، تغییر میکنند. این تحول شخصیت، که معمولاً با یک پایان خوش و به دست آوردن چیزی ارزشمند همراه است، یکی از ویژگیهای بارز این فیلمهاست. در مجموع، پایانبندیهای دیزنی معمولاً به گونهای طراحی میشوند که احساس خوشایند و رضایت را در تماشاگران ایجاد کرده و آنها را با پیامهای مثبت از فیلم خارج کنند. شما با کدام پایانبندی دیزنی خاطره دارید؟ در کامنت بنویسید.
منبع: Collider
سام صابری و اولین کمپ کویری گیمینگ جهان | ولاگ کویری گیمینگ@samsaberi
پایان واقعی راپونزل پایان خوبی بود، اما پایانای دیگه (مخصوصا اون زیبای خفته ایتالیایی💀💀💀💀💀) واقعا دارک بودن و واقعا خوشحالم که بچه ها با نسخه دیزنی اونا بزرگ شدن
اره واقعا 😂
چطور نویسنده هاشون تونسته بودن همچین چیزهای غمانگیز و وحشتناکی رو توی داستان ها بهکار ببرن ؟! البته شاید کتاب ها مخصوص بزرگتر ها بوده ولی بازم دیزنی صددرصد خیلی بهتر تونسته اونا رو درست کنه . ( خداییش داستان اون زیبای خفته ی ایتالیایی دیگه چی بود )؟!!!!
البته که این نظر من هست و ممکنه که نظر بعضی ها متفاوت باشه . در هر حال از نظر من که داستان های واقعی شون خوب نبود و دیزنی بهتر درستشون کرده .