۱۰ تا از بهترین فیلمها که پروتاگونیست آنها خونآشام است
معمولاً، در فیلمهای سینمایی خونآشام ها را بهعنوان آنتاگونیست به تصویر میکشند، خواه ویلن اصلی باشد یا هیولای دور انداخته شدهای که قهرمان باید با آن مبارزه کند. با این حال بهطور پراکنده، ومپایرها این شانس را پیدا کردند که بهعنوان چیزی پیچیدهتر از یک هیولا و در نقش پروتاگونیست اصلی بدرخشند.
پروتاگونیست اصلی بودن، لزوماً به این معنا نیست که این ومپایر یک قهرمان است، بلکه به او اجازه میدهد تا داستانی را از دیدگاه خود تعریف کند. این موضوع در چندین ژانر فیلم نیز مورد بررسی قرار گرفته است، از فیلمهای انیمیشنی خانوادگی گرفته تا فیلمهای اکشن تاریک و خونین، که همگی به روشهای مختلف به بررسی خونآشام ها میپردازند.
۱۰- Hotel Transylvania
معمولا در آثار سرگرمی خانوادگی، انتظار دیدن خونآشام ها، مومیاییها و گرگینهها را نداریم، اما هتل ترانسیلوانیا نه تنها این کار را انجام داد، بلکه مجموعهای از چهار فیلم را به وجود آورد. فیلم اصلی که توسط گندی تارتاتوفسکی، انیماتور معروف ساخته شد، یک کمدی سریع درباره دراکولا است که یک هتل را به عنوان پناهگاهی برای هیولاها، از جمله بسیاری از هیولاهای معروف Universal و دخترش میویس، اداره میکند.
تصویر آدام سندلر از دراکولا هم مسخره و هم خوشایند است و برای طرفدارانی که با شخصیت او به عنوان پدری بیش از حد محافظت کننده ارتباط برقرار میکنند، جذاب است، به خصوص زمانی که میویس به یک انسان احساس علاقه میکند. اندی سمبرگ و سلنا گومز شیمی بسیار خوبی با دراکولای سندلر دارند و ترکیب شوخ طبعی و بذله گویی آنها، بیشک به موفقیت دنبالههای متعددی کمک کرده است که فیلمهای هیولایی کلاسیک را تحسین و با آنها شوخی میکنند.
۹- Cronos
گیرمو دل تورو قبل از اینکه برای فیلمهای پرفروش فانتزی تاریک خود شناخته شود، اولین بار با کرونوس به عنوان کارگردان ظاهر شد. اگرچه کلمه ومپایر هرگز در فیلم به زبان نیامده، اما با این وجود در نظر گرفته شده است که برداشتی منحصر به فرد از یک خونآشام باشد. یک وسیله عجیب و غریب شبیه به Scarab که به یک انسان، به قیمت تشنگی به خون، زندگی ابدی میبخشد.
کرونوس با ترکیب وحشت کلاسیک با عوامل مدرن آن زمان، تمام عناصر مشخصی را که هنوز در فیلمهای گیرمو دل تورو دیده میشود، دارد. به عنوان مثال، پروتاگونیست اصلی را میتوان هم به عنوان هیرو و هم ویلن دید که ماهیت تراژیک تسلیم شدن به تبدیل شدنش به خونآشام را به نمایش میگذارد.
۸- Underworld
در اواخر دهه ۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰، موجی از فیلمهای هیولاهایی گاتیک شهری، با اشباع رنگهای آبی و سیاه به سینما وارد شد. یکی از آن فیلمها Underworld بود که در آن ومپایرهای چرمی پوش و اسلحهدار، در شهرهای امروزی، به جنگی مخفیانه علیه گروهی از گرگینهها که با عنوان لایکنها شناخته میشدند، میروند.
اگرچه منتقدان نسبت به Underworld مهربان نبودند، اما این فیلم به موفقیت بزرگی در باکس آفیس تبدیل شد و مخاطبان پر و پا قرصی پیدا کرد. موفقیت آن به طراحی کاربردی هیولاها، افسانههای پیچیده خونآشام ها و ویلنهای به یاد ماندنی، به ویژه Victor نسبت داده میشود. سلین که توسط کیت بکینسل به تصویر کشیده شده بود، در حالی که با هم نوعان خود و لایکنها مبارزه میکرد، به عنوان یک شخصیت نمادین ظاهر شد و از تواناییهای ومپایری خود و طیف وسیعی از سلاحهای مخصوص استفاده میکرد.
۷- Underworld: Evolution
اولین فیلم Underworld به عنوان یک مقدمه محکم برای این فرنچایز عمل میکند، در حالی که Underworld: Evolution آن را یک قدم جلوتر میبرد. این فیلم شامل اکشن بیشتر، معرفی عناصر جدید در کنار موارد آشنا و تهدیدهای جدیدی است که خطرات را افزایش می دهند. علاوه بر این، فیلم بر شکل دهی سلین و مایکل به عنوان دو شخصیت اصلی تمرکز دارد که هر دو در سکانسهای اکشن غوطهور هستند.
از آنجایی که Underworld: Evolution به آرامی پس از وقایع فیلم اول شروع میشود، اغلب به عنوان یک تکمیل کننده در نظر گرفته میشود. برخی از طرفداران حتی آن را برتر از فیلم اول میدانند و بخشی از آن مربوط به شخصیت ویلن آن یعنی مارکوس و فرو رفتن در اساطیر خونآشام ها و لایکانها است که برداشتی منحصر به فرد را نشان میدهد که علمی-تخیلی و فانتزی تاریک را در هم میآمیزد.
۶- Daybreakers
Daybreakers اغلب به دلیل پیچ و تاب منحصر به فرد خود برای نشان دادن دنیای پسا آخرالزمانی که در آن ومپایرها زمین را فتح کردند، تحسین میشود، اما با توجه به اینکه انسانها روی زمین کمیاب هستند، از کمبود خون رنج میبرند. طعنه آمیز است که حتی وقتی انسانها موجوداتی جاودانه میشوند، باز هم باید با منابع محدود دست و پنجه نرم کنند.
داستان این فیلم، یک دانشمند خونآشام را دنبال میکند که تلاش میکند بحران خون را حل کند اما در نهایت به یک مقاومت انسانی میپیوندد. فیلم پس از شکست در باکس آفیس به یک جواهر کالت تبدیل شد. بخشی از آن به لطف بازیهای برجسته ایتن هاوک، ویلم دفو، سم نیل و بقیه بازیگران است.
۵- Let The Right One In
فیلم سوئدی ترسناک Let The Right One In به عنوان یک فیلم و مجموعه تلویزیونی آمریکایی بازسازی شده است و تأثیر خود را بر سابژانر خونآشام نشان میدهد. این فیلم، داستان دو کودک را روایت میکند که یکی از آنها، دختری جوان به نام الی، یک ومپایر است که به آرامی از پسری به عنوان یک دوست استقبال میکند.
چیزی که Let The Right One In را بسیار جذاب میکند، معضل اخلاقی است، جایی که مخاطب میخواهد این دوستی غالب شود، به خصوص وقتی الی محافظ اسکار میشود. با این حال، دوستی با یک خونآشام به معنای خونریزی زیاد است و این زندگی اسکار را برای همیشه تغییر میدهد که هم خوبیها و هم بدیهای آن نشان داده میشود و این فیلم را تبدیل به یک فیلم ومپایری تامل برانگیزتر از حد انتظار میکند.
۴- Interview With The Vampire
مصاحبه با خون آشام که بر اساس رمانی از آن رایس به همین نام ساخته شده، به سرعت تبدیل به یک موفقیت شد، زیرا نوع متفاوتی از داستان خونآشام را روایت میکرد. این فیلم، یک قرن از زندگی لویی دو پونت دو لاک (براد پیت) را نشان میدهد. هیچ قهرمانی در داستان به خودی خود وجود ندارد که این به نشان دادن زندگی جاودانه تاریک و غمانگیز یک ومپایر کمک میکند.
حتی با وجود اینکه ممکن است پروتاگونیست اصلی، شخصیت بهتری نسبت به سایر ومپایرها باشد، او همچنان یک ضدقهرمان دارای عیب و ایراد است. مصاحبه با خون آشام نشان میدهد که جاودانگی آسان نیست، به خصوص اگر ومپایرها پیر نشوند، مانند کلودیا که در نوجوانی تبدیل به خونآشام شد. همچنین نشان میدهد که یک نفر چقدر میتواند شیطانی باشد، مانند با لستات معروف که تام کروز نقش او را بازی میکند و محدوده هنر خود را به عنوان یک بازیگر نشان میدهد.
۳- Blade
امروزه فیلمهای سوپرهیرویی در دنیای سینمایی مارول، رایج هستند، اما بدون بلید این اتفاق ممکن نبود. آنها از یک سوپرهیرو در سطح C استفاده کردند و او را از هر نظر تغییر دادند تا به یک خونآشام شیک و مدرن تبدیل شود. این همچنین آغاز ژانر اکشن فانتزی شهری بود که بعدها موجب ساخت فیلمهایی مانند Underworld شد، زیرا بلید موفقیت بزرگی بود که بسیاری از بلاک باسترها سعی در تکرار آن داشتند.
به لطف وسلی اسنایپس که نه تنها این شخصیت را به خوبی اجرا میکند، بلکه مهارتهای هنرهای رزمی خود را برای صحنههای مبارزه نیز به ارمغان میآورد، این سوپرهیرو از بسیاری جهات مورد تحسین قرار گرفته است. این فیلم تاریک، خونین، ترسناک و بر خلاف همه فیلمهای سوپرهیرویی یا ومپایری در آن زمان بود که به یک فرنچایز تبدیل شد و به ساخت فیلمهای دیگر مارول مانند مردان ایکس و اسپایدرمن کمک کرد.
۲- Dracula Untold
زمانی که Universal Monsters در تلاش برای ایجاد یک جهان سینمایی مشترک به همان سبک مارول بودند، اولین تلاش آنها فیلم ناگفتههای دراکولا بود. در این فیلم، لوک ایوانز به جای یک ویلن، پادشاهی است که با کمال میل نفرین یک خونآشام قدرتمند را میپذیرد تا از مردم و خانواده خود در برابر نیروهای مهاجم محافظت کند.
در طول سالها، ناگفتههای دراکولا طرفداران زیادی را جمع کرده است که از فیلم به خاطر بازی لوک ایوانز در نقش ولاد و سکانسهای اکشن حماسیاش که کاملاً شبیه به یک بازی Castlevania است، قدردانی میکنند. با کنترل ارتشی از خفاشها، قدرت فوقالعاده، سرعت، حواس قوی و غیره، این نزدیکترین چیز به یک سوپرهیرو بود که طرفداران دراکولا تا به حال تجربه کردهاند و این سوال را ایجاد میکند که اگر این فیلم در گیشه شکست نمیخورد، جهان سینمایی اکنون چگونه بود.
۱- Blade 2
با تغییر کارگردان از استفن نورینگتون به گیرمو دل تورو، بلید ۲ میتوانست همان چیزی را که قبلاً کار به موفقیت رسیده بود، تکرار کند، اما در عوض، داستان کاملاً متفاوتی را ارائه میکند. بلید باید با خونآشامهایی که معمولاً شکارشان میکند متحد شود تا با گونه جدیدی از هیولاهای شب گرد، معروف به Reapers و رهبر آنها جرد نومک مبارزه کند. بازگشت وسلی اسنایپس، بیشتر از قبل جایگاه او را به عنوان نسخه قطعی این شخصیت تثبیت کرد.
طرفداران معمولاً بلید ۲ را به خاطر همتراز بودن یا گاهی برتر بودن از فیلم اول به خاطر سکانسهای مبارزه بزرگترش تحسین میکنند که در عین حفظ سبک خونین و خشونت فیلم اول، فانتزیهای کمیکبوک را هم ارائه میدهد. گیرمو دل تورو بار دیگر میدرخشد و خود را به عنوان یک کارگردان سوپرهیرویی قوی ثابت میکند، به همین دلیل او پس از این، به کارگردانی فیلم پسر جهنمی پرداخت.
نظر شما در مورد شخصیتهای این لیست چیست؟ اگر شخص مورد علاقه شما در لیست حضور ندارد، لطفا آن را از طریق کامنت با ما در میان بگذارید.
منبع: Gamerant
سام صابری و فیفا در دل کویر – قسمت سوم
نظرات