رتبهبندی ۱۰ فیلم برتر که در یک روز اتفاق میافتند
هیچ چارچوب زمانی مشخصی برای کامل بودن یک داستان وجود ندارد. بزرگترین فیلمهای تاریخ از نظر مدتزمان نمایش و همچنین بازه زمانی روایتشان بسیار متنوعاند: برخی در طول چند روز، برخی در چند ماه یا حتی چند سال رخ میدهند. کارگردان تلاش میکند تا داستان را در بازهای روایت کند که طبیعی به نظر برسد، و همین مسئله باعث میشود یک درام که طی یک آخر هفته روایت میشود، کاملاً متفاوت از درامی باشد که در طول سالها گسترش مییابد. البته، این تفاوت به معنای برتری یکی بر دیگری نیست، بلکه تنها باعث میشود فیلمهایی که در مدت کوتاهتری اتفاق میافتند، کمی نامتعارفتر و غیرمعمولتر به نظر برسند.
در این میان، فیلمهایی وجود دارند که تمام اتفاقاتشان در یک روز یا کمتر رخ میدهد. اگرچه این نوع روایت چندان رایج نیست، اما از مدتها پیش در سینما حضور داشته و در ژانرهای مختلف جای میگیرد. یکی از اولین فیلمهای زامبی تاریخ، شب مردگان زنده (Night of the Living Dead)، نمونهای از این نوع فیلمهاست. همینطور میتوان به آثار کلاسیکی همچون گرافیتی آمریکایی (American Graffiti) در دهه ۷۰ و باشگاه صبحانه (The Breakfast Club) در دهه ۸۰ اشاره کرد. در سالهای اخیر نیز فیلمهایی مانند سوپربد (Superbad)، منو (The Menu) و بادیز بادیز بادیز (Bodies Bodies Bodies) نمونههای موفقی در این سبک بودهاند.
Ferris Bueller’s Day Off (1986) .10
این فیلم تا سالها پس از اکران، به عنوان یک مرجع فرهنگی باقی ماند و حتی فیلمهایی مانند Deadpool نیز به آن ادای احترام کردند
فریس بیولر (با بازی متیو برادریک) دانشآموزی است که میخواهد یک روز را از مدرسه فرار کند. اما برای عملی کردن این نقشه، باید والدینش را متقاعد کند که بیمار است. او نهتنها خودش را از مدرسه غیبت میدهد، بلکه بهترین دوستش (با بازی آلن راک) و دوستدخترش (میا سارا) را هم در این ماجراجویی به همراه میکشد. این سه نفر روزی رویایی را در شهر شیکاگو میگذرانند؛ از تماشای یک مسابقه بیسبال گرفته تا ناهار در یک رستوران لوکس، شرکت در یک رژه خیابانی و کلی ماجراجویی دیگر. در این میان، مدیر مدرسه که مشکوک شده، تمام روز را صرف تلاش برای افشای دروغ فریس میکند.
تعطیلات فریس بیولر که در سال ۱۹۸۶ اکران شد، یکی از ماندگارترین کمدیهای دهه ۸۰ میلادی است که کل اتفاقات آن در طول یک روز درسی رخ میدهد (هرچند که گاهی واقعگرایانه به نظر نمیرسد!). این فیلم به کارگردانی جان هیوز، نهتنها یکی از آثار محبوب نوجوانان آن دوران بود، بلکه همچنان در فرهنگ عامه حضور دارد. جالب است بدانید که ددپول، یکی از پرفروشترین فیلمهای ابرقهرمانی دهه ۲۰۱۰، در صحنه پس از تیتراژ خود به این فیلم ادای احترام میکند. اما شاید مهمترین دلیل محبوبیت ماندگار این فیلم، پیام الهامبخش آن باشد که هنوز هم میان طرفداران نقل میشود: «زندگی خیلی سریع میگذرد. اگر گاهی نایستید و به اطرافتان نگاه نکنید، ممکن است آن را از دست بدهید.»
Reality (2023) .9
فیلم بر اساس یک واقعه واقعی ساخته شده است
فیلم Reality اقتباسی از نمایشنامه Is This a Room اثر تینا ساتر است که خود بر اساس متن واقعی بازجویی FBI از ریالیتی وینر ساخته شده است. این فیلم، که سیدنی سویینی در آن نقشآفرینی درخشانی دارد، گفتوگوهای بازجویی را مستقیماً از واقعیت به پرده سینما آورده و همین ویژگی آن را به اثری منحصربهفرد تبدیل کرده است. نکته جالب اینجاست که کل فیلم تنها به بازجویی و مکالمات بین مأموران و ریالیتی محدود میشود. وینر، که اسناد محرمانهای درباره دخالت روسیه در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۶ آمریکا را به یک نشریه آنلاین افشا کرده بود، به طولانیترین حکم زندان در تاریخ آمریکا برای درز اطلاعات دولتی محکوم شد. با این حال، حتی کسانی که از سرنوشت او مطلع هستند، هنگام تماشای فیلم غرق در داستان میشوند.
این فیلم فضایی دلهرهآور و پرتنش دارد که بهخوبی ذهنیت یک افشاگر را به تصویر میکشد. نکته جالب دیگر این است که دیالوگهایی که در متن بازجویی اصلی سانسور شده بودند، در فیلم نیز به همان شکل حذف شدهاند، که باعث میشود فضای اثر هم سوررئال (فراواقعی) و هم مستندگونه به نظر برسد. Reality نهتنها به پرسشهایی درباره شفافیت دولت و نقش رسانهها دامن میزند، بلکه به لطف بازی فوقالعاده سویینی، یکی از قویترین آثار کارنامه او محسوب میشود.
My Dinner with Andre (1981) .8
این فیلم بهطور عمده در یک مکان محدود و در قالب گفتگویی طولانی بین دو شخصیت ساخته شده است که بهعنوان یکی از نمونههای برجستهی سینمای فکری و تجربی شناخته میشود
راوی فیلم My Dinner with Andre (با بازی والاس شاون) سالهاست که از دیدار با یکی از دوستان قدیمیاش، آندره (آندره گرگوری)، طفره میرود. اما حالا آنها قرار است در یک رستوران در منهتن شام بخورند، و چه گفتوگویی در پیش دارند! آندره از سفرهای عجیبوغریبش میگوید؛ از داشتن یک گروه بداههپردازی در جنگلهای لهستان گرفته تا تجربهای خاص در صحرای ساهارا و شبی پرهیجان در لانگ آیلند. این داستانها برای مدتی ادامه پیدا میکنند، اما ناگهان گفتوگو تغییر مسیر میدهد.
بحث آنها به موضوعی عمیقتر کشیده میشود: چگونه میتوان از زندگی ارزش گرفت؟ از مفهوم نقشآفرینی در زندگی روزمره (مشابه بازیگری روی صحنه) گرفته تا خطرات یک زندگی بیش از حد آرام و بیچالش. در دنیایی که امروزه بسیاری از مردم در برقراری گفتوگوهای سازنده و پذیرش اختلاف نظر مشکل دارند، شام من با آندره بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد. این فیلم نمونهای از یک گفتوگوی واقعی و پربار است؛ مکالمهای که ممکن است نامرتب و پرشور باشد، اما همیشه محترمانه و اندیشمندانه باقی میماند و حتی پس از پایان یافتن، ذهن مخاطب را درگیر میکند. در نهایت، موسیقی در سکانس پایانی بهخوبی این اثر خاص و منحصربهفرد را تکمیل میکند.
این فیلم با وجود آنکه تقریباً فقط شامل یک مکالمه طولانی بر سر میز شام است، به یکی از ماندگارترین آثار سینمای مستقل تبدیل شده و هنوز هم بهعنوان مرجعی برای فیلمهایی که بر قدرت گفتوگو و تفکر فلسفی متکی هستند، مورد ستایش قرار میگیرد.
Cléo from 5 to 7 (1962) .7
این فیلم یکی از آثار مهم موج نوی فرانسه است
فیلم Cléo from 5 to 7 با یک فالگیری تاروت تکاندهنده آغاز میشود؛ دوربین به شکلی ثابت روی کارتها و دستان دو شخصیت تمرکز میکند. فالگیر به خوانندهی مشهور، کلئو (با بازی کورین مارچاند)، که چند روزی است احتمال ابتلا به سرطان معده را در ذهن دارد، میگوید: «تو محکوم شدهای.» با این پیشگویی ناگوار، فیلم وارد دو ساعت از زندگی کلئو میشود، زمانی که او در خیابانهای پاریس پرسه میزند و منتظر نتایج آزمایشهای پزشکی خود است. ساختار فیلم بهشدت منظم است؛ هر فصل دقیقاً نشان میدهد که چند دقیقه از داستان را در بر میگیرد، که آن را به یکی از منسجمترین فیلمهای تاریخ سینما تبدیل میکند.
فیلم پر از لحظات بهیادماندنی است. در یک صحنه، دستیار خرافاتی کلئو میگوید که روز سهشنبه نمیتواند چیزی نو بپوشد یا حتی لمس کند. اما شاید مهمترین لحظه فیلم جایی باشد که کلئو در میانهی داستان کلاهگیس خود را برمیدارد و لباس مشکی میپوشد—نشانهای از دگرگونی درونی او. او سپس به یک کافه میرود و در سکوت قطعاتی از مکالمات دیگران را میشنود، انگار که در حال کشف دنیایی تازه است.
کمتر فیلمی به این اندازه موفق شده است که بیننده را عمیقاً در ذهن یک شخصیت فرو ببرد. این اثر برجستهی آنیس واردا نهتنها یکی از مهمترین فیلمهای موج نوی فرانسه است، بلکه نمونهای درخشان از سینمایی است که به تصویر درونیات شخصیتها از طریق لحظات روزمره و واقعگرایانه میپردازد.
High Noon (1952) .6
فیلم به شدت از سوی منتقدان مورد ستایش قرار گرفت و بعدها بهعنوان یک نقد پنهانی بر سیاستهای جنگ سرد و ترس از تهدیدات خارجی تعبیر شد
در فیلم High Noon، گری کوپر در نقش یک کلانتر کهنهکار به نام ویل کین بازی میکند که قصد دارد همراه با همسر تازهاش (با بازی گریس کلی) شهر را ترک کند. اما درست در روز عروسیشان، خبری هولناک همهچیز را تغییر میدهد: فرانک میلر (یان مکدونالد)، یاغی ترسناکی که سالها پیش توسط کین روانه زندان شده بود، اکنون آزاد شده و تا ساعاتی دیگر، با قطاری که دقیقاً در نیمروز وارد ایستگاه میشود، به شهر بازمیگردد. کین میداند که میلر آمده تا انتقام بگیرد و او را (و شاید دیگران را) بکشد. درحالیکه گروه میلر در ایستگاه قطار منتظرند، کین باید بین دو راهی سرنوشتساز تصمیم بگیرد: فرار از شهر همراه با همسرش یا ایستادن و دفاع از شهری که سالها محافظ آن بوده است.
او راه دوم را انتخاب میکند، اما این انتخاب بهایی سنگین دارد. او نمیتواند بهتنهایی در برابر میلر و افرادش بایستد، اما وقتی از مردم شهر طلب کمک میکند، ناامید میشود؛ چرا که تقریباً همه از روی ترس یا بیتفاوتی از او روی برمیگردانند. تنها چند نفر حاضر به کمکاند، اما هیچکدام برای این نبرد مناسب نیستند.
با وجود اینکه تمام اتفاقات فیلم در زمانی کوتاه رخ میدهد، ماجرای نیمروز حتی بیش از نیمقرن پس از اکرانش، همچنان تلخی و تأثیر خود را حفظ کرده است. این فیلم در زمان انتشارش بحثبرانگیز بود و تفاسیر مختلفی از آن ارائه شده است. برخی آن را تمثیلی از سیاستهای مککارتیسم و خیانت دوستان در دوران شکار کمونیستها میدانند، درحالیکه دیگران آن را نقدی بر مسئولیتپذیری و شرافت فردی میبینند. با این حال، بیتردید این اثر را میتوان یکی از بهترین و مهمترین وسترنهای تجدیدنظرطلبانهی تاریخ سینما دانست.
نکته جالب اینجاست که رییسجمهور وقت آمریکا، دوایت آیزنهاور، عاشق این فیلم بود، اما جان وین (بازیگر مشهور وسترن) از آن متنفر بود و آن را غیروسترن میدانست!
Who’s Afraid of Virginia Woolf? (1966) .5
فیلم یک اقتباس سینمایی از نمایشنامهای به همین نام است که یکی از پرتنشترین زوجهای تاریخ سینما را در خود جای داده است
?Who’s Afraid of Virginia Woolf یکی از مشهورترین اقتباسهای تاریخ سینما از صحنهی تئاتر است؛ داستانی دربارهی یک ازدواج درهمشکسته و بازیهای روانی بیرحمانه. فیلم حول محور جرج (با بازی ریچارد برتون)، یک استاد تاریخ در کالجی در نیو انگلند، و مارتا (با بازی الیزابت تیلور)، دختر رئیس دانشگاه، میچرخد. پس از بازگشت از یک مهمانی شبانه، آنها دو مهمان جوان (با بازی جورج سیگال و سندی دنیس) را به خانه دعوت میکنند. اما این ملاقات بهسرعت از یک مهمانی دوستانه به یک میدان نبرد زناشویی تبدیل میشود، جایی که مهمانان کمکم از شدت تنش و خشونت کلامی میان میزبانانشان دچار وحشت میشوند.
این فیلم که بهخاطر دیالوگهای تندوتیز، جدلهای کلامی، و مصرف مداوم الکل مشهور است، یک مطالعهی شخصیت شگفتانگیز از یک ازدواج ناکارآمد ارائه میدهد. برخلاف بسیاری از فیلمهای این فهرست که در طول روز اتفاق میافتند، این داستان کاملاً در دل شب رخ میدهد، جایی که اسرار، تراژدیها و زخمهای پنهان یک زندگی مشترک آشکار میشوند.
فیلم در زمان اکران خود جنجالی شد؛ زبان تند و محتوای آن چنان جسورانه و بیپرده بود که به تغییر سیستم درجهبندی فیلمها در آمریکا کمک کرد. این شاهکار سینمایی با ۱۳ نامزدی اسکار، موفق به کسب ۵ جایزه آکادمی شد، از جمله بهترین بازیگر زن (تیلور)، بهترین بازیگر مکمل زن (دنیس) و بهترین فیلمبرداری سیاهوسفید.
الیزابت تیلور برای بازی در این فیلم کاملاً ظاهر خود را تغییر داد؛ او که در اوج زیبایی و شهرت بود، برای همخوانی بیشتر با شخصیت مارتا، وزن اضافه کرد و با گریمی پیرتر و خستهتر از همیشه جلوی دوربین رفت. نتیجه؟ یکی از بهترین نقشآفرینیهای تاریخ سینما و دومین جایزه اسکار او.
Dog Day Afternoon (1975) .4
فیلم بر اساس داستان واقعی یک سرقت بانک به نام جان ویتوویچ ساخته شده است که بعداً در دادگاه معروف شد
Dog Day Afternoon داستان یک سرقت بانک که به یک گروگانگیری پیچیده تبدیل میشود را روایت میکند. این فیلم بر اساس ماجرای واقعی جان ویتوویچ ساخته شده است؛ مردی که همراه با همدستانش قصد دارد بانکی در بروکلین را سرقت کند، اما نقشهشان بهطرز فاجعهباری بههم میریزد و آنها مجبور میشوند کارمندان بانک را گروگان بگیرند تا با پلیس مذاکره کنند.
آل پاچینو در یکی از بهیادماندنیترین نقشآفرینیهایش، دزدی را بازی میکند که برای تأمین هزینهی عمل تغییر جنسیت معشوقش این سرقت را انجام داده است. اما خیلی زود، این ماجرا به یک رویداد رسانهای بزرگ تبدیل میشود. مردم زیادی بیرون از بانک تجمع میکنند و جالب اینجاست که بسیاری از آنها بهجای حمایت از پلیس، طرف سارقین را میگیرند. یکی از ماندگارترین لحظات فیلم، زمانی است که شخصیت پاچینو فریاد معروف «آتیکا! آتیکا!» را سر میدهد، که اشارهای است به شورش خونین زندان آتیکا در سال ۱۹۷۱ و سوءرفتار پلیس با زندانیان.
مذاکرات در طول یک روز کامل ادامه پیدا میکنند، و فیلم هوشمندانه نشان میدهد که چگونه نگاه گروگانها نسبت به گروگانگیران تغییر میکند. فیلم نامزد ۶ جایزه اسکار شد و جایزه بهترین فیلمنامه اورجینال را از آن خود کرد. کارگردان فیلم، سیدنی لومت، با سبک مستندگونهی خود به فیلم حسی واقعگرایانه بخشیده و آل پاچینو یکی از برترین اجراهای دوران طلاییاش در دهه ۷۰ را ارائه میدهد.
صحنههای فیلم بدون موسیقی متن ساخته شدهاند، تا فضای واقعی و پرتنش گروگانگیری بهطور کامل حفظ شود. این تصمیم جسورانه باعث شد که فیلم حسی زنده و نفسگیر داشته باشد، گویی بیننده درون خود ماجرا حضور دارد.
۳. 12Angry Men (1957)
فیلم تنها در یک اتاق کوچک فیلمبرداری شده است
۱۲ مرد خشمگین، اولین تجربه کارگردانی سیدنی لومت، شاهکاری است که بسیاری از فیلمسازان حتی در اوج دوران حرفهای خود نمیتوانند به آن دست یابند. این فیلم تماماً در یک اتاق هیئت منصفه میگذرد و دربارهی یک شور هیجانانگیز برای رسیدن به عدالت است. در ابتدا، اکثر اعضای هیئت منصفه بر این باورند که متهم مجرم است، و برخی از آنها تنها میخواهند زودتر رأی داده و به کارهای شخصیشان برسند. اما همانطور که بحث ادامه پیدا میکند، تردیدها و تناقضهای موجود در پرونده آشکار میشوند و حکمی که در ابتدا واضح به نظر میرسید، حالا دیگر چندان قطعی نیست.
این فیلم یکی از بهترین آثاری است که تقریباً بهطور کامل در یک مکان محدود روایت میشود. در طول داستان، نهتنها نقصهای سیستم قضایی را به چالش میکشد، بلکه نشان میدهد چگونه پیشداوریهای شخصی و تجربیات فردی میتوانند بر تصمیمگیری دربارهی سرنوشت دیگران تأثیر بگذارند. حتی اگر یک وکیل مدافع ناکارآمد باشد، ۱۲ مرد خشمگین این امید را میدهد که بحث و تفکر منطقی هنوز هم میتواند حقیقت را آشکار کند.
فیلم به شکلی هوشمندانه ساخته شده است؛ هرچه تنش در داستان بیشتر میشود، قاببندیهای دوربین بستهتر و کلوزآپها بیشتر میشوند، تا حس خفقان و فشار روانی فضای اتاق را به بیننده منتقل کند. فیلم بدون حتی یک صحنه اکشن، نفسگیر و هیجانانگیز باقی میماند—و این قدرت واقعی سینماست.
Do the Right Thing (1989) .2
این فیلم به شکلی بیرحمانه به مسائل نژادی و اجتماعی پرداخته و در همان زمان، سبک زندگی شهری بروکلین را با جزییات واقعی به نمایش میگذارد
اسپایک لی در Do the Right Thing به شکلی صریح اما همدلانه به تنشهای نژادی میپردازد و روایتی یکروزه از زندگی مردم یک محلهی بروکلین در اواخر دهه ۱۹۸۰ را ارائه میدهد. خود لی در نقش یک پیک کار میکند که برای یک پیتزافروشی متعلق به یک ایتالیایی-آمریکایی میانسال (دنی آیلو) و پسر نژادپرستش (جان تورتورو) کار میکند. در این محله، شخصیتهای متنوع و بهیادماندنی زیادی حضور دارند: سه مرد که تمام روز بیرون از مغازه مینشینند و صحبت میکنند، مردی که همیشه با یک بومباکس در خیابان راه میرود (بیل نان)، و دیگر شخصیتهایی که همگی بخشی از این پازل شهری پرجنبوجوش هستند.
با وجود اینکه فیلم فقط نامزد دو جایزه اسکار شد (بهترین بازیگر مکمل مرد برای آیلو و بهترین فیلمنامه اورجینال)، بسیاری معتقدند که این فیلم شایستهی نامزدیهای بیشتری از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی بود. کار درست را بکن فیلمی است که بهطرز هوشمندانهای میان طنز و تراژدی حرکت میکند و مجموعهای از دیدگاهها را ارائه میدهد تا بیننده ماهیت تعصب و تأثیر آن بر جامعه را درک کند.
تمام اتفاقات فیلم در یک روز بسیار گرم تابستانی رخ میدهند، جایی که گرمای هوا نمادی از تنشهای در حال فوران است. فیلم با اجرای برنامهی یک دیجی رادیویی آغاز میشود و در همان نقطه هم به پایان میرسد، اما در این بازهی ۲۴ ساعته، لی موفق میشود تصویری زنده از زندگی شهری و روابط پیچیدهی آن را خلق کند.
در سکانس آغازین، رزی پرز با آهنگ Fight the Power از گروه Public Enemy در پسزمینه رقص پرتنشی اجرا میکند—یک شروع قدرتمند که در لحظات پایانی فیلم نیز معنا و اهمیت عمیقتری پیدا میکند.
Dr. Strangelove (Or How I Stopped Worrying and Learned to Love the Bomb) (1964) .1
یکی از نکات جالب این فیلم، بازی سهگانه پیتر سلرز است که در سه نقش کاملاً متفاوت به ایفای نقش میپردازد
استنلی کوبریک قبل از اینکه داستان هزارسالهاش درباره انسانیت را تعریف کند، یکی از خیرهکنندهترین کمدیهای سیاسی تاریخ سینما را ساخت: دکتر استرنجلاو. این فیلم دربارهی یک ژنرال آمریکایی پارانویید به نام اسکات است که بدون اجازهی رئیسجمهور، دستور حمله هستهای به یک پایگاه شوروی را صادر میکند. تنها مشکلی که باقی میماند این است که فقط او کدهایی را میداند که میتواند دستور حمله را لغو کند. این مسئله مفهوم ارتباطات را به یکی از مهمترین مضامین فیلم تبدیل میکند.
با این که موضوع بسیار جدی است، دکتر استرنجلاو به یک کمدی تاریک با ریتم تند و هیجانانگیز تبدیل میشود که در آن تلاش میشود جلوی یک ویرانی هستهای گرفته شود. ترسناک است که چطور این فیلم هنوز هم به شدت مرتبط با مسائل روز است، با اینکه جنگ سرد به پایان رسیده است. اما از آنجایی که این داستان بهطرز بینظیری روایت شده، همچنان یک سفر سرگرمکننده و جذاب از ابتدا تا انتها است.
این فیلم سه نقش برجسته از پیتر سلرز را به نمایش میگذارد، که یکی از بهترین اجراهای دوران حرفهایاش را در نقشهای مختلف به نمایش میگذارد. همچنین، جورج سی. اسکات با بازی کمدی در نقش ژنرال، یکی از بهترین اجرایهای او در تاریخ سینماست.
فیلم بهخوبی و با ذکاوت از زبانهای رسمی، نظامی و دیپلماتیک برای ایجاد یک طنز بیپایان و خندهدار استفاده میکند، در حالی که در پسزمینه، خطر نابودی کامل انسانیت همچنان باقی است.
شما کدام فیلم را که در یک روز اتفاق میافتد دوست دارید؟
فیلمهایی که در یک روز اتفاق میافتند، معمولاً ویژگیهای خاصی دارند که آنها را از سایر فیلمها متمایز میکند:
این ویژگیها کمک میکنند که فیلمهای یکروزه همچنان جذاب و گیرا باقی بمانند و در عین حالی که زمان کمی دارند، بتوانند پیام یا داستان عمیقی را منتقل کنند. پیشنهاد شما چیست؟ در کامنت بنویسید.
منبع: Collider
سام صابری و فیفا در دل کویر – قسمت سوم @samsaberi
نظرات