رتبهبندی ۱۰ تا از عجیبترین آثار استودیو جیبلی
فیلمهای استودیو جیبلی (Studio Ghibli) با عجیبوغریب بودن بیگانه نیستند. بسیاری از آثار این استودیو در ژانر فانتزی جای میگیرند، مانند قلعه متحرک هاول (Howl’s Moving Castle) یا شهر اشباح (Spirited Away) . اما گاهی این فیلمها مرزهای عجیب بودن را پشت سر میگذارند—عناصری که بدون توضیح رها شدهاند، انتخابهای زیباییشناختی که کاملاً نامتعارف به نظر میرسند، یا المانهای خلاقانهای که گویی از دل یک رؤیای تبآلود بیرون آمدهاند.
با این حال، همین عناصر در کنار یکدیگر ترکیب میشوند و داستانهایی مسحورکننده و نمادین خلق میکنند، هرچند نمیتوان از میزان عجیب بودن آنها چشمپوشی کرد. از دگردیسی پونیو از یک ماهی قرمز به دختربچه در پونیو (Ponyo) گرفته تا سفر سوررئالی که ماهیتو در پسر و مرغ ماهیخوار (The Boy and the Heron) به برج اسرارآمیزش انجام میدهد، این فیلمهای استودیو جیبلی در دنیای شگفتانگیز و عجیب خود غرق میشوند. حال میخواهیم مروری کنیم بر ۱۰ تا از عجیبترین آثار استودیو جیبلی که بیپرواتر از بقیه در دنیای شگفتانگیز نو پرسه میزنند.
Nausicaa of the Valley of the Wind .10
در Nausicaa of the Valley of the Wind شاهد ماجراجویی شاهزادهای به نام نائوشیکا هستیم که در سرزمینی آرام و سرسبز در همسایگی جنگل سمی زندگی میکند. اما این آرامش با سقوط یک کشتی از امپراتوری تولمکیا به خطر میافتد. آخرین نفسهای لاستل، شاهزاده گروگان گرفته شده از پجیت، با التماسی به نائوشیکا همراه است: او باید جنین جنگجوی غولآسا را که همراه کشتی است نابود کند—موجودات هیولاواری که حدود هزار سال پیش تمدن بشری را به نابودی کشاندند. اما با گرفتار شدن دره باد در میان قدرتطلبی نظامی تولمکیا و مبارزان آزادیخواه پجیت، نائوشیکا تصمیم میگیرد که برای نجات مردمش وارد عمل شود.
عجایب و شگفتیها در این اثر اولیه هایائو میازاکی در استودیو جیبلی موج میزند. جنگل سمی با جهشهای بیولوژیکی عجیب، محیط اطرافش را دگرگون کرده و موجوداتی غولپیکر همچون Ohm – سوسکهای عظیمالجثهای با رفتار اجتماعی پیچیده – در داستان نقش کلیدی دارند. جنگجویان غولآسا نیز نمونهای از تلفیق حیات ارگانیک و ماشینآلات هستند، اما در صورت استفاده بیش از حد از قدرتشان، به تودهای از ماده آلی حلشده تبدیل میشوند.
نائوشیکا از دره باد در سال ۱۹۸۴ اکران شد، پیش از تأسیس رسمی استودیو جیبلی، اما اغلب بهعنوان اثری جیبلیوار در نظر گرفته میشود، چراکه موفقیت آن زمینهساز شکلگیری استودیو شد. همچنین داستان آن از مانگایی به همین نام اقتباس شده که خود میازاکی آن را نوشته و طراحی کرده است. فضای این اثر بهشدت تحت تأثیر نگرانیهای زیستمحیطی میازاکی است و شباهتهایی به فاجعه اتمی هیروشیما و ناگاساکی و حادثه میناماتا (آلودگی جیوه در ژاپن) دارد.
طراحی جنگجویان غولآسا از سربازان باستانی در اسطورهها و همچنین آثار علمیتخیلی الهام گرفته شده است، بهطوری که ظاهر آنها شباهتهایی به غولهای مکانیکی در افسانههای ژاپنی و رباتهای پسا-آخرالزمانی دارد. این ترکیب خاص از طبیعت و فناوری، از ویژگیهای بارز جهانسازی میازاکی است که در دیگر آثار او در استودیو جیبلی هم دیده میشود.
The Secret World of Arrietty .9
پس از اینکه شو، پسری جوان که از بیماری قلبیِ جدی رنج میبرد، برای آماده شدن جهت یک جراحی خطرناک اما نجاتبخش به خانه مادربزرگ مادریاش نقل مکان میکند، با آریتی، یکی از ریزقامتان (Borrowers)، روبهرو میشود. آریتی و خانوادهاش، که تنها چند سانتیمتر قد دارند، در دیوارها و کف خانه زندگی میکنند و برای بقا، اشیای کوچکی را که گم شدنشان به چشم نمیآید – مانند یک حبه قند یا یک برگ دستمال کاغذی – قرض میگیرند. دنیایی که در آن زندگی میکنند، یکی از خطرناکترین جهانهای استودیو جیبلی به شمار میآید. اگرچه قرار نبود هرگز یکدیگر را ملاقات کنند، اما شو و آریتی پیوندی عمیق و صمیمانه شکل میدهند؛ رابطهای کوتاه اما تأثیرگذار که به هر دو شجاعت و قدرت میبخشد.
دنیای مخفی آریتی (۲۰۱۰)، که بر اساس رمان وامگیرندگان نوشته مری نورتون ساخته شده، از همان ابتدا با ایدهای بدیع و جذاب بیننده را مجذوب میکند. دنیای کوچک ریزقامتان با دیدگاهی متفاوت به اشیای روزمره پرداخته و آنها را به روشهایی غیرمنتظره و جالب به کار میگیرد. آریتی از یک گیره لباس بهعنوان کش مو استفاده میکند و با سوزن تهگرد همچون شمشیری برای مقابله با سوسکها میجنگد، که نشان از نگاه خلاقانه فیلم دارد. این سبک طراحی یادآور دیگر آثار جیبلی، مانند دنیای پونیو و شهر اشباح است، که در آنها نیز استفاده هوشمندانه از اشیای روزمره و ترکیب دنیای واقعی با فانتزی، روایتی منحصربهفرد خلق میکند.
دنیای مخفی آریتی اولین فیلم استودیو جیبلی بود که هایائو میازاکی شخصاً کارگردانی آن را بر عهده نداشت. در عوض، هیروماسا یونهبایاشی، که در آن زمان جوانترین کارگردان جیبلی محسوب میشد، هدایت پروژه را بر عهده گرفت. بااینحال، میازاکی در نگارش فیلمنامه و تهیهکنندگی نقش داشت و الهامهای خاص او را در داستان و طراحیها میتوان مشاهده کرد.
برخلاف بسیاری از فیلمهای جیبلی که بر ماجراجوییهای پرحادثه تمرکز دارند، دنیای مخفی آریتی بهجای هیجانهای پرسرعت، بیشتر بر احساسات لطیف، زیبایی طبیعت، و مواجهه دو جهان متفاوت تأکید دارد. تم ناپدید شدن فرهنگها و جوامع کوچک که در دیگر آثار جیبلی مانند شاهزاده مونونوکه و باد برمیخیزد دیده میشود، در این فیلم نیز به چشم میخورد؛ زیرا آریتی و خانوادهاش ناچارند برای بقا، خانهای جدید پیدا کنند، همانطور که بسیاری از جوامع کوچک در دنیای واقعی با خطر نابودی روبهرو هستند.
Howl’s Moving Castle .8
در Howl’s Moving Castle سوفی، دختری کلاهدوز، توسط جادوگر بیابان طلسم شده و به پیرزنی سالخورده و ناتوان تبدیل میشود. برای یافتن جادوگری که این طلسم را بشکند، او خود را به بیابانهای نفرینشده میرساند و در این مسیر، بهطور تصادفی سر از قلعه متحرک هاول درمیآورد. پس از ورود به این قلعه عجیبوغریب، سوفی در آنجا خانهای تازه مییابد، کاری از هاولِ خودشیفته دستوپا میکند و حتی با کالسيفر، دیو آتشین قلعه، پیمانی میبندد: اگر بتواند طلسمی را که هاول و کالسيفر را به هم مرتبط کرده بشکند، کالسيفر نیز قول میدهد که طلسم سوفی را از بین ببرد. اما حل این معما و پی بردن به پیوند پنهان بین هاول و کالسيفر، چالش بزرگی برای سوفی خواهد بود.
قلعه متحرک هاول سرشار از عناصر غیرمتعارف است که ماجراجویی سوفی را به تجربهای سوررئال تبدیل میکنند. در این دنیا، جادوگران بخشی جداییناپذیر از جامعه هستند و دولتها از آنها برای جنگهای جادویی استفاده میکنند. این جنگها، که بازتابی از دیدگاههای ضدجنگ میازاکی است، یادآور دوران جنگ جهانی دوم و درگیریهای نظامی قرن بیستم هستند.
نهتنها محیط داستان، بلکه شخصیتهای فیلم نیز پر از شگفتیاند. هاین، سگ کوتاهقد و پشمالویی که بیشتر شبیه یک بالش متحرک است؛ کلهشلغم، مترسکی که همیشه با یک پای فنری میجهد و چهرهای نامتعارف دارد؛ و کالسيفر، دیوی که بهجای هیبتی خوفناک، بهشکل یک شعله کوچک و بامزه در شومینه قلعه زندگی میکند. هر یک از این کاراکترها، با طراحیهای نامعمول و ویژگیهای عجیبشان، به زیبایی خاص فیلم میافزایند.
قلعه متحرک هاول از رمان قلعه متحرک نوشته دایانا وین جونز اقتباس شده، اما میازاکی تغییرات قابلتوجهی در داستان ایجاد کرده است. برای مثال، در نسخه کتاب، جنگ چندان نقشی ندارد، اما در فیلم، این موضوع به یکی از محورهای اصلی داستان تبدیل شده است – چراکه میازاکی، که خود مخالف سرسخت جنگ است، میخواست پیامی ضدجنگ در فیلم بگنجاند.
ظاهر هاول و ویژگیهای شخصیتی او تا حدی از بازیگر معروف ژاپنی توشیرو میفونه و همچنین از دورین گری (شخصیت رمان اسکار وایلد) الهام گرفته شده است. شخصیت او در عین کاریزماتیک بودن، لایههای پیچیدهای دارد که او را به یکی از بهیادماندنیترین قهرمانان آثار جیبلی تبدیل کرده است.
My Neighbor Totoro .7
در My Neighbor Totoro دو خواهر کوچک، ساتسوکی و می، همراه پدرشان تاتسوئو به خانهای قدیمی در حومه شهر نقل مکان میکنند. این خانه در نزدیکی بیمارستانی است که مادرشان برای بهبودی در آن بستری شده است. در جریان کاوش در خانه و جنگل اطراف آن، می و ساتسوکی با توتورو، یک روح جنگلی اسرارآمیز، آشنا میشوند. با ادامه ماجراجوییهایشان، آنها با دیگر ارواح طبیعت ملاقات میکنند و وارد ماجراهای شگفتانگیزی میشوند. اما در پسِ این دنیای کودکانه و شاد، نگرانی از بیماری مادرشان همچنان سایه افکنده است، چرا که ساتسوکی و می نگراناند که وضعیت او از آنچه والدینشان میگویند، وخیمتر باشد.
این فیلم یکی از بهترین نمونههای فانتزی آرامشبخش در دنیای انیمه محسوب میشود، اما ماجراجوییهای ساتسوکی و می در میان ارواح جنگل، آن را با حسی از عجیبوغریب بودن همراه میکند. از پرواز با فرفره جادویی گرفته تا تماشای رقصهای آیینی ارواح جنگلی در اطراف دانههای کاشتهشده، فیلم سرشار از لحظاتی است که مرزهای واقعیت را میشکنند.
یکی از نمادینترین جلوههای این حس عجیب، شخصیت Catbus است؛ موجودی که ترکیبی از یک گربه و یک اتوبوس چندچشمی است و میتواند در دل شب، با سرعتی غیرعادی حرکت کند. طراحی او بهعنوان یکی از شاخصترین نمونههای شخصیتهای عجیب در آثار جیبلی شناخته میشود.
همسایه من توتورو در سال ۱۹۸۸ در کنار مدفن کرمهای شبتاب (Grave of the Fireflies) اکران شد، که یکی از غمانگیزترین انیمههای تاریخ است. این دو فیلم، که از لحاظ حالوهوا کاملاً متضادند، بهعنوان یک برنامهی دوگانه به نمایش درآمدند – با هدف ایجاد تعادل بین لطافت و تراژدی.
توتورو الهامگرفته از موجودات اساطیری ژاپنی مانند تانکی (راسوهای جادویی) و اوکوری اوکامی (گرگهای محافظ) است، اما درعینحال طراحی او حالوهوایی شبیه به خرسهای عروسکی دارد که او را به شخصیتی محبوب و دوستداشتنی تبدیل کرده است.
این فیلم بهشدت تحت تأثیر کودکی هایائو میازاکی و رابطهاش با مادرش قرار دارد. مادر میازاکی نیز سالها با بیماری سل مبارزه میکرد، و این تجربهی شخصی الهامبخش داستان ساتسوکی و می شد. شاید به همین دلیل است که با وجود تمام فانتزیها و شگفتیهای فیلم، حس نوستالژی، دلتنگی و امید در آن موج میزند.
Princess Mononoke .6
در Princess Mononoke پس از آنکه یک گراز شیطانی وحشی، شاهزاده آشیتاکا را نفرین میکند، او برای یافتن منشأ این نفرین، روستای خود را ترک کرده و ناخواسته درگیر نبردی سهمگین میان شهر آهنی و ارواح و حیوانات جنگل میشود. در یکسو، بانو ابوشی، رهبر کاریزماتیک شهر آهنی، در تلاش است تا با پیشرفت صنعتی، زندگی بهتری برای مردمش فراهم کند. در سوی دیگر، سان، دختری که توسط گرگها بزرگ شده، بههمراه دیگر موجودات جنگل، برای محافظت از طبیعت میجنگد. آشیتاکا که تصمیم گرفته بدون قضاوت و تعصب به هر دو طرف گوش دهد، بهتدریج درمییابد که هر دو گروه، دلایل منطقی و قابلدرکی برای اقدامات خود دارند. بااینحال، او ناامیدانه تلاش میکند تا دشمنی میان این دو جبهه را از بین ببرد و به آنها بفهماند که نفرت، روح را تباه میکند.
داستان فیلم حول محور تقابل تمدن و طبیعت میچرخد، اما آنچه این فیلم را خاصتر میکند، حضور عناصر عجیبوغریب در روایت است. موجودات جنگل، با آنکه وحشی و اصیلاند، گاهی در مرز بین واقعیت و خیال قرار میگیرند. کوداماها (Kodama)، این ارواح کوچک جنگلی با طراحی ساده و حرکات مکانیکی خود، ظاهری خاص و منحصربهفرد دارند. در فولکلور ژاپنی، کوداماها ارواح درختان محسوب میشوند و حضورشان نشانه سلامت جنگل است.
سان هم انسانی است که گرگها او را بزرگ کردهاند، اما درعینحال، مهارتهای جنگی انسانی دارد. ترکیب غرایز حیوانی با توانایی استفاده از سلاحهایی مانند چاقو و نیزه، او را به جنگجویی مرموز و بیهمتا تبدیل کرده است. بدون شک، یکی از عجیبترین و درعینحال باشکوهترین طراحیهای فیلم، متعلق به روح جنگل است؛ موجودی که هم شباهتی به گوزن دارد، هم صورتی انسانگونه دارد و هم هنگام شب، به خدای شب (Nightwalker) تبدیل میشود. این تغییر شکل و تأثیر او بر طبیعت، ترکیبی از زیبایی، رازآلودگی و ترس را به نمایش میگذارد.
شاهزاده مونونوکه اولین فیلم انیمهای بود که در ژاپن به فروشی بیش از ۱۰۰ میلیون دلار دست یافت و تا مدتها، پرفروشترین انیمه تاریخ ژاپن محسوب میشد، تا زمانی که شهر اشباح این رکورد را شکست. فیلم شاهزاده مونونوکه از بسیاری جهات تیرهترین و خشنترین اثر استودیو جیبلی محسوب میشود. برخلاف فیلمهای گرم و لطیفی مانند همسایه من توتورو یا قلعه متحرک هاول، این فیلم با نمایش زخمهای عمیق، قطع عضو، و خشونت جنگ، چهرهای واقعگرایانهتر و تلختر از مبارزه میان طبیعت و تمدن ارائه میدهد. اما درنهایت، پیام آن مانند دیگر آثار میازاکی، امید و همزیستی است؛ چراکه جهان، بهجای نفرت و جنگ، به درک متقابل نیاز دارد.
Spirited Away .5
در Spirited Away چیهیرو و خانوادهاش در مسیر نقل مکان به خانهی جدیدشان، بهطور تصادفی وارد دنیای ارواح میشوند. پس از آنکه والدینش از غذایی که برای ارواح در نظر گرفته شده بود میخورند، به خوک تبدیل میشوند. چیهیرو، وحشتزده و درمانده، از جادوگر مرموز و صاحب حمام اسرارآمیز، یوبابا، التماس میکند که به او شغلی بدهد تا بتواند در دنیای ارواح بماند و راهی برای نجات والدینش پیدا کند. از طریق سختکوشی، اراده و دوستیهایی که در حمام شکل میگیرد، او درنهایت موفق میشود والدینش را به حالت عادی بازگرداند و از دنیای ارواح فرار کند.
دنیای ارواح در شهر اشباح مملو از عناصر عجیب و غیرقابلتوضیح است، از طراحی بصری عجیب آن گرفته تا قوانینی که بر این جهان حاکماند. برای مثال کاماجی، دیگبانی با شش دست و پیرمردی است که در بخش دیگخانهی حمام کار میکند. او با شش دست دراز و عنکبوتمانندش، چهرهای منحصربهفرد دارد. بااینحال، شخصیتی مهربان است که به چیهیرو کمک میکند.
یا یوبابا، جادوگری با سر بزرگ و مالک حمام است. او سر بزرگی نسبت به بدن کوچک خود دارد که تضاد فیزیکی عجیبی ایجاد میکند. نکتهی جالب این است که خواهر دوقلوی او، زنیبا، دقیقاً همین ویژگیها را دارد اما شخصیتی کاملاً متفاوت است. شخصیت یوبابا تا حدی از جادوگران اروپایی و سنتی ژاپنی الهام گرفته شده است، اما شخصیت دوگانهی او (سختگیر اما درعینحال منصف) باعث شده که از کلیشههای جادوگران شرور فاصله بگیرد.
قطار مرموزی که روی آب حرکت میکند یکی از سورئالترین و نمادینترین صحنههای فیلم است. میازاکی بعدها گفت که این صحنه از خاطرات کودکیاش و سفرهای طولانی با قطار الهام گرفته شده است. فیلم شهر اشباح در اصل الهامی از دنیای واقعی دارد. هایائو میازاکی این فیلم را با الهام از دختر ۱۰ سالهی یکی از دوستانش ساخت، که متوجه شد کودکان امروزی داستانهایی را میخواهند که پیچیدهتر و چالشبرانگیزتر از قصههای سنتی باشند. به همین دلیل، داستان چیهیرو را به گونهای طراحی کرد که مسیر رشد یک کودک را از وابستگی به استقلال نشان دهد.
شهر اشباح در سال ۲۰۰۱ منتشر شد و اولین انیمهای بود که برندهی جایزهی اسکار بهترین انیمیشن شد، و همچنان یکی از پرطرفدارترین فیلمهای استودیو جیبلی محسوب میشود.
Pom Poko .4
در Pom Poko گروهی از تانکیها (سگهای راکونی ژاپنی) که در حاشیه توکیو زندگی میکنند، با تهدید ساختوسازهای گسترده روبهرو میشوند، زیرا شهر در حال بلعیدن جنگلها و خانهی آنهاست. با افزایش خطر نابودی زیستگاهشان، تانکیها متحد میشوند تا جلوی این توسعه را بگیرند. آنها مهارتهای جلوهسازی و تغییر شکل خود را بازآموزی میکنند، مأموریتهایی برای خرابکاری صنعتی ترتیب میدهند و حتی تقاضاهای احساسی خود را مستقیماً به انسانها منتقل میکنند. اما وقتی همهی این تلاشها شکست میخورد، برخی از تانکیهای تغییرشکلدهنده تصمیم میگیرند به انسان تبدیل شوند و وارد جامعه شوند، درحالیکه دیگر تانکیها یا مجبور به انطباق با جنگلهای محدود باقیمانده میشوند یا به مناطق دوردستتر نقل مکان میکنند.
پیام احساسی فیلم دربارهی لزوم توجه به طبیعت و حیواناتی که قربانی شهرنشینی میشوند، با عناصری غیرعادی و گاه طنزآمیز همراه است که به جذابیت آن میافزاید. مثلا یکی از تانکیها با تشکیل یک فرقه بودایی رقصنده تلاش میکند توجه انسانها را به طبیعت و محیط زیست جلب کند. این اقدام به شکلی همزمان بامزه و سوررئال در فیلم به تصویر کشیده شده است.
تانکیها با ایجاد خرابکاری در تجهیزات ساختوساز و عملیات صنعتی، بهنوعی وارد مبارزات مستقیم با انسانها میشوند. در اقدامی دیگر، برخی تانکیها به شکل انسان درمیآیند و در برنامههای تلویزیونی حاضر میشوند تا برای حفظ جنگلها و طبیعت التماس کنند. این صحنهها همزمان عجیب و تأثیرگذار هستند.
پوم پوکو یکی از معدود فیلمهای استودیو جیبلی است که به مسائل زیستمحیطی به شکلی مستقیم میپردازد و تأثیرات منفی شهرنشینی را بر طبیعت و حیات وحش نشان میدهد. این تنها یک فیلم سرگرمکننده نیست، بلکه یک هشدار محیطزیستی دربارهی تخریب طبیعت در نتیجه گسترش شهرهاست. پیام فیلم، برخلاف بسیاری از آثار استودیو جیبلی، بهوضوح تلخ و واقعگرایانه است: تلاشهای طبیعت برای نجات خود همیشه موفق نیست و اغلب، موجودات مجبور به انطباق با شرایط جدید یا ترک خانهشان میشوند. بااینحال، فیلم همچنان امید به تغییر رفتار انسانها را زنده نگه میدارد، چراکه در نهایت، تنها راه حفظ تعادل بین طبیعت و تمدن، همزیستی آگاهانه و مسئولانه است.
The Cat Returns .3
در The Cat Returns هارو، دختری نوجوان، یک گربه را از تصادف با کامیون نجات میدهد. اما او خیلی زود متوجه میشود که این گربه درواقع شاهزاده لون، وارث پادشاهی گربهها است! در پاسخ به این لطف، گربههای سرزمین او شروع به ارسال هدایا و نشانههای عجیب و غریب میکنند. از جمله موشهای زنده و بستههای عطرآگین از گیاه سنبلالطیب (کَتنِپ)، که موردعلاقهی گربههاست. اما این سپاسگزاری کمکم از حد فراتر میرود، زیرا گربهها تصمیم میگیرند هارو را به اجبار به قلمرو خود ببرند و او را به ازدواج شاهزاده لون درآورند.
هارو که در موقعیت عجیبی گرفتار شده، از بارون، یک مجسمهی اسرارآمیز که شبها زنده میشود، درخواست کمک میکند. اما زمانی که گربهها موفق به ربودن او میشوند و به قصر میبرندش، بارون او را تشویق میکند که شجاعت خود را پیدا کند و در کنار دوستانش، راهی برای فرار از این دنیای عجیب پیدا کند.
بازگشت گربه پر از اشارات، شوخیها و تصاویر مرتبط با گربههاست و درعینحال، یکی از خاصترین داستانهای رشد و بلوغ در استودیو جیبلی را روایت میکند. در کنار تمام عجایب و لحظات طنز، بازگشت گربه پیامی قدرتمند دربارهی پیدا کردن خود واقعی و شجاعت درونی دارد. در ابتدای داستان، هارو دختری است که به سختی تصمیم میگیرد و اغلب خود را نادیده میگیرد، اما پس از گذر از ماجراجویی در قلمرو گربهها، او یاد میگیرد که اعتمادبهنفس بیشتری داشته باشد و مسیر خودش را پیدا کند.
این فیلم یکی از معدود آثار استودیو جیبلی است که توسط هایائو میازاکی یا ایسائو تاکاهاتا کارگردانی نشده است. بلکه کارگردانی آن برعهدهی هیرویوکی موریتا بود، که موفق شد در اولین تجربهی کارگردانیاش، اثری خلاقانه و دوستداشتنی خلق کند. برخلاف بسیاری از آثار استودیو جیبلی که تمهای فلسفی عمیقی دارند، بازگشت گربه بیشتر یک ماجراجویی فانتزی سرزنده و پر از طنز است، که آن را به گزینهای سرگرمکننده برای تمام سنین تبدیل میکند.
Ponyo .2
برونهیلده، یک شاهزادهی ماهیطلایی، همراه با پدر جادوگرش، مادر الههاش و تعداد بیشماری از خواهران ماهیطلاییاش در اعماق دریا زندگی میکند. اما کنجکاوی او نسبت به دنیای انسانها باعث میشود که مخفیانه به سطح آب بیاید و برای اولین بار زندگی خارج از دریا را ببیند. در این ماجراجویی، او با سوسوکه، یک پسر کوچک انسانی، آشنا میشود. سوسوکه، که شیفتهی ماهی خاص و بامزهی جدیدش شده، او را پونیو مینامد و دوستی عمیقی میان آنها شکل میگیرد. اما پونیو که دیوانهوار عاشق دنیای انسانها شده، از بازگشت به دریا سر باز میزند و با فرار از دست پدرش، ناخواسته تعادل طبیعت را برهم میزند. در نتیجه، طوفانها، سونامیها و پدیدههای طبیعی عجیب و غریبی رخ میدهند که باعث ایجاد هرجومرج در شهر میشود.
فیلم پونیو روی صخره کنار دریا یکی از عجیبترین و درعینحال دلنشینترین آثار استودیو جیبلی است که در آن، قوانین طبیعت و منطق روایی سنتی بارها زیر پا گذاشته میشوند. برای مثال، پونیو در مسیر تبدیل شدن به انسان، ابتدا دست و پاهای کوچکی شبیه به پاهای جوجه درمیآورد! این تصویر، که هم بامزه و هم تا حدی ترسناک است، یکی از بهیادماندنیترین لحظات فیلم محسوب میشود. در طول فیلم، تعداد زیادی از ماهیطلاییهای کوچک را میبینیم که همگی دقیقا شبیه به هم هستند و در هماهنگی کامل شنا میکنند، چیزی که بهطور ناخودآگاه حس عجیبی به بیننده منتقل میکند.
بعد از فرار پونیو، دریا بهشکل غیرمعمولی بالا میآید و خیابانهای شهر را در بر میگیرد، اما در عوض تبدیل به یک منظرهی رویایی و آرامشبخش میشود، جایی که مردم بهجای ترس از سیل، با قایقهای کوچک به سفرهای آرام در میان امواج مشغول میشوند! در کنار تمام عجایب و لطافتهای کودکانه، پونیو پیامی عمیق دربارهی احترام به طبیعت و تأثیر انسانها بر محیط زیست دارد. پدر پونیو، که از دستکاریهای انسان در دریا خسته شده، تلاش میکند دخترش را از دنیای بیرون دور نگه دارد، اما درنهایت این عشق و همدلی میان پونیو و سوسوکه است که باعث بازگرداندن تعادل به جهان میشود.
پونیو با ترکیب فانتزی کودکانه، لحظات عجیبوغریب و تصویری شگفتانگیز از دنیای زیر آب، یکی از خاصترین و دوستداشتنیترین فیلمهای استودیو جیبلی محسوب میشود. یک سفر خیالانگیز که هم بزرگسالان و هم کودکان را مجذوب خود میکند.
The Boy and the Heron .1
در بحبوحهی جنگ اقیانوس آرام، ماهیتو مادرش هیساکو را در یک آتشسوزی بیمارستانی از دست میدهد. پس از این فاجعه، پدرش با ناتسوکو، خواهر همسر فقیدش، ازدواج کرده و خانوادهی جدید به خانهی اجدادی ناتسوکو در حومهی شهر نقل مکان میکنند. اما ماهیتو که هنوز در غم از دست دادن مادرش غرق است، نمیتواند با زندگی جدید کنار بیاید و بهویژه رابطهاش با ناتسوکو، که اکنون هم عمهاش و هم نامادریاش است، پیچیده و پرتنش میشود.
در یکی از روزها، ماهیتو پرندهای عجیب، یک مرغ ماهیخوار خاکستری، را میبیند که به نظر میرسد او را به سمت مکانی اسرارآمیز هدایت میکند. او در حین دنبال کردن این پرنده، به یک برج متروکه در اعماق جنگلهای اطراف خانهشان میرسد. اما وقتی ناتسوکو ناگهان در داخل این برج ناپدید میشود، ماهیتو بیمحابا به دنبال او وارد برج میشود، غافل از اینکه قرار است سفری سوررئال و فراتر از واقعیت را تجربه کند.
با ورود ماهیتو به برج، فیلم وارد فازی فراواقعی میشود، جایی که مرز میان واقعیت و خیال از بین میرود و بیننده را به دنیایی پر از سمبلها و استعارههای عجیب و شگفتآور میکشاند. در دنیای داخل برج، طوطیهای عظیمالجثهای حضور دارند که برخلاف ظاهر بامزهشان، موجوداتی خشن و تشنه به خون هستند. آنها بیدلیل خواهان مرگ و نابودی هستند و در لحظاتی از فیلم، به تهدیدی جدی برای ماهیتو تبدیل میشوند.
برج بیرونی کوچک اما درونی بیانتها دارد، مشابه مفاهیمی که در داستانهایی مثل آلیس در سرزمین عجایب یا قلعهی متحرک هاول دیدهایم. در این جهان، همهچیز به طرز عجیبی انعطافپذیر است؛ از دیوارهایی که راهروهای بیانتها میسازند، تا درهایی که به مکانهایی کاملاً متفاوت باز میشوند.
فیلم پسر و مرغ ماهیخوار در سطحی فراتر از یک داستان ماجراجویانهی کودکانه، به سفری درونی برای مواجهه با غم و سوگواری تبدیل میشود. برج میتواند استعارهای از ذهن ماهیتو باشد، جایی که او باید با ترسها و اندوهش کنار بیاید و راهی برای پذیرفتن حقیقت پیدا کند. این فیلم با روایتی سوررئال، عمیق و چندلایه، اثری است که هم میتواند بینندگان را غرق در زیبایی و خیال کند و هم آنها را درگیر سؤالاتی فلسفی دربارهی زندگی، مرگ و غم از دست دادن کند. این فیلم، درکنار آثار دیگری مانند شهر اشباح و پرنسس مونونوکه، یکی از پیچیدهترین و تأملبرانگیزترین آثار استودیو جیبلی محسوب میشود. یک سفر خیالی که پس از پایان فیلم، هنوز ذهن بیننده را درگیر خود نگه میدارد.
به نظر شما عجیبترین فیلم استودیو جیبلی چیست؟
عجیبترین فیلمهای استودیو جیبلی ترکیبی از روایتهای سوررئال، شخصیتهای نامتعارف و دنیاسازیهای بیحدومرز هستند که مخاطب را به سفری فراتر از منطق روزمره میبرند. این آثار اغلب مرز میان واقعیت و خیال را محو میکنند و جهانی میسازند که قوانین فیزیکی و منطقی خاص خود را دارد. در این دنیاها، موجوداتی با طراحیهای عجیب، تغییرات ناگهانی شکل و ابعاد، و فضاهایی که گسترهای نامحدود و پویا دارند، حضور پررنگی دارند.
از نظر روایی، داستانها ممکن است بدون توضیح صریحی برای برخی رویدادها یا مفاهیم پیش بروند، که همین امر حس رازآلود و غریب فیلمها را تقویت میکند. علاوه بر این، تمهایی مانند هویت، تغییر، پیوند میان طبیعت و انسان، و سفرهای درونی در کنار جلوههای بصری منحصربهفرد و نمادگراییهای پیچیده، این آثار را به تجربههایی ماندگار اما عجیب تبدیل میکند که حتی پس از پایان، ذهن بیننده را درگیر خود نگه میدارند. شما هم نظر خود را در کامنت بنویسید.
منبع: CBR
سام صابری و فیفا در دل کویر – قسمت سوم @samsaberi
نظرات