انتخاب سردبیر سینما

آنورا از نگاهی دیگر؛ یک تراژدی‌کمدی جذاب و احتمالاً مهم‌ترین فیلم سال

شخصیت اصلی فیلم آنورا، زن ۲۳ ساله‌ی سرسختی که به عنوان کارگر جنسی در بروکلین کار می‌کند، زندگی سخت و پرمخاطره‌ای دارد؛ همان نوع زندگی‌ای که شان بیکر، نویسنده و کارگردان، همواره در آثارش با دقت دنبال کرده است. اما در حالی که قهرمانان بیکر معمولاً در همان محیطی که هستند گرفتار می‌مانند، آنی (با بازی مایکی مدیسون که جایزه اسکار را به خانه برد) که به‌شدت اصرار دارد او را این‌گونه خطاب کنند، موفق می‌شود از محیط آشنای خود فراتر برود و بدون کوچک‌ترین ملاحظه‌ای، شکاف طبقاتی را با شدتی همانند برخورد یک گوی ویرانگر درهم بشکند. تلاش آرمان‌گرایانه‌ی او برای ماندن در میان اُلیگارش‌های روسی، کمدی نئورئالیستی‌ای است که طرفداران فیلم‌های Tangerine و Red Rocket به خوبی با آن آشنا خواهند بود، هرچند گاهی به نظر می‌رسد که گوشه‌های تیز نگاه بیکر در این اثر، برای ایجاد تمثیلی ساده و قابل‌هضم، نرم‌تر شده‌اند.

ما برای اولین بار آنی را در استریپ کلابی می‌بینیم که او به عنوان رقاص در آن کار می‌کند؛ محیطی که به‌خوبی توانسته کنترل آن را در دست بگیرد. او به‌راحتی مشتریان ثروتمند را برای دریافت رقص خصوصی در بخش VIP اغوا می‌کند و تقریباً برنامه‌ی کاری‌اش را خودش تعیین می‌کند. هنگامی که با مخالفت مدیر مردد خود (وینسنت رادوینسکی) روبه‌رو می‌شود، با اعتمادبه‌نفس تمام از حقوق کارگران دفاع می‌کند و می‌گوید: «وقتی برای من بیمه‌ی درمانی و برنامه‌ی بازنشستگی فراهم کردی، آن وقت می‌توانی بگویی کی کار کنم.»

این مطلب ممکن است جزئیاتی از فیلم را فاش کند!
داستان زنی جوان از طبقه‌ی فرودست است که با ازدواجی ناگهانی وارد دنیای اشرافی می‌شود، اما خیلی زود متوجه می‌شود که قدرت واقعی همچنان در دست دیگری است

آنورا داستان زنی جوان از طبقه‌ی فرودست است که با ازدواجی ناگهانی وارد دنیای اشرافی می‌شود، اما خیلی زود متوجه می‌شود که قدرت واقعی همچنان در دست دیگری است

آنی به دنبال هر فرصتی است تا جایگاهش را در زندگی ارتقا دهد، و این فرصت در قالب ایوان زاخاروف (با بازی مارک ایدلشتاین) از راه می‌رسد؛ پسر ۲۱ ساله‌ی یک میلیاردر روس که وارد کلوب می‌شود و به دلیل تسلط آنی بر زبان مادری‌اش، با او جفت می‌شود. ایوان بلافاصله شیفته‌ی آنی می‌شود و با پولش او را تحت تأثیر قرار می‌دهد، و خیلی زود رابطه‌ای طوفانی میان آن دو شکل می‌گیرد. این رابطه از ملاقات‌های مرتب در عمارت مجللی که ایوان در آن اقامت دارد آغاز می‌شود و سپس به جایی می‌رسد که او آنی را برای یک هفته به عنوان دوست‌دخترش استخدام می‌کند. در ادامه، طی یک سفر ناگهانی به لاس‌وگاس، ایوان از آنی خواستگاری می‌کند و بی‌درنگ در «کلیسای کوچک عروسی سفید» ازدواجشان را رسمی می‌کنند؛ رویای آمریکایی در عصر سرمایه‌داری متأخر.

جاذبه‌ی اولیه‌ی آنورا در این نهفته است که شان بیکر، با سبک بصری پرشور خود، مخاطب را مسحور تب‌وتاب رابطه‌ی نوپای آنی و ایوان می‌کند. دوربین درو دنیلز با هیجان در میان آن دو چرخ می‌زند و در لحظاتی، موسیقی‌های پاپ‌ و رقص، فضا را در بر می‌گیرند. این میزان از سرخوشی به قدری تأثیرگذار است که ما را به این باور می‌رساند که شاید جرقه‌ی میان آنی و ایوان بتواند به عشقی واقعی تبدیل شود. اما روشن است که این رابطه فرجام خوشی نخواهد داشت؛ ایوان، که تمام اقامتش در آمریکا به لطف سرمایه‌ی پدرش تأمین می‌شود، به آنی همچون سرگرمی زودگذری نگاه می‌کند – درست مانند یکی از بازی‌های ویدیویی‌اش – و در عین حال او را میان‌بری برای گرفتن گرین کارت می‌بیند. اما سادگی و خامی آنی به حدی است که تصور می‌کند کنترل اوضاع را در دست دارد، یا دست‌کم، خود را با ایوان در جایگاهی برابر می‌بیند.

۱۵ فیلم برتر با حضور سگ‌های دوست‌داشتنی
فیلم، با انرژی دیوانه‌وار و سبک نئورئالیستی خاص شان بیکر، میان کمدی، درام و نقد اجتماعی در نوسان است و مدام تماشاگر را غافلگیر می‌کند

فیلم، با انرژی دیوانه‌وار و سبک نئورئالیستی خاص شان بیکر، میان کمدی، درام و نقد اجتماعی در نوسان است و مدام تماشاگر را غافلگیر می‌کند

پس از بازگشت به نیویورک، خبر ازدواج آنی و ایوان دهان‌به‌دهان می‌چرخد و خیلی زود، گروهی از روس‌ها به عمارت ایوان هجوم می‌آورند تا با چشمان خود وحشت این وصلت نامناسب را تأیید کنند. اما ایوان، که ذاتاً بچه‌ننه‌ای لوس است، از صحنه فرار می‌کند و آنی را در اختیار توروس (با بازی کارن کاراگولیان، از بازیگران همیشگی آثار بیکر)، مباشر ارمنی خانواده‌ی زاخاروف، و دو نوچه‌اش، گارنیک (واچه توماسیان) و ایگور (یورا بوریسوف) رها می‌کند. آن‌ها با عجله به دنبال ایوان می‌گردند تا قبل از رسیدن والدینش ازدواج را فسخ کنند. در این مرحله، آنورا کاملاً وارد فاز کمدی می‌شود، از جمله در سکانسی اسلپ‌استیک که آنی، که حالا در عمارت گیر افتاده، آسیب فیزیکی قابل‌توجهی به گارنیک، ایگور و حتی خود عمارت وارد می‌کند تا متجاوزان را بیرون بیندازد.

اما در نهایت، آن‌ها موفق می‌شوند او را مهار کنند و در جستجوی ایوان، او را به دنبال خود می‌کشند. بااین‌حال، آنی با چنگ و دندان جایگاه خود را به‌عنوان همسر ایوان حفظ می‌کند و همچنان نقش رئیس را بازی می‌کند، که به جر و بحث‌های خنده‌داری بین او و اسیرکنندگان ناشی‌اش منجر می‌شود. در این لحظات، نقد طبقاتی بیکر به تیزترین حد خود می‌رسد، جایی که هم آنی و هم توروس تلاش می‌کنند قدرت فرضی خود را بر دیگری تحمیل کنند، در حالی که در حقیقت هر دوی آن‌ها در خدمت فردی هستند که مالک واقعی آن‌هاست. در طول این شب پرماجرا، این گروه ناهمگون کم‌کم نوعی احترام اکراه‌آمیز برای یکدیگر پیدا می‌کنند، یا حداقل به درکی از جایگاه خود در سلسله‌مراتب زاخاروف می‌رسند. در یکی از نقاط اوج فیلم، توروس که از شدت خشم منفجر شده، خطاب به آنی می‌گوید: «هرچقدر که اون به تو نارو زد، به من بدتر از تو نارو زد!»

کاراکترهای فرعی، از گنگسترهای کلیشه‌ای تا مأموران خانواده‌ی ثروتمند، فراتر از تیپ‌های آشنا پرداخته شده‌اند و نشان می‌دهند که حتی اجراکنندگان قدرت هم در نهایت قربانی آن هستند

کاراکترهای فرعی، از گنگسترهای کلیشه‌ای تا مأموران خانواده‌ی ثروتمند، فراتر از تیپ‌های آشنا پرداخته شده‌اند و نشان می‌دهند که حتی اجراکنندگان قدرت هم در نهایت قربانی آن هستند

تصویر بیکر از طبقه، امتیاز و نابرابری‌های اجتماعی آن‌قدر تیزبینانه است که افتادن آنورا در مسیر جلب رضایت تماشاگران در پرده‌ی پایانی تا حدی ناامیدکننده به نظر می‌رسد. نه اینکه فیلم پایان خوشی داشته باشد، اما وقتی ایوان پیدا می‌شود و والدینش – نیکولای (با بازی آلکسی سربریاکوف) که بی‌تفاوت است و گالینا (داریا اکاماسوا) که به سردی فولاد می‌ماند – وارد صحنه می‌شوند، آنورا تا حدی از لحن زنده و طبیعی خود فاصله می‌گیرد و به سمت نوعی کاتارسیس برای شخصیت‌هایش می‌رود؛ چیزی که با ناتورالیسم پرانرژی بیکر چندان همخوانی ندارد. حتی لحظه‌ی پایانی فیلم، که در عین تلخی، سرشار از همدردی است؛ جایی که آنی سرانجام سپرهای دفاعی خود را کنار می‌گذارد و درمی‌یابد که در برابر طبقات بالای جامعه، کاملاً بی‌قدرت است، بیشتر به نظر می‌رسد که برای برانگیختن همدلی حداکثری تماشاگر طراحی شده باشد.

بااین‌حال، آنورا از ابتدا تا انتها فیلمی پرشتاب و سرگرم‌کننده است. حتی اگر شخصیت آنی به عمق قهرمانان قبلی بیکر نرسد، این مسئله به هیچ‌وجه از بازی مایکی مدیسون کم نمی‌کند؛ او با لحنی آتشین و مملو از ناسزاهای بروکلینی، حضوری کاملاً مسحورکننده دارد. اما هرچه فیلم پیش می‌رود، لایه‌های جدیدی از شخصیت او آشکار نمی‌شود و در نهایت، آنی بیشتر به یک مهره‌ی رنگارنگ تبدیل می‌شود که توسط رویدادهای طرح داستان به این سو و آن سو رانده می‌شود. شاید این مسئله عمدی باشد – بازتابی از دیدگاه بیکر نسبت به بی‌قدرتی طبقات فرودست – اما در عین حال، باعث می‌شود که آنی، با وجود رفتارهای بی‌پروایش، دقیقاً همان‌طور که انتظار داریم عمل کند. و اگر این تصمیمی آگاهانه باشد، ناامیدی فیلم درواقع بیشتر به نوعی اندوه اساسی شباهت دارد؛ چراکه در نهایت، به شخصیت اصلی خود همان نگاهی را می‌اندازد که طبقه‌ی حاکم، که فیلم قصد نقدش را دارد، به او دارد.

آنورا که نخل طلای جشنواره کن و ۵ جایزه اسکار را از آن خود کرد، اثری درباره‌ی شیوه‌ی نگاه آدم‌ها به یکدیگر است؛ هرچند ممکن است در ظاهر چنین به نظر نرسد. داستان فیلم چند هفته‌ی پرفرازونشیب از زندگی یک استریپر را دنبال می‌کند که با پسر جوان یک الیگارش روسی فوق‌ثروتمند ازدواج می‌کند. اما آنچه فیلم را از یک داستان معمولی متمایز می‌کند، انرژی سرزنده و بی‌قاعده‌ی آن است؛ انگار که یک کمدی پُرطرح کلاسیک به طرز شگفت‌انگیزی از مسیر اصلی خود خارج شده باشد.

آنورا را می‌توان نوعی کمدی اسکروبال در قرن بیست‌ویکم دانست. در نشست خبری پس از مراسم اهدای جوایز، گرتا گرویگ، رئیس هیئت داوران، گفت که ساختار فیلم او را به یاد آثار کلاسیک ارنست لوبیچ و هاوارد هاکس انداخته است. این شباهت‌ها بی‌شک در فیلم دیده می‌شوند، اما در عین حال، آنچه آنورا را در سنتی دیگر جای می‌دهد، شبکه‌ی رو‌به‌رشد نگاه‌هایی است که میان شخصیت‌ها ردوبدل می‌شود. در عمق خود، این فیلم درباره‌ی استثمار و کار است.

رتبه‌بندی ۱۰ تئوری تاریک طرفداران درباره انیمیشن‌های دیزنی
آنورا بر تم‌های استثمار، نابرابری طبقاتی و ماهیت معاملاتی روابط انسانی تأکید دارد و نشان می‌دهد که در جهانی سرمایه‌دارانه، عشق نیز می‌تواند به یک قرارداد تجاری تقلیل یابد

آنورا بر تم‌های استثمار، نابرابری طبقاتی و ماهیت معاملاتی روابط انسانی تأکید دارد و نشان می‌دهد که در جهانی سرمایه‌دارانه، عشق نیز می‌تواند به یک قرارداد تجاری تقلیل یابد

بخش زیادی از آنورا را با حسی از دلشوره و انتظار برای وقوع فاجعه سپری می‌کنیم. مردانی که برای پایان دادن به این ازدواج از راه می‌رسند، دقیقاً همان تیپ گنگسترهای بی‌رحمی هستند که در فیلم‌های جنایی بی‌شماری دیده‌ایم و هم دوستشان داریم و هم از آن‌ها وحشت می‌کنیم. اما بیکر، که در ذات خود یک انسان‌گراست، آن‌ها را نه به‌عنوان مهره‌های کلیشه‌ای یک ژانر، بلکه به‌عنوان کارگرانی در نظر می‌گیرد که فقط می‌خواهند روزشان را به پایان برسانند، بدون اینکه شغلشان را از دست بدهند. توروس همین حالا هم حسابی در دردسر افتاده، چراکه اجازه داده این شاهزاده‌ی کوچک با یک کارگر جنسی ازدواج کند.

اینجاست که جادوی واقعی آنورا آغاز می‌شود، زیرا اوضاع از کنترل خارج شده و فیلم در مسیری نامتعارف گسترش پیدا می‌کند. آثار بیکر همواره کیفیتی بداهه‌پردازانه دارند، هرچند که احتمالاً این بیش از آنکه واقعیت باشد، یک توهم است. فیلم‌های او در برابر ساختارهای ازپیش‌تعیین‌شده مقاومت می‌کنند، درست همان‌طور که شخصیت‌هایش در برابر قواعد زندگی‌شان سرکشی می‌کنند. سکانسی که در یک فیلم معمولی تنها چند دقیقه‌ی کوتاه را اشغال می‌کرد، در اینجا ممکن است به ۲۰ دقیقه بسط پیدا کند. لحظه‌ای پرتنش ممکن است ناگهان خنثی شود، درحالی‌که یک مکالمه‌ی بی‌اهمیت می‌تواند به یک دعوای طولانی و پرهیجان بدل شود. آنورا مانند دیگر فیلم‌های بیکر، پر از لحظات دیوانه‌وار است، اما این صحنه‌ها هرگز مانند اوج‌های محاسبه‌شده‌ی فیلم‌های معمولی احساس نمی‌شوند، بلکه بیشتر شبیه لحظاتی از زندگی واقعی‌اند که ناگهان از در وارد شده و دکور روایی فیلم را به هم می‌ریزند.

بااین‌حال، خطر هیچ‌وقت کاملاً از بین نمی‌رود و تهدید خشونت همچنان بر سر آنورا سایه افکنده است. بیکر هرگز از این حقیقت غافل نمی‌شود که همه‌ی این افراد، در نهایت، برای صاحبان قدرت و ثروت کاملاً مصرف‌شدنی‌اند؛ آن‌ها صرفاً ابزارهایی برای انجام یک وظیفه‌اند و هرلحظه ممکن است کنار گذاشته شوند. این حقیقت نیز به انرژی پرتب‌وتاب فیلم می‌افزاید؛ زیرا با تمام جذابیتش، آنورا فیلمی است که تقریباً همه‌ی شخصیت‌هایش در حال نبردی برای بقا هستند، و تنها زمانی موفق می‌شوند که یاد بگیرند چگونه با یکدیگر همکاری کنند.

بیکر تاکنون فیلم‌های متعددی درباره‌ی کارگران جنسی ساخته و در کن، جایزه‌ی خود را به آن‌ها تقدیم کرد. اما چرا چنین شخصیت‌ها و فضاهایی تا این حد برای او جذاب‌اند؟ شاید دلیلش این باشد که دنیای آن‌ها جوهره‌ی ماهیت معاملاتی بسیاری از جنبه‌های زندگی ما را به شکلی خالص و آشکار به نمایش می‌گذارد.

نظر شما درباره فیلم آنورا چیست؟

پایان تلخ اما واقع‌گرایانه‌ی فیلم، مخاطب را با این پرسش روبه‌رو می‌کند که آیا شخصیت اصلی هرگز شانسی برای تغییر سرنوشتش داشته است، یا از همان ابتدا بازیچه‌ی نیروهایی بزرگ‌تر بوده است؟

پایان تلخ اما واقع‌گرایانه‌ی فیلم، مخاطب را با این پرسش روبه‌رو می‌کند که آیا شخصیت اصلی هرگز شانسی برای تغییر سرنوشتش داشته است، یا از همان ابتدا بازیچه‌ی نیروهایی بزرگ‌تر بوده است؟

آنورا نه‌تنها یک کمدی پرشور و پرانرژی است، بلکه تصویری تیزبینانه از نابرابری‌های طبقاتی و ماهیت بی‌رحمانه‌ی قدرت ارائه می‌دهد. شان بیکر، با همان نگاه ناتورالیستی همیشگی‌اش، داستانی را روایت می‌کند که در ظاهر درباره‌ی عشقی جنون‌آمیز میان یک زن جوان و وارث ثروتی افسانه‌ای است، اما در عمق خود، تصویری از دنیایی می‌سازد که در آن همه‌ی روابط انسانی، حتی عاشقانه‌ترین آن‌ها، در نهایت به معامله‌ای اقتصادی تقلیل می‌یابند. از همان آغاز، ما با حسی از اضطراب پیش‌بینی‌ناپذیری داستان را دنبال می‌کنیم، چراکه می‌دانیم آنی، با تمام جسارت و سرکشی‌اش، در برابر نیروهایی قرار گرفته که کنترل اوضاع را از دستانش خواهند ربود.

قدرت فیلم در شیوه‌ای است که بیکر به شخصیت‌هایش جان می‌بخشد. حتی مردانی که برای برهم زدن این ازدواج از راه می‌رسند، نه صرفاً کلیشه‌های آشنای آدم‌های خطرناک، بلکه کارگرانی هستند که صرفاً در حال انجام وظیفه‌اند، خودشان نیز در سلسله‌مراتبی از قدرت گیر افتاده‌اند و در نهایت، مهره‌هایی مصرف‌شدنی در بازی ثروتمندان‌اند. این همان حقیقت تلخی است که آنورا به شکلی زیرکانه بازگو می‌کند: در جهانی که توسط پول و قدرت اداره می‌شود، افراد معمولی، حتی وقتی تصور می‌کنند که کنترل سرنوشتشان را در دست دارند، تنها بازیچه‌هایی در یک نمایش بزرگ‌ترند.

در نهایت، آنورا فیلمی است که تماشاگر را میان هیجان، خنده و اضطراب نگه می‌دارد. بیکر همچنان در ایجاد فضایی زنده و طبیعی مهارت دارد، اما این بار، بیش از پیش، به پوچی و آسیب‌پذیری شخصیت‌هایش در برابر طبقه‌ی حاکم اشاره می‌کند. پایان فیلم، هرچند تلخ و از پیش تعیین‌شده به نظر می‌رسد، در عین حال مخاطب را به این فکر وامی‌دارد که آیا اصلاً امکان گریز از چنین سرنوشتی وجود دارد؟ آیا آنی واقعاً فرصتی برای تغییر وضعیت خود داشت، یا از همان ابتدا محکوم به شکست بود؟ این پرسش‌ها همان چیزی است که آنورا را فراتر از یک کمدی سرگرم‌کننده، به اثری تفکربرانگیز تبدیل می‌کند؛ فیلمی که هم درخشان است و هم دردناک، و تا مدت‌ها در ذهن تماشاگر باقی می‌ماند. نظر شما درباره این فیلم چیست؟ در کامنت بنویسید.

منبع: Slant Magazine


داستان زندگی بزرگ‌ترین یوتوبر ماینکرافت | میزگیم با عرفان تاکسیک

داستان زندگی بزرگ‌ترین یوتوبر ماینکرافت | میزگیم با عرفان تاکسیک

Loading

تگ ها

نظرات

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها