خاندان تارگرین در کتابهای فانتزی نغمه یخ و آتش به قلم جرج آر.آر. مارتین یکی از کهنترین و تاثیرگذارترین خاندانهای دنیای وستروس است که ریشه در تمدن باستانی والریا دارند. این خاندان برخلاف دیگر خاندانهای بزرگ، از فراسوی دریای باریک به وستروس آمدند و با اژدهایان خود، هفت پادشاهی را متحد ساختند.
اگان تارگرین که به او اگان فاتح نیز میگویند بنیانگذار سلطنت تارگرینها، با کمک سه اژدها حکومت را آغاز کرد و تخت آهنین را بنا نهاد. تارگرینها بهدلیل تبار والریایی خود، موهایی نقرهای و چشمانی بنفش دارند و پیوندی ویژه با اژدها دارند. سنت ازدواج درونخاندانی (بهویژه بین خواهر و برادر) برای حفظ «خون خالص والریا» یکی از ویژگیهای بحثبرانگیز آنان است.
آنها بیش از ۳۰۰ سال بر وستروس حکومت کردند تا اینکه در پی شورش رابرت براتیون سقوط کردند. با این حال، بازماندگان این خاندان همچنان در پی بازپسگیری تاجوتخت بودند. از جمله مشهورترین آنان، دنریس تارگرین، که بخش مهمی از روایت سریال Game of Thrones را به خود اختصاص داده است.
ویسریس تاگرین: پادشاه گدا
ویسریس (Viserys Targaryen) پسر دوم شاه آریس دوم (پادشاه دیوانه) بود که پس از سقوط خاندان تارگرین، تاج و تخت را از دست داد و تبعید رفت. او تمام عمرش را صرف بازپسگیری تاج و تخت از دست رفته کرد، اما در این راه به تدریج دچار وسواس، غرور و خشونت شد.
زندگی او نماد شکست یک وارث سلطنتی است که بهجای تبدیل شدن به یک پادشاه بزرگ، به فردی پرخاشگر و شکستخورده بدل شد. داستان ویسریس نشان میدهد که حس حقطلبی، بلندپروازی بدون کنترل، و درگیر افتخارات گذشته بودن میتواند فرد را از درون نابود کند.
پیشینه ویسریس تارگرین: وارث تبعیدی
ویسریس در خانوادهای سلطنتی به دنیا آمد؛ خاندان تارگرین که حدود سه قرن بر وستروس حکومت میکردند. در دوران کودکی، همه چیز برایش باشکوه بود، اما با شورش رابرت براتیون ورق برگشت. برادر بزرگترش، ریگار تارگرین در نبرد ترایدنت کشته شد و پدرش، شاه ایریس دوم، نیز در زمان فتح پادشاهی توسط نیروهای شورشی، به قتل رسید.
پس از این اتفاقات، ویسریس عنوان وارث تاج و تخت را به دست آورد، اما در واقعیت، سلطنتی برایش باقی نمانده بود. او به همراه مادر باردارش، ملکه Rhaella، به جزیره دراگوناستون گریخت. در آنجا مادرش هنگام تولد دنریس جان خود را از دست داد، و ویسریس مجبور شد از خواهر نوزادش مراقبت کند.
ویسریس توسط وفاداران خاندان تارگرین بهعنوان «پادشاه ویسریس سوم» شناخته شد، اما در واقع هیچ قدرت واقعی نداشت. او به همراه دنریس به تبعید در قاره اسوس رفت و سالها در فقر و آوارگی زندگی کرد. آنها به کمک کسانی متکی بودند که هنوز به خاندان تارگرین وفادار بودند و نام آنها را به یاد داشتند. در ابتدا رابطه ویسریس و دنریس صمیمانه بود، اما با گذشت زمان این رابطه تیره شد.
ویسریس، دنریس را مقصر مرگ مادرشان میدانست و رفتار او با خواهرش از لحاظ روحی و جسمی به تدریج خشنتر و آزاردهندهتر شد. دشواریهای تبعید، شادی و امید زندگی را از ویسریس گرفت و تنها تلخی و وسواسی سوزان برای بازپسگیری تخت آهنین برای باقی مانده بود.
نقشه ویسریس برای بازپسگیری تخت آهنین
او آنقدر درگیر رویای بازگشت به پادشاهی است که تمام تصمیماتش، حتی تصمیم به ازدواج خواهرش دنریس بر پایهی این هدف گرفته میشود؛ اما محاسباتش سیاسی و احساسی بهشدت اشتباه و سادهانگارانه هستند. ویسریس در تبعید به شهر پنتوس میرود، جایی که ماجستر ایلیریو، یک تاجر ثروتمند، به او کمک میکند. اما این کمک مشروط به پاداشهایی در آینده است.
او برنامهریزی میکند که خواهرش را به کال دروگو، یکی از قدرتمندترین جنگسالاران دوتراکی، بدهد تا دروگو با ارتشش به او کمک کند به وستروس حمله کرده و تاجوتخت را پس بگیرد. اما اشتباه بزرگ ویسریس این است که قدرت دوتراکیها، غرور آنها، و فرهنگشان را نمیفهمد. او تصور میکند که فقط با یک ازدواج میتواند یک ارتش برای خود بخرد، در حالی که دوتراکیها بهسادگی به دنبال اهداف او نمیروند.
ازدواج دنریس با کال دروگو از نگاه ویسریس نه از روی محبت برادرانه، بلکه یک معامله سیاسی است. او دنریس را نه به عنوان خواهر، بلکه به عنوان ابزاری برای رسیدن به قدرت میبیند. او به دنریس میگوید که باید این ازدواج را تحمل کند چون هدف بزرگتری یعنی بازگرداندن خاندانشان به قدرت در پیش است.
مشکل اصلی اینجاست که او هیچ درکی از فرهنگ دوتراکی ندارد و فکر میکند فقط بهخاطر خون سلطنتیاش، همه باید به او احترام بگذارند. او درد و رنج دنریس را نمیبیند، دلسوزی نمیکند، و با نگاهی تحقیرآمیز به اطرافیانش نگاه میکند. این ناتوانی در همدلی، درک فرهنگی، و صبر، باعث میشود همهی نقشههایش از همان ابتدا محکوم به شکست باشند.
تاثیر ویسریس روی دنریس سطحی و اجباری است. او سعی میکند با استفاده از تهدید و یادآوری افتخارات گذشتهی خاندان تارگرین، دنریس را تحت کنترل نگه دارد. اما با رشد شخصیت دنریس و اعتمادبهنفسی که در میان دوتراکیها پیدا میکند، قدرت ویسریس بر او رو به کاهش میگذارد. ویسریس وقتی سعی میکند بر کال دروگو و بقیهی دوتراکیها سلطه پیدا کند، با تمسخر و تحقیر روبرو میشود چون هیچگونه درک یا اقتداری واقعی ندارد. به همین دلیل، مردم در اسوس به او لقب «شاه گدایان» (Beggar King) میدهند؛ چون ادعای سلطنت دارد، اما نه ثروتی دارد، نه ارتشی، نه احترامی.
سقوط شاهزاده متکبر
به این ترتیب ویسریس نتوانست خود را با شرایط جدید وفق دهد و در حالی که انتظار دارد همه از او اطاعت کنند، تحمل کمتوجهی یا بیاحترامی را ندارد و در پایتخت دوتراکیها، خشم خود را با خشونت نسبت به دنریس و اطرافیانش نشان میدهد. ویسریس در آخرین لحظات خود، بهطور عمومی تهدید به کشته شدن دنریس در مقابل خال دروگو میکند و خواهان تاج و تختی میشود که به او وعده داده شده بود.
در یک صحنه عجیب، دروگو به خواستهاش عمل میکند، اما به طرز فجیعی با ریختن طلای مذاب بر سر ویسریس، او را به طور ناگهانی میکشد و به این ترتیب، تاج طلایی که او همیشه آرزو داشت، برایش به معنای مرگ میشود. این اتفاق یک پایان تراژیک و نمادین برای ویسریس است، چرا که او از همان ابتدا با احساس برتری و تمایل به قدرت به جهان نگاه میکرد، اما در نهایت مرگش در دستان کسی که همیشه به آن اهانت کرده بود، رقم خورد.
میراث ویسریس: یک افسانه غمانگیز
ویسریس تارگرین نمادی از خطرات وسواس، تکبر و سوءاستفاده از قدرت است. او نتوانست از مشکلات و سختیها درس بگیرد و همواره از آنها ناراضی بود. او از تغییرات اجتناب میکرد و علاقهاش به قدرت باعث میشد که آسیبهایی به نزدیکترین افرادش به خصوص خواهرش، دنریس وارد کند.
در نهایت، او به شخصیتی تراژیک تبدیل میشود، که در مقایسه با خواهرش که مسیرش به درس گرفتن از شکستهای او شکل میگیرد، به یک آینه معکوس تبدیل میشود. میراث ویسریس در نهایت یک هشدار برای دیگران است که نشان میدهد چگونه قدرتطلبی بیحد و مرز و استقلالطلبی از واقعیتها میتواند به فروپاشی یک شخص منتهی شود.
ویسریس با وجود خون سلطنتی فاقد قدرت واقعی، جادویی یا هوش نظامی است. تنها ویژگی مثبت او پافشاری و عزم شکننده بود که در نهایت به فروپاشی او منتهی میشود. مرگ او نه تنها به پایان یک فصل از زندگی او بلکه به آغاز مسیر جدیدی برای دنریس تبدیل میشود. او اکنون میتواند به طور آزادانهتر و بدون تاثیر منفی برادرش به سوی سرنوشت خود برود. مرگ او باعث میشود که دنریس از بند تاثیرات سمی و منفی که برادرش بر او داشت رها شود و راه خود را با اعتماد به نفس بیشتر و قدرت بیشتری ادامه دهد.
منبع: Game of Thrones Fandom
چرا همه تو یوتیوب فارسی باهم دیگه دعوا دارند؟ میزگیم با لیل شایان و ویبهد
نظرات