۱۰ اشتباهی که سایهشان هنوز روی دوران طلایی دیزنی افتاده
دوران طلایی دیزنی (Disney Renaissance) آغازگر یکی از موفقترین و تحسینشدهترین دورههای فیلمهای انیمیشنی این کمپانی بود؛ فیلمهایی مثل پری دریایی کوچک، دیو و دلبر و شیر شاه که هم در گیشه و هم نزد منتقدان خوش درخشیدند. در زمانی که بخش انیمیشنسازی دیزنی روزهای کمفروغی را سپری میکرد، این دوران با بازگشت به اقتباسهای موزیکال از داستانهای مشهور، مسیری تازه برای موفقیتهای بعدی این استودیو در صنعت انیمیشن باز کرد.
با این حال، این دوره بدون ایراد و جنجال هم نبود. همان دورانی که برخی از بزرگترین شاهکارهای دیزنی را به وجود آورد، شامل فیلمهایی بود که امروز بهعنوان آثار مسئلهدار شناخته میشوند. از درگیریهای پشت صحنه گرفته تا بازنماییهای ضعیف فرهنگی، بخشهایی از دوران طلایی هنوز هم دیزنی را رها نکردهاند. با ما همراه باشید تا ۱۰ اشتباه دیزنی در این دوران را با هم مرور کنیم.
۱۰. توقف تبلیغات برای نجاتدهندگان در استرالیا
پخش تبلیغات ناقص و رقابت سنگین باعث شد The Rescuers Down Under نتونه به موفقیتهایی که لیاقتش رو داشت، دست پیدا کنه!
فیلم نجاتدهندگان در استرالیا (The Rescuers Down Under) کمفروشترین اثر دوران طلایی دیزنی بود. این فیلم در حالی که با بودجه ۳۵ میلیون دلاری ساخته شده بود، تنها ۴۷.۴ میلیون دلار در سراسر جهان فروخت و عملاً یک شکست تجاری بزرگ به حساب آمد. این در حالی بود که فیلم، دنبالهای بر نجاتدهندگان (The Rescuers) — یکی از آثار موفق قبلی دیزنی — بود و شکستش در گیشه برای خیلیها غیرمنتظره بود.
برخی دلایل شکست فیلم از کنترل دیزنی خارج بود؛ مثلاً اکران همزمان آن با فیلم بسیار محبوب تنها در خانه (Home Alone) که بازار را قبضه کرده بود. اما نکته مهم این است که بلافاصله پس از عملکرد ضعیف فیلم در آخر هفته افتتاحیه، جفری کتزنبرگ، رئیس وقت دیزنی، تصمیم گرفت تمام کمپینهای تبلیغاتی فیلم را متوقف کند. هرچند این تصمیم تنها دلیل شکست فیلم نبود، اما توقف زودهنگام تبلیغات احتمالاً ضررهای مالی دیزنی را تشدید کرد.
۹. پایان تلخ همکاری با جفری کتزنبرگ
هیچ چیز مثل یک جنگ حقوقی با یکی از قدرتمندترین افراد دیزنی، مثل جفری کاتزنبرگ، نمیتونه داستانی دراماتیکتر از پشتپردههای دیزنی بسازه!
جفری کتزنبرگ در دوران طلایی دیزنی سمت ریاست را بر عهده داشت. مایکل آیزنر، مدیرعامل وقت، مأموریت احیای بخش انیمیشنسازی دیزنی را به او سپرد و این بخش زیر نظر کتزنبرگ رشد چشمگیری را تجربه کرد. با این حال، کتزنبرگ با فشارهای شدید و جنجالی برای ارتقا به سمت ریاست کل شرکت، حاشیهساز شد. در نهایت، پس از بالا گرفتن تنشها میان او و آیزنر، کتزنبرگ در سال ۱۹۹۴ پس از پایان قراردادش، دیزنی را ترک کرد.
اما ماجرا به همینجا ختم نشد. کتزنبرگ از دیزنی شکایت کرد و مدعی شد که شرکت به تعهدات قراردادیاش پایبند نبوده. این شکایت یک نبرد حقوقی طولانی و تلخ را رقم زد که در نهایت ۲۵۰ میلیون دلار برای دیزنی هزینه برداشت. از طرفی، کتزنبرگ بعدها یکی از بنیانگذاران شرکت دریمورکس پیکچرز شد، که امروز یکی از رقبای اصلی دیزنی به حساب میآید. در نهایت، دیزنی نهتنها میلیونها دلار به خاطر کتزنبرگ از دست داد، بلکه همیشه این پرسش باقی ماند که اگر آن ارتقا به او داده میشد و در دیزنی میماند، چه اتفاقاتی ممکن بود رخ دهد.
۸. فرصتی که برای ساخت گربه چکمهپوش از دست رفت
دیزنی فرصت بزرگی رو برای ساخت فیلمی از گربه چکمهپوش از دست داد
مدتها پیش از آنکه دریمورکس شخصیت گربه چکمهپوش (Puss in Boots) را وارد دنیای شرک کند و حتی فیلمهای مستقل برایش بسازد، دیزنی این شانس را داشت که اقتباس بلندبالایی از داستان او تولید کند. گربه چکمهپوش یکی از معدود افسانههای مشهور جهان است که حقوقش عمومی است و عجیب اینکه دیزنی — بهجز یک فیلم صامت کوتاه در سال ۱۹۲۲ — عملاً از آن چشمپوشی کرده است.
بسیاری فکر میکنند دلیل نپرداختن دیزنی به این شخصیت، موفقیت دریمورکس با او بوده؛ اما واقعیت این است که در دوران طلایی، دیزنی در حال برنامهریزی برای ساخت یک فیلم بلند از گربه چکمهپوش بود. با این حال، پروژه هیچگاه عملی نشد و حالا خیلیها به این فکر میکنند که اگر دیزنی زودتر دستبهکار میشد، سرنوشت این شخصیت و محبوبیتش چه شکلی پیدا میکرد.
۷. نقض قرارداد با رابین ویلیامز
دیزنی با نقض قراردادش با رابین ویلیامز، یکی از بهترین صداگذاریهای تاریخ رو از دست داد
وقتی رابین ویلیامز صداپیشگی شخصیت غول چراغ جادو را در فیلم علاءالدین بر عهده گرفت، یکی از ماندگارترین و نمادینترین اجراهای تاریخ صداپیشگی را رقم زد. اما غیبت محسوس او در دنباله فیلم، یعنی بازگشت جعفر (The Return of Jafar)، برای خیلیها سؤالبرانگیز بود. دلیل این غیبت، نقض قرارداد دیزنی با ویلیامز بود.
ویلیامز با این شرط قرارداد علاءالدین را امضا کرد که دیزنی اجازه نداشته باشد از صدای او برای تبلیغ محصولات جانبی و فروش کالا استفاده کند. او با دستمزدی تنها ۷۵ هزار دلار نقش غول را پذیرفت، به این امید که شخصیتش صرفاً برای جذابیت هنری فیلم استفاده شود و نه برای سود تجاری. متأسفانه دیزنی این توافق را زیر پا گذاشت و در ابتدا هم حاضر به عذرخواهی نشد؛ همین موضوع باعث شد دیزنی در دوران طلایی، رابین ویلیامز را برای دنباله علاءالدین از دست بدهد.
۶. اتهامهای سرقت ادبی علیه شیر شاه
شیر شاه یک شاهکار دیزنی بود، اما هیچوقت نتونست از سایه اتهامات سرقت هنری فرار کنه
شیر شاه (The Lion King) موفقترین فیلم دوران طلایی دیزنی و هنوز هم یکی از بزرگترین افتخارات این کمپانی محسوب میشود. هرچند دیزنی این فیلم را نخستین انیمیشن «اصلی» خود معرفی کرد، اما شیر شاه با اتهامهایی جدی درباره سرقت ادبی روبهرو شد؛ اتهامهایی که به شباهتهای آشکار آن با انیمه ژاپنی کیمبا، شیر سفید (Kimba the White Lion) مربوط میشد.
شباهت این دو پروژه آنقدر زیاد بود که متیو برودریک، ستاره شیر شاه، در ابتدا تصور میکرد فیلم دیزنی نسخه آمریکاییشده همان سریال ژاپنی است. بسیاری از انیماتورها و کارتونیستهای ژاپنی از دیزنی خواستند به اسامو تزوکا، خالق کیمبا، شیر سفید، اعتبار بدهد. با این حال، کارگردانان شیر شاه هرگونه آشنایی با این انیمه را رد کردند و هیچ اقدام حقوقیای هم علیه دیزنی صورت نگرفت. با این وجود، این اتهامات تا حدی میراث این فیلم بزرگ را خدشهدار کرد.
۵. خط داستانی جنسیتزده پری دریایی کوچک
در پری دریایی کوچک، شاید آریل قهرمان باشه، ولی داستانش به جای قدرتنمایی، بیشتر حول پیدا کردن عشق و اثبات خودش برای یک مرد میچرخه
در زمان اکران، پری دریایی کوچک (The Little Mermaid) یکی از بزرگترین موفقیتهای دیزنی بود. اما این فیلم با گذر زمان بهشکل حیرتانگیزی بد پیر شد و امروز بهعنوان یکی از جنجالیترین آثار دیزنی شناخته میشود. مشکل اصلی داستان فیلم این بود که حول محور زنی میچرخید که حاضر میشود صدای خود را به خاطر یک مرد بفروشد.
این روایت فرسنگها با قهرمانان مستقل و قدرتمند آثار مدرن دیزنی، مثل موانا، فاصله داشت. بهجای اینکه الهامبخش دختران جوان باشد، داستان فیلم درباره زنی بود که ارزشش را در گرو مردی میدید و باور داشت تنها با بهدست آوردن او میتواند شایسته حضور در دنیای بیرون از اقیانوس شود.
۴. بازنویسی تاریخی پوکاهانتس به سبک دیزنی
دیزنی با پوکاهانتس تاریخ واقعی رو به یک داستان عاشقانه کمعمق تبدیل کرد
بسیاری از تماشاگران، پوکاهانتس (Pocahontas) را یکی از مسئلهدارترین فیلمهای دیزنی میدانند و دلایل متعددی برای این دیدگاه وجود دارد. بزرگترین اشتباه دیزنی در این فیلم، تصمیم برای دیزنیوار کردن داستان یک شخصیت تاریخی واقعی بود. فیلم از زندگی واقعی پوکاهانتس الهام گرفته، زنی که در تاریخ بهخاطر تلاشهایش برای ایجاد روابط دیپلماتیک میان مردم پاوهاتان و مهاجران جیمزتاون شناخته میشود.
با این حال، دیزنی داستان را به یک روایت عاشقانه تبدیل کرد و رابطهای خیالی میان پوکاهانتس (با صدای آیرین بدارد) و جان اسمیت (با صدای مل گیبسون) به تصویر کشید. فیلم همچنین تا حد زیادی نادیده میگیرد که پوکاهانتس قربانی خشونت استعمارگران بود. نتیجه این تصمیم، نسخهای سفیدشده و بیش از حد عاشقانه و شاد از داستانی است که در واقعیت، تاریک و بسیار مهم در تاریخ بومیان آمریکاست.
۳. مردان، فرمانروای مطلق فیلمهای دوران طلایی دیزنی
حتی وقتی قهرمانان زن در دیزنی روی پرده میدرخشیدند، مردان همچنان فرمانروای داستانها بودن
در نگاه اول، دوران طلایی دیزنی بهنظر میرسد که نمایندگی قابل توجهی برای شخصیتهای زن دارد؛ چون فیلمهایی مثل مولان، دیو و دلبر و پری دریایی کوچک همه حول محور قهرمانان زن میچرخند. اما واقعیت این است که حتی در همین آثار، مردان نقش مسلط را در روایت دارند و بهمراتب بیشتر از زنان حرف میزنند. بر اساس پژوهشی که واشنگتن پست انجام داده، مردان بهطور متوسط پنج برابر زنان در فیلمهای این دوره صحبت میکنند.
بهعنوان مثال، در دیو و دلبر، مردان ۷۱٪ دیالوگها را به خود اختصاص دادهاند؛ در پوکاهانتس، ۷۶٪؛ در مولان، ۷۷٪؛ و در علاءالدین، رقم حیرتانگیز ۹۰٪. همه این فیلمها یا قهرمان زن دارند یا شاهد حضور پررنگ پرنسسهای مشهور دیزنی هستند، اما با این حال، تماشاگران بهندرت فرصتی پیدا میکنند تا صدای خود این شخصیتهای زن را بشنوند.
این آمار نشان میدهد که حتی وقتی داستانها ظاهراً حول زنان میچرخد، چارچوب روایی و قدرت روایت همچنان در دست مردان باقی مانده. این مسئله نقدهای زیادی را متوجه دیزنی کرده است، چرا که این استودیو سالها الگوساز اصلی برای کودکان و نوجوانان بوده و بر تصویرسازی از نقشهای جنسیتی تأثیر مستقیم گذاشته است. اگرچه در سالهای اخیر شاهد تغییراتی مثبت بودهایم، این میراث همچنان بخشی جداییناپذیر از دوران طلایی دیزنی محسوب میشود.
۲. نادیده گرفتن استعدادهای زنانه
دیزنی در دوران طلایی، نتونست به زنان فرصتهای یکسان برای هدایت پروژهها بده
دوران طلایی دیزنی با برخی دستاوردهای تاریخی برای زنان خلاق همراه بود؛ مثلاً لیندا وولورتون نخستین زنی شد که فیلمنامه یک انیمیشن دیزنی را نوشت و آن فیلم چیزی نبود جز دیو و دلبر. با این حال، در تمام این دوران حتی یک کارگردان زن هم پشت دوربین نبود، و این وضعیت سالها ادامه پیدا کرد.
این ماجرا بیارتباط با پیشینه تاریخی دیزنی نیست. مثلاً در سال ۱۹۳۸، دیزنی نامهای به یک زن جوان به نام مری فورد فرستاد و آشکارا نوشت که «زنان مناسب کارهای خلاقانه نیستند.» هرچند زنان در نهایت با تلاش زیاد و به واسطه استعدادشان توانستند راهی به دنیای انیمیشن و نویسندگی باز کنند، اما پستهای کلیدی همچنان در انحصار مردان باقی ماند. کافی است یادآوری کنیم که جنیفر لی، نخستین زن کارگردان دیزنی، فیلم یخزده (Frozen) را ساخت؛ همان فیلمی که در زمان خودش رکورد پرفروشترین انیمیشن تاریخ را شکست. حالا دیگر نمیتوان از خود نپرسید که اگر دیزنی زودتر به زنان فرصت میداد، چه موفقیتهای بزرگتری میتوانست به دست بیاورد.
۱. استعارههای نژادپرستانه در دوران طلایی دیزنی
دیزنی با استفاده از کلیشههای نژادپرستانه، نتونست فرهنگهای مختلف رو درست و منصفانه به تصویر بکشه
اگرچه دوران طلایی دیزنی فیلمهایی به شهرت آواز جنوب (Song of the South) تولید نکرد، اما همچنان به بازتولید برخی کلیشههای آسیبزننده ادامه داد، بهویژه در فیلمهایی مانند پوکاهانتس و علاءالدین. در آهنگ «Savages, Savages» در پوکاهانتس، بومیان به شکلی منفی با عناوینی مانند «وحشی»، «کافر»، «آفت» و «تقریباً غیرِ انسان» توصیف میشوند. این تصویر نادرست، کلیشه آسیبزای «بومیان غیرمتمدن» یا «ناچیز» را تقویت میکند.
علاءالدین نیز استعارههای اورینتالیستی را ترویج میدهد و تلاش میکند فرهنگ خاورمیانه را همانطور که غرب آن را میبیند به تصویر بکشد، بهجای اینکه بازنمایی دقیقی از فرهنگ واقعی ارائه دهد. این کلیشهها آنقدر آشکار بودند که حتی دیزنی+ برای این فیلم هشدارنامهای قبل از پخش در استریم قرار داد. دیزنی بهطور قطع سعی کرد با فیلمهایی مانند علاءالدین و مولان در دوران طلایی، تنوع بیشتری ایجاد کند، اما فقدان حساسیت و تحقیق دقیق در مورد فرهنگها، همچنان یکی از نواقص بارز این دوره بهشمار میآید.
این موضوع نشان میدهد که دیزنی در آن زمان، در تلاشهای خود برای گنجاندن فرهنگهای مختلف، هنوز درک درستی از پیچیدگیهای فرهنگی نداشت و در بسیاری از موارد، تصویری سطحی و تحریفشده از فرهنگهای غیرغربی ارائه میداد. این رویکرد در آن دوران، حتی اگر بهعنوان تلاش برای تنوع در نظر گرفته میشد، در نهایت به تکرار و تقویت کلیشههای قدیمی منجر شد که بر تجربه تماشاگران تأثیر منفی گذاشت.
دوران طلایی دیزنی: موفقیتها و اشتباهات که همچنان بر تاریخ این استودیو سایه انداختهاند
دوران طلایی دیزنی (Renaissance Era)، که در دهه ۹۰ میلادی آغاز شد، بهطور گستردهای بهعنوان یکی از موفقترین و خلاقانهترین دورهها در تاریخ انیمیشن شناخته میشود. فیلمهایی چون پری دریایی کوچک، دیو و دلبر، شیر شاه، و علاءالدین نه تنها استانداردهای انیمیشن را بهطور چشمگیری ارتقا دادند، بلکه دیزنی را به پیشروی اصلی در صنعت سینما و سرگرمی تبدیل کردند. با این حال، همانطور که در بررسیهای مختلف مشاهده میشود، این دوره از تاریخ دیزنی همچنان با چالشها و اشتباهاتی همراه بود که میراث آنها همچنان در داستانهای دیزنی باقیمانده است.
در این دوران، با وجود ایجاد چندین شخصیت برجسته زن، دیزنی نتواست بهطور کامل فرصتهایی برابر برای زنان فراهم کند. در حالی که کارگردانان و نویسندگان زن مانند لیندا وولورتون در فیلمنامهنویسی سهم داشتند، هنوز هیچ کارگردان زن در پشت دوربین فیلمهای این دوره قرار نگرفت. همچنین، در حالی که دیزنی سعی داشت بهسمت تنوع پیش برود، کلیشههای نژادی و جنسیتی همچنان در آثار این دوره مشاهده میشدند. فیلمهایی مانند پوکاهانتس و علاءالدین نتواستند بهطور کامل نماینده فرهنگهای مختلف باشند و بسیاری از داستانها از دیدگاههای نژادپرستانه و اورینتالیستی به تصویر کشیده شدند. در همین حال، شخصیتهای مرد همچنان در بیشتر فیلمها غالب بودند و دیالوگهای بیشتری نسبت به شخصیتهای زن داشتند.
این تضاد میان موفقیتهای بینظیر و اشتباهات فرهنگی، باعث شده تا آثار دوران طلایی دیزنی همچنان در معرض انتقادات و تحلیلهای زیادی قرار بگیرند. این انتقادات نه تنها بر دنیای دیزنی بلکه بر صنعت انیمیشن بهطور کلی تأثیر گذاشته و دیزنی را وادار کرده تا در آثار جدید خود حساسیت بیشتری به تنوع و نمایش صحیح فرهنگها داشته باشد. دیزنی امروز در حال بازنگری در برخی از انتخابهای قدیمی خود است و تلاش میکند با آثار جدیدتر، نظیر موانا، انکانتو و رایا و آخرین اژدها، تجربهای متفاوت و متنوعتر برای مخاطبان فراهم کند.
این تحلیل نشان میدهد که اگرچه دوران طلایی دیزنی، دورهای پر از موفقیتهای هنری و تجاری بود، اما چالشهایی مانند عدم تنوع، نقض قراردادها، و کلیشهسازیهای نژادی، همچنان بخشهایی از این دوره را تحت تأثیر قرار میدهند. این آگاهی از اشتباهات گذشته میتواند به بهبود و تحول در آینده دیزنی کمک کند. نظر شما درباره این مورد چیست؟ آیا دیزنی میتواند از اشتباهات گذشتهاش درس گرفته و آنها را اصلاح کند؟
منبع: CBR
سختترین بازیهای دنیای با چشمهای بسته؛ میزگیم با @hamid_scorpion
نظرات