در مطالب پیشین راجع به شخصیتهای سریال Game of Thrones (بازی تاج و تخت) به بیشتر اعضای اصلی خاندان استارک پرداختیم و امروز قرار است با کوچکترین عضو خانواده، یعنی ریکان استارک (Rickon Stark) آشنا شویم. خاندان استارک همیشه جزو اصیلترین و محترمترین خاندان وستروس به شمار میرفته که از دیرباز فرمانروایی شمال را از قلعه وینترفل در دست داشتهاند. آنها به صداقت، وفاداری و پیروی از ارزشهای کهن شهرت دارند و شعارشان «زمستان در راه است»، نمادی از هوشیاری و آمادگی در برابر سختیهاست.
از میان اعضای خاندان استارک، ریکان کوچکترین فرزند ند استارک و کیتلین است. برخلاف خواهر و برادرانش که هر یک نقش مهمی در تحولات سیاسی وستروس ایفا میکنند، ریکان به دلیل سن کم و شرایط جنگی، بیشتر در حاشیه قرار دارد. با این حال، سرنوشت تلخ و پایان دردناک او نشاندهنده بیرحمی دنیای بازی تاج و تخت و آسیبپذیری حتی معصومترین افراد در برابر قدرتطلبی و جنگ است.
پیشینه شخصیت ریکان استارک
ریکان استارک در قلعه وینترفل به دنیا آمد. او در محیطی گرم، امن و خانوادگی رشد کرده و همیشه مورد محبت اعضای خانوادهاش قرار داشت. یکی از جنبههای برجسته شخصیت او، رابطهاش با گرگ شخصیاش به نام «شگیداگ» است که مثل خودش، رفتاری نپخته و غیرقابل پیشبینی دارد.
این ارتباط نزدیک با شگیداگ، نمادی از طبیعت خالص و غیرمتمدن کودکانه ریکان است، که برخلاف برادران بزرگترش، هنوز به دنیای سیاست و جنگ آلوده نشده است. جرج آر. آر. مارتین، نویسنده مجموعه رمان «نغمه یخ و آتش» ریکان را از لحاظ خلق و خو شخصتی تهاجمی، جسور، سرسخت و با اراده توصیف کرده است.
یژگیهای نابالغانه و کنترلنشده ریکان او را حتی در میان دیگر فرزندان استارک نیز متمایز میسازد، با اینکه همه آنها با گرگهای خود پیوند خاصی دارند. در واقع، در خاندان استارک، رابطه میان هر کودک و گرگش بسیار مهم است و هر گرگ ویژگیهای درونی صاحبش را منعکس میکند. اما آنچه ریکان را خاص میکند، شدت و خشونت این پیوند است. شگیداگ و ریکان هر دو سرکش، تندخو و غیرقابلپیشبینی هستند، که این حالت نزد سایر فرزندان استارک به این شکل شدید دیده نمیشود.
لحظات کلیدی شخصیت ریکان در سریال بازی تاج و تخت
اتفاقات کلیدی و حساس زندگی ریکان استارک تحت تاثیر هرجومرج و نابسامانیهای پیدرپی قرار گرفته که خاندان استارک با آن مواجه شدهاند. پس از اعدام پدرش ند استارک و آغاز جنگهایی که شمال را ویران میکند، ریکان که هنوز کودکی بیش نبود ناگهان در دنیایی بیرحم و خطرناک قرار میگیرد. از دست دادن اعضای خانواده و تهدیدی که بر وینترفل سایه انداخته، باعث میشود دوران کودکی او پیش از موعد پایان یابد و او برای بقا مجبور به ترک زندگی امن گذشتهاش شود.
وقتی تیان گریجوی به وینترفل حمله میکند، ریکان به همراه برن گروگان گرفته میشوند. آنها در نهایت موفق میشوند با پنهان شدن در سردابههای وینترفل فرار کنند. این نشاندهندهی زیرکی ریکان و همچنین حمایت و مراقبت اوشا (Osha) و گرگش (Shaggydog) از او است. پس از آن، با ویرانی وینترفل، به پیشنهاد میستر لوین گروه برای زنده ماندن از هم جدا میشوند. اوشا، ریکان و شگی داگ را به (Last Hearth)، قلعهی خاندان آمبر میبرد تا از آنها محافظت شود. در همین حال، برن و همراهانش به سمت دیوار شمالی حرکت میکنند.
جدایی ریکان از برن برای او بسیار دردناک است، زیرا او وابستگی عاطفی شدیدی به برادر بزرگترش دارد. با این حال، این جدایی امری ضروری است تا شانس زنده ماندن آنها در میان آشوبهای جنگ بیشتر شود. ریکان و برن، هر دو بهعنوان نمادهای امید برای شمال شناخته میشوند؛ زیرا ادامه بقای آنها میتواند وفاداران خاندان استارک را که پس از جنگ پراکنده شدهاند دوباره گرد هم آورد.
اهمیت سیاسی ریکان استارک: آخرین وارث استارکها
پس از مرگ یا ناپدید شدن بیشتر اعضای خاندان استارک (مانند راب، کیتلین و برن)، ریکان بهعنوان یکی از آخرین وارثان قانونی خاندان استارک در شمال اهمیت پیدا میکند. لرد وایمن مندرلی، یکی از اشراف وفادار شمال، متوجه میشود که ریکان زنده است و در جزیرهای خطرناک به نام اسکاگوس به همراه اوشا و شگیداگ پنهان شده است. او برای بازگرداندن ریکان و متحد کردن اشراف شمالی داوس سیورث را مامور میکند تا از این طریق شورشی علیه بولتونها و فریها شکل دهد.
ویژگیهای درونی ریکان، روحیه سرکش، که در گذشته شاید نشانهای از ناپختگی تلقی میشدند حالا در دنیای خشن و بیرحم وستروس میتوانند به نقاط قوت او تبدیل شوند. اقامت او در اسکاگوس (جزیرهای اسرارآمیز که برخی طرفداران شایعه کرده بودند محل زندگی آدمخواران و تکشاخهاست) باعث سختتر شدن و رشد شخصیتش شده بود.
سرانجام ریکان توسط خاندان آمبر (House Umber) فریب خورده و او را به رمزی بولتون تسلیم میکنند. او به ابزاری در بازیهای روانی رامزی تبدیل میشود و در صحنهای وحشتناک در میدان جنگ، رامزی او را آزاد میکند تا او را با تیر و کمان بکشد در حالی که جان اسنو تلاش میکند او را نجات دهد. مرگ ریکان سریع و بیرحمانه است و نمایانگر بیگناهی از دست رفته در جنگهای وستروس و شقاوت کسانی است که برای دستیابی به قدرت به هر کاری متوسل میشوند.
میراث ریکان: گرگ گمشده
داستان ریکان شکسته شدن بیگناهی او توسط خشونت و همزمان استقامت و قدرت درونی است که در طول جنگها و فاجعهها شکل میگیرد. او نمایانگر روح وحشی شمال است؛ کودکانی که حت تاثیر از دست دادن عزیزان و با ارادهای قوی برای بقا خیلی زود مجبور شدند بزرگ و مستقل شوند. میراث او در امیدی نهفته است که روزی آن توله گرگ وحشی از وینترفل بازخواهد گشت، نه فقط به عنوان نمادی از گذشته، بلکه به عنوان رهبر آینده شمال.
ریکان استارک، با وجود نقشی کوچک و اغلب نادیده گرفته شده در کتاب و سریال، به ما یادآوری میکند که حتی کوچکترین و وحشیترین صداها نیز در بازی تاج و تخت اهمیت دارند. همچنین روح و استحکام خاندان استارک که حتی در جوانترین اعضای آن، مانند ریکان، همچنان وجود دارد. به عبارت دیگر، او نماد قدرت، وفاداری و استقامت در خانواده استارک است، ویژگیهایی که حتی در شرایط دشوار و در جوانترین اعضای این خاندان نیز ادامه دارد.
منبع: Game of Thrones Fandom
سختترین بازیهای دنیا با چشمهای بسته؛ میز گیم با @hamid_scorpion

عالی بود
🌹🙏