بررسی اپیزود خاص مد من: «شبی که رازهای دان و پگی فاش شد»
اپیزود «Suitcase» از سریال مد من یکی از ماندگارترین و تحسینشدهترین قسمتهای این مجموعه است؛ اپیزودی که فراتر از یک داستان ساده، تصویری عمیق از روابط انسانی، تنهایی، جاهطلبی و آسیبپذیری را به نمایش میگذارد. این قسمت در محوریت رابطه کاری (و در عین حال عاطفی) دان دریپر و پگی اولسن میچرخد و در شبی طولانی روایت میشود که هر دو شخصیت مجبور میشوند با ترسها، شکستها و رازهای شخصی خود روبهرو شوند.
«Suitcase» در نگاه منتقدان و طرفداران، بهعنوان نقطه عطفی در تحول شخصیت پگی و افشای لایههای پنهان شخصیت دان شناخته میشود. شبی که قرار بود تنها یک پروژه کاری باشد، به سفری درونی برای هر دو تبدیل میشود؛ سفری که نتیجهاش نزدیکتر شدن آنها، اما بدون هیچگونه رابطه عاشقانه یا کلیشهای است. در این بررسی، به بخشهایی از این اپیزود خواهیم پرداخت تا بهتر بفهمیم چرا این قسمت چنین جایگاهی در تاریخ تلویزیون پیدا کرده است.
تمرکز بینظیر بر دان و پگی؛ چرا «Suitcase» یک شاهکار تلویزیونی است
دان و پگی؛ شبی که همه رازها فاش شدند و پیوندی عمیق شکل گرفت
خیلی از اپیزودهای مد من تجربهای مشابه دیدن یک فیلم رضایتبخش را به بیننده میدهند، اما «The Suitcase» بلافاصله خودش را بهعنوان یک اپیزود بهویژه قدرتمند و یکی از بهترین قسمتهای این سریال عالی متمایز میکند. این بیتردید یکی از بهترین ساعتهای تلویزیونی است که تا به حال دیدهاید.
در این سریال شخصیتهای عالی زیادی وجود دارند، اما اگر بخواهید دو شخصیت مهم را انتخاب کنید، قطعاً دان (که بدیهی است) و پگی هستند. داشتن اپیزودی که با چنین دقتی فقط روی این دو نفر متمرکز است — و درواقع روی یکسری گفتوگوی بین آنها — تأثیر فوقالعادهای دارد، بهویژه به خاطر تمام درامی که بین این دو در جریان بود.
آنقدر لحظات فوقالعاده و خوشساخت در این اپیزود وجود دارد که از شمردنشان دست میکشید. چیزی که در یک سریال دیگر شاید اوج داستان محسوب میشد، اینجا خیلی زود اتفاق افتاد: دعوای تمامعیار پگی و دان، جایی که بالاخره پگی احساساتش را درباره اینکه بابت تبلیغ برندهی جایزه CLIO شایستهی اعتبار بوده اما آن را نگرفته، بیرون ریخت و دان هم با عصبانیت جوابش را داد. همین صحنه بهتنهایی کافی بود تا تضمین کند این اپیزود همان قسمتی باشد که جان هم و الیزابت ماس برای جوایز امی سال آینده ارائه میکنند، اما با وجود تمام درخشششان در آنجا، حتی بهترین لحظاتشان در همین یک ساعت نبود.
احساسات و افشاگریها؛ وقتی دان و پگی بین خنده و اندوه سرگردان میشوند
جان هم و الیزابت ماس در یکی از قدرتمندترین اپیزودهای مد من
چه ترنهوایی از احساسات، هم برای شخصیتها و هم برای بینندگان، وقتی دان و پگی میان خنده، عصبانیت، ناامیدی و اندوه شریک میشوند. این لحظات شامل افشاگریهای خندهداری بود که دان از خاطرات راجر برای پگی پخش کرد، از جمله افشای شگفتانگیز درباره آیدا بلنکنشیپ بهعنوان «ملکه انحرافات.»
در حاشیه باید گفت که نویسنده تا اینجا از اشاره به خانم بلنکنشیپ صرفنظر کرده بود. کمی به این دلیل که میترسید چقدر جانبدارانه حرف بزند. چون نویسنده در دوران دبستان با دختر رندی هلر، بازیگر نقش بلنکنشیپ، هممدرسهای بوده و از همان سنین کم رندی را میشناخته. اما کافی است گفته شود که رندی در این نقش فوقالعاده ظاهر شده، با دیالوگهایی که بیرحمانه و عادی، و حتی گاه نژادپرستانهاند، مثل واکنشش به شنیدن خبر مسابقه بوکسی که دفتر کار به آن هیجان داشت: «اگه میخواستم دو تا سیاهپوست رو ببینم که میزنن به هم، یه اسکناس از پنجره مینداختم بیرون.»
شبِ اعترافات و پیوندها؛ دان و پگی و شکستن مرزهای همیشگی
«Suitcase»: وقتی خنده، گریه و آشوب در یک ساعت تلویزیونی به اوج میرسد
اما برگردیم به دان و پگی. دیدن اینکه دان در طول شب چقدر شروع به باز کردن دلش برای پگی کرد، واقعاً شگفتانگیز بود. او درباره دورانش در کره، نحوه مرگ پدرش و بسیاری جزئیات صمیمانهای حرف زد که هیچکس دیگری از آنها خبر نداشت… هیچکس جز آنا دریپر. البته دان از همان اول میدانست که احتمالاً خبر مرگ آنا را دریافت خواهد کرد، چون عمداً تماس تلفنیای را که فقط میتوانست حامل آن خبر تلخ باشد، به تعویق میانداخت. اما چیزی که رابطه دان و پگی را زیبا میکرد، این بود که گرچه دان برای اولین بار اینقدر آماده شده بود تا کسی جای خالی آنا را در زندگیاش پر کند، پگی فقط «کسی» نبود؛ او خودش بود؛ پگی، که از قبل رابطهای منحصربهفرد با دان داشت.
واقعاً نمیشد به پایان این شب فکر نکرد — شبی که حتی شامل جدایی تلفنی پگی و دوستپسرش هم شد — و تصور نکرد که آنها ممکن بود در نهایت به تختخواب بروند. قطعاً در بعضی سریالهای دیگر، همینطور پیش میرفت. اما چه این اتفاق روزی بیفتد (و در این نقطه اصلاً غیرممکن به نظر نمیرسید) و چه نه، نیازی به آن نبود، چون همین اپیزود پیوند خاصی بین دان و پگی تثبیت کرد؛ پیوندی که شامل لحظات نهچندان باشکوهی مثل دیدن دان در حالی که در دستشویی بالا میآورد و لحظات شیرینی مثل گذاشتن سر دان روی زانویش برای خوابیدن میشد.
ورود اردک (داک) وسط این ماجراها قطعاً عنصری تهاجمی و آشوبگر بود که تعادل اوضاع را به هم ریخت. البته این به معنای انتقاد از نویسندگی نبود؛ برعکس، این بخش فوقالعاده نوشته شده بود. دیدن اینکه دان آنقدر از شنیدن فحاشی داک به پگی («فاحشه») عصبانی شد که به سمتش مشت پرتاب کند، لذتبخش بود، اما این صحنه آنطور که انتظار میرفت پیش نرفت: دان نهتنها ضربهای نزد، بلکه بهراحتی توسط داک به زمین انداخته شد و در نهایت یک نبرد حقیرانه میان دو مست را باخت.
فروپاشی دان و لحظهای ناب از قدردانی
لحظهای از آرامش پس از طوفان — دان با قدردانی دست پگی را میگیرد
اما در مورد پایان… واقعاً باید گفت: فوقالعاده بود. وقتی دان گفت تنها کسی را که واقعاً او را میشناخت از دست داده و پگی پاسخ داد که این درست نیست، یکی دیگر از آن لحظات زیبای اپیزود رقم خورد.
و چه نفس راحتی بود آن صحنه پایانی! برای خیلی از بینندگان، وحشت این بود که دان دوباره همان کاری را بکند که استادش است: تکهتکه کردن احساساتش، کنار زدن آنها، و با پگی همانطور رفتار کردن که با آلیسون کرد — یعنی وانمود کند این شب صمیمی (هرچند از نوعی کاملاً متفاوت) اصلاً اتفاق نیفتاده. اما به جای این کار، دست پگی را گرفت — و همین برای بیننده، و برای پگی، کافی بود که بفهمد دان بابت همه چیز واقعاً سپاسگزار است.
نظر شما درباره این قسمت از سریال مد من چیست؟
اپیزود «The Suitcase» نهتنها یکی از بهترین قسمتهای مد من، بلکه یکی از بهترین ساعات تلویزیونی درام است؛ اپیزودی که با تمرکز کامل روی دو شخصیت کلیدی، دان و پگی، موفق میشود رابطهای پیچیده و چندلایه را بدون نیاز به کلیشههای عاشقانه به تصویر بکشد. این قسمت پر از لحظات انسانی است — از عصبانیت و درگیری گرفته تا لحظات شکنندگی و صمیمیت واقعی — و نشان میدهد چطور دو انسان شکسته میتوانند موقتاً تکیهگاهی برای یکدیگر شوند.
جان هم و الیزابت ماس در این اپیزود بازیهایی بهیادماندنی ارائه میکنند که برای همیشه در ذهن طرفداران این سریال ثبت شده است. «Suitcase» با عمق احساسی و شخصیتپردازی بینقص خود، نهفقط یک داستان از تبلیغات و رقابت کاری، بلکه روایتی از تنهایی، غم و یافتن اندکی امید در دل تاریکی است.
منبع: مجله بازار
سختترین بازیهای دنیای با چشمهای بسته؛ میزگیم با حمید اسکورپیون
نظرات