معرفی شخصیتهای سریال Wednesday | جوزف کراکستون
در سال ۱۶۲۵، جوزف کراکاستون یکی از نخستین زائرانی بود که برای استعمار و سکونت در سرزمینی که اکنون آکادمی نورمور در آن قرار دارد، پا به آن منطقه گذاشت و در میان زائران، جایگاهی بلندمرتبه داشت. او از صمیم قلب از طردشدگان (Outcasts) نفرت داشت و دیگر زائران را نیز متقاعد کرد که این افراد شیطانی و ناپاکاند. همین باور، آغازگر موجی از کشتار شد. اگرچه شمار دقیق قربانیان مشخص نیست، اما گفته میشود که او تقریباً تمام طردشدگان را از صفحهٔ روزگار محو کرده بود.
در نهایت، گودی آدامز، دختری جوان که کراکاستون او را به جرم جادوگری متهم کرده بود و از مقبرهای که او در آن مادر گودی و چندین طردشدهٔ دیگر را زندهزنده سوزانده بود، گریخته بود، موفق شد کراکاستون را بکشد، روحش را نفرین کند و او را در تابوتی با قفل خونین مهر و موم کند.
با این حال، میراث خانوادگی او پس از مرگ ادامه یافت و نسلهای بعدیاش با ساختن افسانههایی دروغین از او، او را فردی مهربان با طردشدگان و مردی سختکوش جلوه دادند. با گذشت زمان، کراکاستون به عنوان یکی از پیشگامان شهر جریکو شهرت یافت و از او به خاطر تلاشهایش برای آبادسازی سرزمین ستایش شد. پارک تفریحی «جهان زائر» (Pilgrim World) به افتخار او ساخته شد و تندیسی از او در آنجا نصب شد. ماجرای زندگیاش نیز از طریق نقاشیهایی در این مجموعه به تصویر کشیده شده است. در روز «همیاری اجتماعی» سال ۲۰۲۲، نوبل واکر، شهردار جریکو، به همراه لاریسا وییمز، مدیر آکادمی نورمور، فوارهای را با مجسمهٔ او رونمایی کردند. وندزدی آدامز، از نوادگان گودی، کمی بعد آن را منفجر کرد.
در ادامه، لارل گیتس (از نوادگان کراکاستون) او را از مرگ بازگرداند تا دوباره مأموریتش برای نابودی طردشدگان را آغاز کند. اگرچه کراکاستون در ابتدا از احیای دوبارهاش توسط لارل سپاسگزار بود و میخواست او را در کنار خود نگه دارد، اما هنگام رسیدن به نورمور، از پرچانگی او خسته شد و تهدیدش کرد تا ترکش کند. او سپس تلاش کرد مدرسه را به آتش بکشد، اما وندزدی با فرو کردن خنجری در قلبش، او را برای همیشه نابود کرد.
توصیف ظاهری
کراکاستون مردی با اندامی معمولی، موهای قهوهای و چشمان آبی بود. در «جهان زائر» اغلب با لبخندی بر لب به تصویر کشیده شده، اما در واقع لبخندهایش بیشتر رنگی سادیستی داشتند. لباسهایش متناسب با مد قرن هفدهم، شامل پالتویی بلند، کلاه مخصوص، عصا و موی مرتب تا روی شانه بود. پس از مرگ، بیشتر موهایش ریختند و تنها چند تار خاکستری باقی ماند؛ رنگ چشمانش به خاکستری تغییر یافت و پوستش حالتی سبز و پوسیده پیدا کرد. لباسهایش نیز پوسیده و کهنه شدند. او ظاهراً از ظاهر جدیدش نفرت داشت و زمانی که وندزدی کلاهش را پرت کرد، بهشدت خشمگین شد؛ شاید به خاطر اینکه طاسیاش نمایان شده بود.
شخصیت
جوزف کراکاستون نفرتی ریشهدار از طردشدگان داشت و مانند نوادگانش، برای رسیدن به هدفهایش از هیچ بیرحمیای فروگذار نمیکرد. او سنگدل و ظالم بود و از سوزاندن افراد «ناباب» لذت میبرد. بهنظر میرسد که او بهشدت متعصب مذهبی بود و طردشدگان را جادوگرانی شیطانی میدانست که باید از میان برداشته میشدند. در یکی از رؤیاهای وندزدی، کراکاستون با لبخندی افتخارآمیز تماشاگر سوختن مقبرهای بود که طردشدگان در آن حبس شده بودند. با این حال، او ترجیح میداد اجرای قتل را به دیگران بسپارد و به ندرت خودش آتش میزد. تنها مورد خشونت مستقیمش، ضربهای بود که در واکنش به زخمی شدنش از سوی گودی، به او وارد کرد.
گرچه دربارهٔ نحوهٔ رفتار او با خانوادهاش چیزی بهطور دقیق نمیدانیم، اما با توجه به اینکه نوادگانش احترام زیادی برای او قائل بودند و داستانهایی دروغین در ستایشش پخش میکردند، میتوان حدس زد که با آنها (تا زمانی که با باورهایش همراه بودند) رفتاری محترمانه داشته است.
با این حال، پس از احیای دوباره، کراکاستون خوی شیطانیتری پیدا میکند: او به موجودی بیاخلاق و لذتجو تبدیل میشود که از شکنجه و قتل طردشدگان لذت میبرد و با خندهای جنونآمیز آنها را تحقیر میکند. تعصب مذهبیاش تا حدی او را کور کرده بود که دیگران را تنها مهرههایی در نقشهاش میدید. این بیرحمی حتی شامل خانوادهاش نیز میشد. اگرچه در ابتدا به لارل اجازه داد حلقهاش را ببوسد، اما خیلی زود از او خسته شد و تهدیدش کرد که اگر دهانش را نبندد، زبانش را قطع میکند. او به هیچوجه پشیمانی یا احساس گناهی از کارهایش نداشت و اعمالش را با تکیه بر باورهای مذهبی توجیه میکرد، هرچند بهنظر نمیرسید که حتی به آن مذهب هم ایمان واقعی داشته باشد. تنها هدفش، نابودی کامل طردشدگان بود.
در حالت مرده، او دیگر به طردشدگان برچسب «شیطانی» نمیزد و آنها را «نقض طبیعت» مینامید. با این حال، همچنان دربارهٔ «جهنم» صحبت میکرد؛ از جمله وقتی که وندزدی را تهدید به مرگ کرد. در نبرد نهایی، با دیدن وندزدی، تهدید علیه دو طردشدهٔ دیگر را رها کرد و به مبارزه با او پرداخت؛ نشاندهندهٔ کینه و نفرتی دیرینه حتی پس از قرنها. رفتار متناقضش نیز قابل توجه است؛ از یک سو مدعی نجات مردم از دست طردشدگان است، اما از سوی دیگر، بیگناهان را نیز بدون دلیل میکشد، آنهم صرفاً برای انتقامگیری.
منبع: addamsfamily
بزرگترین یوتیوبر کالاف دیوتی ایران کیه؟ میزگیم با ملیکا دیوتی
نظرات