معرفی ۱۰ سریال فانتزی برتر HBO که ۱۰ از ۱۰ هستند
در این مطلب به ۱۰ سریال فانتزی برتر HBO که ۱۰ از ۱۰ هستند میپردازیم و آنها را در کنار یکدیگر بررسی میکنیم؛ در ادامه همراه مجله بازار باشید.
با وجود انبوه سرویسهای استریم، این روزها هیچ کمبودی در زمینهی سریالهای فانتزی احساس نمیشود؛ از آثار محبوبی مثل The Wheel of Time گرفته تا ماجراجوییهای تازهی Percy Jackson اما در این هیاهو، HBO Max مسیر متفاوتی را طی کرده و به خانهی برخی از جسورانهترین، عجیبترین و از نظر عاطفی، به یکی عمیقترین پلتفرمهای این ژانر تبدیل شده است. از حماسههای وسیعاش با محوریت اژدهایان و پادشاهیهای متخاصم گرفته تا معماهای سورئالی که قوانین واقعیت را خم میکنند، این سریالها ثابت میکنند که ژانر فانتزی تنها محدود به شمشیر و جادوگری نیست و بیشتر از چیزی که باید ظاهر میشوند. چه داستان در چشماندازی پسا-آخرالزمانی روایت شود و چه در نسخهای جایگزین از دنیای خودمان، تمام سریالهای این لیست یک وجه اشتراک دارند: آنها شاهکارهایی بینقص و ۱۰ از ۱۰ایی هستند.
این لیست سفری به دنیای بهترینِ بهترینها است. برخی اقتباسها از رمانهای محبوب دنیایمان هستند و برخی دیگر، آثار اورجینال و متهورانهای که مرزهای قصهگویی تلویزیونی را جابجا کردهاند. در اینجا شاهکارهای انیمیشنی را در کنار درامهای فاخر و آثار کالت و خاص را در کنار پروژههای پرهزینه و تماشایی خواهید دید. این مجموعه در کنار هم، توانایی بینظیر HBO Max در گردآوری طیف گستردهای از فانتزیها با لحن و سبکهای متنوع را به رخ میکشد.
۱۰. سریال ‘Creature Commandos’ (2024–)
نخستین ورود رسمی به دنیای جدید دیسی، سریال Creature Commandos محسوب میشود. این اثر داستان تیمی از عملیات ویژه و مخفی را روایت میکند که تمام اعضایش از هیولاهای زندانی تشکیل شدهاند. آماندا والر (با صداپیشگی وایولا دیویس) این گروه نامتعارف را که توسط ژنرال ریک فلگ سینیور (با صداپیشگی فرانک گریلو) رهبری میشود، گرد هم میآورد تا از پرنسس ایلانا روستوویک (با صداپیشگی ماریا باکالوا) در برابر جادوگری از آمازون به نام سیرسه (با صداپیشگی آنیا چلوترا) و گروه شبهنظامی افراطی او با نام «پسران تمیسکیرا» محافظت کنند. این گروه از قهرمانانی عجیبوغریب تشکیل شده؛ بله، حتی عجیبتر از «جوخه انتحار»، مانند دکتر فسفر (با صداپیشگی آلن تودیک)، نینا مازورسکی (با صداپیشگی زوئی چائو) و عروس (با صداپیشگی ایندیرا وارما).
Creature Commandos به خاطر لحن جسورانهای که برای دنیای جیمز گان ایجاد میکند و همچنین غرق شدن در پویاییهای غیرمنتظره شخصیتها، بسیار برجسته است. گان، این سریال را با ترکیب خاص خود از شوخطبعی و لحظات عمیق احساسی آکنده کرده و هرگز از نمایش جنبههای خشن یا عجیب داستان ابایی ندارد؛ درست مانند فیلمهای ابرقهرمانی قبلیاش. تیم صداپیشگی این اثر بینظیر است و طرفداران بیصبرانه منتظرند تا این شخصیتها به دنیای لایو اکشن قدم بگذارند. با قصهگویی سریالی و قوسهای احساسی غافلگیرکنندهاش که با کاوش در داستانهای ریشهای این شخصیتها تقویت شدهاند؛ این سریال نشانهی اولیه و قاطعی از این میباشد که دیسی در مسیر درستی قرار گرفته است. فیلم Superman جیمز گان در تابستان امسال، این موضوع را بیش از پیش تأیید کرد.
۹. سریال ‘House of the Dragon’ (2022–)
بهعنوان پیشدرآمدی بر بازی تاجوتخت، سریال House of the Dragon وقایعنگاریِ سلسله تارگرین در اوج قدرتشان است؛ دورانی که آسمانها در تسخیر اژدهایان آنها بود. هستهی مرکزی داستان، پرنسس رینیرا تارگرین (با بازی میلی الکاک و اما دارسی) است که بهعنوان وارث تخت آهنین برگزیده میشود اما جایگاهش توسط فرزندان بهترین دوستش یعنی آلیسنت هایتاور (با بازی امیلی کری و اولیویا کوک) که طی حرکتی استراتژیک با پدر رینیرا ازدواج کرده، غصب میشود. رینیرا حال باید با همراهی عمویش، شاهزاده دیمون (مت اسمیت) برای بازپسگیری میراث خود نقشه بکشد.
این اثر با احیای همان دسیسههای سیاسی تیزهوشانه و تنشهای زیرپوستی که فصلهای ابتدایی بازی تاجوتخت را مجذوب کننده کرده بود، جایگاه خود را بهعنوان یک حماسهی فانتزی درجهیک تثبیت میکند. درست مانند سلف خود، این سریال نیز از طراحی صحنه و لباس خیرهکنندهای بهره میبرد که با وسواس فراوان خلق شدهاند. با این حال، آنچه این اثر را فوراً به محبوب دلها تبدیل کرد، تیم بازیگری متمرکز و استثنایی آن است. ستارههای جوانتری مانند الکاک و کری، با وجود حضور کوتاه در چند اپیزود، صحنه را از آن خود میکنند و بازیگران مکملی نظیر ریس ایفانز و ایو بست، این گروه قدرتمند را تکمیل مینمایند. مضاف بر همه اینها، نمایش باشکوهِ این تعداد اژدها، نمرهای کامل و آتشین (۱۰ از ۱۰) را برای این سریال به ارمغان آورده است.
۸. سریال ‘Primal’ (2019–)
سریال Primal که توسط گندی تارتاکوفسکی خلق شده، یک انیمیشن خشن و بدون دیالوگ است که روایتگر پیوند غیرمنتظرهی میان یک انسان ماقبل تاریخ به نام اسپیر (با صداپیشگی آرون لاپلانت) و یک دایناسور به نام فنگ است. آنها با هم در دنیایی بیرحم و بیگذشت اطرافشان به ماجراجویی میپردازند. پس از اینکه هر دو متحمل زیانهای شخصیِ ویرانگری میشوند، شراکت آنها برای بقاء شکل میگیرد و با هم در برابر شکارچیان مرگبار، قبایل رقیب و نیروهای خشن طبیعت مقاومت میکنند. این سریال در قالب ماجراهای اپیزودیک unfolds میشود؛ داستان بقایی خودبسنده که همچنان به سمت یک قوسِ احساسی گستردهتر پیش میرود.
با توجه به اینکه تارتاکوفسکی خالق آثاری چون Dexter’s Laboratory و Samurai Jack است، جای تعجب نیست که Primal یک شاهکار تمامعیار (۱۰ از ۱۰) باشد. این اثر دستاوردی بینظیر در زمینهی قصهگویی صرفاً بصری است، زیرا هیچ دیالوگی در آن وجود ندارد اما هر قاب به تنهایی حجم عظیمی از مفاهیم را منتقل میکند. جلوههای بصری آن خیره کننده است؛ تارتاکوفسکی دنیایی را خلق کرده که هم وحشی است و هم باشکوه، با پالتهای رنگی چشمگیر و اکشنی پرانرژی اما جذابیت اصلی، داستان میان اسپیر و فنگ است؛ پیوندی عاطفی و خام میان آنها که تماشاگران را مجذوب خود میکند. یافتن انیمیشنی با این جسارت، به خصوص امروزه، نادر شمرده میشود. Primal ثابت میکند که فانتزی، فراتر از محدودیتهای مدیوم انیمیشن، نیازی به کلمات ندارد تا حماسی، دلخراش و فراموشنشدنی باشد. فصل سوم این سریال در سال ۲۰۲۶ از راه میرسد.
۷. سریال ‘His Dark Materials’ (2019–۲۰۲۲)
این مجموعه که بر اساس سهگانهی پرآوازه فیلیپ پولمن ساخته شده، روایتگر سرگذشت لیرا بلاکوا (با هنرنمایی دافنه کین) است؛ دختر یتیمی که در نسخهای موازی از آکسفورد رشد یافته است. در این جهان شگفتانگیز، روحِ هر انسان در کالبد حیوانی به نام «دیمون» تجسم مییابد و همواره همراه او است. لیرا پس از آنکه پرده از رازی هولناک دربارهی کودکان ربوده شده و مادهای مرموز به نام «غبار» برمیدارد، راهی سفری پرمخاطره میشود؛ سفری که او را از سرمای استخوانسوز شمال به دنیاهای ناشناختهی دیگر میکشاند. در این مسیر، سرنوشت او با ویل پَری (با بازی امیر ویلسون) پیوند میخورد؛ پسری از دنیای ما که حامل چاقویی جادویی با قابلیت شکافتن مرز میان جهانها است.
نقطهقوت سریال در این است که توانسته همزمان، هیجانِ ماجراجویانه و عمق فلسفیِ غنیِ نوشتههای پولمن را که جای خالیاش در فیلم «قطبنمای طلایی» حس میشد، به تصویر بکشد. از منظر بصری نیز سریال ضیافتی تمامعیار است؛ دنیاسازیِ دقیق آن باعث شده هر اقلیم هویت و جانِ منحصربهفرد خود را داشته باشد و جلوههای ویژه، موجوداتی همچون دیمونها و خرسهای زرهپوش را با چنان ظرافتی خلق کرده که کاملاً واقعی به نظر میرسند. دافنه کین در نقش لیرا اجرایی پخته و چندبُعدی دارد و حضور ستارگانی چون جیمز مکآووی، روث ویلسون و لین-مانوئل میراندا، تماشای این اثر را برای هر بینندهای واجب میکند. تعادل هوشمندانهی میان سکانسهای اکشن و لحظاتِ کلیدیِ شخصیتپردازی، باعث شده تا همراهی با این سفر تا آخرین لحظه، تجربهای رضایتبخش و ارزشمند باشد.
۶. سریال ‘Watchmen’ (2019)
داستان Watchmen بیش از ۳۰ سال پس از وقایع رمان گرافیکی اصلی میگذرد و کارآگاه نقابدار، آنجلا آبار (با بازی رجینا کینگ) که با نام «سیستر نایت» نیز شناخته میشود را دنبال میکند. او به تحقیق دربارهی یک گروه خشن برتریطلب سفیدپوست میپردازد که از شخصیت «رورشاخ» الهام گرفتهاند؛ نقشههای این گروه به گذشته خانواده خودش و توطئهای در ارتباط با قدرتمندترین موجود روی زمین گره خورده است.
تقریباً همه نسبت به این سریال شک و تردید داشتند، چرا که Watchmen به شدت مورد علاقهی طرفداران بود و دست زدن به آن ریسک بزرگی محسوب میشد اما این مینیسریال توانست ضمن احترام به لحن و پیچیدگی رمان گرافیکی، با جسارت تمام دامنهی داستان را گسترش دهد. دیمون لیندلوف، اسطورهشناسی ابرقهرمانی را با تفسیری دقیق از مسائل اجتماعی در هم میآمیزد و از تاریخ جایگزین برای کاوش در نژادپرستی سیستمی، آسیبهای نسلی و مرز باریک میان عدالت و انتقام استفاده میکند. قصهگویی این سریال که در ۹ اپیزود خلاصه شده، متهورانه و خلاقانه است، در حالی که بازیها بهخصوص از رجینا کینگ، جین اسمارت و جرمی آیرونز، مسحور کننده ظاهر میشوند. یک قسمت سیاهوسفید با عنوان “This Extraordinary Being” وجود دارد که هم از نظر قصهگویی و هم از نظر بصری فوقالعاده زیبا است. Watchmen یک دنبالهی نادر شمرده شده که نه تنها منبع اقتباس خود را عمیقتر میکند بلکه آن را برای مخاطبان مدرن نیز بهروزرسانی مینماید.
۵. سریال ‘Pushing Daisies’ (2007–۲۰۰۹)
داستان سریال حولمحور ند (با بازی لی پیس) میچرخد؛ شیرینیپزی خوشذوق که موهبتی عجیب و باورنکردنی دارد: او میتواند تنها با یک لمس، مردگان را به زندگی بازگرداند. اما این قدرت جادویی قانون بیرحمانهای دارد؛ لمس دوم، آنها را بلافاصله و برای همیشه به آغوش مرگ بازمیگرداند. ماجرا زمانی پیچیده میشود که ند عشق دوران کودکیاش یعنی چاک (با بازی آنا فریل) را زنده میکند. آنها دوباره به هم میرسند اما مجبورند در عاشقانهای تراژیک و شیرین زندگی کنند که در آن کوچکترین تماس فیزیکی میتواند مرگبار باشد. آنها به همراه یک کارآگاه خصوصی بدبین به نام امرسون کاد (با بازی چی مکبراید)، با زنده کردن موقت قربانیان و پرسش از آنها، معماهای قتل را حل میکنند، در حالی که باید راز قدرت ند را به شدت مخفی نگه دارند.
آنچه Pushing Daisies را حقیقتاً متمایز میکند، زیباییشناسی منحصربهفرد و تکرارنشدنی آن است؛ ترکیبی چشمنواز از پالتهای رنگی شاد و اشباعشده، صحنهپردازیهای فانتزی و روایتی سریع و کوبنده. برایان فولر، که بعدها سریال کالت Hannibal را خلق کرد، با استادی تمام این ایدهی داستانیِ مرگبار را با حس طنز و گرمایی حقیقی تعدیل کرده و هر اپیزود را به ضیافتی بصری و احساسی بدل میکند. شیمی میان پیس و فریل، عجیب، شیرین و رویایی است؛ عاشقانهای که به مساوات با جذابیت و اندوه درآمیخته، در حالی که حضور مکبراید هوشمندی و تیزی خاصی به فضا میبخشد. ساختار «یک پرونده در هر هفته» با پروندههایی چنان بامزه و عجیب همراه است که حدس زدن اتفاق بعدی برای مخاطب غیرممکن میشود. اگرچه پخش این اثر متأسفانه پس از دو فصل متوقف شد اما همچنان در پلتفرمهای استریم قلبهای جدیدی را تسخیر میکند.
۴. سریال ‘Angels in America’ (2003)
داستان این سریال در اوج بحران ایدز در نیویورک دههی ۸۰ میلادی میگذرد و سرنوشت چندین شخصیت را به شکلی استادانه در هم میتند. در کانون این روایت، پرایر والتر (با بازی جاستین کرک) قرار دارد؛ مردی که خبر ابتلایش به ایدز، زندگیاش را دگرگون کرده است. در کنار او، شریک زندگیاش لوئیس (با بازی بن شنکمن) حضور دارد که پس از ترک پرایر، زیر بارِ سنگین عذاب وجدان کمر خم کرده است. ضلعهای دیگر این ماجرا را جو پیت (با بازی پاتریک ویلسون)، وکیل مورمونی که هویت واقعیاش را سرکوب کرده به همراه همسر پریشاناحوالش و روی کوهن (با بازی آل پاچینو)، کارچاقکن سیاسی بدنامی که او نیز مخفیانه با این بیماری مهلک میجنگد، تشکیل میدهند.
مایک نیکولز در مقام کارگردان، با مهارتی مثالزدنی رئالیسم جادویی را با نقدهای سیاسی صریح و قصهگویی عمیق انسانی در هم آمیخته است. اقتباس تونی کوشنر از نمایشنامهی خودش که برندهی جایزهی پولیتزر شده بود، ضمن وفاداری به پیام اصلی، از بستر سریال برای گسترش دامنهی بصری اثر بهرهی کامل برده است. اجراها در این مجموعه فراتر از شاهکارند؛ بازیگران سنگینوزنی چون پاچینو، مریل استریپ و اما تامپسون همگی نقشآفرینیهایی را به نمایش گذاشتهاند که در کارنامهشان جاودانه شده، در حالی که جاستین کرک لنگرگاه اصلی داستان باقی میماند. این اثر که یکی از فاخرترین تولیدات تاریخ HBO محسوب میشود، مسیر تلویزیون را برای همیشه تغییر داد؛ به طوری که نخستین مجموعهای لقب گرفت که تمام جوایز اصلی را درو کرد و هر چهار جایزهی بازیگری مراسم امی را از آن خود نمود.
۳. سریال ‘Station Eleven’ (2021–۲۰۲۲)
سریال Station Eleven که بر اساس رمانی از امیلی اس.جی. مندل ساخته شده است، داستان خود را در چند خط زمانی موازی پیش از، حین و پس از یک همهگیری فاجعهبار که بیشتر بشریت را از بین میبرد بازگو میکند. در قلب این روایت، دو شخصیت قرار دارند: کیرستن (با بازی مکنزی دیویس)، بازیگر سابق کودک که به یک گروه هنری سیار به نام «سمفونی سیار» میپیوندد و جیوان (با بازی هیمش پاتل)، مردی که در شب اول شیوع فاجعه، به سمت محافظت از کیرستن جوان کشیده میشود. دنیل دیدوایلر، کیتلین فیتزجرالد و گائل گارسیا برنال نیز در این سریال به ایفای نقش پرداختهاند.
درخشش Station Eleven در این است که چگونه ژانر پسا-آخرالزمانی را به چیزی عمیقاً انسانی و امیدوارکننده تغییر شکل میدهد. این سریال به جای تمرکز صرف بر تخریب، به کاوش در تابآوری و خلاقیت بشر پس از یک فاجعه میپردازد. فیلمبرداری آن بینظیر، از نظر عاطفی پیچیده و از نظر ساختاری متهورانه است؛ با ظرافتی بینقص میان دههها جابجا میشود. این سریال که در طول همهگیری کووید منتشر شد، شاید در آن زمان به واقعیتهای بسیاری نزدیک بود اما این مینیسریال به سادگی یکی از ارزشمندترین و تطهیرکنندهترین تجربیات تماشایی است که نصیبتان خواهد شد. Station Eleven هنوز هم یک سریال کمتر دیده شده است که تنها نامزد دریافت چند جایزه امی شد. با این حال، نمیتوان انکار کرد که این مجموعه، یکی از بهترین مینیسریالهای دوران اخیر است.
۲. سریال ‘Carnivàle’ (2003–۲۰۰۵)
Carnivàle یک درام تاریخی با اتمسفری گیرا و غنی است که داستانش را در بستر آمریکای دوران رکود بزرگ و طوفانهای گرد و غبار (Dust Bowl) روایت میکند. ماجرا حولمحور بن هاوکینز (با بازی نیک استال) میچرخد؛ جوان فراری با قدرتهای شفابخش مرموزی که به یک کارناوال سیار ملحق میشود. در سوی دیگر ماجرا، برادر جاستین کرو (با بازی کلنسی براون) قرار دارد؛ واعظی کاریزماتیک که رویاهایش، مقاصدی تاریکتر را در پسپرده پنهان کردهاند. این دو شخصیت، مهرههای کلیدیای در نبرد ابدی میان بهشت و جهنم هستند.
آنچه Carnivàle را در ذهنها جاودانه کرده، اتمسفر وهمآلود و دنیاسازی وسواسگونهی آن است. این اثر با طراحی صحنهی دقیق، موسیقی متنی سحرآمیز و اسطورهشناسی چندلایه، تار و پودی از فولکلور آمریکایی و پیشگوییهای انجیلی را در هم تنیده است. تماشای این سریال نیازمند شکیبایی است اما پاداش این صبر را با پرداختی غنی از شخصیتها و عمقی مضمونی میدهد که بستر داستان را به صحنهای برای یک رویارویی کیهانی بدل میسازد. تیم بازیگری، بهویژه کلنسی براون، در نقشآفرینیهای خود خارقالعاده ظاهر شدهاند. هرچند این مجموعه پس از دو فصل و زودتر از موعد به پایان رسید اما به دلیل وسعت دید جسورانهاش همچنان یک اثر «کالت کلاسیک» باقی مانده است. امروز به لطف سرویسهای استریم مانند HBO Max، مخاطبان بیشتری برای نخستینبار Carnivàle را کشف میکنند و همگی بر این باورند که این سریال، سالها از زمانهی خود جلوتر بوده است.
۱. سریال ‘The Leftovers’ (2014–۲۰۱۷)
در سریال The Leftovers دنیا پس از واقعهای مرموز که در آن ۲ درصد از جمعیت جهان بدون هیچ توضیحی ناپدید میشوند، در بهت و ویرانی فرو رفته است. داستان بر روی کوین گاروی (با بازی جاستین ترو)، رئیس پلیسی که برای حفظ نظم در خانواده و جامعهی از هم گسیختهاش میجنگد و نورا دورست (با بازی کریکون)، زنی که تمام عزیزانش را در این حادثه از دست داده، متمرکز است. در طول سه فصل، روایت از مرزهای شهر کوچکشان فراتر میرود و به کاوش در چگونگی مواجهه انسانها و جوامع با مفاهیمی همچون ایمان، گناه و جستجوی معنا میپردازد.
برخلاف رویکرد قهرمانانهی «انتقامجویان» برای بازگرداندن از دسترفتگان، این اثر تمرکز خود را بر پیامدها و پسلرزههای روانی این فقدان میگذارد. فصل اول بر اساس کتابی از تام پروتا پیش میرود اما از فصل دوم به بعد، سریال به ارتفاعات تازهای از قصهگویی دست مییابد. با داشتن اپیزودهای شاهکاری مانند «International Assassin»، این مجموعه حقیقتاً در لیگی جداگانه سیر میکند. اجراهای مسحورکننده، خطوط داستانی ویرانگر و عریانی احساسات، تعادلی ظریف میان اندوه عمیق، طنز غافلگیرکننده و تصاویر سورئال ایجاد کردهاند که همگی با موسیقی متن بینظیر مکس ریشتر جانی دوباره میگیرند. شاید این یک فانتزی سنتی با اژدها و جادو نباشد اما اثری باشکوه است که شجاعانه به دل ناشناختهها میزند.
حرف آخر
مروری بر این گنجینهی تلویزیونی، حقیقتی انکارناپذیر را آشکار میکند: ژانر فانتزی در دستان HBO Max پوستاندازی کرده و از مرزهای کلیشهای شمشیر و جادوگری فراتر رفته است. این شبکه با گرد هم آوردن آثاری که از سکوت پرهیاهوی یک انیمیشن ماقبل تاریخ تا پیچیدگیهای سیاسی و فلسفی دنیای مدرن را در بر میگیرند، ثابت کرده است که «خیالپردازی» قدرتمندترین ابزار برای کالبدشکافی واقعیت است. هر یک از این ۱۰ سریال، نه صرفاً یک سرگرمی گذرا بلکه تجربهای سینمایی و ۱۰ از ۱۰ایی هستند که استانداردهای قصهگویی را از نو تعریف کردهاند.
در نهایت بایستی بگوییم که چه شیفتهی پرواز اژدهایان باشید و چه به دنبال کشف رازهای هستی در دنیایی پسا-آخرالزمانی، این لیست نقشهای مطمئن برای سفری فراموشنشدنی است. این سریالها به ما یادآوری میکنند که جادو همیشه در وردهای باستانی یا موجودات افسانهای خلاصه نمیشود؛ گاهی جادوی واقعی در تابآوری انسان، در پیچیدگی روابط و در جسارتِ پرسیدنِ سوالهای سخت نهفته است. پس خود را آماده کنید، زیرا با شروع تماشای هر یک از این شاهکارها، بازگشت به دنیای عادی کار سادهای نخواهد بود.
نظر شما چیست؟ بهنظر شما سریال فانتزی برتری از شبکهی اچبیاو وجود دارد که در این لیست حضور ندارد؟ نظراتتان را با ما و دیگر کاربران مجله بازار به اشتراک بگذارید.
منبع: collider
بررسی بازی Anno 117؛ بهترین بازی ده سال اخیر یوبیسافت
نظرات