۱۰ انیمیشن مدرن که هماکنون نیز میتوان آنها را شاهکار دانست
در طول سالها کیفیت آثار انیمیشنی دچار نوسان بوده است. برخی از آنها بدون آنکه اثری ماندگار از خود بر جای بگذارند، بهسرعت فراموش شدهاند و گاه حتی با نقدهای منفی روبهرو شدهاند، اما در مقابل مجموعههایی نیز وجود داشتهاند که تأثیری عمیق بر چشمانداز هنر انیمیشن گذاشتهاند. این آثار از انیمیشنهای ویژه بزرگسالان تا مجموعههای خانوادگی را دربرمیگیرند و در مواردی با جسارت و تفکر، به سراغ مضامین تاریکتری رفتهاند؛ امری که نشان از ظرفیت ماندگاری آنها، حتی پس از پایان پخش، دارد. با ما همراه باشید تا مروری کنیم بر ۱۰ انیمیشن مدرن که نفس را در سینههایمان حبس میکنند.
۱۰. دوستهای خندان؛ عجیب، آوانگارد و خندهدار
رمزگشایی از رازهای عجیب در یکی از بهترین انیمیشنها
مجموعه انیمیشنی دوستهای خندان (Smiling Friends) حاصل همکاری دو چهره اینترنتی و خالق آثار طنز دیجیتال، زک هیدل و مایکل کوزاک است. این سریال توانست شوخطبعی خاص فضای مجازی را به تلویزیون بیاورد؛ شوخیهایی تاریک، گاه تلخ و همراه با انیمیشنی ساختارشکن و گاهی دلهرهآور. نخستین قسمت آزمایشی این اثر در سال ۲۰۲۰ از شبکه Adult Swim پخش شد و فصل اول آن به طور کامل در ابتدای سال ۲۰۲۲ منتشر گردید. استقبال از این مجموعه چشمگیر بود؛ بهگونهای که بسیاری آن را یکی از بهترین انیمیشنهای دهه ۲۰۲۰ نامیدند.
تنها یک ماه پس از آغاز پخش رسمی، فصل دوم این سریال در دستور تولید قرار گرفت و از ۱۳ مه ۲۰۲۴ به نمایش درآمد. همچنین در ماه بعد، ساخت فصل سوم نیز اعلام شد. داستان حول محور دو شخصیت با روحیات متضاد به نامهای پیم و چارلی میگردد که در شرکتی کار میکنند با مأموریتی عجیب: خوشحال کردن دیگران. همین خط داستانی ساده، زمینهای میشود برای تجربهگرایی بیوقفه، طنزهای سیاه و موقعیتهایی غیرمنتظره که مرزهای مرسوم انیمیشن بزرگسال را جابهجا میکند.
در تحلیلی کلی، دوستهای خندان نماینده نسلی جدید از انیمیشنهای بزرگسال است که جسورانه به سراغ ذهنیات ناهنجار، طنزهای ضدساختار و نقدهای اجتماعی میرود. آنچه این سریال را از آثار مشابه متمایز میکند، تواناییاش در ترکیب کمدی لحظهای با نگاه روانشناسانه به تنهایی، اضطراب و بیثباتی دنیای مدرن است، بیآنکه هرگز از خنده دور شود. بهنظر میرسد این اثر نهتنها راهی تازه در انیمیشنهای خاصپسند باز کرده، بلکه الهامبخش مجموعههایی خواهد بود که به سراغ روایتهای غیرمتعارف میروند.
۹. داکتیلز؛ سرشار از ماجراجویی و کشفهای تازه
یک انیمیشن جذاب با قلبی کودکانه
بازسازی مجموعههای کلاسیک تلویزیونی همواره با ریسک همراه است. این آثار ممکن است نتوانند جایگاه والای نسخه اصلی را حفظ کنند یا مخاطبان تازهای جذب نمایند. اما بازسازی انیمیشن داکتیلز (DuckTales) در سال ۲۰۱۷ نشان داد که چنین پروژههایی نهتنها میتوانند به اندازه نسخههای پیشین جذاب باشند، بلکه گاه فراتر از آنها نیز میروند. درست مانند نسخه دهه ۱۹۸۰، در این بازسازی هم اسکوروج مکداکِ بسیار ثروتمند به همراه سه خواهرزادهاش، هیوئی، دیویی و لویی، درگیر ماجراجوییهای پرهیجان و کشف رازهای پنهان خانوادهشان میشوند.
انیمیشن این نسخه با حفظ روح سبک سنتی دیزنی، نگاهی نوآورانه و چشمنواز دارد. نکتهای که توجه مخاطبان را جلب کرد، ساختار سریالی این نسخه است که برخلاف نسخه قدیمی، هر فصل آن داستانی پیوسته و هدفمند دارد. تمرکز بیشتر بر روایتهای پسزمینهای و انگیزههای شخصیتها، باعث شده این بازسازی نهتنها مجموعهای ماجراجویانه، بلکه روایتی ساختارمند و غنی از نظر داستانپردازی باشد. در کنار همه اینها، مجموعه پر است از ارجاعات پنهان (Easter Eggs) برای طرفداران قدیمی انیمیشنهای دیزنی.
از منظر تحلیلی، داکتیلز بازتعریفی موفق از یک برند خاطرهانگیز است که نه در نوستالژی غرق میشود و نه از نوآوری فاصله میگیرد. در این مجموعه، میراث گذشته با نگاه امروز ترکیب شده است: ماجراجوییهای کلاسیک بهروز شدهاند و شخصیتها، بهویژه اسکوروج، عمقی روانشناختی و عاطفی پیدا کردهاند که در نسخه اصلی وجود نداشت. همین تعامل میان سنت و نوگرایی، داکتیلز را به الگویی موفق برای دیگر بازسازیهای انیمیشنی بدل کرده است.
۸. شیرا و شاهدختهای قدرت؛ درخشان در روایت و جسور در پیام
حماسهای پر از فلسفه، طنز و نبرد برای توازن
هر آنچه در شیرا و شاهدختهای قدرت (She-Ra and the Princesses of Power) دیده میشود، سرشار از شور و انرژی است. این مجموعه که بازآفرینیای بر اساس سریال کلاسیک سال ۱۹۸۵ به شمار میرود — سریالی که خود اسپینآفی از هی-من و اربابان کهکشان بود — در نسخه ۲۰۱۸ جان تازهای یافته و بیننده را با دنیایی پرجنبوجوش روبهرو میسازد. محور اصلی داستان دختری جوان و منزوی به نام آدورا است که بهطور اتفاقی شمشیری جادویی پیدا میکند؛ شمشیری که قدرتهای جنگجوی افسانهای شیرا را به او منتقل میکند و سرنوشتش را برای همیشه دگرگون میسازد.
پس از این کشف، آدورا تصمیم میگیرد دنیای گذشتهاش را رها کند و با متحد ساختن دیگر شاهدختها، شورشی علیه نیروی اهریمنی هورد به راه بیندازد، گروهی که خود زمانی بخشی از آن بوده است. نبردهایی پرتنش، قدرتهایی خارقالعاده، و درونمایههایی مانند اعتماد، وفاداری و دوستی، ساختار روایی این مجموعه را شکل میدهند. تماشای این انیمیشن برای هر علاقهمند به جهان هی-من، ژانر علمیتخیلی یا فانتزی، تجربهای لذتبخش و بهیادماندنی خواهد بود.
از منظر تحلیلی، شیرا و شاهدختهای قدرت فراتر از یک بازسازی صرف است؛ این مجموعه بهواسطه شخصیتپردازیهای چندلایه، نگاهی تازه به کلیشههای قهرمانمحور ارائه میدهد. آدورا شخصیتی است که قهرمانی را نه با زور بازو، بلکه با تردید، انتخاب، و قدرت پیوند انسانی معنا میکند. روایتگری ظریف این اثر و جسارتش در پرداخت به هویت، همبستگی و رهایی از نظامهای سرکوبگر، آن را به اثری متمایز در میان انیمیشنهای مدرن تبدیل کرده است.
۷. آرکین؛ تلفیقی خیرهکننده از انیمیشن سینمایی و کنش پرکشش
از محبوبترین و جذابترین آثار هنری در چند سال اخیر
بسیاری از اقتباسهای تصویری از بازیهای ویدئویی، چه در قالب فیلم و چه در قالب سریال، نتوانستهاند روح منحصربهفرد منبع اصلی را بهدرستی منتقل کنند. اما این موضوع در مورد آرکین (Arcane) صادق نیست؛ مجموعهای اکشن با انیمیشنی خیرهکننده که بر اساس بازی پرطرفدار League of Legends ساخته شده است. این سریال به تهیهکنندگی استودیوی Fortiche و با نظارت مستقیم Riot Games تولید شده و از همان آغاز، مخاطب را به درون دو دنیای متضاد پیلتوور و زاون میکشاند؛ دو قلمرو با ارزشها، سبک زندگی و تنشهای طبقاتی کاملاً متفاوت.
در دل این جهان دو خواهر، وای و جینکس، درگیر سرنوشتی تلخ و پیچیده میشوند که آنها را به سوی قهرمانشدن، آنگونه که در بازی میشناسیمشان، هدایت میکند. اما این مسیر، با آزمونهای دشواری برای پیوند خانوادگی آنها همراه است. آرکین با درونمایههایی چون نابرابری اجتماعی، ثروت، و قدرت، روایتی پخته و بالغ ارائه میدهد و شخصیتپردازی کمنقص آن باعث شده پیوند عاطفی مخاطب با داستان، عمیقتر از بسیاری آثار مشابه باشد. هرچند بسیاری از داستانهای پادآرمانشهری تمهایی مشابه داشتهاند، آرکین همواره خلاقانه عمل کرده و موفق شده است راهی نو برای جذب مخاطب بیابد.
از دیدگاه تحلیلی، آرکین یک دستاورد برجسته در تلفیق سرگرمی، زیبایی بصری و مضمون اجتماعی است. استفاده از تکنیکهای انیمیشن سینمایی و طراحی صحنههایی با بار عاطفی بالا، به اثر کیفیتی بینظیر بخشیده است که از چارچوب یک اقتباس فراتر میرود. این سریال نهتنها طرفداران بازی را راضی نگه میدارد، بلکه برای مخاطبانی که با جهان League of Legends آشنایی ندارند نیز، تجربهای عمیق، پرتنش و کاملاً مستقل فراهم میسازد. آرکین را میتوان الگویی دانست برای اینکه چگونه یک اقتباس میتواند به اثری هنری و مستقل بدل شود.
۶. خانه جغد؛ دنیایی جادویی سرشار از احساس
دنیایی جادویی با پیامهایی درباره خودباوری، عشق و پذیرش تفاوتها
دیزنی در طول دههها آثاری برجسته در عرصه انیمیشن خلق کرده و خانه جغد (The Owl House) گواهی است بر این که این کمپانی همچنان در مسیر خلاقیت و نوآوری گام برمیدارد. داستان حول محور نوجوانی به نام لوز میچرخد که بهطور اتفاقی وارد دنیایی جادویی به نام سرزمین شیاطین میشود و تصمیم میگیرد در این سرزمین خطرناک اما شگفتانگیز، راه تبدیل شدن به یک جادوگر را بیاموزد. شخصیتهای مجموعه با دقتی قابل تحسین طراحی شدهاند؛ هر یک دارای ویژگیهای منحصربهفرد و اهداف مشخصی هستند که آنها را در دل داستان بهطرز چشمگیری زنده میکنند.
یکی از نقاط برجسته خانه جغد، توجه آن به نمایش آزادیها در روابط انسانی است؛ موضوعی که دیزنی پیش از این در آن با محدودیتهایی مواجه بوده، اما این سریال بهشکل شجاعانهای توانست آن را به تصویر بکشد، در حالی که شبکههای دیگر مدتهاست به طور فعال به ارائه داستانهایی مشابه پرداختهاند. متأسفانه این مجموعه زودتر از موعد پایان یافت و فصل سوم آن تنها در قالب سه قسمت ویژه به عنوان فینال سهبخشی پخش شد. با این حال، خانه جغد میراثی ماندگار بر جای گذاشته و هوادارانش همچنان در فضای آنلاین به گرامیداشت این اثر جادویی میپردازند؛ داستانی حماسی و فانتزی که یادآور کلاسیکهای این ژانر است.
از دیدگاه تحلیلی، خانه جغد نمونهای موفق از تلفیق روایت فانتزی با مسائل اجتماعی و هویتی است. این اثر توانسته با خلق جهانی بدیع و شخصیتهایی پیچیده، به موضوعاتی چون هویت، پذیرش خود و تنوع جنسی بپردازد، بدون آنکه از جذابیت داستان و زیبایی بصری کم شود. به همین دلیل، این سریال نهتنها به عنوان یک انیمیشن سرگرمکننده بلکه به عنوان یک پدیده فرهنگی در میان مخاطبان جوان و بزرگسال جایگاه ویژهای یافته است.
۵. قطار بینهایت؛ تأملبرانگیز و بیپایان در جذابیت
قطاری اسرارآمیز که هر واگن آن، سفری درونی و پرمفهوم را شکل میدهد
قطار بینهایت (Infinity Train) مجموعهای بود که بیوقفه مرزهای انیمیشن را گسترش داد و از ورود به مضامین تاریک و بالغ ابایی نداشت. این سریال، که در سال ۲۰۲۲ از پلتفرم HBO Max حذف شد، تبدیل به اثری فراموششده اما در عین حال ماندگار شد. تماشاگرانی که با این اثر آشنا هستند، آن را نمایشی چشمنواز و کاوشی عمیق در موضوعات حساس و پیچیده میدانند که توانسته ارتباطی خاص با مخاطبان برقرار کند. متأسفانه این رویکرد بالغ، باعث شد شبکه کارتون نتورک احساس کند این سریال از فضای کودکانه مورد نظر فاصله گرفته است.
خالق اثر، اوون دنیس، که پیشتر در سری محبوب Regular Show فعالیت داشته، قصد داشت داستان قطار بینهایت را برای مدت زمان طولانیتری ادامه دهد، اما لغو زودهنگام سریال منجر به پایانبندی ناقص آن شد. با وجود این، پایداری شخصیت اصلی، تولیپ، در تلاش برای یافتن راه بازگشت به خانه و ارتباطات پیچیدهای که با دیگر شخصیتها برقرار میکند، همواره به عنوان یکی از جذابترین روایتهای شبکه کارتون نتورک باقی خواهد ماند.
از دیدگاه تحلیلی، قطار بینهایت نمونهای برجسته از رشد و بلوغ انیمیشن به مثابه رسانهای فراتر از سرگرمی صرف است. این سریال توانست به گونهای هوشمندانه، مفاهیمی چون تنهایی، ترس، و خودشناسی را در قالب داستانی رازآلود و ساختاری پیچیده به تصویر بکشد. لغو پیش از موعد اثر، شاید فرصتی را برای به نمایش گذاشتن کامل ظرفیتهای آن از بین برد، اما تاثیر عمیق و نوآوریهای داستانیاش هنوز هم در میان مخاطبان باقی است و راه را برای آثار آینده در ژانر انیمیشنهای بالغ هموار ساخته است.
۴. آمفیبیا؛ مجموعهای پرانرژی و دلنشین
داستانی دلگرمکننده از دوستی، رشد شخصی و کشف جهانی تازه
پس از موفقیت چشمگیر گراویتی فالز، بسیاری از انیمیشنهای دیزنی رویکردی جدید در پیش گرفتند که حول ساخت دنیایی منسجم و توسعه داستانهای پیوسته در طول سریال بود. آمفیبیا (Amphibia) نیز در همین دسته قرار میگیرد و بسیاری از قسمتهای اولیه آن بر معرفی تدریجی دنیای عجیب دوزیستی و آشنایی مخاطب و شخصیت اصلی، آن، با این جهان متمرکز است. اما تا پایان فصل اول، سریال وارد روایت پیچیدهای میشود که مضامینی چون دوستی، اعتماد و خانواده را بهطرز هنرمندانهای به هم پیوند میدهد.
با افزایش تنشها و ورود شخصیتهای تازه، گستره جهان داستانی توسعه مییابد و قهرمانان با چالشهایی روزافزون و تهدیدآمیز روبهرو میشوند. هرچند اکشنهای پرتعلیق سریال از جذابیتهای اصلی آن هستند، آمفیبیا در اصل درباره روابط انسانی است و نحوه شکلگیری و رشد آنها در شرایط و فضاهای متفاوت. پیوندهای میان شخصیتها در سراسر داستان حس میشوند و در نهایت به پایانی بینظیر و خاطرهانگیز منتهی میگردند.
از منظر تحلیلی، آمفیبیا نمونهای بارز از انیمیشنی است که توانسته تعادل ظریفی میان سرگرمی و پرداخت عمیق به روابط انسانی برقرار کند. این مجموعه با استفاده از فضای فانتزی و موقعیتهای گوناگون، مفاهیمی چون رشد شخصی، پذیرش تفاوتها و قدرت دوستی را به تصویر میکشد. اهمیت دادن به احساسات و پیچیدگیهای درونی شخصیتها، همراه با توسعه تدریجی داستان، موجب شده آمفیبیا اثری فراتر از یک انیمیشن معمولی باشد و جایگاهی ویژه در میان مخاطبان جوان و بزرگسال پیدا کند.
۳. انویسِبل؛ تجلی بهترین عناصر ژانر ابرقهرمانی
ابرقهرمانان، اینبار با واقعیتهای تلخ قدرت و خشونت بیپرده
مجموعه انیمیشنی انویسِبل (Invincible)، اقتباسی از کمیک بوکی با همین نام، به خوبی فشارها و تضادهای موجود در حفظ میراث را به تصویر میکشد و خطر ستایش بیچونوچرای قهرمانان و پرستش بدون آگاهی را نقد میکند. این اثر که رویکردی نقادانه به ژانر ابرقهرمانی دارد، بیپروا خشونت قدرت و فساد ناشی از تصور بیمجازات بودن آن را نمایش میدهد. بازیگران سریال نیز درخشان هستند؛ استیون یون با صدای خود به شخصیت مارک/انویسِبل جان میبخشد و جی.کی. سیمونز سردی و هیبت مخوف اُمنیمن را بهخوبی منتقل میکند.
سبک انیمیشن این سریال که یادآور طراحیهای کمیک بوک است، ادای احترامی دقیق به ریشههای اثر بوده و با صحنههای اکشن هیجانانگیز، طرفداران داستانهای قهرمانی کلاسیک را جذب میکند، در حالی که همزمان روایتهای انسانی و زمینی داستان را حفظ کرده است. انویسِبل با شکستن قالبهای رایج، مخاطبان تازهای را به ظرفیتهای بیپایان داستانهای ابرقهرمانی جذب کرده و از سادهسازی شخصیتها به کلیشههای تکبعدی به شدت پرهیز میکند. این سریال با ادامه پیشروی در مرزهای ژانر، تأثیر عمیقی بر دنیای انیمیشنهای ابرقهرمانی برجای گذاشته است.
در تحلیل نهایی، انویسِبل فراتر از یک داستان ابرقهرمانی معمولی عمل میکند و تصویری پیچیده از قدرت، مسئولیت و آسیبهای روانی ناشی از آن ارائه میدهد. این اثر نشان میدهد که ژانر ابرقهرمانی میتواند محملی برای پرداخت به مسائل انسانی و اخلاقی عمیق باشد، نه صرفاً نمایش نبردهای هیجانانگیز و مبارزه خیر و شر. شخصیتپردازی دقیق و روایت پویای آن، انویسِبل را به الگویی شاخص برای نسل جدید انیمیشنهای ابرقهرمانی تبدیل کرده است.
۲. فراتر از دیوار باغچه؛ مینیسریالی سورئال و رازآلود
ماجراجویی کوتاه، شاعرانه و رازآلود در دل جنگلی افسانهای
اگرچه فراتر از دیوار باغچه (Over the Garden Wall) تنها شامل ده قسمت است، اما بهراستی مشابه هیچ انیمیشن دیگری نیست. این مجموعه بهطور استادانهای عناصری از فولکلور، ترس و سبک گاتیک آمریکایی را در هم میآمیزد و در عین حال برای کودکان نیز سرگرمکننده باقی میماند. شخصیتهایی هنرمندانه طراحی شده مانند ویِرت مردد و هنرمند، گرگ شاد و دوستانه و بیتریس لجباز و شوخطبع، همراه با شخصیت مرموز و هراسانگیز بیست، ضدقهرمان قدرتمند داستان، مجموعه را به اثری چندلایه و جذاب تبدیل کردهاند. در کنار این، حضور صداپیشگانی برجسته مانند الیجاه وود، ملانی لینسکی، کریستوفر لوید و تیم کاری، بر کیفیت بینظیر اثر افزوده است.
هر فریم از سریال بهگونهای است که گویی تابلویی نقاشی شده است، زمانی که دو برادر جوان در دل جنگلهای پرخطر و عجیبوغریب قدم میزنند. داستان با وجود کوتاهی زمان، حدود دو ساعت، از کیفیت بینظیری برخوردار است و کوتاهی آن به هیچ وجه نشان از سادگی ندارد. هر قسمت جنبهای تازه از دنیای اسرارآمیز ناشناخته را آشکار میکند و مسیر روایت را به سمت پایانی تلخ و هماهنگ هدایت میکند که ضمن ارضای مخاطب، آرزوی شنیدن داستانهای بیشتر را در دل بیننده زنده نگه میدارد.
از منظر تحلیلی، فراتر از دیوار باغچه نمونهای بینظیر از استفاده هوشمندانه از زبان بصری و روایی در انیمیشن است. این مجموعه توانسته با ترکیب تمهای کلاسیک و فضاسازی منحصربهفرد، تجربهای فراتر از سرگرمی ساده ارائه دهد که به بررسی مفاهیمی چون ترس از ناشناختهها، رشد و بلوغ میپردازد. کوتاه بودن سریال، تمرکز بر جزئیات و عمق احساسی آن را افزایش داده و باعث شده این اثر به یکی از ماندگارترین و تأثیرگذارترین آثار انیمیشنی تبدیل شود.
۱. بوجک هورسمن؛ اثری ظریف و هنرمندانه
طنزی تلخ که با نگاهی بیرحم به شهرت، افسردگی و معنای زندگی میپردازد
بوجک هورسمن (BoJack Horseman) نمونه برجستهای است از اینکه یک طرح داستانی ظاهراً عجیب و دور از ذهن چگونه میتواند بار عاطفی فراوان و نقد اجتماعی عمیقی را به مخاطب منتقل کند. این مجموعه که به قلم رافائل باب-واکسبرگ خلق شده، دنیایی را به تصویر میکشد که در آن علاوه بر انسانها، حیوانات انساننما نیز در کنار هم زندگی میکنند. اگرچه حضور این ترکیب ممکن است در ابتدا حواسپرتکن به نظر برسد، اما در عمل برعکس است و به غنای داستان میافزاید.
سریال با ظرافت و دردسر فراوان به واقعیتهایی میپردازد که برای بسیاری از مخاطبان ملموس است؛ موضوعاتی چون اعتیاد، غم، اخلاق و سلامت روان در مرکز توجه قرار دارند. سبک انیمیشن و طنز خاص این مجموعه، بوجک هورسمن را در میان انبوه انیمیشنها برجسته کرده، اما آنچه واقعاً مخاطب را جذب میکند، نگارش بیرحمانه و هوشمندانه آن است. هرچند بوجک شخصیت اصلی است، اما هر یک از اعضای گروه اصلی و بسیاری از شخصیتهای فرعی داستانهای جذاب خود را دارند که در لحظاتی از تلویزیون، هم بهشدت دلگرمکننده و هم بهشدت ویرانگر در هم میآمیزند.
از منظر تحلیلی، بوجک هورسمن به عنوان یک اثر هنری، نمایشی است از پیچیدگیهای روان انسان و جامعه مدرن. سریال با ترکیب هوشمندانه طنز و تراژدی، تصویری واقعگرایانه از ناکامیها، شکستها و تلاش برای رستگاری ارائه میدهد که کمتر اثری توانسته به این اندازه موفق باشد. در نهایت، این مجموعه نشان میدهد که انیمیشن میتواند فراتر از سرگرمی صرف، ابزاری قدرتمند برای کاوش در عمق احساسات و مسائل انسانی باشد.
شما کدام انیمیشن مدرن را بیش از همه دوست دارید؟
این مقاله نگاهی تحلیلی به شماری از مهمترین و ماندگارترین انیمیشنهای مدرن داشت که هر یک به شیوهای منحصربهفرد، مرزهای روایت در دنیای انیمیشن را گسترش دادهاند. از دنیای پررمز و راز Over the Garden Wall و جهانسازی احساسی Amphibia گرفته تا نقدهای تیزبینانه BoJack Horseman و جسارت روایی Invincible و Infinity Train، این آثار نشان میدهند که انیمیشن دیگر صرفاً رسانهای کودکانه نیست، بلکه بستری قدرتمند برای بیان مفاهیم پیچیده انسانی، اجتماعی و روانی است. نظر شما چیست؟ در کامنت بنویسید.
منبع: CBR
دوست داشتنیترین یوتیوبر گیمر ایران کیه؟ میزگیم با علیرکسا @alirexzam
نظرات