بهترین پایانبندیهای تاریخ سینما | کدام فیلمها دیدنیترین پایان را دارند؟
شروعها بسیار مهماند. مثلا شروع خوب یک فیلم به شما نوید میدهد که با فیلم خوبی طرفید و جذبتان میکند که با علاقه تا آخر ماجرا را دنبال کنید. اما هرچیزی میتواند بسیار جذاب شروع شود و کمکم کیفیتش افت کند و آخر کار بفهمید که فقط وقتتان را تلف کردهاید. اینجاست که باید گفت پایان خوب هم به هماناندازه مهم است. شاید شروع خوب برای جذب بینندهها عالی باشد، اما پایان خوب است که تا مدتها در ذهن میماند. فیلمهای زیادی در تاریخ سینما وجود دارد که پایانشان بینندهها را شگفتزده کرده و تا مدتها در ذهنشان باقی مانده است. این پایانها ممکن است شگفتانگیز، شاد، غمانگیز یا پر از تعلیق باشند. اما ویژگی مشترک همهشان این است که بهشدت بهیادماندنی و تاثیرگذارند. پس بیایید باهم نگاهی به بهترین پایانبندیهای تاریخ سینما بیندازیم.
Whiplash – 2014
کارگردان: دیمن شزل
فیلم شلاق اثر جذابی است که با صحنهای قوی آغاز و صحنه به صحنه بهتر میشود. داستان درباره درامر جوانی است که تمام توانش را جمع کرده و با پشتکار فراوان همه سعیش را میکند تا بهترین باشد. اما نیرویی غیرقابلباور سر راه او میایستد. مربیای که هم باعث پیشرفتش میشود و هم همزمان او را سرخورده میکند. این مربی که سطح توقع بالایی دارد شخصیت اصلی داستان را حسابی به چالش میکشد و باعث آشفتگیهای روانی و استرس فراوان برای او میشود.
این وضعیت آنقدر بحرانی میشود تا به یکی از هیجانانگیزترین اوجهای سینمایی میرسد. اینجا خبری از درگیری فیزیکی یا مستقیم نیست. در بخش پایانی فیلم رقابت و تنش بین دو شخصیت به نقطه جوش میرسد. فشار آنقدر زیاد است که کوچکترین اشتباهی میتواند همهچیز را نابود کند. دیدن این صحنهها واقعا بینظیر است. انگار ده دقیقه کنار بمب نشستهاید و کسی تلاش میکند بمب را خنثی کند! فکر میکنید چه حالی دارد؟ پس بیدلیل نیست که فیلم شلاق یکی از بهترین پایانبندیهای تاریخ سینما را دارد.
The Great Dictator – 1940
کارگردان: چارلی چاپلین
چاپلین خوب میدانست فیلمهایش را چطور به پایان برساند و فیلمهایی مثل روشناییهای شهر و عصر مدرن نمونههای خوبی از این موضوع هستند. اما چاپلین که قبلتر بهخاطر آثار صامتش شهرت داشت، در فیلم دیکتارتور بزرگ سعی میکند با اجرای سخنرانیای پرشور و رو به دوربین، که در آن تقریبا دیوار چهارم را میشکند، دوباره سیارهای را متحد کند؛ سیارهای که درگیر جنگ جهانی شده است.
در هر حال این تلاش اوست که اهمیت دارد. سخنرانیای که در پایان فیلم دیکتاتور بزرگ میبینیم بسیار تاثیرگذار است. البته چارلی چاپلین در بخشهای دیگری از این فیلم هم صحبت میکند. اما هیچکدام از آنها بهاندازه مونولوگ پایانی او تاثیرگذار، عمیق و پرمعنا نیستند.
Schindler’s List – 1993
کارگردان: استیون اسپیلرگ
فیلم فهرست شیندلر حدود نیمقرن بعد از جنگجهانی دوم و برای بزرگداشت اقدامات اسکار شیندلر ساخته شد. فیلم در یکی از تاریکترین دورههای تاریخ میگذرد. اینجا اسکار شیندلر را میبینیم که صنعتگر و کارخانهداری آلمانی بود. او با استفاده از ثروتش توانست جان بیشاز ۱۰۰۰ یهودی را نجات دهد. او آنها را در کارخانهاش استخدام کرد و اجازه نداد به اردوگاههای کار اجباری یا مرگ فرستاده شوند.
در پایان بخش اصلی فیلم، شیندلر را میبینیم که شکسته و پریشان است؛ چون نتوانسته جان افراد بیشتری را نجات دهد. در این صحنه احساسی قدرتمند به تصویر کشیده میشود. اما در اپیلوگ فیلم بازماندهها و نوادههای واقعی نجاتیافتهها را میبینم که سر مزار شیندلر دور هم جمع شدهاند. این صحنه حتی تاثیرگذارتر است و بار احساسی فراوانی دارد. فهرست شیندلر فیلمی سنگین و محترم است. این فیلم یکی از بهترین آثار اسپیلبرگ به حساب میآید و پایانی شگفتانگیز دارد.
The Lord of the Rings: The Return of the King – 2003
کارگردان: پیتر جکسون
بعضیها به پایانبندی فیلم ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه بهخاطر طولانی بودن انتقاد میکنند! اما بسیاری هم معتقدند این افراد در اشتباه هستند و ارزش واقعی این پایان را درک نمیکنند. البته شاید اگر این اثر را بهعنوان یک فیلم تنها و مستقل درنظر بگیریم، این انتقاد تاحدی بهجا باشد. اما بهعنوان آخر کار سهگانه ارباب حلقهها، خیلی درخشان عمل میکند. این را در نظر بگیرد که پایانبندی هرکدام از فیلمها میتواند جداگانه بهعنوان یک پایان در نظر گرفته شود.
اگر یک فیلم معمولی بتواند پایانبندی را در دو صحنه جمع کند، برای فیلمی عظیم که روایتش چیزی حدود ۹ ساعت طول کشیده طبیعی است که در پایانبندی چند صحنه بیشتر داشته باشد. همهچیز در صحنههای پایانی تاثیرگذار است و تلخ و شیرین داستان و نتیجهگیری به بهترین شکل ممکن به نمایش درآمدهاند. این فیلم در پایان دادن به سفری طولانی کاملا رضایت مخاطبان را جلب میکند و باید جایگاهی بین بهترین پایانبندیهای تاریخ سینما داشته باشد.
The Shawshank Redemption – 1994
کارگردان: فرانک دارابونت
اگر بخواهیم درباره فیلمهایی صحبت کنیم که از نظر احساسی پایانی رضایتبخش دارند، قطعا یکی از اولین فیلمهایی که به ذهن میآید رستگاری در شاوشنک خواهد بود. تمام فیلم درباره تحمل سختیها و از دست ندادن امید در شرایط بد است،. نباید امیدتان را ازدست بدهید، حتی اگر در مکانی مثل زندان شائوشنک باشید که زندگی زندانیان در آن بیارزش است. جاییکه قدرت در دست افراد فاسد قرار گرفته و کاری میکند که زندانیها حتی بعد از آزادی هم دیگر نتوانند خودشان را با زندگی تطبیق دهند.
اندی دوفرین، شخصیت اصلی این داستان است و در طول فیلم با چالشهای زیادی روبهرو میشود. برخلاف چیزیکه به نظر میرسد و شرایط ناممکن، او موفق میشود آزادیش را بهدست بیاورد. رد هم زندانی دیگری است که در این مدت به نزدیکترین دوست اندی تبدیل شده. او هم در نهایت از زندان آزاد میشود و ایندو موفق میشوند در بیرون از دیوارهای زندان دوباره کنار هم باشند. اینکه این دو نفر میتوانند پس از تحمل اینهمه سختی به آزادی برسند باعث میشود پایان فیلم بسیار احساسی و تاثیرگذار باشد. درست است، هیچ تصویری از زندگی آنها نمیبینیم و هیچ دیالوگی در اینباره گفته نمیشود. اما شاید این چیزی است که قدرت پایانبندی را حتی بیشتر میکند. نیازی به هیچ حرف یا تصویری نیست، همه میدانند آنها تا آخر عمر خوشبخت زندگی میکنند و واقعا لیاقتش را هم دارند.
Chinatown – 1974
کارگردان: رومن پولانسکی
فقط پایانبندیهای خوب و خوش نیستند که بین بهترین پایانبندیهای تاریخ سینما قرار میگیرند. با اسم بردن از محله چینیها، این فهرست کمی تیرهوتار میشود. محله چینیها پایانی بسیار ناراحتکننده، اما بهشدت بهیادماندنی و دیدنی دارد. در این فیلم با ماجرای کاراگاهی خصوصی همراه میشوید که توطئهای را کشف میکند. ماجرا با افشاگریهایی تکاندهنده ادامه مییابد و درنهایت مغز متفکر اصلی از دست عدالت فرار میکند. در شروع ماجرا، زنی کاراگاه را برای ابررسی این پرونده استخدام کرده بود و در طول فیلم کاراگاه عاشقش میشود…این زن هم در پایان به قتل میرسد.
همه این اتفاقات در دقایق پایانی فیلم رخ میدهد. شخصیت اصلی یعنی جیک کاملا گیج و بهتزده شده ولی به او میگویند که فراموشش کن، اینجا محله چینیهاست! در واقع در این جمله پیامی برای مخاطبان هم وجود دارد. یعنی به مای بیننده میگویند: «اینجا محله چینیهاست، واقعا انتظار پایان خوش داری؟ فراموشش کن.» اما این یک صحنه شوکهکننده ساده نیست. پایانبندی با اینکه دلخراش و ناامیدهکننده است، به شکل عجیبی درست و منطقی به نظر میرسد.
All That Jazz – 1979
کارگردان: باب فاس
در پایان این فیلم هم ناامیدی موج میزند. اما باید از این فیلم بگذریم تا دوباره به پایانهای شیرینتر سینمایی برگردیم. All That Jazz بهشدت خلاقانه، چشمنواز و البته آزاردهنده است و در لحظات پایانی به سطحی غیرمنتظره میرسد. در این فیلم با زندگی آشفته کارگردانی همراه میشوید که بهنوعی خود کارگردان فیلم یعنی باب فاس را به تصویر میکشد. او پروژههای مختلفی در دست دارد و مدام از یکی به دیگری میپرد و در نهایت بهخاطر سبک زندگیای که پیش گرفته است در بیمارستان بستری میشود.
اوضاع قرار نیست بهتر شود. همهچیز بدتر و بدتر میشود تا اینکه کارگردان داستان میمیرد! اما او در ذهنش پایان را بسیار باشکوه تصور میکند. تصور میکند قطعهای موزیکال و حماسی نواخته میشود و در این بین او با تمام کسانیکه میشناسد وداع میکند و به زندگی بدرود میگوید. این پایان ترکیبی از غم و شادی را به تصویر میکشد. اما در آخر دوربین دوباره به جهان واقعیت برمیگردد و جنازهای را در کیسه حمل جسد میبینید که زیپش را میبندند. زندگی او واقعا به پایان رسیده است. دیدن این فیلم وجه تاثیرگذار دیگری هم دارد. چون الان میدانیم که باب فاس با ساخت این فیلم بهنوعی مرگ خودش را پیشبینی کرده بود. این هم به تاثیرگذاری و قدرت پایانبندی این فیلم میافزاید.
Cinema Paradiso – 1988
کارگردان: جوزپه تورناتوره
فیلم سینما پارادایزو از اول تا آخر ادای دین و احترام به سینماست. البته این ادای احترام در پایان فیلم کاملا مستقیم به تصویر کشیده شده است. در این فیلم با سفر شخصیت اصلی از دوران کودکی تا میانسالی همراه میشویم. او از راهنمای دوران کودکیش هدیهای گرفته و آن را در سینما تماشا میکند. هدیه شامل مجموعهای از صحنههای عاشقانه سینما است که بهخاطر سانسور در زمان پخش از فیلمها حذف شدهاند.
این مجموعه پر از عشق است، خود هدیه نشانی از عشق دارد و موسیقیای که در این صحنه پخش میشود عاشقانه است. همه عناصر این صحنه بهخوبی کنار هم قرار میگیرند و ترکیبی بینقص و دلنشین از تلخی و شیرینی را به تصویر میکشند. عشق همهجا حضور دارد. عشق همان چیز است که همه به آن نیاز دارند. درباره احساسات مختلفی که در این صحنه از فیلم سینما پارادازیو به تصویر کشیده میشوند و دلایل موفقیت این صحنه میتوان خیلی بیشتر نوشت. اما در نهایت همه این تحلیلها غیرضروری بهنظر میرسند، چون کل فیلم بهخوبی آنچه که باید گفت را بهتصویر میکشد و در سکانس آخر بینقص عمل میکند و زیبایی سینما را به نمایش میگذارد.
The Good, the Bad and the Ugly – 1966
کارگردان: سرجیو لئونه
اگر بخواهید فیلم وسترنی با سه شخصیت بسازید که سهساعت طول بکشد یا باید دقیقا بدانید چه میکنید و یا باید سرجیو لئونه باشید! او یکی از دیدنیترین وسترنها بهاسم خوب، بد، زشت را ساخت. در این فیلم شخصیتها سعی میکنند تا جای ممکن از اتفاقات حماسی مطرحی مثل جنگ داخلی آمریکا دوری کنند و روی سفری خودشان تمرکز کنند؛ سفری برای پیدا کردن گنجی عظیم که جایی در بیابان مخفی شده است.
تعاملات شخصیتها، لحظات همکاری ناپایدار بین آنها، خیانتهایشان و غیره، همهوهمه در دوساعت اول فیلم بسیار دیدنی هستند. اما رویارویی سهجانبه این شخصیتها، اوج داستان است که فیلم را به افسانهای در دنیای سینما تبدیل کرده. ساختاری تدریجی برای این صحنه در نظر گرفته شده است. همهچیز آرامآرام میرود تا اوج بگیرد و صحنه برای دوئل مرگبار سهطرفه آماده شود. تدوین کمکم سریعتر میشود، تعلیق بیشتر، موسیقی شورانگیزتر و تنش زیادتر. تا جاییکه در نهایت مشخص میشود شخصیت کلینت ایستوود همهچیز را بهنفع خودش دستکاری کرده است. هر احساسی که تصورش را میکنید در طول ده دقیقه در این صحنه منتقل میشود. این نمونهای از بهترین پایانبندیها در تاریخ سینماست.
Casablanca – 1942
کارگردان: مایکل کورتیز
با اینکه کازابلانکا نسبتا فیلمی کوتاه است، اما در همین زمان موفق میشود داستانی جنگی، عاشقانهای احساسی، درامی خوشساخت و در بخشهایی هم طنز و تعلیق زیادی را به تصویر بکشد. دلایل زیادی وجود دارد که چرا این فیلم هم بسیار سرگرمکننده است و هم اثری جاودانه. اما شاید مهمترین نکته این باشد که چطور عناصر مختلف از نظر سبک و ژانر و لحن را کنار هم قرار میدهد. طوری بین آنها هماهنگی ایجاد میکند که لحظهای این یکدستی کمرنگ نمیشود و در روایت و فضای فیلم تناقض و اشتباهی بهچشم نمیخورد.
علاوه بر موارد بالا، دیگر دلیلی که کازبلانکا را به یکی از فیلمهای افسانهای تبدیل میکند پایانبندی فوقالعادهاش است. این پایان پر از اندوه، تعلیق، قهرمانی و امید است. همهچیز خیلی دقیق و حسابشده به اوج میرسد. هر خط از دیالوگ ضروری است. شاید آنقدر هم به این فیلم خوشبین نباشید و نظر مثبتی به بازی کمی نمایشی بازیگران و طراحی غیرواقعی فرودگاه نداشته باشید. اما درباره پایان احساسی فیلم چه میگویید؟ کازابلانکا بیرقیب است. کمتر فیلمی را پیدا میکنید که پایانی بهاندازه کازابلانکا قدرتمند، دقیق و هوشمندانه داشته باشد. اما آیا میتوانیم آن را بهترین پایانبندی تاریخ سینما بدانیم؟
جمعبندی
فیلمها میتوانند با پایانبندیهای حسابشده مهری در ذهن بینندهها بزنند و تصویر خودشان را برای همیشه جاودان کنند. فیلمهای زیادی هستند که بیشتر از هرچیز بهخاطر تاثیر عمیق پایانبندیشان در ذهن ما ماندگار شدهاند. اما واقعا کدام فیلمها بهترین پایانبندیها را در تاریخ سینما دارند؟ انتخاب شما کدام است؟
منبع: Collider
بهترین کالاف دیوتی موبایل پلیر ایران کیه؟ میزگیم با فاطی فایتر
نظرات