
۱۰ فیلم ابرقهرمانی که میتوان آنها را شاهکار دانست
فیلم های ابرقهرمانی در میان منتقدان و اهالی جدیتر سینما، همیشه جایگاهی دوگانه داشتهاند. بعضی از منتقدان سرشناس، آنها را بیشتر شبیه به تفریحی در شهربازی میدانند تا اثری سینمایی در خور تأمل. این نگاه، البته بیدلیل هم نیست؛ چراکه بسیاری از فیلمهای این ژانر حول محور تقابل یک قهرمان عضلانی با لباسی عجیب و غریب با یک هیولا یا ابرشرور عظیمالجثه شکل گرفتهاند. با این حال، چنین دیدگاهی اگرچه بخشی از واقعیت را بازتاب میدهد، اما در عین حال خطر نادیده گرفتن آثاری را دارد که نه تنها تعریف ژانر ابرقهرمانی را دگرگون کردهاند، بلکه مسیر آیندهی سینما را نیز تحت تأثیر قرار دادهاند.
برخی از فیلمهای این فهرست مانند مرد عنکبوتی، پلنگ سیاه و شوالیه تاریکی چنان اثری از خود برجای گذاشتهاند که حتی سرسختترین منتقدان نیز آنها را شاهکارهایی فراتر از چارچوبهای فرنچایزیشان دانستهاند. این آثار تمرکز خود را به جای جلوههای بصری صرف، بر سفر درونی شخصیتها نهادهاند، مرزهای طراحی سینمایی و جلوههای ویژه را جابهجا کردهاند یا با استفاده از بستر داستانی ابرقهرمانی، به طرح مباحث عمیقتری چون هویت، مسئولیت و عدالت پرداختهاند. فیلمهایی که بارها و بارها ثابت کردهاند ابرقهرمانها صرفاً ابزار سرگرمی کودکانه نیستند، بلکه میتوانند حامل پیامهایی بزرگ، الهامبخش و تأثیرگذار نیز باشند.
ظهور فیلمهای ابرقهرمانی در دهههای اخیر، شاید در ابتدا پاسخی صرف به عطش بازار برای سرگرمیهای پرفروش بود، اما برخی از آنها فراتر از انتظارات پیش رفتند. در واقع، این فیلمها زمانی به اوج خود میرسند که کارگردان و نویسنده با جسارت، از پشت نقاب قهرمانان، حرفهایی جدی دربارهی جامعه، اخلاق، یا حتی فلسفهی وجودی انسان مطرح میکنند. در این آثار، قهرمان دیگر یک موجود شکستناپذیر نیست، بلکه انسانی است با تردید، شکست و آرزو. چنین فیلمهایی را نه تنها باید در ژانر خود، بلکه در کلیت تاریخ سینما به رسمیت شناخت.
۱۰. نگهبانان کهکشان: بخش سوم (۲۰۲۳)
دنیای کهنهی نگهبانان که با ترکیبی از شوخی و درام، یک وداع احساسی و جذاب را برای طرفداران به ارمغان میآورد
دو فیلم نخست نگهبانان کهکشان (Guardians of the Galaxy) ترکیبی کمنظیر از طنز هوشمندانه و احساسات صمیمی بودند، اما نگهبانان کهکشان ۳ فراتر از انتظار ظاهر میشود و به خداحافظی باشکوه و احساسی برای این شخصیتها تبدیل میشود. در جریان نبردی در Knowhere، راکت (با صداپیشگی بردلی کوپر) به شدت مجروح میشود. در حالی که باقی اعضای تیم تلاش میکنند تا اجزای لازم برای نجات او را پیدا کنند، راکت در آستانهی مرگ، بار دیگر با گذشتهی تراژیک و دردناک خود مواجه میشود.
نگهبانان کهکشان ۳ فضایی تیرهتر و تلختر نسبت به دو قسمت قبلی دارد، اما همین ویژگی به عمق احساسی آن افزوده است. شخصیت منفی داستان بهراستی نفرتانگیز است، موسیقی متن فیلم همچنان درخشان است و پایانبندی شخصیتها، بهخوبی در راستای روایت کلی دنیای سینمایی مارول قرار میگیرد. هر سه فیلم این مجموعه درباره افرادی شکستخورده است که با یکدیگر خانوادهای نو شکل میدهند؛ اما شاید هیچکدام از آنها به اندازه راکت راکون، با رنج مواجه نشده و به بلوغی چنین عمیق نرسیده باشند.
در بخش سوم، جیمز گان نشان میدهد که چگونه میتوان در دل یک فیلم ابرقهرمانی پرفروش، روایت شخصی و عمیق ارائه داد. اگرچه در ظاهر با موجوداتی فضایی و نبردهای کهکشانی سروکار داریم، اما درونمایهی اصلی فیلم، کاوشی در زخمهای روحی، معنای خانواده و ترمیم قلبهای شکسته است. راکت، شخصیتی که تا پیش از این بیشتر بهعنوان منبع شوخیها و طعنهها شناخته میشد، در این فیلم به قهرمانی تراژیک و ملموس بدل میشود. این همان نقطهایست که سینمای ابرقهرمانی از سرگرمی صرف، فراتر میرود و به مرزهای درام انسانی نزدیک میشود.
۹. جوخه انتحار (۲۰۲۱)
با طنز تیره و تند خود، این فیلم دنیای عجیب و شجاعانهای از ابرشرورها و قهرمانان خرابکار را به تصویر میکشد
در این دنبالهی مستقل، تیم Task Force X — معروف به جوخه انتحار — مأمور میشود تا به جزیرهی خیالی کورتو مالتیز بروند و پروژهای مرموز به نام «پروژهی ستارهماهی» را نابود کنند. این گروه متشکل از شخصیتهایی خاص و عجیب همچون بلاداسپورت (ادریس البا)، پیسمیکر (جان سینا)، رتکچر ۲ (دانیلا ملچیور)، کینگ شارک (با صدای سیلوستر استالونه)، پولکا داتمن (دیوید دستمالچیان) و اعضای بازگشتی مانند ریک فلگ جونیور (جوئل کینامن) و هارلی کوئین (مارگو رابی) است. هر یک از اعضا با مشکلات و زخمهای درونی خود درگیرند و بهتدریج درمییابند که این مأموریت، بسیار هولناکتر از آن چیزیست که در ابتدا تصور میکردند.
۱۰ دقیقهی نخست جوخه انتحار (The Suicide Squad) بهتنهایی ارزش بهای بلیت را دارد؛ فیلم با لحنی بیرحم، بازیگوش و کاملاً غیرقابل پیشبینی آغاز میشود، لحنی که تا آخرین صحنهی پس از تیتراژ هم حفظ میشود. جیمز گان بدون هیچ ترسی از عناصر عجیب و غریب دنیای دیسی، آنها را درخشان و رنگارنگ به نمایش میگذارد و همزمان بار دراماتیکی شگفتانگیزی به آنها میبخشد. ترکیب این سبک با موسیقی متن عالی، طراحی لباسهای خیرهکننده و یکی از بامزهترین طنزهای موجود در فیلمهای ابرقهرمانی، جوخه انتحار را به جواهری ناپاک ولی درخشان بدل کرده است.
آنچه جوخه انتحار را از دیگر آثار ابرقهرمانی متمایز میکند، تلفیق هوشمندانهی هرجومرج بصری و شوخطبعی سیاه با عمق روانی شخصیتهاست. جیمز گان در این اثر به خوبی نشان میدهد که چگونه میتوان در میانهی خشونت بیرحمانه و طنز تلخ، لحظاتی ناب از سینما را جای داد.
۸. پلیس آهنی (۱۹۸۷)
یک فیلم علمی-تخیلی تند و خشونتآمیز که در آن یک انسان به ماشین تبدیل میشود تا عدالت را در دنیای آینده اجرا کند
در آیندهای نهچندان دور، دیترویت به شهری جنایتزده و نزدیک به ویرانی کامل بدل شده است. در میانهی این آشوب، افسر پلیس الکس مورفی (با بازی پیتر وِلِر) به طرز فجیعی در حین انجام وظیفه کشته میشود. جسد او توسط یک شرکت عظیم و بیرحم تصاحب شده و مورفی به موجودی نیمهانسان، نیمهماشین با هدف مبارزه با جرم و جنایت تبدیل میشود؛ در حالی که هیچ خاطرهای از زندگی گذشتهی خود ندارد. اما بهتدریج، او حقیقت وجود خود و نقشههای پشت پردهی این شرکت را کشف میکند.
پلیس آهنی (RoboCop) ترکیبی جسورانه از فیلم علمی-تخیلی، داستان منشأ یک ابرقهرمان و طنزی اجتماعیست که هنوز هم بهطرزی حیرتانگیز معنادار و بهروز احساس میشود. این فیلم با خشونتی عریان و سرگرمکننده، ضمن شوخی با مصرفگرایی، فساد شرکتها و نقش مبهم پلیس در جامعه، داستان مردی را روایت میکند که باید با هویت جدیدش — هویتی ماشینی و سرد — کنار بیاید. در همین مسیر است که روح انسانی درون پوستهای فلزی دوباره بیدار میشود و تواناییهای فوق بشریاش، به ابزاری برای تحقق عدالت یا حتی انتقام بدل میشوند.
پلیس آهنی را میتوان یکی از نخستین فیلمهایی دانست که ژانر ابرقهرمانی را با نقد اجتماعی پیوند زد. برخلاف قهرمانان سنتی که با لباسی رنگارنگ و نیتهای پاک به میدان میآیند، مورفی بهاجبار وارد این دنیای بیرحم میشود؛ قربانی سیستمی شده که ابتدا او را نابود، سپس بازسازی و در نهایت استثمار میکند. این فیلم با وجود ظاهر اکشن و علمی-تخیلیاش، پرسشهایی عمیق درباره هویت، اختیار و اخلاق در عصر تکنولوژی مطرح میکند. در عصری که هنوز از هوش مصنوعی و رباتیک مدرن خبری نبود، پلیس آهنی آیندهای را به تصویر میکشد که امروز بیش از همیشه واقعی به نظر میرسد.
۷. مرد عنکبوتی: آنسوی دنیای عنکبوتی (۲۰۲۳)
این دنبالهی انیمیشنی، با دنیای موازی و رشد شخصیت مایلز مورالس، یکی از بهترین دنبالههای انیمیشنی تاریخ سینماست
فیلم به درون دنیای عنکبوتی (Into the Spider-Verse) به ما نشان داد که «هر کسی میتواند ماسک به چهره بزند». اما آنسوی دنیای عنکبوتی (Across the Spider-Verse) این پرسش را مطرح میکند که «اکنون با این ماسک چه میخواهی بکنی؟»
مایلز مورالز (با صداپیشگی شیمیک مور) حالا بیش از گذشته در نقش مرد عنکبوتی جا افتاده، اما همچنان میان هویت واقعیاش و مسئولیتهای ابرقهرمانیاش در کشمکش است. این بحران هویتی، این بار در مقیاسی کیهانیتر، دوباره سر برمیآورد؛ زمانی که شروری تازه با نام اسپات (با صداپیشگی جیسون شوارتزمن) سفری برای تصرف چندجهانی را آغاز میکند. مایلز به دنیایی از مردان و زنان عنکبوتی کشیده میشود که هدفشان حفظ تعادل در چندجهانی است، اما خیلی زود، مایلز دربارهی بهای واقعی این «تعادل» دچار تردید میشود.
آنسوی دنیای عنکبوتی که اولین قسمت از یک روایت دوگانه است، بیشک یکی از بهترین دنبالههای انیمیشنی تاریخ به شمار میرود. فیلم بر پایهای از شخصیتپردازی دقیق و طراحی بصری بینظیر بنا شده و حالا با عمق احساسی بیشتر، انیمیشنی روانگردان و جسور و پایانی تکاندهنده که هواداران مایلز را حیرتزده خواهد کرد، مسیر خود را ادامه میدهد. این قسمت، حتی جرئت میکند تا شعار کلاسیک دنیای مرد عنکبوتی — «قدرت زیاد، مسئولیت زیاد میآورد» — را زیر سؤال ببرد و بپرسد: آیا این مسئولیت، ارزش آن را دارد که آدمهای بیگناه قربانی شوند؟ یا اینکه قهرمانان خودشان به درد و رنجی بیپایان دچار شوند؟
آنسوی دنیای عنکبوتی بهراستی مرزهای انیمیشن، ژانر ابرقهرمانی و حتی فرم روایی کلاسیک را درمینوردد. این فیلم نه تنها از منظر بصری یک انقلاب تمامعیار است — با سبکهای متنوع هنری که هر بعدِ چندجهانی را بهگونهای متفاوت بازتاب میدهند — بلکه در روایت خود نیز چنان جسورانه عمل میکند که به قلب مفاهیم اخلاقی و هویتی دنیای ابرقهرمانی نفوذ میکند. مایلز دیگر فقط یک نوجوان خجالتی نیست، بلکه نمادیست از مقاومت در برابر تقدیر و این فیلم او را در برابر یکی از دشوارترین پرسشهای اخلاقی قرار میدهد: آیا باید آیندهای از پیش نوشتهشده را پذیرفت، یا آن را به چالش کشید؟
۶. شوالیه تاریکی (۲۰۰۸)
این فیلم یکی از تأثیرگذارترین آثار ابرقهرمانی است
آیندهی شهر گاتهام بهطرز کمسابقهای روشن به نظر میرسد. با تلاشهای بتمن (با بازی کریستین بیل)، قدرت مافیا بر شهر رو به افول است و قهرمان نقابدار تصمیم میگیرد که شنل خود را کنار بگذارد و ادارهی شهر را به دادستان جدید، هاروی دنت (آرون اکهارت) بسپارد. اما همهچیز با ورود شخصیتی مرموز و آشوبطلب با نام جوکر (با بازی فراموشنشدنی هیث لجر) دگرگون میشود؛ و این بار نهتنها بتمن، بلکه خود شهر، قانون و حتی تعریف عدالت به چالش کشیده میشوند.
شوالیه تاریکی (The Dark Knight) از مهمترین دنبالههای ژانر ابرقهرمانی است که فراتر از نبرد قهرمان با جنایت، پرسشهایی بنیادی دربارهی ماهیت عدالت و اخلاق را مطرح میکند. بازی هیث لجر در نقش جوکر، اجراییست که به یکی از نمادهای نسل تبدیل شده؛ فیلمبرداری و صحنههای اکشن بهوضوح نسبت به بتمن آغاز میکند بهبود یافتهاند و پایان فیلم نیز به تلخیِ آگاهانهای ختم میشود که یادآور این حقیقت است: گاهی قهرمانی که شایستهاش هستی، همان کسی نیست که به او نیاز داری.
شوالیه تاریکی را میتوان نقطهی اوج بلوغ ژانر ابرقهرمانی دانست؛ جایی که قهرمانان از دنیای رنگارنگ و فانتزی فاصله میگیرند و پا به دنیایی خاکستری و پیچیده میگذارند. جوکر در این فیلم، نه یک شرور کلیشهای، بلکه تجسم هرجومرج محض است؛ موجودی که بیدلیل، بیرحم و در عین حال بهشدت حسابشده عمل میکند. در برابر او، بتمن تبدیل به قهرمانی میشود که برای حفظ اصول، باید خودش را قربانی کند.
کریستوفر نولان با این فیلم، دنیای ابرقهرمانها را به قلمروی سینمای جدی وارد کرد، جایی که میتوان دربارهی تروریسم، مسئولیت اجتماعی، اخلاق عمومی و حتی فداکاری در عصر مدرن تأمل کرد. شوالیه تاریکی نهتنها یک فیلم ابرقهرمانی فوقالعاده است، بلکه در دل خود، تراژدیای شکسپیری از فروپاشی اخلاق و قهرمانی در دوران بحران را روایت میکند.
۵. سوپرمن: فیلم (۱۹۷۸)
فیلمی که ابرقهرمانانی با ایدهآلهای بزرگ را معرفی کرد و به ما نشان داد که در دنیای سینما همه چیز ممکن است
فیلمی که جهان را وادار کرد باور کند «یک انسان میتواند پرواز کند»، سوپرمن: فیلم (Superman: The Movie) اثریست که نهتنها پایههای ژانر ابرقهرمانی مدرن را بنا نهاد، بلکه همچنان بهعنوان الگویی کلاسیک در این ژانر شناخته میشود. سیارهای محکوم به نابودی. دانشمندی نومید. آخرین امید بشریت. زوجی مهربان.
نیمهی اول فیلم، سرگذشت کال-ال (با بازی ماندگار کریستوفر ریو) را از نوزادی در سیاره کریپتون تا نوجوانی در مزرعهای در کانزاس روایت میکند؛ جایی که خود را «کلارک کنت» مینامد. با ورود او به متروپلیس، تبدیل به قهرمانی میشود که دنیا او را با نام «سوپرمن» میشناسد. او در این مسیر عاشق لوئیس لین (مارگو کیدر) میشود و در برابر نقشههای شیطانی لکس لوتر (جین هکمن) قرار میگیرد.
گرچه داستان و برخی جلوههای ویژهی فیلم امروز اندکی کهنه به نظر میرسند، اما همین ویژگیها به جذابیت نوستالژیک آن میافزایند. در دورانی از سینما که بدبینی و واقعگرایی تیرهوتار بر آن سایه افکنده بود، حضور شخصیتی به این اندازه آرمانگرا، خود معجزهای هنری محسوب میشد. اجرای کریستوفر ریو هنوز هم تصویری نهایی از سوپرمن در ذهن مخاطبان باقی مانده است. موسیقی نمادین جان ویلیامز، طراحی صحنهها و شخصیتپردازیها، همچنان الهامبخش کسانی است که جرات میکنند «نگاهی به آسمان بیندازند».
سوپرمن نه فقط اولین فیلم بزرگ ابرقهرمانی تاریخ مدرن سینماست، بلکه سرمشقی اخلاقی برای تمام قهرمانانیست که پس از آن آمدند. در دورانی که ضدقهرمانها در حال اوجگیری بودند، سوپرمن با چهرهای صاف، اخلاقی بیپیرایه و هدفی روشن ظاهر شد: نجات بشر، نه برای انتقام یا اثبات خود، بلکه از سر نیکخواهی خالص.
۴. شگفتانگیزان (۲۰۰۴)
یک فیلم ابرقهرمانی خانوادهمحور که با ترکیب شخصیتهای شاد و درامهای عاطفی، جذابیتی فراموشنشدنی به نمایش میگذارد
باب پار (با صداپیشگی کریگ تی. نلسن)، مردی با قدرت بدنی خارقالعاده و همسرش هلن (هالی هانتر)، قهرمانی با توانایی تغییر شکل، پس از سالها مبارزه با جنایت، توسط دولت به بازنشستگی اجباری و زندگی آرام در حومهی شهر محکوم شدهاند. حالا ۱۵ سال است که بهجای نجات دنیا، درگیر دغدغههای معمول زندگی خانوادگیاند. اما ظهور شروری تازه به نام سندرم (جیسون لی) که قصد دارد تمامی افراد دارای قدرت را نابود کند، دوباره پای این خانواده را به میدان نبرد باز میکند. حالا باب، هلن و سه فرزندشان — دش سریع، وایلت نامرئی و نوزاد عجیب و غریبجک-جک — باید برای نجات جهان متحد شوند.
بسیاری با طعنه گفتهاند که شگفتانگیزان (The Incredibles) بهترین فیلمیست که تاکنون از «چهار شگفتانگیز» ساخته شده — با وجود اینکه شباهت مستقیمی میان این دو نیست. اما واقعیت این است که فیلم، روح همان خانوادهی ابرقهرمانی را در خود دارد: اعضایی با تفاوتها، چالشها و حتی اختلاف نظرها، اما در نهایت در کنار هم میتوانند کارهای خارقالعادهای انجام دهند. با کارگردانی فوقالعادهی برد برد، بازآفرینیهای خلاقانه از کلیشههای ابرقهرمانی و یک ضدقهرمان با نیش و کنایههای جذاب، شگفتانگیزان همچنان بهعنوان شاخصترین فیلم خانوادگی در ژانر ابرقهرمانی شناخته میشود.
شگفتانگیزان یکی از معدود فیلمهای ابرقهرمانیست که موفق شده تعادل دقیقی میان اکشن، طنز، روابط خانوادگی و روایت عمیق برقرار کند. این فیلم نهتنها دربارهی نجات دنیا، بلکه دربارهی چالشهای درونی خانوادهایست که بین زندگی روزمره و وظایف قهرمانانهشان گرفتار شدهاند. در نهایت، شگفتانگیزان به ما یادآوری میکند که قهرمان بودن، بهویژه در بستر خانواده، تنها در قدرتهای خارقالعاده نیست، بلکه در ایستادگی، همراهی و پذیرش یکدیگر معنا مییابد.
۳. لوگان (۲۰۱۷)
داستانی خشن و در عین حال احساسی که نقطهعطفی برای شخصیت ولورین و دنیای ایکس-من است
در آیندهای نهچندان دور، دیگر خبری از مردان ایکس نیست؛ جهشیافتهها به افسانهها پیوستهاند و قهرمانانی همچون لوگان (هیو جکمن) و پروفسور چارلز اگزاویر (پاتریک استوارت) در گوشهای پنهان از دنیا، در انزوا و خاموشی بهسر میبرند. در حالی که میراث مردان ایکس و قهرمانی لوگان زیر سؤال رفته، آنها با دختری جوان به نام لورا (دفنه کین) مواجه میشوند؛ کودکی با قدرتهایی بهطرز مشکوکی مشابه با لوگان که از دست یک شرکت شرور فرار کرده؛ شرکتی که قصد دارد تواناییهای او را در مسیر شر بهکار گیرد.
پس از دو فیلم نهچندان موفق در قالب داستانهای فرعی، لوگان (Logan) بالاخره تبدیل به فیلمی شد که جایگاه این شخصیت را در تاریخ سینما تثبیت کرد. فیلمی خشن، بیرحم و در عین حال بهشکلی غمانگیز زیبا. ساختاری نزدیک به وسترنهای کلاسیک دارد: قهرمانی فرسوده، با گذشتهای تاریک، برای آخرین بار به میدان بازمیگردد تا نجاتبخش باشد. در این فیلم خبری از لباسهای چرم سیاه، اسپندکس زرد یا طرحهای علمی-تخیلی بزرگ نیست، اما با این حال، بیاغراق بهترین فیلم دنیای ایکس-من تاکنون به شمار میرود.
لوگان نقطهی اوج بلوغ ژانر ابرقهرمانیست. فیلمی که از فرم سرگرمی صرف فراتر میرود و در قامت یک درام انسانی-قهرمانانه قد علم میکند. اینجا با لوگانی مواجهیم که پوستش زخمیست، روحش شکسته و امیدش رو به خاموشیست. اما در دل همین فرسودگی، فرصتی برای رستگاری دوباره پیدا میکند، آنهم از طریق دختری که تجسم آیندهایست که شاید هنوز شایستهی نجات باشد.
فیلم، در لایهای عمیقتر، دربارهی پدران و فرزندان است، دربارهی میراث و اینکه چگونه آنچه میسازیم — چه خوب، چه بد — از ما عبور کرده و در نسل بعدی ادامه مییابد. دفنه کین در نقش لورا، تحسینبرانگیز ظاهر میشود و شیمی احساسی میان او و جکمن، یکی از صادقانهترین و تأثیرگذارترین روابط پدر-دختری سینما را رقم میزند.
۲. پلنگ سیاه (۲۰۱۸)
این فیلم نه تنها یک اکشن پرهیجان است، بلکه بحثهای اجتماعی و فرهنگی را بهطور هوشمندانه در قالب یک داستان ابرقهرمانی مطرح میکند
پس از وقایع فیلم کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی، ت’چالا (با بازی چادویک بوزمن) جایگاه شایستهاش را بهعنوان پلنگ سیاه، پادشاه ملت مخفی آفریقایی واکندا به دست میآورد. او که بهتازگی تاجوتخت را بر دوش میکشد، بهزودی با تهدیدی جدید روبرو میشود: کیلمونگر (مایکل بی. جردن)، مزدور سابق عملیاتهای سیاه که قصد دارد تاجوتخت را بهچنگ آورد و انقلاب جهانی بهپا کند. هرچقدر که نقشههای کیلمونگر آشکار میشود، ت’چالا درمییابد که دیدگاه ایزولهگرایانهی کشورش ممکن است بیشتر از آنچه فکر میکرد به دنیا آسیب رسانده باشد.
پلنگ سیاه (Black Panther) یکی از بهترین داستانهای دنیای سینمایی مارول است که بهجای نبرد ساده «خوب در برابر بد»، به نواحی خاکستریتر پرداخته و در عین حال دیدگاه ایدهآلیستی خود را حفظ کرده است. در دنیای مارول که برای داشتن شرورهای برجسته چندان شناخته نمیشود، کیلمونگر با انگیزهای همدلانه و دیدگاهی که بیاعتبار نیست، بهخوبی جای خود را مییابد. ت’چالا بهعنوان یک قهرمان با جذابیتهای خاص خود، اشتباهات نیاکانش را بهخوبی میپذیرد و با این حال، تصمیم میگیرد نهفقط برای مردمش، بلکه برای کل جهان نیز کاری درست انجام دهد.
پلنگ سیاه نهتنها یک فیلم ابرقهرمانی جذاب، بلکه یک اثر فرهنگی عمیق است که مسائل پیچیدهای همچون هویت، استعمار و مسئولیتهای جهانی را مورد بررسی قرار میدهد. این فیلم نهتنها در سطح داستانی، بلکه در زمینهی اجتماعی نیز با تصویری بینظیر از واکندا بهعنوان یک کشور پیشرفته و دارای تمدنی غنی، به دنیای سینما نفوذ میکند.
در نهایت، پلنگ سیاه با تأثیرگذاری عمیق خود در ژانر ابرقهرمانی، همچنین بهعنوان یک نماد فرهنگی برای مبارزه با مشکلات اجتماعی و نژادی، در تاریخ سینما ثبت خواهد شد. این فیلم نهفقط برای طرفداران مارول، بلکه برای هر کسی که به دنبال روایتهایی با معنا و ارزشهای واقعی است، یک تجربه بینظیر بهشمار میرود.
۱. اسپایدرمن: به درون دنیای عنکبوتی (۲۰۱۸)
این فیلم انیمیشنی با ترکیب داستان جذاب و نوآوری در انیمیشن، تجربهای جدید از دنیای اسپایدرمن را به مخاطب ارائه میدهد
اسپایدرمن: به درون دنیای عنکبوتی (Spider-Man: Into the Spider-Verse) صنعت سینمای ابرقهرمانی، فیلمهای اسپایدرمن و حتی صنعت انیمیشن را شگفتزده کرد و بهطور کامل استانداردهای این ژانر را ارتقا داد. در دنیای موازی نیویورک، جایی که اسپایدرمن (با صدای کریس پاین) هنوز در حال تار انداختن از بین ساختمانهاست، مایلز مورالس (با صدای شیمیک مور) توسط یک عنکبوت رادیواکتیو مشابه نیش زده میشود. آنچه که ابتدا بهنظر میرسد یک داستان معمولی آغازین از اسپایدرمن است، بهزودی وارد ماجرایی بسیار بزرگتر میشود، چرا که مایلز به یک گروه کوچک از دیگر افراد اسپایدر از ابعاد مختلف میپیوندد تا از کینگپین (با صدای لیو شریبر) جلوگیری کنند که قصد دارد ویرانی گستردهای ایجاد کند.
به درون دنیای عنکبوتی ادای احترامی به اسپایدرمن، روحیه او و میراثش است و تقریبا تمام ابعاد اسطورهای این شخصیت را (حتی ابعاد بحثبرانگیز آنها) به تصویر میکشد. با وجود مفاهیم پیچیده و طرح بلندپروازانه، هیچگاه از داستان شخصی مایلز غافل نمیشود. انیمیشن این فیلم مرزهای ژانر را جابهجا کرده و استتیک کامیکبوکی را با کیفیت سهبعدی ترکیب کرده است. بهسادگی میتوان گفت این فیلم هر چیزی است که هر کسی میخواهد از یک فیلم ابرقهرمانی ببیند.
به درون دنیای عنکبوتی نهتنها یک موفقیت انیمیشنی بلکه یک تحول در ژانر فیلمهای ابرقهرمانی است. این فیلم، با ترکیب روایت پیچیده و جالبی از دنیای موازی، ضمن پرداختن به شخصیتهای متفاوت اسپایدرمن از ابعاد مختلف، به بهترین شکل ممکن بر روی داستان شخصی مایلز مورالس متمرکز میشود. انتخاب این شخصیت بهعنوان قهرمان اصلی، جنبههای متنوعی از هویت و مبارزه برای پذیرفته شدن را بررسی میکند.
فراتر از این، انیمیشن فیلم بهطور غیرقابلباوری نوآورانه است و به مخاطب تجربهای بصری خارقالعاده میدهد که پیشتر در هیچ فیلمی مشاهده نکردهایم. ترکیب انیمیشن دستی و تکنیکهای سهبعدی، بهنوعی جهانی جدید و پر جنبوجوش خلق کرده که حتی کسانی که به انیمیشن علاقه ندارند، از آن لذت میبرند.
فیلم ابرقهرمانی موردعلاقه شما کدام است؟
فیلمهای ابرقهرمانی در طول سالها نه تنها بهعنوان سرگرمیهای ساده برای کودکان، بلکه بهعنوان آثار هنری تاثیرگذار و مهم در دنیای سینما شناخته شدهاند. آنها با ترکیب داستانهای جذاب، شخصیتهای پیچیده و جلوههای بصری شگفتانگیز، بهطور مداوم مرزهای این ژانر را جابجا کردهاند. از روایتهای شخصی و انسانی گرفته تا مفاهیم عمیق اجتماعی و فلسفی، این فیلمها توانستهاند مخاطبان را به تفکر وادارند و نه تنها در سینما بلکه در فرهنگ عمومی تاثیرگذار باشند.
.r1_iframe_embed {position: relative; overflow: hidden; width: 100%; height: auto; padding-top: 56.25%; } .r1_iframe_embed iframe { position: absolute; top: 0; left: 0; width: 100%; height: 100%; border: 0; }
آنچه که این فیلمها را از دیگر آثار متمایز میکند، نه فقط قدرت قهرمانانشان است، بلکه قدرت داستانهایی است که از دل شخصیتهای معمولی و گاهی آسیبدیده بهوجود میآید. این فیلمها به ما یادآوری میکنند که هر فردی میتواند قدرتی در درون خود داشته باشد و میتواند جهان خود و اطرافیانش را تغییر دهد، حتی اگر فقط یک قدم کوچک بردارد.
در نهایت، سینمای ابرقهرمانی بهطور مستمر به ما یادآوری میکند که داستانهای بزرگ، فراتر از نیروی فیزیکی و قدرتهای خارقالعاده، به تجربه انسانی و مفاهیمی چون ایثار، مسئولیت و مبارزه برای حقیقت مربوط میشوند. این فیلمها بهعنوان آینهای از جامعه و فرهنگ ما، همچنان حرفهایی برای گفتن دارند که از آنها فراتر از یک فیلم سرگرمکننده میسازد. شما هم از فیلم ابرقهرمانی موردعلاقهتان در کامنت بنویسید.
منبع: Collider
چرا همه تو یوتیوب فارسی باهم دیگه دعوا دارند؟ میزگیم با لیل شایان و ویبهد
نظرات