بررسی اپیزود خاص بلک میرر: «عشق در دنیای پیکسلهای دهه ۸۰»
ژانر علمیتخیلی تماماً درباره حدس و گمان است، درباره پیشبینیهای هوشمندانه نسبت به موج بیپایان پیشرفت و حرکت بیاعتنای زمان. این که بیشتر ذهنهای خلاق بشر وقتی به آینده نگاه میکنند، یک ورطه خاکستری و سرد را تصور میکنند، چه چیزی درباره انسانیت میگوید؟
بخش زیادی از مسیر حرفهای چارلی بروکر صرف طنزپردازی درباره فضای اجتماعی معاصر و تولیدات خلاقانه دیگران شده است. سالها پیش، نگاه انتقادی او بیشتر بر تلویزیون متمرکز بود؛ با نوشتن فیلمنامه برای سریالهایی مثل Brass Eye و Screenwipe. شناختهشدهترین اثر او در فرهنگ عامه، سریال فوقالعاده محبوب Black Mirror در نتفلیکس است. این سریال آنقدر در نقد فناوری موفق عمل کرده که عنوانش عملاً به نمادی برای این مفهوم تبدیل شده است. بهترین دستهبندی کلی برای آثار بروکر، «وحشت اجتماعی آگاهانه» است، اما چون این سریال یک آنتولوژی (اپیزودهای مستقل) است، هر قسمت کمی با دیگری متفاوت است. مشکل اینجاست که بیشتر اپیزودها با یک بیانیه پایانی مشابه تمام میشوند: فناوری سقوط جامعه و ابزاری برای بیرحمی است.
خلاصه اپیزود «سان جونیپرو»
این اپیزود با رنگهای نئون، موسیقی دهه ۸۰ و داستانی احساسی، مثل یک رؤیای خوشایند است که بیننده را غرق زیبایی و احساس میکند
فصل سوم، قسمت چهارم: «San Junipero» را بروکر نوشته و اوون هریس کارگردانی کرده است؛ همان کارگردانی که اپیزود برجسته فصل دوم Be Right Back را هم ساخته بود. این اپیزود داستان عاشقانه و پرشور میان یورکی، دختری خجالتی و درونگرا، و کلی، دختر مهمانیدوست و پرانرژی، را روایت میکند؛ در شهری ساحلی زیبا که حالوهوای دهه هشتاد میلادی را با نئونهای آبی و صورتی و مدهای قدیمی زنده کرده است. داستان آنها پر از هیجان و حسوحال یک ترانه پاپ خوب است که حالا در قالب یک فیلم بلند درآمده.
پیچش همیشگی داستان حدود نیمه اپیزود مشخص میشود: سان جونیپرو در واقع یک محیط مجازی است. ساکنانش یا سالمند هستند یا مردهاند و این فرصت را پیدا کردهاند که برای مدتی کوتاه یا برای همیشه، نسخهای جوانتر از خودشان را در فضای سایبری تجربه کنند. گره اصلی زمانی نمایان میشود که کلی فاش میکند بهزودی خواهد مرد و تصمیم دارد بدون آپلود کردن ذهنش در این شبیهسازی، از دنیا برود. عشقی که میان آنها شکل گرفته، کلی را قانع میکند که نظرش را عوض کند، خودش را به سان جونیپرو آپلود کند و برای همیشه با عروس جدیدش زندگی کند.
اپیزودی متفاوت در میان جهان تاریک بلک میرر
بازی درخشان گوگو امبتا-را و مکنزی دیویس قلب داستان را زنده میکند و عشق یورکی و کلی را به تجربهای فراموشنشدنی تبدیل میسازد
سان جونیپرو برنده دو جایزه مهم امی (Primetime Emmy) شد، واکنشهای فوقالعاده مثبتی از منتقدان دریافت کرد و در زمان پخش محبوبترین اپیزود سریال بلک میرر بود. این اپیزود یک شاهکار است؛ همزمان یک اثر علمیتخیلی عالی، یک داستان عاشقانه گرم و دلنشین، یک رؤیای زنده از دهه ۸۰ و یک کار بیپروای خوشبینانه. بازیگران اصلی، گوگو امبتا-را و مکنزی دیویس، تحسینهای فراوانی دریافت کردند؛ چون بهطرزی بینقص احساسات و درام داستان را منتقل میکنند. هر دوی آنها بعداً در پروژههای بزرگی نقشآفرینی کردند: دیویس نقش گریس را در Terminator: Dark Fate بازی کرد و در Station Eleven درخشید، در حالی که امبتا-را اخیراً نقش بزرگی در سریال Loki داشت. بازیگریها متن را ارتقا میدهند، اما قدرت اصلی در خودِ داستان نهفته است.
آنچه این اپیزود را در میان اپیزودهای بلک میرر برجسته میکند، خوشبینیاش است. بیشتر داستانهای پنج فصل سریال روی سقوط رابطه انسان با فناوری تمرکز دارند: رباتهای قاتل، هکهای مخرب، کاشتهای سایبرنتیک، بیابانهای ویرانشده آینده و انواع و اقسام بیرحمیهایی که از دل تعاملات اینترنتی بیرون میآیند. اپیزود شاخص سریال احتمالاً Nosedive است؛ یک طنز سنگین درباره شبکههای اجتماعی. بخش زیادی از سریال صرف دست انداختن فرهنگ اینترنتی یا هشدارهای اغراقآمیز درباره پیشرفتهای آینده میشود. این رویکرد اغلب بدبینانه و در بدترین حالت، بیدلیل خشن است. اما سان جونیپرو استثناست، چون امید را نشان میدهد، جایی که معمولاً در جهان سریال، پایانها تاریک و تلخاند.
امید در علمیتخیلی؛ نگاهی تازه
این اپیزود اثبات میکند که علمیتخیلی میتواند نهفقط درباره ترس و خطر، بلکه درباره امید، رستگاری و معنای واقعی انسان بودن باشد
ژانر علمیتخیلی هیچوقت سرشار از خوشبینی نبوده است. بله، خیلی از داستانهای این ژانر پایان خوشی دارند، دستکم برای قهرمانان اصلی، اما معمولاً بیشترین چیزی که میتوانند به آن امید داشته باشند، زنده ماندن است. حتی وقتی قهرمانان خطر را پشت سر میگذارند یا پیروز میشوند، بهندرت موفق میشوند مشکلات عمیق اجتماعی را که در افق نمایان است، حل کنند.
بلک میرر اغلب با این پیشفرض شروع و تمام میشود که انسانها ناگزیر ابزاری میسازند که با آن خودشان و یکدیگر را نابود خواهند کرد. اما سان جونیپرو درباره دو نفر است که به لطف شگفتیهای آینده و اختراعات خارقالعاده، عشق را پیدا میکنند. درباره شگفتیهای زندگی است، آنطور که از طریق جادوی ایمپلنتهای عصبی تجربه میشود. اینجا خبری از پرسش درباره ذات انسان پس از مرگ جسمانی نیست؛ هیچ فلسفهبافی غمانگیزی درباره اخلاقیات جاودانگی مطرح نمیشود. یورکی و کلی عاشقاند، و همین تجربه ناب انسانی، تنها چیزی است که هم در آینده و هم امروز اهمیت دارد.
پایانی که امید را جاودانه کرد
«سان جونیپرو» پایانی شیرین و جسورانه ارائه میدهد که تحسین منتقدان و مخاطبان را برانگیخت
آنچه سان جونیپرو را واقعاً به کمال میرساند، این است که در فیلمنامه اصلی قرار نبود این داستان پایان خوشی داشته باشد. روایت اولیه بروکر به این شکل تمام میشد که کلی و یورکی برای نخستین بار در دنیای واقعی یکدیگر را ملاقات میکنند. عشق جوانانهشان بهطور تراژیکی کوتاه میشود، چون ناگهان آشکار میشود که هر دو سالخوردهاند. گذر عمر همچنان تأثیر ناگزیر خود را میگذارد، هیچ چیز تا ابد دوام نمیآورد، و نهایت کاری که فناوری میتواند بکند، تسلی دادن پیش از پایان است. اما بروکر فراتر رفت.
نماهای پایانی اپیزود ــ که همزمان با تیتراژ و با شاهکار بلینْدا کارلایل، Heaven is a Place on Earth، همراه میشود ــ دیوارهایی از سرورهای کامپیوتری را نشان میدهد. کلی و یورکی در خوشبختی کامل، تا ابد زندگی میکنند؛ چون بشر توانسته با کمک فناوری، بهشتی دستساز روی زمین خلق کند. این پایان، بینقص است؛ و بینقصترین نمونه از آنچه سازندگان ژانر علمیتخیلی میتوانند به آن دست پیدا کنند وقتی بدبینی را کنار بگذارند و خوشبینی را در آغوش بکشند.
نظر شما درباره این اپیزود از سریال بلک میرر چیست؟
اپیزود سان جونیپرو از سریال بلک میرر یکی از نادرترین و درخشانترین لحظات ژانر علمیتخیلی تلویزیونی است؛ جایی که روایت، عشق، فناوری و خوشبینی به هم میرسند. در حالی که بیشتر اپیزودهای این سریال بر روی جنبههای تاریک و تباهکننده فناوری تمرکز دارند، سان جونیپرو با داستان دو زن سالخورده که در یک دنیای مجازی جوان میشوند و عشقی جاودانه میآفرینند، بارقهای از امید به نمایش میگذارد.
رر
انتخاب بروکر برای دادن پایانی شاد و فراتر رفتن از بدبینی معمول، این اپیزود را به شاهکاری تبدیل کرده که هم از نظر داستانسرایی و هم از نظر احساسی تأثیرگذار است. در نهایت، سان جونیپرو به ما یادآوری میکند که فناوری تنها وسیلهای برای نابودی نیست؛ میتواند پلی باشد برای رسیدن به معنا، شادی و حتی جاودانگی.
منبع: مجله بازار
سختترین بازیهای دنیا با چشمهای بسته؛ میزگیم با حمید اسکورپیون
نظرات