مرد ارهای در بدترین زمان به الگوی قدیمی خود بازمیگردد
درست زمانی که به نظر میرسید نور به زندگی تاریک و پرآشوب دنجی میتابد، تاتسوکی فوجیموتو، مانگاکای نابغه و بیرحم، یک بار دیگر ثابت کرد که در دنیای «مرد ارهای» هیچچیز قابل پیشبینی نیست. چپتر ۲۰۸ این مانگای محبوب، با یک چرخش داستانی بیرحمانه، طرفداران را در شوک فرو برده و این پرسش اساسی را مطرح کرده است: آیا «مرد ارهای» در حال تکرار الگوهای داستانی گذشتهٔ خود است و فرصتی طلایی برای رشد شخصیتی قهرمانش را از بین میبرد؟
بخش دوم مانگای «مرد ارهای» مسیری متفاوت و عمیقتر را دنبال کرده است. تمرکز داستان از نبردهای صرفاً خونین به سمت کاوش در روان پیچیدهٔ شخصیتها، بهویژه دنجی و شخصیت جدید و کلیدی داستان، آسا میتاکا، تغییر جهت داده است. آرکهای اخیر، با معرفی مفاهیمی چون «شیطان آتش» و هویت «مرد ارهای تقلبی»، دنجی را وادار به سفری دردناک به درون خود کرد. او برای اولین بار با پیامدهای اعمالش و دردی که به دیگران تحمیل کرده بود، روبهرو شد. این خودآگاهی، که در چپتر ۲۰۶ به اوج خود رسید، بذری از امید را در دل خوانندگان کاشت؛ امیدی برای دیدن دنجیای که از پوستهٔ نوجوان بیخیال و سطحی خود بیرون میآید و به مردی پختهتر تبدیل میشود.
برای طرفداران قدیمی «مرد ارهای»، این صحنه بهطرز دردناکی آشناست. دنجی بارها زنانی را که به آنها نزدیک شده، به شکلی تراژیک از دست داده است
در این میان، رابطهٔ نوپای او با آسا میتاکا به کانون این تحول تبدیل شد. اعتراف شجاعانهٔ آسا در چپتر ۲۰۷ و قول او برای خوشحال کردن دنجی، چیزی فراتر از یک لحظهٔ رمانتیک بود؛ این لحظه، چراغ راهی برای دنجی بود تا از چرخهٔ بیپایان تنهایی و فقدان خود رها شود و شاید برای اولین بار، یک ارتباط انسانی واقعی را تجربه کند. همه چیز برای یک نقطه عطف درخشان آماده بود.
عنوان چپتر ۲۰۸، «نظرم را عوض کن» (Change My Mind)، خود طعنهای تلخ به وقایع آن است. در این چپتر، دنجی در یکی از آسیبپذیرترین و خالصانهترین لحظات خود، گامی بزرگ برمیدارد. او برای جبران گذشته و در حرکتی نمادین برای پذیرش آسا، به او پیشنهاد میدهد که «سلاح نهایی» او باشد. این یک تسلیم عاشقانه و نشاندهندهٔ اوج اعتماد او بود. اما فوجیموتو دقیقاً در همین نقطه، ضربهٔ خود را وارد میکند.
در پنل پایانی که نفس را در سینه حبس میکند، جسم آسا توسط یک سلاح تیز و برنده شکافته میشود. تصویر، بیرحمانه و ناگهانی است. این صحنه، که یادآور بیشمار تراژدی دیگر در این سری است، این سؤال را به ذهن میآورد: آیا آسا میتاکا واقعاً مرده است؟
برای طرفداران قدیمی «مرد ارهای»، این صحنه بهطرز دردناکی آشناست. دنجی بارها زنانی را که به آنها نزدیک شده، به شکلی تراژیک از دست داده است: هیمنو، رِزه، و از همه مهمتر، ماکیما. هر فقدان، او را بیشتر در تاریکی و جنون فرو برده و در نهایت، به نقطهٔ صفر بازگردانده است.
منتقدان بر این باورند که تکرار این الگو در این مقطع حساس، یک ریسک بزرگ است. در حالی که تراژدی بخشی از هویت «مرد ارهای» است، استفادهٔ چندباره از یک فرمول داستانی مشخص میتواند به قابل پیشبینی شدن روایت و تضعیف تأثیرگذاری آن منجر شود. این چرخش داستانی، در بدترین زمان ممکن رخ داد؛ درست زمانی که دنجی در آستانهٔ شکستن این چرخه و یافتن معنایی جدید برای زندگی بود. آیا فوجیموتو، رشد شخصیتی بلندمدت را فدای یک شوک کوتاهمدت کرده است؟
اکنون داستان بر سر یک دوراهی کلیدی قرار دارد:
۱. آسا زنده میماند: این امکان وجود دارد که به لطف قدرتهای یورو (شیطان جنگ که بدن آسا را تسخیر کرده)، او از این حملهٔ مرگبار جان سالم به در ببرد. اگر چنین شود، فوجیموتو الگوی همیشگی خود را شکسته و نشان میدهد که این بار، سرنوشت برای دنجی میتواند متفاوت باشد. این اتفاق میتواند پیوند میان آن دو را عمیقتر از همیشه کند.
۲. آسا واقعاً مرده است: اگر فوجیموتو مسیر تاریکتر را انتخاب کند، باید منتظر یکی از وحشیانهترین و افسارگسیختهترین نسخههای «مرد ارهای» باشیم. این فقدان، که شاید دردناکترینِ آنها باشد، میتواند دنجی را به ورطهٔ جنونی بیسابقه بکشاند و فرمی جدید و احتمالاً ترسناکتر از «مرد ارهای» را متولد کند.
سرنوشت آسا میتاکا تنها سرنوشت یک شخصیت نیست و آیندهٔ روایی و مضمونی کل بخش دوم «مرد ارهای» به آن گره خورده است. آیا دنجی محکوم به تکرار ابدی تراژدیهایش است یا سرانجام راهی برای رستگاری پیدا خواهد کرد؟ پاسخ این پرسش در چپترهای آینده نهفته است.
منبع: comicbook
دوست داشتنیترین یوتیوبر گیمر ایران کیه؟ میزگیم با علیرکسا

نظرات