Expats نگاهی خام و بدون فیلتر به زندگی مهاجرانی است که در حال هدایت بحرانهای شخصی و فرهنگی خود در فضای پرسرعت و همیشه در حال تغییر هنگکنگ هستند. بر اساس رمان پرفروش جنیس وای. کی. لی به نام مهاجران، این سریال تقاطعهای هویت، امتیاز، ازدستدادن و بیگانگی را از طریق تجربههای گروه متنوعی از مهاجران بررسی میکند. به کارگردانی لولو وانگ که بهخاطر روایت حساس و صمیمیاش شناخته شده است، Expats به زندگی شخصیتهای مرکزی خود (مارگارت، هیلاری و مرسی) میپردازد؛ سه زنی که مسیرهایشان به طرز غیرمنتظرهای به هم پیوند میخورند. آنچه Expats را متمایز میکند، توانایی آن در بررسی تنش بین ظاهر مجلل زندگی مهاجران و مبارزات پنهانی است که با زندگی بهعنوان یک خارجی در فرهنگی که هم آنها را میپذیرد و هم ازخودبیگانه میکند، همراه است.
Expats از صحنههای ابتدایی، حس قوی از مکان ایجاد میکند؛ با خیابانهای پرجنبوجوش، چراغهای نئون و آسمانخراشهای هنگکنگ که پسزمینهای پویا برای درام شخصی در حال جریان ایجاد میکنند. خود شهر به شخصیتی در داستان تبدیل میشود که نمایانگر هم فرصت و هم انزواست. این سریال دوگانگی زندگی مهاجران را به تصویر میکشد؛ از یک سو، جذابیت ماجراجویی و بازآفرینی وجود دارد؛ و از سوی دیگر، احساسی عمیق از گسستگی از خانه، خانواده و هویت شخصی. از طریق روایت تصویری و بازیهای احساسی غنی، Expats بینندگان را به زندگی صمیمی قهرمانان خود میکشد؛ همه آنها با نوعی بیگانگی شخصی دست و پنجه نرم میکنند، خواه فرهنگی، احساسی یا روانی.
شخصیتهای اصلی همگی به شیوههای مختلف با ازدستدادن و احساس گناه دستوپنجه نرم میکنند. مارگارت، با بازی با شدت لطیف، در حال سوگواری برای مرگ فرزندش است و درعینحال تلاش میکند در سرزمینی خارجی آرامش پیدا کند. هیلاری که در ظاهر همسر بینقص مهاجر است، در حال پنهانکردن ازدواج فروپاشی شدهاش پشت نقابی از کمالگرایی و کنترل است. در همین حال، مرسی، زن جوان کرهای آمریکایی که بین فرهنگها گرفتار شده است، تلاش میکند جایگاه خود را پیدا کند؛ درحالیکه با ناامنیهای خود در محیطی از ثروت و امتیاز مواجه است که نمیتواند کاملاً آن را بهعنوان مال خود ادعا کند. این سریال این روایتها را به شکلی بینقص به هم میبافد و کاوشی لایهای از تأثیر زندگی مهاجران بر روابط، هویت و میل انسانی به تعلق ارائه میدهد.
گسست هویت؛ بیگانگی فرهنگی و بحران شخصی
در هسته خود، Expats کاوشی در بیگانگی فرهنگی و گسستگی است که با ترک ریشههای خود در جستجوی چیزی جدید به همراه دارد. برای مارگارت، هیلاری و مرسی، زندگی در هنگکنگ هم امتیاز و هم باری بر دوش است. این سریال از نشاندادن تضاد شدید بین دنیای ثروتمند و بسته مهاجران و زندگی مردم محلی ابایی ندارد. این تنش در سراسر سریال محسوس است، زیرا شخصیتها با پیچیدگیهای امتیاز خود و تفاوتهای فرهنگی که هم جذب و هم دفعشان میکند، مواجه میشوند.
داستان مارگارت داستان غم عمیقی است. او که فرزندش را در حادثهای تراژیک ازدستداده است، توسط احساس گناه و شکست خود بهعنوان یک مادر تسخیر شده است. هنگکنگ، با ریتم پرسرعت و سروصدای مداومش، به بازتابی از آشفتگی درونی او تبدیل میشود. جنبوجوش شهر تنها به تعمیق حس انزوای او کمک میکند. مبارزه مارگارت فقط درباره کنارآمدن با ازدستدادن نیست، بلکه درباره یافتن جایگاهی در دنیایی است که بیگانه و ناخوشایند احساس میشود. سریال با حساسیت به مضامینی مانند گناه مادری، سلامت روان و نحوه بیگانگی غم از محیط اطراف، بهویژه در مکانی که واقعاً خانه نیست، میپردازد.
هیلاری، از سوی دیگر، نمایانگر زندگی بینقص مهاجران است؛ ثروتمند، مرتبط و بهظاهر خوشبخت. اما زیر این سطح، ازدواجش در حال فروپاشی است و فشار حفظ توهم کمال بهتدریج او را از هم میپاشد. داستان هیلاری نقدی بر ماهیت توخالی دنیای مهاجران است؛ جایی که ظاهرها اغلب نارضایتی عمیق شخصی را پنهان میکنند. تعاملات او با مردم محلی و دیگر مهاجران نشان میدهد که چگونه ارتباطات واقعی فدای وضعیت و سرمایه اجتماعی میشوند.
تجربه مرسی بهعنوان یک زن کرهای آمریکایی که در هنگکنگ زندگی میکند، لایه دیگری از پیچیدگی به کاوش سریال در هویت و تعلق اضافه میکند. گرفتار بین دو فرهنگ، مرسی اغلب احساس میکند که یک بیگانه است؛ نه کاملاً توسط جامعه مهاجر پذیرفته میشود و نه کاملاً در فرهنگ محلی راحت است. داستان او تقاطعهای نژاد، طبقه و امتیاز را بررسی میکند و چالشهای منحصربهفردی را که افراد رنگینپوست در فضاهای مهاجر غالباً سفید تجربه میکنند، برجسته میکند. سفر خودشناسی مرسی، اگرچه از نظر حجم کمتر از داستان مارگارت یا هیلاری است، به همان اندازه جذاب است؛ زیرا او با پیچیدگیهای هویت، بلندپروازی و نیاز به ارتباط در شهری که میتواند به همان اندازه که هیجانانگیز است، منزویکننده باشد، دست و پنجه نرم میکند.
کاوش سینمایی غم، گناه و شرایط انسانی
Expats در روایت تصویری خود میدرخشد و از چشمانداز شهر پر جنبوجوش و پرهرجومرج هنگکنگ بهعنوان پسزمینهای برای سفرهای شخصی، اغلب دردناک، شخصیتهای خود استفاده میکند. کارگردانی لولو وانگ کیفیت سینمایی به سریال میبخشد و هر فریم بادقت برای بازتاب حالات احساسی شخصیتها تنظیم شده است. هنگکنگ، با جمعیت متراکم، برجهای بلند و فعالیت مداومش، در تضاد شدیدی با انزوای درونی شخصیتها قرار دارد. خیابانهای شلوغ شهر اغلب احساس خفقان ایجاد میکنند و حس گرفتار بودن در سرزمینی خارجی، چه از نظر فیزیکی و چه از نظر احساسی، را تقویت میکنند.
فیلمبرداری این سریال نقش مهمی در تقویت تمهای بیگانگی و گسستگی دارد. نماهای تنگ و خفقانآور، غم خفهکننده مارگارت را منعکس میکنند، درحالیکه چشماندازهای گسترده شهری حس غرقشدن در دریای مردم را به تصویر میکشند. پالت رنگی با تن احساسی روایت تغییر میکند؛ در لحظات اتصال یا شادی زودگذر، زنده و گرم؛ و در لحظات انزوا یا تقابل، سرد و سخت. استفاده وانگ از استعارههای تصویری، مانند تضاد بین زیبایی طبیعی بندر هنگکنگ و چشمانداز شهری سخت و بیروح، لایههای معنایی به مبارزات درونی شخصیتها اضافه میکند.
یکی از ویژگیهای برجسته این سریال، نحوه پرداختن به غم و احساس گناه است. داستان مارگارت ضربهای احساسی است؛ زیرا سریال به پیچیدگیهای ازدستدادن مادری میپردازد. سفر او با خامی به تصویر کشیده میشود که هم شخصی و هم به طور جهانی قابلارتباط است. احساس گناهی که او حمل میکند، نهتنها بهخاطر مرگ فرزندش، بلکه بهخاطر شکست خود بهعنوان یک مادر، تمی است که در سراسر سریال طنینانداز است. نحوه پرداختن Expats به غم، تعهد آن به روایت داستانهای اصیل و احساسی را نشان میدهد. بهجای ارائه راهحلهای آسان، سریال اجازه میدهد درد مارگارت در تمام پیچیدگیهایش وجود داشته باشد و نشان میدهد که چگونه غم میتواند هم بیگانه کند و هم تغییر دهد.
داستان هیلاری، اگرچه بیشتر بر نارضایتی شخصی متمرکز است تا غم، به بررسی فشار احساسی حفظ ظاهر میپردازد. وسواس او برای کمال و ازدواج فروپاشی شدهاش بادقت بررسی میشود؛ نشان میدهد که چگونه فشار برای همگامشدن با ایدهآل مهاجران میتواند افراد را از درون نابود کند. تعاملات هیلاری با همسرش، دوستانش و حتی کارگران خانگی محلی که استخدام میکند، شکافهای موجود در زندگی بهظاهر بینقص او را نشان میدهند. این سریال از نقد پویایی طبقاتی که در تعاملات مهاجران با نیروی کار محلی وجود دارد، ابایی ندارد.
امتیاز و قدرت؛ نقدی بر دنیای بسته مهاجران
Expats تنها بر بحرانهای شخصی شخصیتهای خود تمرکز نمیکند؛ بلکه نقدی بر دنیای بسته مهاجران و امتیازاتی که با آن همراه است، نیز ارائه میدهد. این سریال به شکلی ماهرانه تنشهای بین مهاجران ثروتمند و جمعیت محلی را بررسی میکند و اغلب ناهماهنگی بین این دو جهان را برجسته میکند. جامعه مهاجران بهعنوان دنیایی بسته و خودخواه به تصویر کشیده میشود که به فرهنگ یا مردم شهری که در آن زندگی میکنند، توجه کمی دارند. شخصیتهای سریال، بهویژه هیلاری و دایره اجتماعی او، در حبابی از امتیاز زندگی میکنند؛ بیتوجه به مبارزات مردم محلی، از جمله کارگران خانگی که زندگیشان را بهراحتی پیش میبرند.
این سریال همچنین به بررسی پویایی قدرت بین مهاجران و مردم محلی، بهویژه از دیدگاه ثروت و طبقه، میپردازد. کارگران خانگی، بسیاری از آنها خود مهاجر هستند، نقش مهمی در زندگی مهاجران دارند؛ بااینحال حضور آنها اغلب نادیده گرفته میشود. سریال از نشاندادن بهرهکشی و نابرابریهایی که در این پویایی وجود دارد، ابایی ندارد. رابطه هیلاری با کارگر خانگیاش، بهعنوان یک نمونه کوچک از مسائل گستردهتر قدرت، امتیاز و حقطلبی که جامعه مهاجران را فراگرفته است، مطرح میشود. این سریال سؤالات مهمی درباره مسئولیتهای اخلاقی مهاجران در کشورهای خارجی مطرح میکند؛ بهویژه زمانی که آنها از سیستمهایی که دیگران را به حاشیه میرانند، بهره میبرند.
داستان مرسی نیز کاوش سریال در امتیاز را پیچیدهتر میکند. بهعنوان یک زن رنگینپوست در جامعهای از مهاجران که بیشتر توسط غربیهای ثروتمند تشکیل شده است، مرسی در فضایی بینابینی قرار دارد که در آن هم داخلی و هم خارجی است. تجربیات او تقاطع نژاد، طبقه و امتیاز را برجسته میکند؛ زیرا او در سلسلهمراتب اجتماعی دنیای مهاجران حرکت میکند. شخصیت مرسی نقطه مقابل ضروری برای روایتهای سنتیتر مهاجران ارائه میدهد و نگاهی دقیق به معنای بیگانه بودن در جامعهای که خود توسط بیگانگی تعریف شده است، میاندازد.
شخصیتهای زن پیچیده؛ قلب تپنده Expats
یکی از جنبههای قوی Expats تمرکز آن بر شخصیتهای زن پیچیده و چندبعدی است. مارگارت، هیلاری و مرسی هر یک مبارزات، خواستهها و نقصهای خود را به جلو میآورند و آنها را قابلارتباط و جذاب میسازند. سریال به دام کاهش شخصیتهای زن خود به کلیشهها نمیافتد؛ بلکه به آنها اجازه میدهد در تمام پیچیدگیهایشان وجود داشته باشند و روایتها و قوسهای احساسی منحصربهفرد خود را داشته باشند.
سفر مارگارت بهویژه برجسته است. غم او به شکلی یکبعدی به تصویر کشیده نمیشود؛ بلکه سریال به او اجازه میدهد طیف کاملی از احساسات از خشم و گناه تا لحظات امید گذرا را تجربه کند. رابطه او با همسرش که او نیز با ازدستدادن فرزندشان دست و پنجه نرم میکند، با خامی به تصویر کشیده شده است.
نظرات