دارک فانتزی یا فانتزی تاریک یکی از ژانرهایی است که به دلیل جذابیتهای منحصربهفردش توانسته طرفداران بسیاری را در طول زمان به خود جذب کند و در عین حال، قدمتی طولانی و تاریخچهای غنی دارد. فیلمهایی مانند «کریستال تاریک» که بیش از ۴۰ سال از ساخت آنها میگذرد، همچنان بهعنوان آثار کلاسیک و شاخص این ژانر شناخته میشوند و جایگاه ویژهای را در میان علاقهمندان حفظ کردهاند.
اما وقتی صحبت از واژه «تاریک» در این ژانر میشود، منظور دقیقاً چیست؟ در حقیقت، این عبارت بیشتر به سبک کلی فیلمها و فضای آنها اشاره دارد و نه صرفاً محتوای داستانیشان. فیلمهای دارک فانتزی معمولاً از تصاویر، رنگبندیها و جلوههای بصری بهره میگیرند که به طور عمدی ترسناک یا نگرانکننده به نظر میرسند، اما این لزوماً به معنای داشتن محتوایی خشن، آزاردهنده و ناخوشایند نیست. بسیاری از این فیلمها، با وجود داشتن فضایی تاریک و مرموز، همچنان لحنی ملایم، انسانی و حتی امیدبخش را حفظ میکنند.
البته، همواره اینگونه نیست و نباید تصور کرد که تمام آثار این ژانر دارای چنین ویژگیهایی هستند. برخی از فیلمهای دارک فانتزی به شکل قابلتوجهی از مرزهای معمول این ژانر عبور کردهاند و آثاری خلق کردهاند که نهتنها از نظر بصری وحشتناک و دلهرهآور هستند، بلکه از لحاظ موضوعی نیز شوکآور، ناپسند و بسیار تیره و تاریکاند. این دسته از آثار به تهاجمی از ناراحتی و اضطراب تبدیل میشوند و فضایی خلق میکنند که گاه بیننده را تا مرز انزجار پیش میبرد، هرچند همچنان کیفیت بالای فیلمهای افسانهای و ماجراجویانه را حفظ کرده و حتی تقویت میکنند. این فیلمها، تاریکترین و عمیقترین نمونههای ژانر دارک فانتزی به شمار میروند و به دلیل زیرمتنها و سبک هنری خلاقانه، هرچند گاهبهگاه منزجرکننده، مورد توجه و تحسین قرار گرفتهاند.
۱۰. «بیتلجوس» (۱۹۸۸)
کارگردان: «تیم برتون»
فیلم کلاسیک کمدی-ترسناک «بیتلجوس» در ماههای اخیر با انتشار دنباله موفق خود، توجه زیادی را به خود جلب کرده و دوباره در کانون توجهات قرار گرفته است. این فیلم همیشه اثری محبوب و پرطرفدار در میان تماشاگران بوده، اما حالا با بازگشت به سینماها و رسانهها، دوباره از خاطرهها زنده شده و در ذهن همگان تازه و پررنگ شده است. علاوه بر اینکه «بیتلجوس» یک کمدی و فیلم ترسناک است، با معرفی «جهان زیرین»، که بُعدی از دنیای مردگان است و در سرتاسر فیلم با تصاویر و فضاسازیهای خاص به نمایش گذاشته میشود، به عناصر فانتزی نیز میپردازد و همین امر به غنای محتوایی آن افزوده است.
در حالی که «بیتلجوس» با بازی فراموشنشدنی «مایکل کیتون» در حال بههم ریختن زندگی یک خانواده است که به خانه یک زوج فوتشده نقل مکان کردهاند، تصاویر عجیب و ترسناکی به نمایش گذاشته میشوند که با طنزی زمخت اما بیپیرایه تعدیل و تلطیف شدهاند. اگرچه این فیلم نسبتاً تاریک است و فضای خاصی را القا میکند، اما آنقدر تاریک نیست که باعث آزار یا ناراحتی کسی شود. درست مانند خود شخصیت بیتلجوس، فیلم بیشتر بازیگوشانه و سرخوش است تا آزاردهنده، و به همین دلیل، حتی پس از سالها، بازبینی مکرر آن جذابیت خود را حفظ کرده و همچنان تماشاگران را به خنده وادار میکند.
۹. «افسانه» (۱۹۸۵)
کارگردان: «ریدلی اسکات»
از نظر نقدهای سینمایی، «افسانه» در میان آثار کارنامه پربار «ریدلی اسکات» جایگاه متوسطی را به خود اختصاص میدهد، اما این امر مانع از آن نشد که به مرور زمان به یک اثر کلاسیک مدرن و محبوب در میان علاقهمندان سینما تبدیل شود. داستان فیلم درباره «ارباب تاریکی» است که نوکران گابلین خود را برای کشتار تکشاخهای افسانهای و جمعآوری شاخهای جادوییشان میفرستد تا با استفاده از قدرت آنها، دنیا را در تاریکی ابدی فرو ببرد. آنها از «شاهزادهخانم لیلی» (با بازی تحسینشده «میا سارا») بهعنوان طعمهای برای جلب توجه این موجودات جادویی استفاده میکنند و او را برای مقاصد شوم و شیطانیشان گروگان میگیرند، که این مسئله باعث میشود «جک» (با بازی «تام کروز» جوان) برای نجات او و جلوگیری از فرو رفتن دنیا در تاریکی مطلق دست به یک ماجراجویی قهرمانانه بزند.
برخی از بخشهای فیلم ممکن است در ظاهر کمی احمقانه و کودکانه به نظر برسند، اما جنبههای دیگر آن به وضوح به موضوعات بزرگسالانهتری میپردازند، بهویژه در ارتباط با ربوده شدن یک دختر جوان بیگناه برای مقاصد شیطانی و شرارتآمیز. جدا از این، موضوع کشتن تکشاخها، که نماد شادی، معصومیت و شکوه هستند، بهطور ویژهای ناراحتکننده و غمانگیز است و تاریکی ابدی جهان که در انتظار وقوع است، حس سنگینی از فاجعه و ترس از دست دادن نور و امید را در دل مخاطب ایجاد میکند. «افسانه» شاید از نظر روایت داستانی بهترین فیلم اسکات نباشد، اما قطعاً یکی از استایلدارترین و از نظر بصری خیرهکنندهترین فیلمهای اوست و اگر به ژانر فانتزی علاقه دارید، تماشای آن بهشدت توصیه میشود.
۸. «هزارتوی پن» (۲۰۰۶)
کارگردان: «گیرمو دل تورو»
«هزارتوی پن» از ذهن خلاق «گیرمو دل تورو» سرچشمه گرفته و شاید بتوان گفت که مشهورترین و حتی بهترین اثر او محسوب میشود. این فیلم به حدی تاثیرگذار بود که توانست رکورد طولانیترین تشویق ایستاده در تاریخ جشنواره فیلم کن را بشکند و مورد تحسین منتقدان و مخاطبان قرار بگیرد. داستان فیلم در دوران پس از «جنگ داخلی اسپانیا» جریان دارد و «ایوانا باکوئرو» در نقش «اوفیلیا»، دختری جوان که وارد هزارتوی باستانی و اسرارآمیزی میشود، ایفای نقش میکند. در این مکان اسرارآمیز، او با یک «فاون» روبرو میشود که به او اطلاع میدهد که او در واقع قرار است بهعنوان یک شاهزاده افسانهای دوباره متولد شود. اما برای اینکه این سرنوشت تحقق یابد، او ابتدا باید از چندین آزمون دشوار و پیچیده عبور کند.
این آزمونها او را به دنیای جادویی پر از موجودات ترسناک و شگفتانگیز میبرند، از جمله «مرد با چشمان در کف دست» (با بازی هنرمندانه «داگ جونز») که حضور او، این فیلم را تقریباً به مرزهای ژانر ترسناک میکشاند. با اینکه جنگ و درگیریهای نظامی در پسزمینه فیلم به شکلی سنگین نقشآفرینی میکنند، «هزارتوی پن» صحنههای واقعاً ناراحتکننده و تراژیکی را به تصویر میکشد که بهطور غیرقابل انکاری در واقعیت تلخ و خشن ریشه دارند و به بررسی عمق قساوت انسانی و اثرات روانی آن میپردازند. طراحی موجودات فیلم نهتنها خلاقانه و جذاب است، بلکه بهطرز وحشتناکی ترسناک و تکاندهنده است، و این ویژگی، «هزارتوی پن» را به یکی از تاریکترین و در عین حال تأثیرگذارترین آثار دارک فانتزی در تاریخ سینما تبدیل کرده است.
۷. «گروه گرگها» (۱۹۸۴)
کارگردان: «نیل جردن»
فیلم «گروه گرگها» بر اساس داستان کوتاهی به همین نام نوشته «آنجلا کارتر» ساخته شده و داستانش حول محور ربودن زنان جوان بیگناه است. فیلم همچنین از بسیاری از عناصر ترسناک گوتیک استفاده میکند، بهویژه با حضور گرگینهها که همانطور که از نام فیلم پیداست، نقش اصلی را دارند. در این فیلم، دختری نوجوان به نام «روزالین» (با بازی «سارا پترسون») در عمارت خانوادگی خود زندگی میکند و شروع به دیدن کابوسهایی میکند که او را به دنیای افسانهای میبرد که در آنجا گرگها همیشه در تعقیب او هستند.
فیلم با الهامگیری از افسانه کلاسیک «شنل قرمزی»، مورد استقبال خوبی از سوی منتقدان قرار گرفت و نامزد دریافت چهار جایزه «بفتا» شد و نقدهای مثبتی از چندین مرجع معتبر دریافت کرد. منتقدان این فیلم را با فیلمهای کلاسیک «هَمِر» دهههای ۵۰ و ۶۰ میلادی مقایسه کرده و ستایش کردند. همچنین فیلم به دلیل استفاده از برخی جنبههای فلسفه «فرویدی» و تصاویر تیره و تاریکش مورد تحسین قرار گرفت، که به جذابیت آن افزوده است.
۶. «مهر هفتم» (۱۹۵۷)
کارگردان: «اینگمار برگمان»
«مهر هفتم» یک فیلم سوئدی است که در دوران جنگهای صلیبی جریان دارد. یک شوالیه که از سفر به سرزمین مقدس بازمیگردد، به کشوری دچار طاعون میرسد و در آنجا با تجسم مرگ (با بازی «بنگت اکروت») روبهرو میشود که برای گرفتن روح او آمده است. شوالیه که میداند راه دیگری برای نجات ندارد، مرگ را به یک بازی شطرنج دعوت میکند به امید آنکه تا پایان بازی زنده بماند.
«مهر هفتم» یادآور تلخی اجتناب ناپذیر بودن مرگ است، مفهومی که بهطور مکرر در کشوری که بهواسطه طاعون ویران شده است، به چشم میخورد. این فیلم یکی از بزرگترین آثار سینمای هنری و دارک فانتزی محسوب میشود و به موضوعات شوم و سنگین مانند پایان عمر شوالیه و ناتوانی او در مقابله با آن میپردازد. فیلم از نظر خون و خشونت نسبتاً ملایم است، اما از لحاظ مفاهیم وجودی بسیار بیرحم و تکاندهنده است و از نظر هنری و فلسفی اثری شگفتانگیز و در عین حال، ترسناک است.
۵. «قلهای به رنگ خون» (۲۰۱۵)
کارگردان: «گیرمو دل تورو»
«قلهای به رنگ خون» ترکیبی منحصربهفرد از دارک فانتزی و عاشقانهای گوتیک است که باز هم از ذهن خلاق و منحصر به فرد کارگردان مشهور «گیرمو دل تورو» سرچشمه میگیرد. داستان فیلم حول محور «ادیت» (با بازی زیبا و تاثیرگذار «میا واسیکوفسکا»)، یک وارث آمریکایی ثروتمند میچرخد که عاشق کارآفرینی بریتانیایی و مرموز به نام «توماس شارپ» (با بازی درخشان «تام هیدلستون») میشود. پس از ازدواج، «توماس» او را به خانه خانوادگیاش در «قلهای به رنگ خون» میبرد، که نام آن از خاک رس سرخرنگ و خونمانند زیرزمین گرفته شده است. در ادامه، «ادیت» بهتدریج متوجه میشود که عمارت پرابهت، اما ترسناک و متروکه توسط ارواح بسیاری تسخیر شده و ازدواج عاشقانهاش به کابوسی وحشتناک تبدیل میشود.
جنبههای تاریک و شوم این فیلم در داستان پسزمینه آن نهفته است که بهتدریج با پیشرفت روایت فاش میشود و دلیل واقعی تسخیر عمارت و حضور ارواح را توضیح میدهد. فیلم به موضوعات هولناکی مانند قتلهای زنجیرهای بیرحمانه، دستکاریهای عاشقانه خطرناک، قتلهای خانوادگی از پیش طراحیشده و حتی رابطههای غیراخلاقی و ممنوعه میپردازد که هر کدام به شکلی هنرمندانه و هولناک به تصویر کشیده شدهاند. «قلهای به رنگ خون» قطعاً یکی از تلخترین، شومترین و تاریکترین آثار «دل تورو» تا به امروز است، و این مسئله با در نظر گرفتن شهرت دیگر فیلمهای او بهخوبی نشان میدهد که این فیلم تا چه حد هولناک و دلهرهآور است.
۴. «شکارچی سر» (۲۰۱۸)
کارگردان: «جوردن داونی»
«شکارچی سر» داستان وایکینگی بینام (با بازی «کریستوفر ریگ») را دنبال میکند که موجودات افسانهای و هیولاهای اساطیر نورس را شکار میکند و سرهای آنها را بهعنوان تروفیهای ترسناک نزد خود نگه میدارد. اما تنها یک سر باقی مانده است که او در جستجوی آن است: سر موجودی که دختر جوانش را به قتل رسانده. این فیلم ترکیبی بینقص از ژانرهای فانتزی و ترسناک را ارائه میدهد و از یک گروه بازیگری کوچک و محیطی تاریک، تلخ و بدبینانه برای خلق خشونت وحشیانه و نمایش طراحیهای ترسناک و هیجانبرانگیز موجودات استفاده میکند.
«شکارچی سر» دارای فضایی است که تقریباً هیچ فیلم دیگری در این ژانر توانسته آن را بازآفرینی کند، چرا که داستانی مینیمالیستی و در عین حال دلهرهآور از غم عمیق یک پدر و جستجوی بیپایان و بیرحمانه او برای انتقام را به تصویر میکشد. نقطه اوج فیلم مانند ضربهای ناگهانی به شکم است و تنش و وحشت غلیظ و بیامان که فیلم در طول مدت زمان خود ایجاد میکند، آن را از دیگر آثار مشابه بهطور برجستهای متمایز میسازد. محتوای آن تنها تاریک نیست، بلکه پالت رنگی شستهشده فیلم بهطور کلی به حس و حال آن افزوده و بر فضای دلگیر و سنگین فیلم تأکید میکند.
۳. «در پوست مادرم» (۲۰۲۳)
کارگردان: «کنت داگاتان»
فیلم «در پوست مادرم» یک اثر فانتزی-ترسناک فیلیپینی است که داستان آن در دوران اشغال فیلیپین توسط ژاپن، در خلال جنگ جهانی دوم جریان دارد. شخصیت محوری این فیلم، دختری جوان به نام «تالا» (با بازی برجسته «فلیسیتی کایل ناپولی») است که از خانوادهای ثروتمند و مرفه برخاسته، اما زمانی که پدرش برای پیدا کردن گنجی ناپدید میشود و وضعیت سلامت مادرش به شدت رو به وخامت میگذارد، او ناچار میشود به دنبال کمک از یک موجود افسانهای مرموز به نام «پری» (با هنرنمایی «یاسمین کرتیس-اسمیت») برود.
آنجایی که فیلم به اوج تاریکی و ترس میرسد، فاش شدن نیت واقعی «پری» است: او قصد دارد «تالا» و خانوادهاش را به دام بیندازد و از آسیبپذیری و بیگناهی آنها سوءاستفاده کرده و در نهایت آنها را ببلعد. اگرچه فیلمهای ترسناک معمولاً طراحی شدهاند تا حس اضطراب و دلهره را در مخاطب برانگیزند، اما «در پوست مادرم» به شکلی بسیار عمیقتر و در مقایسه با دیگر آثار ژانر دارک فانتزی، هراسناکتر ظاهر میشود. این فیلم با فضای وحشتناک و سیاهی که خلق کرده، به واقعیتهای تلخی اشاره میکند که در آن کودکان بیدفاع و معصوم در دنیای واقعی، به دلیل ضعف و ناتوانیشان، قربانی سوءاستفادههای بیرحمانه میشوند.
۲. «خدای دیوانه» (۲۰۲۱)
کارگردان: «فیل تیپت»
«خدای دیوانه» یک پروژه عظیم و به شدت جاهطلبانه است؛ فیلمی استاپموشن که بیش از سه دهه زمان برای ساخت آن صرف شد. اگرچه معمولاً پروژههایی با چنین طولانیمدتی به شکست منجر میشوند، اما «خدای دیوانه» نهتنها به موفقیت رسید، بلکه فراتر از تمامی انتظارات ظاهر شد. در این فیلم، «هانس براکه» صدای شخصیتی به نام «آدمکش» را ارائه میدهد؛ او به دنیایی کابوسوار و زیرزمینی قدم میگذارد که پر از ارواح معذب، مناظر ویران و مخروبه، و هیولاهای پیچیده و ترسناکی است که تنها در تاریکترین و وحشتناکترین کابوسها ممکن است دیده شوند.
این فیلم هیچ حد و مرزی نمیشناسد و هر چیزی که بتواند ارائه دهد، از جمله هیولاهای هولناک و ارواح رنجکشیده را به تصویر میکشد. این اثر به شدت استایلیزه شده است و شاید بتوان گفت که ترسناکترین فیلم استاپموشنی است که تاکنون ساخته شده است. اما این ویژگی مانع از تحسین آن به دلیل خشونتش نمیشود. خشونت این فیلم دارک فانتزی تأثیری عمیق و تکاندهنده بر مخاطب میگذارد و آن را به تجربهای کاملاً متفاوت و منحصربهفرد تبدیل میکند. برای علاقهمندان به هنر استاپموشن، «خدای دیوانه» یک تجربه تازه و کاملاً بینظیر است که قطعاً نباید از دست داد.
۱. «مرز» (۲۰۱۸)
کارگردان: «علی عباسی»
فیلم «مرز» یکی دیگر از آثار سینمای سوئد است، اما این فیلم برخلاف بسیاری از دیگر آثار، هیچگونه تعارف و ملاحظهای با مخاطب خود ندارد. بیشتر داستان فیلم حول محور جنایتهایی چنان شنیع و وحشتناک میچرخد که حتی توصیف آنها به کلمات قابل بیان نیست. شخصیت اصلی فیلم، «تینا» (با بازی درخشان «اوا ملاندر»)، مأمور گمرکی است که از حس بویایی استثنایی و فوقالعادهاش برای شناسایی و کشف جنایات در نزدیکی مرزهای سوئد بهره میبرد. یکی از مأموریتهای مهم او، او را به مردی میرساند که به طرز عجیبی قدرت و ظاهری مشابه به خود او دارد، و همین دیدار منجر به وقوع مجموعهای از وقایع وحشیانه و غیرقابل پیشبینی میشود که روند داستان را تغییر میدهد.
فیلم «مرز» با جسارت تمام، تمام مرزها و قوانین متعارف سینما را زیر پا میگذارد و برخی از هولناکترین صحنههایی که تاکنون در تاریخ سینما به نمایش درآمدهاند را به تصویر میکشد. با وجود چنین رویکرد بیپروا و جسورانهای، فیلم با استقبال بسیار خوبی مواجه شد، موفق به کسب جایزه در جشنواره معتبر فیلم کن گردید و حتی توانست نامزدی اسکار را نیز از آن خود کند. این فیلم تنها برای آن دسته از مخاطبانی مناسب است که روحیهای به شدت مقاوم دارند، چرا که موضوعات انسانی و جنسی آن به عمیقترین و تاریکترین ابعاد وحشت فرو میرود و تأثیری عمیق و ماندگار بر ذهن بیننده بر جای میگذارد. این ویژگیها بدون شک فیلم «مرز» را به یکی از تاریکترین و نگرانکنندهترین فیلمهای فانتزی تاریخ سینما تبدیل میکند.
منبع : collider
نظرات