آخرین تلاش استیون سودربرگ در دنیای تلویزیون، Full Circle، قول یک تریلر محکم و پیچیده با بازیگران برجسته و روایتی پیچیده را داده بود. درحالیکه سریال از نقاط قوت انکارناپذیری برخوردار است، اما در نهایت در پیچیدگیهای خود گرفتار میشود و حس ناامیدی را بهجای رضایت در بینندگان باقی میگذارد.
گروه بازیگری فوقالعاده
سودربرگ یک گروه بازیگری بسیار چشمگیر گرد هم آورده است که در راس آن کلیر دانس همیشه قابلاعتماد قرار دارد. او نقش سم را بازی میکند، مادری که در یک شبکه فریب گرفتار شده است. دانس اجرای ظریف و چندلایهای را ارائه میدهد که آسیبپذیری و ناامیدی سم را به تصویر میکشد. ما میبینیم که غرایز مادری او با ترس رو به افزایشش برخورد میکنند، و عزم او برای محافظت از خانوادهاش با حس ناتوانی شدید در تضاد است. زازی بیتز در نقش ملودی، یک محقق مصمم که بهتدریج درگیر پرونده میشود، میدرخشد.
بیتز باانرژی آرام خود، هوش و عزم راسخ ملودی برای پیگیری حقیقت را بهخوبی منتقل میکند. صحنههای او با تمرکز و حس هدفی همراه است که او را به جلو میبرد، حتی زمانی که با بنبستها و موانع بوروکراتیک مواجه میشود. تیموتی اولیفانت با جذابیت خاص خود نقش درک، یک شخصیت سایهوار با انگیزههای نامشخص را بازی میکند. اولیفانت بهخوبی طبیعت معمایی درک را به تصویر میکشد و بینندگان را در مورد نیت واقعی او تا انتها در تردید نگه میدارد. آیا او قربانی است، یک دستاندرکار است، یا چیزی بین این دو؟ اجرای اولیفانت ما را در تعلیق نگه میدارد و لایههای پیچیدهای به شخصیتی که در حال حاضر جذاب است اضافه میکند.
بازیگران مکمل، از جمله دنیس کواید در نقش یک تاجر قدرتمند با گذشتهای پنهان، جیم گفیگان در نقش پدری درمانده که تلاش میکند با اسرار خانوادهاش کنار بیاید، و جارل جروم در نقش یک جوان که در میان تیراندازی گرفتار شده است، به همان اندازه قوی هستند. هر کدام از بازیگران عمق و ظرافتی را به نقشهای خود میآورند.
شیمی بین بازیگران قابللمس است و تعاملات آنها واقعی و جذاب به نظر میرسد. کارگردانی سودربرگ به بازیگران اجازه میدهد تا بدرخشند و فضایی برای کاوش در پیچیدگیهای شخصیتهای خود به آنها میدهد. ما وزن تصمیمات آنها، تأثیر احساسی اسرارشان و اثرات موجی اقداماتشان بر اطرافیان را میبینیم.
یک طرح پیچیده
سریال حول یک آدمربایی نافرجام میچرخد که زنجیرهای از رویدادها را به راه میاندازد و شخصیتهای ظاهراً بیارتباطی را از دنیاهای مختلف به هم پیوند میدهد. سودربرگ به طرز ماهرانهای چندین داستان را در کنار هم میچیند و حس معما و تعلیق را ایجاد میکند. قسمتهای ابتدایی بهویژه جذاب هستند، زیرا راز بهتدریج باز میشود و ارتباطات بین شخصیتها بهآرامی آشکار میشوند. ما با شخصیتهایی مواجه میشویم که زندگی آنها به طرز غیرمنتظرهای به هم پیوند میخورد. هر کدام رازها و انگیزههایی را در خود دارند که بهتدریج آشکار میشود. یک برخورد بهظاهر تصادفی در یک چهارراه شلوغ در شهر نیویورک زنجیرهای از رویدادها را به راه میاندازد که یک مادر داغدیده، یک کارآگاه خسته، یک تاجر قدرتمند و یک جوانی که با گذشتهاش دستوپنجه نرم میکند را به هم پیوند میدهد. روایت بین زمانها و دیدگاههای مختلف جابهجا میشود و بینندگان را در تعلیق نگه میدارد و آنها را ترغیب میکند تا پازل را قطعهقطعه کنند.
رمز و راز ابتدایی پیرامون آدمربایی جذاب است و سودربرگ با استفاده از مجموعهای از پیچشها و چرخشها بهخوبی تنش را میسازد. بینندگان دائماً در حال حدسزدن هستند و سعی میکنند حرکت بعدی را پیشبینی کنند و حقیقت پشت وقایع را کشف کنند. سرنخهای اشتباهی به طور هوشمندانهای در داستان کاشته شدهاند که بینندگان را به مسیرهای غلط میکشانند و تا پایان آنها را در تعلیق نگه میدارند.
سبک بر محتوای داستان غالب است
درحالیکه سبک بصری Full Circle غیرقابلانکار خیرهکننده است و از نورپردازی طبیعی و تصویربرداری دستی به شیوهای که مشخصه آثار سودربرگ است استفاده میکند، اما سریال اغلب زیباییشناسی را بر محتوا اولویت میدهد. جلوههای بصری، هرچند چشمگیر، گاهی اوقات اضافی به نظر میرسند و بر روایت و هسته احساسی داستان سایه میاندازند.
دیالوگها گاهی خشک و بیش از حد توضیحی به نظر میرسند، گویی که شخصیتها بهجای برقراری مکالمه طبیعی، صرفاً اطلاعات را بازگو میکنند. ریتم داستان ناموزون است؛ برخی از قسمتها بیش از حد طولانی به نظر میرسند، درحالیکه برخی دیگر عجولانه و ناپخته هستند. برخی زیرپلاتها به نظر میرسد که فقط برای نمایش سبک بصری سودربرگ وجود دارند و به توسعه کلی داستان یا شخصیتها کمک چندانی نمیکنند.
استفاده مداوم از نماهای نزدیک و زاویههای شدید، هرچند از نظر بصری جذاب است، اما میتواند احساس دخالت و کنترل بیش از حد را ایجاد کند و توجه را از مسیر احساسی شخصیتها منحرف کند. ما چهرههای شخصیتها را در نماهای نزدیک میبینیم و حالتهای آنها بهصورت بزرگنمایی شده نشان داده میشود، اما بهندرت حس ارتباط واقعی با زندگی درونی آنها به ما دست میدهد.
به نظر میرسد که سریال سبک را بر محتوا ترجیح میدهد و در این مسیر توسعه شخصیت و عمق موضوعی را قربانی میکند تا لحظات بصری جذاب ایجاد کند. شخصیتها اغلب مانند مهرههایی در یک بازی پیچیده به نظر میرسند و انگیزههای آنها نامشخص است و اعمال آنها بیشتر به دلیل ضرورت داستانی است تا پیچیدگی احساسی واقعی.
رمز و راز در حال افول
با پیشرفت سریال، داستان پیچیده شروع به ازهمپاشیدن میکند و یک سری پیچشها و چرخشها را آشکار میکند که در ابتدا شگفتآور هستند، اما در نهایت ساختگی و قابلپیشبینی به نظر میرسند. رمز و راز ابتدایی که جذاب بود، بهتدریج جایش را به حس ناامیدی میدهد؛ زیرا داستان بیش از حد پیچیده و غیرقابلباور میشود. پیچشهای داستانی که در ابتدا جذاب بودند، در نهایت شبیه ترفندهای ارزانقیمتی به نظر میرسند که بیشتر به دنبال شوکه کردن بینندهاند تا ایجاد شگفتی واقعی. به نظر میرسد که سریال بهجای توسعه شخصیت و کاوش موضوعی معنادار، بیشتر به دنبال ایجاد شوک است.
یکی از آشکارترین مشکلات، نحوه برخورد با انگیزههای شخصیتهاست. با آشکارشدن حقیقت پشت آدمربایی، دلایل اقدامات برخی از شخصیتها به طور فزایندهای پیچیده و غیرقابلباور میشود. چیزی که به نظر میرسید یک مورد ساده از اشتباه هویت باشد، بهتدریج به یک شبکه از فریب و دستکاری تبدیل میشود، با شخصیتهایی که به نظر میرسد انگیزههای آنها بیشتر به دلیل ضرورت داستانی است تا پیچیدگی احساسی یا روانی واقعی.
خود پایانبندی احساس عجولانه و نارضایتی ایجاد میکند و بسیاری از سؤالات بیپاسخ و گرههای داستانی باز میماند. سریال در قسمتهای پایانی خود از انرژی میافتد و برای یک پایان سریع و سرسری میرود که نتوانست احساس رضایت احساسی را که پیشفرض اولیه نوید داده بود، ارائه دهد.
فرصت ازدسترفته
Full Circle این پتانسیل را داشت که به یک تریلر واقعاً استثنایی تبدیل شود، اما در نهایت از اهداف خود عقب میماند. درحالیکه اجراها قوی هستند و پیشفرض اولیه جذابیت دارد، پیچیدگی بیش از حد داستان، ریتم ناموزون و کمبود عمق احساسی مانع از دستیابی سریال به پتانسیل کامل خود میشود. از نظر بصری چشمگیر است، اما در نهایت یک اثر فراموششدنی در کارنامه سودربرگ به شمار میرود.
این سریال به نظر میرسد که یک فرصت ازدسترفته برای بررسی موضوعات پیچیدهای همچون اخلاق، عدالت و پیوستگی زندگی انسانها است. در عوض، به یک تجربه تریلر سطحی و در نهایت نارضایتی بخش تبدیل میشود. پتانسیل برای ارائه یک نقد اجتماعی، برای کاوش در تاریکترین جنبههای ثروت و قدرت، عمدتاً دستنخورده باقی میماند. بهجای آن، سریال بر مجموعهای از پیچشهای داستانی فزاینده غیرمنطقی تمرکز میکند و در این مسیر توسعه شخصیتها و عمق موضوعی را فدا میکند.
سریال میتوانست به شکل عمیقتری به ابهامات اخلاقی شخصیتهای خود بپردازد، انتخابهایی که انجام میدهند و پیامدهایی که با آنها روبرو میشوند را بررسی کند. اما بهجای آن، شخصیتها اغلب مانند قالبهای ازپیشتعیینشده به نظر میرسند تا افرادی با شخصیتهای کامل و پیچیده.
فرصت ازدسترفته تنها به شخصیتها محدود نمیشود. سریال به موضوعاتی همچون نابرابری اجتماعی و سوءاستفاده از قدرت اشاره میکند، اما این موضوعات هرگز به طور کامل مورد بررسی قرار نمیگیرند. سریال میتوانست از آدمربایی بهعنوان نقطه آغازی برای بررسی مسائل سیستماتیک که به چنین رویدادهایی منجر میشود، استفاده کند.
نتیجهگیری
Full Circle یک تریلر بصری چشمگیر است؛ اما در نهایت ناامیدکننده که نتوانست به وعدههای خود عمل کند. درحالیکه بازیها قوی هستند، اما داستان پیچیده، ریتم ناموزون و کمبود عمق احساسی باعث میشود بینندگان حس نارضایتی داشته باشند. سریال شبیه به یک فرصت ازدسترفته است که توسعه شخصیت و کاوش موضوعی را فدای زیبایی بصری کرده است. این سریال در تلاش است تا جایگاه خود را پیدا کند و بیشتر باعث احساس ناامیدی میشود تا رضایت. جذابیت اولیه رمز و راز بهتدریج جایش را به سردرگمی و در نهایت ناامیدی میدهد.
بزرگترین جنبه ناامیدکننده Full Circle شاید پتانسیل ازدسترفته آن باشد. سریال به چیزی عمیقتر اشاره میکند، اما در نهایت به بررسی سطحی از موضوعات خود بسنده میکند. سریال بیشتر سؤالات را بیپاسخ میگذارد و آنچه میتوانست کاوشی قوی در زمینه اخلاق، عدالت و پیوستگی زندگیهای انسانی باشد، به یک تریلر پیچیده و در نهایت فراموششدنی تبدیل میشود.
نظرات