سریال خاندان اژدها (House of the Dragon) یکشنبه شب پس از یک وقفه نزدیک به دو ساله، با یادآوری تلخی از نوع روایت این سریال فانتزی با فصل دوم خود بازگشت. فصل اول چندان شاد نبود و نمیشد اثری از صلح در آن پیدا کرد؛ اما فصل دوم سریال در حال حاضر وضعیت بهتری نسبت به آن نداشته و حتی شروعی بدتر دارد و البته این چیز بدی نیست. «پسر در برابر پسر» عنوان اولین اپیزود فصل جدید خاندان اژدها است. در ابتدای اپیزود، به آرامی روایت داستان شروع شد و به وستروس بازگشتیم، ۲۰۰ سال قبل از وقایع بازی تاج و تخت (Game Of Thrones)، اولین نگاه ما به سمت پادشاهی شمال و وینترفل روانه شد.
مطمئناً استارکهای وینترفل تقریباً شبیه ند و فرزندانش هستند. در اینجا ما پسر والریون بزرگ، جیس (هری کولت) را میبینیم که به لرد کرگان استارک (تام تیلور) در یک بازدید از دیوار شمال آن هم در هوای همیشه برفی می پیوندد. استارک به مرد جوان میگوید که به رینیرا (اما دارسی) وفادار است، اما نمیتواند سربازانش را در نزدیکی زمستانی که به ما یادآوری میکند در راه است، به سمت نبرد رهبری کند. جیس استارک را که از شمال در برابر «حیوانات وحشی و آب و هوا» دفاع میکند، مورد تمسخر قرار داده و استارک، همانقدر که از یک ارباب شمالی انتظار میرود، به او میگوید که این گفتهها تنها تهدیدهایی نیست که او و نگهبانان شب در برابر آنها از مردم وستروس دفاع میکنند. در ادامه جیس میپرسد: بعدش چه شد؟
لرد استارک پاسخ می دهد: «مرگ». در واقع کمی خنده دار است که وقتی واقعاً به آن فکر میکنید، بتوانید بفهمید که چقدر چیزی در وستروس تغییر کرده است. تا ۲۰۰ سال دیگر، استارکها همچنان ارباب وینترفل و لنیسترها همچنان اربابان ثروتمند کسترلی راک خواهند بود و تارگرینها همچنان مثل همیشه مو سفید هستند. از همین تسلیحات استفاده خواهد شد و روند پیشرفت فناوری در طول قرنهای متوالی کاملاً متوقف شده است.
اگر من اصلاً نقدی در در مورد سریال خاندان اژدها داشته باشم، ممکن است به این مورد مربوط باشد. مدت دو قرن، حتی در یک نسخه فانتزی از قرون وسطی، باید به تغییرات گسترده منجر شود. خاندانهای بزرگ سقوط کنند و قدرتهای جدید متولد شوند. جنگ و پیشرفت تکنولوژی و پایان سلسلههای خونی و هر عامل بیشمار دیگری، جامعه را در مدت زمان طولانی باعث میشود تا تغییر شکل دهد. اما در این سریال و در وستروس، تنها چیزی که واقعاً تغییر کرده، این است که در زمان رینیرا اژدها وجود داشت و زمانی که دنریس به دنیا میآید، همه آنها مرده و فراموش شدهاند. اما کشتیها هنوز همانطور هستند و تیرکمانهای اسکورپیون همچنان از دیوارهای کینگز لندینگ (King’s Landing) محافظت میکنند.
البته شاید هم من زیاد به این جزئیات دقت میکنم و سخت گیر هستم و فکر میکنم این چیزی است که افراد کمی به آن اهمیت میدهند. باز هم باید بگویم که این چیزی نیست که از لذت روایت داستان کم کند، اما واقعا برای من جای سوال دارد! شاید احتمالاً به این دلیل که قبلاً به عنوان یک طرفدار فانتزی، تاریخچه Plantagenet ها و سایر سلسلهها و دورهها را خوانده بودم. در هر صورت، کرگان استارک اولین شخصیت اصلی جدید ما است که به فصل ۲ سریال اضافه شده است، اما او تنها شخصیت جدید ما نیست. ما همچنین آلین از هال (ابوبکر سلیم) را داریم که وقتی روی تعمیر کشتی لرد کورلیس ولاریون (استیو توسن) کار میکند، با او آشنا میشویم.
من درباره اضافه شدن او به تیم بازیگران سریال خیلی خوشحال هستم، چون سلیم امتحانش را در سریال «Rised By Wolves» و جاهای دیگر پس داده بود و علاوه بر این که بازیگر فوقالعادهای است، صدای فوقالعادهای هم دارد. نمیدانم آلین از هال دقیقاً کیست و چرا شخصیت مهمی دارد، اگرچه شاید بتوان با واکنشی که به نظر میرسد مار دریایی هنگام صحبت با او نشان میدهد، این مورد را حدس زد. آلین یک برادر به نام آدام دارد و اگرچه این دو نام کاملاً شبیه به هم هستند، اما به اندازه اریک و آریک کارگیل (لوک و الیوت تیتنسور) نگهبان دوقلوی پادشاه اگون، که اکنون هر کدام به جبهه تارگرینهای سیاه و دیگر به تارگرینهای سبز پیوسته و از هم جدا شدهاند، چالش برانگیز نیستند.
احتمالاً هیچ یک از مخاطبان از یاد نبردهاند که این فصل به گونهای طراحی شده تا حس ما را به چالش بکشد که کدام طرف را باید بچههای خوب داستان و کدام جبهه آدم بدها هستند؟ و اینجا است که من بلافاصله از بیرون به ماجرا نگاه کرده و میگویم: پاسخ این است، هیچ کدام! هر دو طرف مملو از شوالیهها و افراد شرافتمند و شجاع هستند و هر دو رهبران خانم انتقام جو، شرور و خشن دارند و مشاوران و اژدهایان برخلاف بازی تاج و تخت، که در آن شخصیتهای خاکستری و همچنین شخصیتهای قهرمان و شرور فراوانی وجود داشت، در خاندان اژدها همه روی واقعی خود را نمایان کردهاند.
در اپیزود اول، اگون (تام گلن-کارنی) را میبینیم که دادگاهی را برای مردم عادی برگزار میکند و بسیار شبیه پدرش سعی میکند تمام تلاش خود را بکند تا با آنها به خوبی و با افتخار و سخاوت رفتار کند؛ از قضا اما به قدری این کار را به طرز مضحکانهای انجام میدهد که بسیاری از حاضران در مورد لیافت او برای پادشاهی به شک میافتند (گرچه شاید بعضی از حاضران زودتر به این نتیجه رسیده باشند) . از طرفی اگون تحت نفوذ مادر و بیشتر پدربزرگ و دستش اتو هایتاور است و نمیتواند قدم از قدم بردارد. البته اگون قبل از پادشاه شدن، علاقهای هم به این منصب نداشت و میتوان نشانههایی از این را در جلسه شورا دید که او بیشتر از مسائل مملکت، علاقه داشت تا پسرش را لوس کند.
رفته رفته که جلو میرویم، سپس صحنه وحشتناکی رخ میدهد که اپیزود امشب را به پایان میرساند که در آن دیمون (مت اسمیت) از دو ولگرد استفاده میکند تا آنها مخفیانه وارد رد کیپ (Red Keep) شده و ایموند (اوان میچل) را بکشند. این افراد ولگرد هم در پوشش موش گیر وارد قصر میشوند. در کتاب آتش و خون مارتین، که این سریال بر اساس آن ساخته شده است، داستان این مردان و قتل وحشیانه پسر اگون نقل شده و برخی از خطوط رنگارنگتر سریال هم مستقیماً از Mushroom استخراج شده است. دیمون در کتاب به قاتلان دستور نمیدهد که ایموند را بیابند و بکشند. بلکه مشخص نیست که هدف مورد نظر چه کسی بوده است. شاید خود اگون هدف نهایی باشد، اگرچه به احتمال زیاد برای دو ولگرد کشتن پادشاه بسیار کار سختی میشد.
از زمانی که کتاب را خواندم، از ورود به این بخش داستان میترسیدم، اما دیدم که سریال در این قسمت هر چند با همان حال و هوای بد اما باز بسیار متفاوت است. در کتاب، Blood and Cheese آلیسنت توسط این افراد پیدا شده و او را میبندند، دهان او را بسته و نگهبانش را میکشند. سپس منتظر میمانند تا هلنا (فیا سابان) با سه فرزندش از جمله میلور دو ساله از راه برسد. سپس به او حق انتخاب بین دو پسرش را میدهند. آن دو ولگرد به هلنا میگویند: انتخاب کن، یا همه آنها را میکشیم! او میلور را انتخاب میکند و سپس رو به کودک نوپایش کرده و میگوید: « میشنوی پسر کوچولو؟ مادرت میخواهد تو بمیری!» سپس ولگردها با یک ضربه سر جهاریس را قطع میکنند و در ادامه با سر فرار کرده و بقیه را زنده میگذارند.
در سریال، چون این اثر دست HBO افتاده، پس این بدان معنا است که ما به رابطه جنسی بیمورد نیاز داریم، هلنا تنها بزرگسال حاضر است و به اتاق مادرش فرار میکند، جایی که آلیسنت (اولیویا کوک) با سر کریستون کول (فابین فرانکل) در حال رابطه نامشروع است. هلنا با گفتن: آنها پسر را کشتند و در ادامه چهره وحشت زده آلیسنت آخرین چیزی است که قبل از پخش تیتراژ پایانی میبینیم. پس در نتیجه و با توجه به این پایان، باید گفت که این سریال بسیار داستان تاریکی دارد، اما نه بیشتر از کتب جورج آر آر مارتین!
در مجموع، اولین اپیزود فصل ۲ فوقالعاده و البته بسیار غمانگیز و آزاردهنده است. من سرعت روایت آن را اصلا خیلی کند ندیدم و مناسب بود. بنده سریال بازی تاج و تخت را دوباره تماشا کرده بودم و فکر میکنم با وجود فضای مشترک و موسیقی و زیباییشناختی مشابه، باید تغییراتی بین این دو سریال انجام میگرفت. سریال بازی تاج و تخت با وجود نمایان کردن تمام اتفاقات وحشتناکی که برای شخصیتهای مورد علاقه ما رخ میداد، هنوز هم در هستهی خود یک فانتزی قهرمانانه است. اما خاندان اژدها بسیار تاریکتر است و داستانی از جنگ داخلی را روایت میکند که در آن هیچ طرفی با دستان پاک بیرون از ماجرا نخواهد آمد و همه گرفتار خشم، غم و انتقام میشوند.
میزگیم سینمایی با امید لنون و شایان | چی بیینیم؟ چی بازی کنیم؟
نظرات